در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 396

متن درس





شرح فصوص الحکم: فص ادریسی (جلسه سیصد و نود و ششم)

شرح فصوص الحکم: فص ادریسی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۳۹۶)

دیباچه

فص ادریسی در کتاب شریف فصوص الحکم اثر عارف واصل، ابن‌عربی، به تبیین مقامات معنوی حضرت ادریس علیه‌السلام و مفاهیم عمیق عرفانی مرتبط با وحدت ذات و کثرت تعینات اختصاص دارد. این بخش، با محوریت تحلیل عبارت «فَبِهَا يَتَنَوَّعُ الْحَقُّ بِالْمَجْلَى فَتَنَوَّعُ الْأَحْكَامُ عَلَيْهِ فَيَقْبَلُ كُلَّ حُكْمٍ وَلَا يُحْكَمُ عَلَيْهِ إِلَّا عَيْنُ مَا تَجَلَّى فِيهِ وَمَا ثَمَّةَ إِلَّا هَذَا»، به کاوش در پیوند وحدت و کثرت، نقد تشکیک وجودی در فلسفه، و ظهور حق در مظاهر گوناگون می‌پردازد. این نوشتار، با رویکردی علمی و انتقادی، بر ضرورت پایبندی به مبانی عرفانی و عقلی تأکید ورزیده و از درآمیختن مفاهیم عرفانی با دیدگاه‌های فلسفی و کلامی پرهیز می‌کند. هدف این نگارش، ارائه تبیینی دقیق و عمیق برای پژوهشگران عرفان نظری و الهیات است تا فهمی ژرف از متون عرفانی فراهم آید.

بخش یکم: تبیین وحدت و کثرت در عرفان نظری

ظهور حق در مظاهر متکثر

حق‌تعالی، به واسطه فیض الهی یا نفس‌الرحمن، در مظاهر گوناگون تجلی می‌یابد و این تنوع، به کثرت احکام در مظاهر منجر می‌گردد. این تجلی، چونان خورشیدی است که پرتوهایش در آینه‌های بی‌شمار بازتاب می‌یابد و هر آینه، به فراخور استعداد خویش، جلوه‌ای خاص از آن نور بی‌کران را متجلی می‌سازد. این فرآیند، به ظهور وحدت ذاتی حق در کثرت مظاهر اشاره دارد و احکام مرتبی را در هر مظهر پدیدار می‌کند.

درنگ: حق‌تعالی در مظاهر متکثر تجلی می‌یابد، اما وحدت ذاتی او در همه مظاهر محفوظ است و کثرت، تنها در تعینات ظاهری پدیدار می‌گردد.

نقد تناقض ظاهری در عبارات ابن‌عربی

عبارت مورد بحث، به ظاهر با برخی عبارات پیشین ابن‌عربی که وحدت را بر کثرت مقدم می‌داشت، ناسازگار می‌نماید. با این حال، محتوای آن در تبیین رابطه وحدت و کثرت صحیح است. این ناسازگاری ظاهری، از تفاوت ظروف ظهور نشأت می‌گیرد که باید با دقت در بیان عرفانی مورد توجه قرار گیرد. عرفان، چونان دریایی ژرف است که گاه امواج ظاهری آن، حکمت‌های باطنی را در خود نهان می‌دارد.

تمایز ظروف ظهور

حق‌تعالی در ظروف گوناگون ظهور می‌یابد: ظرف وجوب (حق و ظهورات)، ظرف نفس‌الرحمن (فیض و مستفیض)، و ظرف ناسوت (طبیعت). مراد ابن‌عربی از طبیعت، فیض الهی است که چون جویباری زلال در همه عوالم جاری است. این تمایز ظروف، به جامعیت فیض در عرفان ابن‌عربی اشاره دارد و نشان می‌دهد که هر ظرف، جلوه‌ای خاص از حقیقت واحد را متجلی می‌سازد.

