برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۴۱۷)
دیباچه
فص ابراهیمی از کتاب شریف فصوص الحکم، اثر جاودان عارف بزرگ محییالدین ابنعربی، به تبیین مقام والای توحیدی حضرت ابراهیم علیهالسلام از منظری عرفانی اختصاص دارد. این مقام، که در عرفان اسلامی جایگاهی بیبدیل دارد، به مثابه آینهای است که نور توحید و قرب الهی در آن بازتاب مییابد. شرح حاضر، برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره در جلسه ۴۱۷، با هدف بازنمایی معارف عمیق عرفانی و فلسفی این فص، به زبانی علمی، فاخر و آکادمیک نگاشته شده است. این نوشتار، با حفظ امانت به محتوای اصلی، کوشیده است تا مفاهیم پیچیده عرفانی را با ساختاری منظم و منسجم برای مخاطبان فرهیخته تبیین نماید. در این مسیر، از تمثیلات و استعارات فاخر فارسی بهره گرفته شده تا ضمن حفظ اصالت علمی، زیبایی و ژرفای معانی عرفانی به تصویر کشیده شود.
بخش نخست: تبیین مقام توحیدی ابراهیمی
مرتبه دوم سلوک و کَشف عرفانی
فص ابراهیمی، با تمرکز بر مقام توحیدی حضرت ابراهیم علیهالسلام، به تبیین مرتبه دوم سلوک عرفانی میپردازد که در آن، کَشف عرفانی رخ میدهد. استاد فرزانه قدسسره، با استناد به عبارت ابنعربی: «ثُمَّ بَعْدَ هَذَا فِي ثَانِي الْحَالِ يُعْطِيكَ الْكَشْفَ أَنَّ الْحَقَّ نَفْسَهُ كَانَ عَيْنَ الدَّلِيلِ عَلَى نَفْسِهِ وَعَلَى أُلُوهِيَّتِهِ»، بیان میدارند که در این مرتبه، حق تعالی خود، عین دلیل بر ذات و الوهیت خویش است. این کَشف، که در مقام جمع متجلی میشود، سالک را از کثرت خلقی به وحدت حقی رهنمون میسازد، چنانکه گویی پردههای حجاب کنار میروند و نور حقیقت در جان او میتابد.
درنگ: کَشف عرفانی در مرتبه دوم سلوک، حق را بهعنوان دلیل ذاتی بر خودش و الوهیتش آشکار میسازد، که این امر در مقام جمع تحقق مییابد.
این مرتبه، که به برهان لمی یا برهان صديقين اشاره دارد، معرفتی وجودی است که بدون واسطه خلق، مستقیماً از ذات حق به سالک افاضه میشود. در این حالت، سالک از رؤیت خلقی به رؤیت حقی ارتقا مییابد و حق را نه بهواسطه مظاهر خلقی، بلکه به ذات خود میشناسد.
احدیت و واحدیت: تمایز فیض اقدس و مقدس
استاد فرزانه قدسسره، با تبیین تمایز میان احدیت و واحدیت، به تشریح فیض اقدس و فیض مقدس میپردازند. احدیت، مرتبه ذات بلا تعین است که در آن، فیض اقدس به اعیان ثابته منجر میشود. در مقابل، واحدیت، مرتبه ظهور اسما و صفات الهی است که با فیض مقدس، به ظهور عالم خارجی میانجامد. این تمایز، به مثابه دو شاخه از یک درخت است که هر یک، میوهای متمایز از معرفت الهی به بار میآورند.
درنگ: فیض اقدس، ظهور ذات در مرتبه احدیت و مبدأ اعیان ثابته است، در حالی که فیض مقدس، ظهور اسما و صفات در مرتبه واحدیت و مبدأ عالم خارجی است.
