در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 416

متن درس





بررسی فص حکمت مهیمیه در کلمه ابراهیمیه

بررسی فص حکمت مهیمیه در کلمه ابراهیمیه

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۴۱۶)

مقدمه

فص حکمت مهیمیه در کلمه ابراهیمیه، از فصول بنیادین فصوص الحکم ابن‌عربی، دریچه‌ای است به سوی نقد و تبیین استدلال‌های فلسفی و عرفانی برای اثبات وجود حق تعالی. این بخش، با تمرکز بر برهان صدیقین ابن‌سینا و نقدهای وارد بر آن، منظری ژرف به تقابل میان فلسفه مشایی و عرفان نظری می‌گشاید. درس‌گفتار جلسه ۴۱۶، که در تاریخ ۲۲/۱۲/۱۳۷۹ ایراد شده، با رویکردی عالمانه و دقیق، به تحلیل این فص پرداخته و با استخراج نکات کلیدی، به بررسی آراء شارح قیصری، ابن‌سینا و محی‌الدین ابن‌عربی می‌نشیند. این نوشتار، با نگاهی عمیق و ساختاری نظام‌مند، تمامی محتوای درس‌گفتار و تحلیل‌های مرتبط را در قالب کتابی علمی و دانشگاهی ارائه می‌دهد. هدف، تبیین دقیق و جامع مفاهیم، با زبانی وزین و متین، و بهره‌گیری از استعارات و تمثیلات فاخر است تا خواننده را در سفری معرفتی همراهی کند، بی‌آنکه ذره‌ای از محتوای اصلی فروکاهد.

بخش یکم: نقد استدلال‌های فلسفی و عرفانی

نقد شارح قیصری بر برهان صدیقین

شارح قیصری، در تفسیر فص حکمت مهیمیه، از فهم دقیق اشارات ابن‌سینا دور مانده و تفسیری ارائه کرده که با مراد محی‌الدین و ابن‌سینا هم‌خوانی ندارد. وی استدلال ابن‌سینا را به برهان انی (از اثر به مؤثر) و لمی (از مؤثر به اثر) تقلیل داده، در حالی که ابن‌سینا در برهان صدیقین، وجود را از حیث وجود اثبات می‌کند.

درنگ: «وَأنَّهُمْ يَسْتَدِلُّونَ بِالمُؤَثِّرِ عَلَى الْأَثَرِ وَهُوَ أَعْلَى مَرْتَبَةٍ اسْتِدْلالٍ بِالْأَثَرِ عَلَى الْمُؤَثِّرِ» (فصلت: ۵۳)؛ شارح قیصری، با خلط مفاهیم فلسفی و عرفانی، برهان صدیقین را به برهان انی فروکاسته و از مراد ابن‌سینا فاصله گرفته است.

این نقد، بر عدم دقت شارح در فهم اشارات تأکید دارد. ابن‌سینا در برهان صدیقین، به جای استناد به ممکن و واجب، وجود را به‌صورت مطلق و بدون واسطه اثبات می‌کند. شارح، با ارجاع به مفاهیم کلامی، از عمق فلسفی برهان دور شده و تفسیری ناقص ارائه داده است.

تفاوت رویکرد ابن‌سینا و شارح

ابن‌سینا در اشارات (جلد سوم، صفحه ۶۶، نمط چهارم، تنبیه آخر) بر برهان لمی تأکید دارد و می‌فرماید: «كَيْفَ لَمْ يَحْتَجْ بَيَانُنَا لِثُبُوتِ الْأَوَّلِ وَوَحْدَانِيَّتِهِ إِلَى تَأَمُّلٍ لِغَيْرِ نَفْسِ الْوُجُودِ». این بیان، نشان‌دهنده رویکرد وجودشناختی اوست که وجود را از حیث وجود اثبات می‌کند، نه از طریق اوصاف یا ممکن و واجب. در مقابل، شارح قیصری به مفاهیم کلامی چون ممکن و واجب متوسل شده و از برهان لمی فاصله گرفته است.