وحدت احکام در کثرت مظاهر

قانون و حکم الهی در همه مظاهر، اعم از جمالی، جلالی، وجودی، ظهوری، تجردی، مادی، انسانی یا غیرانسانی، واحد است. این وحدت، چون رشته‌ای نامرئی، همه مظاهر را به حقیقت یگانه پیوند می‌دهد، هرچند ظهورات آن کثیر و گوناگون باشند. این انسجام، گواهی است بر حاکمیت الهی که در همه مراتب هستی جاری است.

درنگ: وحدت احکام الهی در کثرت مظاهر، نشان‌دهنده حاکمیت یگانه حق در همه مراتب هستی است.

تفاوت عرفان و فلسفه در فهم وحدت و کثرت

در فلسفه، وحدت و کثرت در وجود متکثر دیده می‌شود، چنان‌که در نظریه تشکیک وجودی صدرالمتألهین، وجود ذاتاً متکثر انگاشته شده است. اما در عرفان، وحدت ذاتی است و کثرت عرضی؛ زیرا کثرت بدون وحدت تحقق نمی‌یابد. این تفاوت، چونان جدایی میان دو شاخه از یک تنه است که هر یک به سویی می‌روند، اما ریشه در حقیقتی واحد دارند.

نقد تشکیک وجودی صدرالمتألهین

نظریه تشکیک وجودی صدرالمتألهین، که وجود را ذاتاً متکثر می‌داند، از منظر عقلی و عرفانی استواری لازم را ندارد. وحدت به کثرت محتاج نیست، اما کثرت به وحدت وابسته است. این دیدگاه، چونان بنایی است که بر شالوده‌ای سست استوار شده و نمی‌تواند وزن حقیقت را تحمل کند.

درنگ: وحدت ذاتی وجود، مقدم بر کثرت عرضی است و تشکیک وجودی صدرا با مبانی عقلی و عرفانی ناسازگار است.

تقدم وحدت بر کثرت

وجود، اولاً و بالذات واحد است و ثانیاً و بالعرض کثیر. کثرت، متأخر از وحدت است و بدون آن تحقق نمی‌یابد. این اصل، چونان ستونی است که بنای عرفان وحدت وجود را استوار می‌دارد و کثرت را به مثابه سایه‌ای می‌بیند که از نور وحدت نشأت گرفته است.

نقد جدایی عرفان، فلسفه و کلام

عرفان، فلسفه و کلام، علوم متمایزی نیستند، بلکه تفاوت آن‌ها از مزاج‌های گوناگون متفکران سرچشمه می‌گیرد. حقیقت و اندیشه، چونان جویبارهایی از یک سرچشمه‌اند که در مسیرهای گوناگون جاری می‌شوند، اما به یک حقیقت واحد بازمی‌گردند. این وحدت، بر نفی تفکیک مصنوعی علوم دینی تأکید دارد.

بخش دوم: تحلیل مفاهیم کلیدی فص ادریسی

نفس‌الرحمن و تمایز ذات و ظهور

نفس‌الرحمن، ظهورات حق است، نه ذات او. ذات، تنها به حق‌تعالی اختصاص دارد و همه موجودات، ظهورات او هستند که فاقد ذات مستقل‌اند. این تمایز، چونان جدایی میان خورشید و پرتوهایش است که پرتوها، جلوه‌ای از نور خورشیدند، اما خود خورشید نیستند.

درنگ: نفس‌الرحمن، فیض الهی و ظهورات حق است، نه ذات او، و موجودات، تنها مظاهر این فیض‌اند.

تنوع احکام در مظاهر

حق‌تعالی در مظاهر متکثر ظهور می‌یابد و هر مظهر، حکمی خاص می‌پذیرد که متناسب با تجلی حق در آن است. این تنوع، چونان رنگ‌های گوناگون در یک تابلوی نقاشی است که هر یک، جلوه‌ای از قلم نقاش را به نمایش می‌گذارند.

نقد تفسیر نادرست اعیان ثابته

برخی شارحان، اعیان ثابته را به موجودات یا ظرف موجودات نسبت داده‌اند، حال آنکه اعیان ثابته، خود ظهورات حق‌اند، نه متعلق یا ظرف موجودات. این نقد، بر ضرورت تبیین دقیق اصطلاحات عرفانی تأکید دارد تا از درآمیختن مفاهیم جلوگیری شود.