این تبیین، نشاندهنده سلسلهمراتب وجودی است که از ذات مطلق حق آغاز شده و در عالم کثرت به ظهور میرسد. فیض اقدس، به مثابه سرچشمهای است که حیات وجودی اعیان ثابته را تأمین میکند، در حالی که فیض مقدس، جویباری است که مظاهر عالم را سیراب میسازد.
برهان لمی و انی: دو مسیر معرفت
ابنعربی، در فص ابراهیمی، دو مسیر معرفتی را تبیین میکند: برهان لمی و برهان انی. برهان لمی، که از حق به حق است، معرفتی است که مستقیماً از ذات حق سرچشمه میگیرد و در آن، حق خود دلیل بر خویش است. در مقابل، برهان انی، از خلق به حق میرسد و مألوه (معبود) را واسطه شناخت اله قرار میدهد. استاد فرزانه قدسسره تأکید دارند که برهان لمی، معرفتی وجودی و در مرتبه صديقين است، در حالی که برهان انی، به دلیل وابستگی به مظاهر خلقی، سلوکی نازلتر دارد.
درنگ: برهان لمی، معرفتی است که از ذات حق به سالک افاضه میشود و در مقام صديقين تحقق مییابد، در حالی که برهان انی، از خلق به حق میرسد و سلوکی نازلتر است.
این تمایز، به مثابه دو راه است که یکی از قله حقیقت به سوی خلق میآید و دیگری از دامنه خلق به سوی حقیقت صعود میکند. سالک صديقين، که در مسیر برهان لمی گام برمیدارد، حق را پیش از خلق مییابد و از کثرت خلقی بینیاز است.
تطابق برهان صديقين ابنسینا و کَشف ابنعربی
استاد فرزانه قدسسره، با مقایسه عبارت ابنسینا در اشارات: «الْوُجُودُ شَهِدَ الْوُجُودَ مِنْ حَيْثُ الْوُجُودُ» و عبارت ابنعربی: «الْحَقَّ نَفْسَهُ كَانَ عَيْنَ الدَّلِيلِ عَلَى نَفْسِهِ»، تطابق این دو دیدگاه را نشان میدهند. هر دو، به برهان صديقين اشاره دارند، با این تفاوت که ابنسینا آن را شهود و ابنعربی آن را کَشف مینامد. این تطابق، به مثابه دو شاخه از یک درخت معرفت است که ریشه در حقیقت وجودی حق دارند.
درنگ: برهان صديقين ابنسینا و کَشف ابنعربی، هر دو معرفتی وجودیاند که حق را بهعنوان دلیل ذاتی خویش معرفی میکنند، با تفاوت در لسان شهود و کَشف.
نقد ابنعربی و شارح به ابنسینا، ناشی از خلط برهان وجودی با برهان مفهومی است. استاد فرزانه قدسسره تأکید دارند که ابنسینا نیز، مانند ابنعربی، برهان وجودی را مطرح کرده و این اشکال، از عدم توجه به ماهیت وجودی برهان صديقين در فلسفه او سرچشمه میگیرد.
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست، با تبیین مقام توحیدی ابراهیمی، به بررسی مرتبه دوم سلوک، کَشف عرفانی، و تمایز میان احدیت و واحدیت پرداخت. برهان لمی، بهعنوان مسیر معرفتی صديقين، سالک را از کثرت خلقی به وحدت حقی رهنمون میسازد. تطابق دیدگاه ابنسینا و ابنعربی، نشاندهنده وحدت نگاه عرفانی و فلسفی در برهان صديقين است که حق را بهعنوان دلیل ذاتی خویش معرفی میکند.
بخش دوم: مقام ابراهیمی و سلوک توحیدی
ارتقای ابراهیم از رؤیت خلقی به رؤیت حقی
حضرت ابراهیم علیهالسلام، به دلیل مقام والای توحیدی، از رؤیت خلقی به رؤیت حقی ارتقا یافت. این ارتقا، که در آیه إِنِّي لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ (انعام: ۷۶، «من غروبکنندگان را دوست ندارم») متجلی است، نشاندهنده سیر توحیدی اوست که مظاهر خلقی را نفی کرد تا به حق برسد. استاد فرزانه قدسسره تأکید دارند که این سیر، نه به قصد مناظره یا تربیت دیگران، بلکه نتیجه شوق توحیدی ابراهیم به حق بود.