این تمایز، چونان جدایی میان دو مسیر است: یکی راهی است که از قله وجود به سوی حقیقت می‌رود، و دیگری مسیری که در دامنه اوصاف و مفاهیم کلامی سرگردان مانده است. ابن‌سینا، با نگاهی ژرف به وجود مطلق، از هرگونه واسطه‌گری در استدلال پرهیز کرده، در حالی که شارح، با فروکاستن برهان به ممکن و واجب، از این قله دور شده است.

برهان لمی ابن‌سینا

ابن‌سینا در برهان صدیقین، وجود را از حیث وجود اثبات می‌کند و می‌فرماید: «فَشَهِدَ الْوُجُودُ بِالْوُجُودِ مِنْ حَيْثُ الْوُجُودِ». این بیان، چونان آینه‌ای است که وجود در آن خود را می‌نگرد، بی‌نیاز به تأمل در خلق یا فعل. برهان او، وجود را در حیثیت اطلاقی‌اش بررسی می‌کند و از اوصاف متمایز است.

درنگ: برهان صدیقین ابن‌سینا، وجود را از حیث وجود اثبات می‌کند، نه از طریق اوصاف مانند قدیم یا ازلی. این برهان، چونان چراغی است که نورش از ذات خود برمی‌خیزد، نه از بازتاب دیگری.

این رویکرد، از محدودیت‌های استدلال‌های وصفی و کلامی فراتر رفته و به سوی حقیقتی ناب و بی‌واسطه گام برمی‌دارد.

نقد شارح بر مفاهیم ممکن و واجب

شارح قیصری، با ارجاع برهان ابن‌سینا به ممکن و واجب، آن را به برهان انی شباهت داده و می‌فرماید: «بِأَنَّ الْوُجُودَ الْمُمْكِنَ أَوِ الْمَوْجُودَ الْمُمْكِنَ لِأَمْكَانِهِ يَحْتَاجُ إِلَى عِلَّةٍ مَوْجُودَةٍ غَيْرِ مُمْكِنَةٍ». این تفسیر، از فهم دقیق برهان لمی ابن‌سینا دور است، زیرا ابن‌سینا وجود را بدون واسطه اثبات می‌کند، نه از طریق زنجیره ممکن و واجب.

این خلط، چونان گمراهی در کوچه‌های تنگ کلام است که راه به سوی حقیقت وجود را گم کرده و در پیچ‌وخم مفاهیم کلامی گرفتار مانده است.

اشکال فلسفی بر برهان ابن‌سینا

برهان ابن‌سینا، به دلیل مفهومی بودن وجود، نمی‌تواند برهان صدیقین کامل باشد. اگر وجود مفهوم باشد، دلالت مفهوم بر مفهوم، برهان لمی نیست. اگر مصداق باشد، وجود متباین یا تشکیکی نمی‌تواند دلالت بر خود کند. این اشکال، چونان سایه‌ای است که بر روشنی برهان ابن‌سینا افتاده و محدودیت فلسفه مشایی را در برابر عرفان نظری آشکار می‌سازد.

نقد استشهاد قرآنی ابن‌سینا

ابن‌سینا به آیه کریمه أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ (فصلت: ۵۳؛ آیا پروردگارت بس نبود که او بر هر چیزی گواه است؟) استناد کرده، اما این استناد، وصفی است و نه ذاتی. این آیه، شهادت و ربوبیت را اثبات می‌کند، نه وجود ذات حق.

این استناد، چونان تلاش برای یافتن گوهر ذات در آینه اوصاف است که راه به سوی حقیقت ذاتی را نمی‌گشاید.

تفاوت برهان ذاتی و وصفی

برهان ذاتی، وجود را اثبات می‌کند، اما برهان وصفی، اوصاف مانند ربوبیت و شهادت را. استناد ابن‌سینا به آیه کریمه، وصفی است و با برهان لمی ذاتی او سازگار نیست. این تمایز، چونان جدایی میان گوهر و زینت است که یکی ذات را می‌جوید و دیگری به آرایه‌های آن بسنده می‌کند.

