متن درس
تأملات عرفانی در فص اسحاقیه: تجلیات حق در مراتب وجود
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۴۵۴)
مقدمه: درآمدی بر فص اسحاقیه و تجلیات الهی
کتاب شریف فصوص الحکم، اثر جاودانه محیالدین ابنعربی، چونان گوهری درخشان در آسمان عرفان نظری میدرخشد و حکمت الهی را در قالب فصوص مرتبط با انبیا علیهمالسلام تبیین میکند. فص اسحاقیه، با تمرکز بر تجلیات حق در مراتب گوناگون وجودی، از عقل و خیال تا حس، دریچهای به سوی فهم عمیقتر نظام هستی میگشاید. این فص، با نگاهی ژرف به ظهور حق در ظروف ذاتی، معیتی و خلقی، جایگاه انسان را در سلسله مراتب وجودی و نسبت او با حکمت الهی کاوش میکند. در این نوشتار، که برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره است، تلاش شده است تا با دقتی عالمانه و رویکردی ساختاریافته، تمامی نکات و مفاهیم این فص با شرح و تفصیل کامل ارائه گردد. همانند رودی که از سرچشمه حقیقت جاری میشود، این متن میکوشد تا ذهن خواننده را به سوی ادراکی عمیقتر از نظام هستی هدایت کند، در حالی که با تمثیلات فاخر و استدلالهای دقیق، روح عرفانی متن اصلی را حفظ مینماید.
بخش یکم: تجلیات حق در مراتب وجود
پذیرش حق در مجالی عقل، خیال و حس
در فص اسحاقیه، ابنعربی به پذیرش حق در سه مجلای عقل، خیال و حس اشاره دارد. متن اصلی چنین میفرماید:
وَ يَقْبَلُ فِي مَجْلَى الْعُقُولِ وَ فِي الَّذِي يُسَمَّى خَيَالًا وَ الصَّحِيحِ النَّوَاظِرِي
(«و حق در مجلای عقول و در آنچه خیال نامیده میشود و در نواظر صحیحه پذیرفته میشود»). این سخن، نزد اهل کشف و شهود، به معنای ظهور حق در مقام تنزیه (عقل)، عالم مثالی (خیال) و نواظر صحیحه (حس) است. حق تعالی، چونان نوری یگانه، در هر مرتبهای به تناسب ظرف آن مرتبه تجلی مییابد. مجلای عقول، جایگاه تنزیه و عقل نظری است که حق را در مقام تجرید و بیتعین میبیند. مجلای خیال، به عالم مثال اشاره دارد که واسطه میان عقل و حس است و حق در آن به صورت تصاویر مثالی ظهور میکند. نواظر صحیحه نیز به مرتبه حس اشاره دارد که حق در آن به صورت مظاهر حسی متجلی میشود.
این دیدگاه، ریشه در نظریه مراتب وجود در عرفان ابنعربی دارد. همانند آیینهای که نور را به تناسب صیقل خویش بازمیتاباند، هر مرتبه وجودی نیز حق را به تناسب ظرفیت خود منعکس میکند. این تجلی، نه به معنای تغییر ذات حق، بلکه به معنای ظهور او در قالبهای متنوع است که هر یک، جلوهای از حقیقت یگانه را نشان میدهد.
سه ظرف ظهور حق: ذات، معیت و خلق
ابنعربی، ظهور حق را در سه ظرف تبیین میکند: ظرف حقی ذاتی (لاتعین)، ظرف معیت قیومیه (هویت ساریه) و ظرف خلقی (مظاهر و ظهورات). متن اصلی میفرماید:
سَكٌّ ظَرْفٌ حَقِّي بِذَاتٍ وَ لَا تَعَيُّنٍ دُو ظَرْفٍ مَعِيٍّ وَ هُوِيَّةٍ سَارِيَةٍ وَ سَهْ ظَرْفٍ خَلْقِي
(«سه ظرف وجود دارد: ظرف حقی به ذات و لاتعین، ظرف معیت و هویت ساریه، و ظرف خلقی»). این ظروف، مراتب تجلی حق را از ذات مطلق تا مظاهر خلقی نشان میدهند. ظرف ذاتی، به مقام احدیت اشاره دارد که حق در آن بدون هرگونه تعین است. ظرف معیت، به واحدیت و هویت ساریه حق مربوط است که با مخلوقات همراهی میکند. ظرف خلقی نیز به مظاهر عالم و افعال الهی اشاره دارد که حق در آنها به صورت متکثر ظهور مییابد.