درنگ: سیر توحیدی ابراهیم علیهالسلام، از رؤیت خلقی به رؤیت حقی، نتیجه شوق توحیدی اوست که مظاهر کثرت را نفی کرد تا به حقیقت وحدت برسد.
این سیر، به مثابه سفری است از ظلمت کثرت به سوی نور وحدت، که در آن، سالک با نفی آفِلین (غروبکنندگان)، به حقیقت جاویدان حق دست مییابد. ابراهیم علیهالسلام، با این شوق، بتهای ظاهری و باطنی را درهم شکست و به مقام جمع نائل آمد.
شوق و عشق در سلوک ابراهیمی
استاد فرزانه قدسسره، با تمایز میان شوق و عشق، بیان میدارند که شوق ابراهیم علیهالسلام، فقدان حق بود، نه عشق. شوق، طلب مفقود است، در حالی که عشق، حفظ موجود است. ابراهیم، در اثر شوق توحیدی، به شکستن بتها («كَسْرَ الْأَصْنَامِ») واداشته شد و این شوق، به مثابه مرضی نفسانی بود که او را به سوی حق رهنمون ساخت. در آیه إِنِّي سَقِيمٌ (صافات: ۸۹، «من بیمارم»)، ابراهیم توریه نکرد، بلکه واقعاً به دلیل شوق به حق، بیمار بود.
درنگ: شوق ابراهیم علیهالسلام، مرضی نفسانی ناشی از فقدان حق بود که او را به نفی کثرت و شکستن بتها واداشت، در حالی که عشق، پس از وصول به حق در او متجلی شد.
این تمایز، به مثابه دو بال پرندهای است که شوق، سالک را به پرواز درمیآورد و عشق، او را در مقام وصل نگاه میدارد. ابراهیم علیهالسلام، با شوق توحیدی، از کثرت خلقی گذر کرد و با وصول به حق، به عشق الهی نائل آمد.
تجلی حق در عالم
استاد فرزانه قدسسره، با استناد به عبارت ابنعربی: «وَأَنَّ الْعَالَمَ لَيْسَ إِلَّا تَجَلِّيَهُ فِي صُوَرِ أَعْيَانِهِمْ»، بیان میدارند که عالم، چیزی جز تجلی حق در صور اعیان ثابته نیست. این تجلی، که در مرتبه احدیت با فیض اقدس و در مرتبه واحدیت با فیض مقدس رخ میدهد، عالم را بهعنوان مظهر حق آشکار میسازد. وجود عالم، بدون این تجلی، محال است.
درنگ: عالم، مظهر تجلی حق در صور اعیان ثابته است که با فیض اقدس در احدیت و فیض مقدس در واحدیت به ظهور میرسد.
این دیدگاه، به مثابه آینهای است که حق در آن، در صور اعیان ثابته بازتاب مییابد. عالم، نه وجودی مستقل، بلکه جلوهای از وجود حق است که در مرایای اعیان ثابته ظهور یافته است.
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، با تبیین سلوک توحیدی ابراهیم علیهالسلام، به بررسی شوق توحیدی، نفی کثرت، و تجلی حق در عالم پرداخت. ابراهیم، با شوق به حق، از رؤیت خلقی به رؤیت حقی ارتقا یافت و عالم را بهعنوان مظهر تجلیات حق مشاهده کرد. تمایز میان شوق و عشق، نقش کلیدی در فهم سیر توحیدی او دارد.