بخش دوم: نقدهای محی‌الدین ابن‌عربی

نقد محی‌الدین بر ابن‌سینا

محی‌الدین ابن‌عربی، ادعای ابن‌سینا مبنی بر شناخت خدا بدون نظر به عالم را نادرست می‌داند و می‌فرماید: «فَلِذَلِكَ نَسَبَهُمْ إِلَى الْغَلَطِ». او معتقد است شناخت اله بدون مألوه (عالم) ممکن نیست. این نقد، چونان اشاره‌ای است به پیوند ناگسستنی میان اله و مألوه، که چون دو کرانه رودخانه‌ای هستند که بی‌یکدیگر معنا نمی‌یابند.

درنگ: محی‌الدین، با تأکید بر رابطه متقابل اله و مألوه، شناخت الهیت بدون عالم را نادرست می‌شمارد و برهان ابن‌سینا را به چالش می‌کشد.

اشکال محی‌الدین بر الهیت

محی‌الدین معتقد است الهیت بدون مألوه تحقق نمی‌یابد. نسبت الهیت و مألوهیت، مانند تضایف، نیازمند منتسبین است. بدون عالم، الهیت قابل تعقل نیست. این دیدگاه، چونان نغمه‌ای است که از هماهنگی میان عالم و حق سخن می‌گوید، جایی که هر یک در آیینه دیگری دیده می‌شود.

نقد شارح بر محی‌الدین

شارح، نقد محی‌الدین را به برهان انی ارجاع می‌دهد، در حالی که محی‌الدین به رابطه اله و مألوه اشاره دارد. این خلط، نشان‌دهنده عدم فهم دقیق شارح از مراد محی‌الدین است. شارح، با فروکاستن نقد عرفانی به مفاهیم کلامی، از حقیقت سخن محی‌الدین دور مانده است.

اشکال بر ادعای شارح

شارح، ابن‌سینا را به اثبات الهیت بدون عالم متهم می‌کند، در حالی که ابن‌سینا به وجود اطلاقی اشاره دارد. این اتهام، چونان سوءتفاهمی است که حقیقت برهان صدیقین را در پرده ابهام فرو می‌برد.

بخش سوم: محدودیت‌های برهان صدیقین

نقد برهان صدیقین ابن‌سینا

برهان صدیقین ابن‌سینا، به دلیل مفهومی بودن وجود، نمی‌تواند ذات حق را به‌صورت کامل اثبات کند. وجود مفهومی، مانند گل پلاستیکی، فاقد حیثیت حضوری است و نمی‌تواند برهان صدیقین عرفانی باشد. این نقد، چونان اشاره‌ای است به مرز میان فلسفه مشایی و عرفان نظری، که یکی در قلمرو مفاهیم می‌ماند و دیگری به سوی حقیقت حضوری گام برمی‌دارد.

تفاوت فلسفه و عرفان

فلسفه مشایی، خشک و مفهومی است، مانند شیشه خرده که فاقد حیات است، اما عرفان، حضوری و ذوقی است، مانند گلی طبیعی که عطر و حیات دارد. این تمایز، چونان جدایی میان کالبدی بی‌روح و جانی سرشار از زندگی است.

نقد استدلال وصفی محی‌الدین

محی‌الدین، به جای ذات، به اوصاف مانند الهیت پرداخته که با برهان صدیقین ناسازگار است. این خلط، چونان گمراهی در مسیر است که به جای گوهر ذات، به زینت اوصاف دل خوش کرده است.

اشکال بر اوصاف قدیم و ازلی

اثبات قدیم و ازلی بدون حادث، مانند الهیت بدون مألوه، ممکن نیست. همان‌گونه که الهیت بدون مألوه تحقق نمی‌یابد، قدیم بدون حادث و ازلی بدون مقابلش قابل تعقل نیست. این اشکال، چونان یادآوری است که اوصاف، در آینه اضدادشان معنا می‌یابند.

نقد ادعای شارح درباره ازلی

شارح، ابن‌سینا را به اثبات ذات قدیم ازلی بدون عالم متهم می‌کند، در حالی که ابن‌سینا به وجود اطلاقی اشاره دارد و می‌فرماید: «فَشَهِدَ الْوُجُودُ بِالْوُجُودِ مِنْ حَيْثُ هُوَ الْوُجُودِ». این اتهام، ناشی از عدم فهم دقیق برهان صدیقین است.