این تقسیمبندی، چونان سلسلهای از حلقههای نورانی، نظام هستی را به تصویر میکشد. همانند خورشیدی که نورش در آب، آیینه و سنگ به گونهای متفاوت منعکس میشود، حق نیز در هر ظرف به تناسب آن ظرف جلوهگر میشود.
حضور حق در تمامی ظروف
متن اصلی تأکید میکند:
حَقٌّ فِي كُلِّ الظُّرُوفِ حَقٌّ
(«حق در همه ظروف حق است»). این سخن، به اصل وحدت وجود در عرفان ابنعربی اشاره دارد که حق، حقیقت یگانهای است که در تمامی مراتب، از لاتعین تا مظاهر خلقی، حضور دارد. این حضور، نه به معنای تغییر ذات حق، بلکه به معنای تجلی او در قالبهای متنوع است. همانند نوری که در شیشههای رنگین به رنگهای گوناگون دیده میشود، حق نیز در هر مرتبهای به تناسب آن مرتبه ظهور میکند، بیآنکه ذاتش دگرگون شود.
معیت قیومیه و نزول به مظاهر خلقی
معیت قیومیه حق، که هویت ساریه اوست، با نزول به مرتبه خلقی، در قالب مظاهر خلق و افعال الهی ظاهر میشود. متن اصلی میفرماید:
حَقٌّ بِمَعِيَّةٍ نَزَلَ فَيَصِيرُ مَظَاهِرَ الْخَلْقِ وَ فِعْلَ إِلَهِيٍّ
(«حق به معیت نزول پیدا میکند و این معیت، به مظاهر خلق و فعل الهی تبدیل میشود»). این نزول، به معنای تجلی حق در عالم کثرت است که با آیه شریفه
وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ
(«و او با شماست هر کجا که باشید»؛ حدید: ۴) تأیید میشود. معیت قیومیه، چونان سایهای است که همواره همراه موجودات است و در مظاهر خلقی، به صورت افعال الهی متجلی میگردد.
سیر حق در ظروف وجودی
حق، از مرتبه لاتعین (ذات) با هویت ساریه (معیت قیومیه) به سوی مظاهر خلقی سیر میکند. متن اصلی چنین بیان میدارد:
وَ لَكِنَّهُ بِالْحَقِّ لِلْحَقِّ سَافَرُو يَعْنِي حَقٌّ أَنَّ الْحَقِيقَةَ لَا تَعَيُّنٍ بِالْحَقِّ يَعْنِي بِهُوِيَّةٍ سَارِيَةٍ وَ مَعِيَّةٍ قَيُّومِيَّةٍ لِلْحَقِّ يَعْنِي مَظَاهِرَ سَافَرُوا
(«حق است که آن حقیقت لاتعین، با هویت ساریه و معیت قیومیه، به سوی مظاهر سیر میکند»). این سیر، به قوس نزولی در عرفان نظری اشاره دارد که حق از احدیت به واحدیت و سپس به مظاهر خلقی نزول میکند. این فرآیند، چونان جریانی است که از سرچشمه ذات به سوی رودخانههای کثرت جاری میشود و در هر مرحله، جلوهای نو از حقیقت را آشکار میسازد.