بخش سوم: برهان صديقين و مقام جمع
برهان صديقين: معرفتی فراتر از استدلال
استاد فرزانه قدسسره، با تأکید بر عبارت ابنعربی: «لِأَنَّ الْبُرْهَانَ فِي ظَرْفِ كَثْرَتٍ»، بیان میدارند که برهان صديقين، برهان به معنای استدلال منطقی نیست، بلکه معرفتی وجودی است که در آن، حق خود ظرف ظهور خویش میشود. این معرفت، در مقام جمع تحقق مییابد، جایی که سالک حق و خلق را بهصورت وحدانی مشاهده میکند.
درنگ: برهان صديقين، معرفتی وجودی است که در مقام جمع و بدون کثرت تحقق مییابد، و حق خود دلیل بر خویش است.
این معرفت، به مثابه نوری است که از خورشید حقیقت ساطع میشود و سالک را از ظلمت کثرت به روشنایی وحدت رهنمون میسازد. برهان صديقين، نیازی به جنس و فصل ندارد، زیرا وجود، خود دلیل وجودی خویش است.
محبوبین و محبین: دو مسیر سلوکی
استاد فرزانه قدسسره، با تمایز میان محبوبین و محبین، بیان میدارند که محبوبین، حق را پیش از خلق مییابند و در ظرف علم حق، بدون آگاهی از خلق، به معرفت حق نائل میشوند. در مقابل، محبین، ابتدا خلق را میبینند و سپس به حق میرسند، چنانکه در حدیث آمده است: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» (هرکس خود را بشناسد، پروردگارش را شناخته است). این تمایز، به مثابه دو مسیر است: یکی از قله حقیقت به سوی خلق، و دیگری از دامنه خلق به سوی حقیقت.
درنگ: محبوبین، از حق به خلق میرسند و در مرتبه احدیت سلوک میکنند، در حالی که محبین، از خلق به حق میرسند و سلوکی نازلتر دارند.
ابراهیم علیهالسلام، بهعنوان محب در میان انبیا، با شوق توحیدی از خلق به حق رسید، اما افضلیت او نسبت به غیرمعصومین، به دلیل مقام عصمت و توحید اوست. این تمایز، نشاندهنده مراتب مختلف اولیا در سلوک است.
مقام جمع و استعاره چکاوک
در مقام جمع، سالک حق و خلق را بهصورت وحدانی مشاهده میکند، که ابنعربی آن را به «چکاوک» تشبیه کرده است: «حَقَّ وَخَلْقَ بِچَكَاوَكٍ». این استعاره، به مثابه نوایی هماهنگ است که در آن، حق و خلق در وحدتی تام به هم میپیوندند. استاد فرزانه قدسسره تأکید دارند که این مقام، نتیجه توجه تام به حق و انفتاح عين بصيرت است.
درنگ: مقام جمع، مرتبهای است که سالک حق و خلق را بهصورت وحدانی مشاهده میکند، و استعاره چکاوک، این وحدت تام را به تصویر میکشد.
این مقام، به مثابه اوج سلوک است که در آن، سالک در آوای چکاوک وحدت، همه مظاهر را در نور حق میبیند و از کثرت خلقی به وحدت حقی میرسد.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، با تبیین برهان صديقين و مقام جمع، به بررسی معرفت وجودی و تمایز میان محبوبین و محبین پرداخت. برهان صديقين، معرفتی است که حق را بهعنوان دلیل ذاتی خویش معرفی میکند، و مقام جمع، مرتبهای است که سالک حق و خلق را در وحدتی تام مشاهده میکند. استعاره چکاوک، این وحدت را به زیبایی به تصویر میکشد.
بخش چهارم: اصالت قرآن کریم و ضرورت طهارت در سلوک
اصالت آیات قرآنی و نفی تمثیل
استاد فرزانه قدسسره، با تأکید بر عبارت ابنعربی: «فِي الْقُرْآنِ لَا فِيلْمَ»، بیان میدارند که قرآن کریم، عاری از تمثیل و فیلم است و تمامی آیات آن، وقوعی و واقعیاند. به عنوان مثال، آیه لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا (انبیاء: ۲۲، «اگر در آن دو [آسمان و زمین] خدایانی جز الله بود، هر دو تباه میشدند») وقوعی است و به وجود آلهه و فساد در عالم اشاره دارد.