بخش چهارم: دیدگاه‌های تکمیلی و قرآنی

برهان ملازمی علامه طباطبایی

علامه طباطبایی معتقد است برهان در باب حق تعالی، نه لمی است و نه انی، بلکه ملازمی است، یعنی از وصف به وصف دیگر. این دیدگاه، چونان کلیدی است که قفل محدودیت‌های برهان‌های سنتی را می‌گشاید و راهی نو به سوی حقیقت می‌گشاید.

درنگ: برهان ملازمی علامه طباطبایی، با گذر از محدودیت‌های برهان‌های لمی و انی، از وصف به وصف دیگر می‌رسد و راهی نو در اثبات حق تعالی می‌گشاید.

عدم استدلال قرآنی بر ذات

قرآن کریم هیچ استدلالی بر ذات حق ندارد و تنها به اوصاف اشاره می‌کند. آیاتی مانند قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (اخلاص: ۱؛ بگو او خدای یگانه است) و أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ (فصلت: ۵۳) به اوصاف احدیت و شهادت اشاره دارند، نه ذات. این نکته، چونان گواهی است بر بداهت ذات حق که نیازی به استدلال ندارد.

نقد استدلال‌های فلسفی

استدلال بر ذات حق، به دلیل بداهت آن، ممکن نیست. ذات حق، چونان خورشیدی است که نورش بی‌نیاز از چراغ استدلال است، در حالی که اوصاف، قابل استدلال‌اند.

عالم، دلیل الهیت

عالم، دلیل بر الهیت حق است، زیرا عالم از علامت گرفته شده و دلالت بر اله می‌کند. متن می‌فرماید: «لِذَلِكَ قِيلَ أَنَّهُ مَأْخُوذٌ مِنَ الْعَلامَةِ وَهِيَ الدَّلِيلُ». عالم، چونان آیینه‌ای است که تصویر الهیت در آن نقش بسته است.

نقد فلسفه خدا در قرآن کریم

قرآن کریم، برخلاف فلسفه، استدلالی بر ذات حق ندارد و به اوصاف بسنده می‌کند. آیه کریمه لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا (انبیاء: ۲۲؛ اگر در آن دو [آسمان و زمین] خدایانی جز خدا بود، هر آینه تباه می‌شدند) به توحید و اوصاف اشاره دارد، نه ذات. این رویکرد، چونان منطقی است که در پرهیز از استدلال بر بداهت، دقت و حکمت را به اوج می‌رساند.

بخش پنجم: جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

فص حکمت مهیمیه در کلمه ابراهیمیه، چونان دریچه‌ای است که به سوی نقد استدلال‌های فلسفی و عرفانی گشوده شده است. ابن‌سینا در برهان صدیقین، وجود را از حیث وجود اثبات می‌کند، اما شارح قیصری، با ارجاع به ممکن و واجب، آن را به برهان انی فروکاسته است. محی‌الدین ابن‌عربی، با تأکید بر رابطه اله و مألوه، شناخت الهیت بدون عالم را نادرست می‌داند، اما این نقد با برهان ذاتی ابن‌سینا ناسازگار است. استناد ابن‌سینا به آیه کریمه أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ وصفی است و با برهان ذاتی هم‌خوانی ندارد. قرآن کریم، با پرهیز از استدلال بر ذات حق، بر بداهت آن تأکید دارد و به اوصاف بسنده می‌کند. برهان ملازمی علامه طباطبایی، راه‌حلی برای محدودیت‌های برهان‌های سنتی ارائه می‌دهد.

این نوشتار، با حفظ تمامی جزییات درس‌گفتار و تحلیل‌های مرتبط، تلاش کرد تا با زبانی متین و ساختاری نظام‌مند، مفاهیم را به‌گونه‌ای روشن و جامع ارائه دهد که شایسته مخاطبان فرهیخته باشد. امید است این تلاش، چونان گامی در مسیر معرفت، راهگشای جویندگان حقیقت باشد.

با نظارت صادق خادمی