بخش دوم: حکمت الهی و مراتب سلوک
حکمت و الحاق به صالحین
دعای قرآنی
رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ
(«پروردگارا! به من حکمت عطا کن و مرا به شایستگان ملحق فرما»؛ شعراء: ۸۳) به درخواست حکمت و الحاق به صالحین اشاره دارد. حکمت، به معنای جواز استفاده از مراتب وجودی و تعینات است که با هدایت الهی همراه میشود. الحاق به صالحین، تضمینکننده استفاده صحیح از این حکمت است. همانند کلیدی که در دست صاحباختیار قفل را میگشاید، حکمت نیز در دست صالحین به سوی حقیقت رهنمون میشود.
ممکن است موجودی به حکمت دست یابد، اما بدون الحاق به صالحین، این حکمت به ظلم و فساد منجر شود. نمونههایی از رجال سیاسی که از حکمت بدون صلاح بهره بردهاند، نشاندهنده این انحراف است. این حکمت، چونان تیغی دو لبه است که در دست ناصالح، به جای هدایت، گمراهی میآفریند.
حکمت به عنوان آثار اشیاء
حکمت هر شیء، در آثار و خواص آن نهفته است. متن اصلی میفرماید:
حُكْمٌ آثَارُ شَيْءٍ يَعْنِي جَوَازُ اسْتِفَادَةٍ مِنْ ذَلِكَ الشَّيْءِ
(«حکمت، آثار شیء است، یعنی جواز استفاده از آن شیء»). سنگ، آب و آتش، هر یک حکمی دارند که به معنای جواز استفاده از خواص آنهاست. این دیدگاه، به حکمت الهی در نظام خلقت اشاره دارد که هر موجودی، به تناسب آثارش، جایگاهی در نظام هستی دارد. همانند باغی که هر گل آن به تناسب خویش شکوفا میشود، هر شیء نیز حکمت خاص خود را در نظام خلقت به نمایش میگذارد.
حکمت به معنای اذن دخول
حکمت، به معنای اذن الهی برای استفاده از مراتب وجودی و تعینات است. متن اصلی چنین بیان میدارد:
يَعْنِي أَذِنْ وُرُودٍ أَذِنْ دُخُولٍ مُجَوِّزُ اسْتِفَادَةٍ
(«یعنی اذن ورود، اذن دخول، مجوز استفاده»). این اذن، مانند جواز حمل سلاح یا استفاده از آلات موسیقی در شرایط خاص، مشروط به هدایت الهی است. همانند دربانی که تنها به صاحباجازه ورود میدهد، حکمت نیز به سالک اجازه بهرهبرداری از مراتب وجودی را میدهد.
وراثت جنت نعیم
دعای قرآنی
وَاجْعَلْنِي مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ
(«و مرا از وارثان بهشت پرنعمت قرار ده»؛ شعراء: ۸۵) به درخواست وراثت بهشت نعیم اشاره دارد. این وراثت، به معنای جایگزینی با اخراجشدگان از بهشت است. متن اصلی میفرماید:
وَ اجْعَلْنِي مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ
(«مرا از وارثان بهشت نعیم قرار ده»). این دعا، نشاندهنده سلوک عرفانی است که سالک پس از کسب حکمت و الحاق به صالحین، به مقام وراثت جنت نعیم میرسد. همانند وارثی که پس از خالی شدن خانه، مالک آن میشود، سالک نیز با اخراج غیرصالحین، وارث بهشت میگردد.
مراتب حکمت، صلاح و وراثت
متن اصلی، سه مرتبه را در سلوک عرفانی تبیین میکند: کسب حکمت، الحاق به صالحین، و وراثت جنت نعیم پس از اخراج غیرصالحین. این مراتب، مسیر سالک را از معرفت تا هدایت و دستیابی به مقامات عالی معنوی نشان میدهند. همانند پلههایی که به سوی قلهای رفیع میرسند، این مراتب، سالک را به سوی کمال هدایت میکنند.