درنگ: آیات قرآن کریم، همگی وقوعی و واقعیاند و عاری از تمثیل و فیلماند، که این امر بر اصالت و حقیقت معانی قرآنی تأکید دارد.
این دیدگاه، به مثابه چراغی است که تاریکیهای تفسیرهای غیرواقعی را روشن میسازد. قرآن کریم، کتابی است که حقیقت را بیپرده و بیواسطه به سالک عرضه میکند.
طهارت و لقمه حلال در سلوک
استاد فرزانه قدسسره، با تأکید بر ضرورت طهارت باطنی و لقمه حلال، بیان میدارند که سلوک عرفانی، بدون طهارت ممکن نیست: «بِلَا طَهَارَةٍ لَا يُمْكِنُ السُّلُوكُ». لقمه مشوب، مانعی بزرگ در مسیر سلوک است، زیرا طهارت، شرط لازم برای وصول به مقامات عالی است. استبراء اکلی، یعنی پاکسازی از لقمههای مشوب، ضرورتی بنیادین در این مسیر است.
درنگ: طهارت باطنی و لقمه حلال، شروط لازم برای سلوک عرفانیاند، و استبراء اکلی، نقش کلیدی در تهذیب نفس دارد.
این ضرورت، به مثابه آبی زلال است که جان سالک را از آلودگیهای کثرت پاک میسازد و او را برای دریافت فیض الهی آماده میکند. لقمه مشوب، به سان سمی است که عروق وجودی سالک را آلوده میسازد و او را از وصول به حقیقت بازمیدارد.
روایت «بالله عرفت الاشیاء»
استاد فرزانه قدسسره، با استناد به روایت «بِاللَّهِ عَرَفْتُ الْأَشْيَاءَ» (به خدا، اشیاء را شناختم)، تأکید دارند که معرفت صديقين، از حق به خلق است، نه بالعکس. این روایت، که به یکی از عالمان دینی نسبت داده شده، نشاندهنده اولویت معرفت حق بر خلق در سلوک صديقين است.
درنگ: روایت «به خدا، اشیاء را شناختم»، بر اولویت معرفت حق بر خلق در سلوک صديقين تأکید دارد و نشاندهنده سیر از حق به خلق است.
این روایت، به مثابه کلیدی است که درهای معرفت الهی را میگشاید و سالک را به سوی شناخت حق از طریق ذات او هدایت میکند.
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم، با تأکید بر اصالت آیات قرآن کریم و ضرورت طهارت در سلوک، به بررسی واقعیت وقوعی آیات و نقش لقمه حلال در تهذیب نفس پرداخت. روایت «به خدا، اشیاء را شناختم»، اولویت معرفت حق بر خلق را در سلوک صديقين نشان میدهد. این بخش، بر اهمیت تهذیب نفس و پایبندی به حقیقت قرآنی تأکید دارد.
نتیجهگیری نهایی
شرح فص ابراهیمی، با تبیین مقام توحیدی حضرت ابراهیم علیهالسلام، به بررسی برهان صديقين، مقام جمع، و سلوک توحیدی پرداخت. این شرح، با تمایز میان برهان لمی و انی، نشان داد که معرفت صديقين، معرفتی وجودی است که حق خود دلیل بر خویش است. ابراهیم علیهالسلام، با شوق توحیدی، از مظاهر خلقی به حق رسید و تجلیات حقی را در مقام جمع مشاهده کرد. تأکید بر طهارت و لقمه حلال، اهمیت تهذیب نفس در سلوک را برجسته میسازد. آیات قرآن کریم و روایات، شواهد این معرفتاند که در سلوک سالک متجلی میشوند. این نوشتار، به مثابه دریچهای است که نور معرفت توحیدی را بر جان مخاطبان فرهیخته میتاباند.