تمثیل آینه و چهره

ظهور حق در مظاهر، مانند بازتاب یک چهره در آینه‌های متعدد است. هر آینه، به فراخور استعداد خویش، جلوه‌ای متفاوت از همان چهره را منعکس می‌کند. این تمثیل، به تنوع ظهورات حق و تأثیر استعداد مظاهر در احکام اشاره دارد.

درنگ: ظهور حق در مظاهر، چون بازتاب چهره‌ای واحد در آینه‌های گوناگون است که به حسب استعداد هر آینه، حکمی خاص می‌پذیرد.

پذیرش احکام توسط حق

حق‌تعالی هر حکمی را که به مظهر اعطا کرده، می‌پذیرد، زیرا حکم، عین تجلی او در آن مظهر است. این پیوند، چونان رقص نور و سایه است که در آن، نور، خود را در سایه‌های گوناگون متجلی می‌سازد.

نقد مفهوم اختفای حق

اختفای حق در مظاهر، به معنای قایم‌موشک نیست، بلکه وصف سالک است که گاه حق را خفی و گاه عیان می‌بیند. حق‌تعالی، ظاهر و باطن است و اختفا، به محدودیت ادراک سالک بازمی‌گردد، نه به ذات حق.

بخش سوم: نقد و تبیین مفاهیم عرفانی و دینی

تحلیل شعر «فَالْحَقُّ خَلْقٌ بِهَذَا الْوَجْهِ فَاعْتَبِرُوا»

حق‌تعالی، از حیث تعینی، خلق است (فاعتبروا) و از حیث ذاتی، خلق نیست (فاذکروا). این دو وجه، به ظهور و تنزیه حق اشاره دارند و چونان دو بال پرنده‌ای هستند که سالک را به سوی حقیقت پرواز می‌دهند.

نقد قایم‌موشک در عرفان

عالم، بازی قایم‌موشک نیست. حق‌تعالی، ظاهر و باطن است و اختفا، وصف خلقی و سالک است، نه ذات حق. این نقد، بر ظهور مطلق حق و نفی هرگونه اختفای ذاتی تأکید دارد.

مراتب رؤیت سالک

رؤیت سالک، گاه خفی (باطنی)، گاه عیانی (ظاهری)، و گاه جمعی (فوق‌العاده) است که به مراتب شهود او بستگی دارد. این مراتب، چونان پله‌های نردبانی هستند که سالک را به سوی قله حقیقت رهنمون می‌سازند.

درنگ: مراتب رؤیت سالک، از خفی تا عیانی و جمعی، به درجات شهود او وابسته است و نشان‌دهنده محدودیت ادراک خلقی در برابر ظهور مطلق حق است.

نقد درآمیختن روایات با عرفان

روایات، به زبان عمومی سخن می‌گویند و نباید با عرفان تخصصی درآمیخته شوند. عرفان ناب، نیازمند تبیینی تخصصی است که از خلط با مفاهیم عمومی پرهیز کند. این تمایز، چونان جدایی میان چشمه‌ای زلال و رودخانه‌ای گل‌آلود است.

محدودیت‌های عرفانی ابن‌عربی

ابن‌عربی، هر آنچه در توان داشته، در عرفان بیان کرده و بیش از این نتوانسته است. کلام معصوم، فراتر از اوست و نباید با عرفان او درآمیخته شود. این برتری، چونان تفاوت میان قله‌ای رفیع و تپه‌ای فروتن است.

جامعیت کلام معصوم

کلام معصوم، عصمتی است و برای مراتب گوناگون (عوام، خواص، و فوق عرفان) سخن می‌گوید. در عرفان تخصصی، باید از خلط آن با مفاهیم عمومی پرهیز کرد تا اصالت تحلیل حفظ شود.

نقد خلط تخصص‌ها

تخصص عرفان، مانند علوم طبیعی، از مباحث عمومی متمایز است و نباید با آن‌ها درآمیخته شود. این تمایز، به انسجام تحلیل عرفانی یاری می‌رساند و از پراکندگی معنا جلوگیری می‌کند.

اختفای نور حق

اختفای نور حق، به دلیل شدت ظهور آن، وصف سالک است، نه ذات حق. حق‌تعالی، ظاهر و عیان است و اختفا، به محدودیت ادراک خلقی بازمی‌گردد. این حقیقت، چونان خورشیدی است که درخششش گاه چشم را از دیدن بازمی‌دارد.

نقد تفسیر چماقی آیه «لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ»

آیه کریمه لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ (انبیاء: ۲۳) به معنای ممنوعیت سؤال نیست، بلکه به عدم امکان سؤال به دلیل عصمت الهی اشاره دارد: «او را دربارۀ آنچه انجام می‌دهد بازخواست نمی‌کنند». این تفسیر، بر وصف عصمت الهی تأکید دارد و از رویکردهای تحمیلی و آمرانه پرهیز می‌کند.

دعوت قرآن کریم به تأمل

قرآن کریم با آیه فَارْجَعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ هَلْ تَرَىٰ مِنْ فُطُورٍ (ملک: ۳) به تأمل و نقد دعوت می‌کند: «دیدگانت را دوبار بازگردان، آیا خلل و نقصی می‌بینی؟». این دعوت، چونان فراخوانی است به سوی عقلانیت و ژرف‌نگری در خلقت.

درنگ: قرآن کریم با دعوت به تأمل و نقد، بر عقلانیت و ژرف‌نگری در فهم خلقت تأکید دارد.

ماهیت عاشقانه دین

دین، وصفی و عاشقانه است، نه آمرانه و تحمیلی. تحمیل زور در دین، چونان لکه‌ای ننگین است که با ماهیت عاشقانه آن ناسازگار است. دین، چونان گلی است که با نسیم محبت شکوفا می‌شود، نه با تازیانه اجبار.

تبیین «لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّهُ»

کلام توحیدی لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّهُ، عاشقانه و لاله‌گون است، نه شمشیری. تحمیل آن با زور، چونان شرکی است که با روح توحید ناسازگار است. این کلام، چونان گلی است که با عطر محبت دل‌ها را می‌رباید.

نقد فرهنگ زورگویی

فرهنگ زورگویی، ریشه در تاریخ دیرپای سلطنت دارد و به نادرستی به دین نسبت داده شده است. دین، از این فرهنگ مبراست و چونان چشمه‌ای زلال، از هرگونه آلودگی به زور پاک است.

دفاع طبیعی و صلح‌طلبی دین

دفاع در برابر اخلال، امری طبیعی است، اما لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّهُ نیازی به شمشیر ندارد و با عشق ترویج می‌شود. اسلام، دین صلح است و جنگ‌طلبی با ماهیت آن ناسازگار است. این حقیقت، چونان پرچمی است که در میدان صلح و محبت برافراشته می‌شود.

بخش چهارم: تبیین‌های متافیزیکی و عرفانی

برتری کلام معصوم

کلام معصوم، فراتر از کلام غیرمعصوم است و برای مراتب گوناگون سخن می‌گوید. این کلام، چونان گوهری است که در هر مرتبه، جلوه‌ای خاص از حقیقت را متجلی می‌سازد، اما نباید با عرفان تخصصی درآمیخته شود.

غیب و شهادت در عرفان

غیب و شهادت، اوصاف خلقی‌اند، نه حق. علم حق‌تعالی، تفصیلی است و همه چیز برای او شهادت است. این تمایز، چونان جدایی میان تاریکی ادراک خلقی و نور مطلق الهی است.

تبیین آیه «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»

آیه کریمه يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ (بقره: ۳) به ایمان به آنچه برای خلق غیب است اشاره دارد: «به غیب ایمان می‌آورند». این غیب، وصف خلقی است، نه ذات حق، و نشان‌دهنده محدودیت ادراک انسانی است.

مشهود غیبی و شهادتی

آنچه مشهود است، چه در غیب و چه در شهادت، حق صرف است. غیب و شهادت، اوصاف خلقی‌اند و حق‌تعالی، از این اوصاف منزه است. این حقیقت، چونان آفتابی است که در همه مراتب می‌درخشد.

حق منزه و خلق مشبه

حق منزه، عین خلق مشبه است. خلق منزه، ذات است و خلق مشبه، ظهورات. این تمایز، چونان جدایی میان ریشه و شاخه‌های یک درخت است که هر یک، جلوه‌ای از حقیقت واحد را نشان می‌دهند.

ظهور حق در آینه اعیان

حق‌تعالی در آینه اعیان ظهور می‌یابد و اعیان، خود ظهورات حق‌اند، نه متکثر ذاتاً. این تبیین، به وحدت ذاتی و ظهور مرتبی در عرفان وحدت وجود اشاره دارد.

اختفای حق در حجاب عزت

اختفای حق در حجاب عزتش، برای خلق است، نه ذات او. حق‌تعالی، عین شهود و رؤیت است و اختفا، به محدودیت ادراک خلقی بازمی‌گردد. این حقیقت، چونان خورشیدی است که در پس ابرهای ادراک خلقی پنهان می‌نماید.

تبیین «لَا يُشْهَدُ وَيَشْهَدُ، لَا يُرَىٰ وَيَرَىٰ»

حق‌تعالی، مشهود خلق نیست، اما می‌بیند؛ دیده نمی‌شود، اما می‌نگرد. این اوصاف، خلقی‌اند، نه ذاتی، و به تنزیه حق از محدودیت‌های خلقی اشاره دارند.

خلق به مثابه تعین

هرچه مشهود و مرئی است، خلق (تعین و ظهور) است، اما این در ظرف توحید فعلی صادق است. این تبیین، به تمایز ظرف توحید فعلی و مراتب بالاتر در عرفان اشاره دارد.

نقد خلق‌انگاری احدیت و واحدیت

احدیت و واحدیت، تعین‌اند، اما خلقی نیستند. سالک در وصول به ذات، خلق نمی‌بیند، بلکه حق را شهود می‌کند. این نقد، بر تمایز تعینات حقّی و خلقی تأکید دارد.

مراتب تعینات

تعینات شامل احدیت، واحدیت، اعیان ثابته، و وجودات عالم‌اند. هر یک، وصف خاص خود (حقّی، خلقی، یا فیضی) را دارد و چونان مراتب نردبانی است که سالک را به سوی حقیقت هدایت می‌کند.

وصول سالک

سالک با وصول به اسما، صفات، و ذات، فراتر از ظرف خلقی می‌رود و حق را در تعینات حقّی شهود می‌کند. این وصول، چونان سفری است از ظلمت خلق به سوی نور مطلق حق.

بصیرت سالک

کسی که این حقایق را درک کند، بصیرتش خذلان نمی‌یابد، اما این درک، تنها برای اهل بصر است. این بصیرت، چونان چراغی است که راه سالک را در مسیر حقیقت روشن می‌سازد.

درنگ: بصیرت سالک، کلید درک حقایق عرفانی است و تنها اهل بصر می‌توانند این حقیقت را شهود کنند.

جمع‌بندی

شرح فص ادریسی، با تمرکز بر تبیین وحدت ذات و کثرت تعینات، به کاوش در مفاهیم عمیق عرفانی پرداخته است. این تحلیل، ضمن نقد تشکیک وجودی، اختفای ذاتی حق، و درآمیختن عرفان با روایات عمومی، بر وحدت ذاتی حق، ظهور او در مظاهر، و تمایز مراتب تعینات تأکید ورزیده است. نکات کلیدی شامل تقدم وحدت بر کثرت، نفی اختفای ذاتی حق، ماهیت عاشقانه دین، و مراتب وصول سالک است. این نوشتار، چارچوبی علمی و انتقادی برای فهم متون عرفانی ارائه می‌دهد و برای پژوهشگران عرفان نظری و الهیات، دریچه‌ای به سوی حقیقت می‌گشاید.

با نظارت صادق خادمی