بخش سوم: زبان قرآن و شعر عرفانی
زبان فراقرآنی قرآن کریم
قرآن کریم، زبانی فراتر از زبان عادی بشر دارد و معانی عمیق الهی را در قالب الفاظ متعالی بیان میکند. متن اصلی میفرماید:
قُرْآنٌ لِسَانٌ أَعْلَى مِنْ لِسَانِ النَّاسِ
(«قرآن زبانی است بالاتر از زبان ناس»). فهم این زبان، نیازمند بصیرت و کشف عرفانی است. همانند دریایی که ژرفای آن تنها با غواصی در آن آشکار میشود، فهم قرآن نیز نیازمند غواصی در معانی باطنی آن است.
اصول شعر عرفانی
شعر عرفانی، برخلاف ظاهر ادبی، مبتنی بر قواعد و اصول عرفانی است. متن اصلی تأکید میکند:
هَذِهِ الْأَشْعَارُ لَهَا قَوَاعِدُ وَ أُصُولُ وَ بَيِّنَاتٌ
(«این شعرها قواعد، اصول و بینات دارند»). شاعر عارف، مفاهیم عمیق عرفانی را در قالب شعر بیان میکند که نیازمند فهم دقیق این اصول است. این شعرها، چونان نغمههایی از عالم بالا، حقایق متعالی را در قالب الفاظ بشری به تصویر میکشند.
بخش چهارم: مراتب وجودی و احکام الهی
احکام مراتب وجودی
هر مرتبه وجودی، از احدیت تا ظهورات، حکمی خاص دارد. متن اصلی میفرماید:
أَحَدِيَّةٌ حُكْمٌ لَهَا، وَاحِدِيَّةٌ حُكْمٌ لَهَا، ظُهُورَاتٌ حُكْمٌ لَهَا
(«احدیت حکمی دارد، واحدیت حکمی دارد، ظهورات حکمی دارند»). این احکام، آثار و خواص هر مرتبه را تعیین میکنند و نظاممندی الهی را در مراتب وجود نشان میدهند. همانند نقشهای که هر بخش آن قاعدهای خاص دارد، نظام هستی نیز با احکام الهی سامان یافته است.
خلق به عنوان اسم ثانی
در عرفان، خلق به معنای اسم ثانی است که تنها نامی است که انسانها و پیشینیانشان بر آن نهادهاند. متن اصلی میفرماید:
خَلْقٌ اسْمٌ ثَانٍ أَنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَ آبَاؤُكُمْ
(«خلق، اسم ثانی است که جز نامهایی نیست که شما و پدرانتان آن را نامیدهاید»). این سخن، به وحدت وجود اشاره دارد که خلق، در حقیقت، مظهر حق است و وجود مستقل ندارد. همانند سایهای که از نور پدید میآید، خلق نیز جلوهای از حق است.
تشبیه و تنزیه لابشرط
تشبیه و تنزیه، اگر لابشرط باشند، کاملاند و به مقام جمع منجر میشوند. متن اصلی میفرماید:
التَّشْبِيهُ لَا بِشَرْطٍ صَحِيحٌ، مَقَامٌ جَمْعِيٌّ يَصِيرُ
(«تشبیه لابشرط درست است و به مقام جمع میرسد»). تشبیه یا تنزیه مشروط، ناقص است، اما لابشرط بودن آنها، به کمال عرفانی میانجامد. همانند دو بال پرندهای که در هماهنگی پرواز میکنند، تشبیه و تنزیه لابشرط، سالک را به مقام جمع میرسانند.
سجده به عنوان تجلی تشبیه و تنزیه
سجده، عملی است که هم تشبیه (به دلیل تماس پیشانی با خاک) و هم تنزیه (به دلیل تسبیح خدا) را در بر میگیرد. متن اصلی میفرماید:
السُّجُودُ تَشْبِيهٌ وَ تَنْزِيهٌ
(«سجده هم تشبیه است و هم تنزیه»). این عمل، چونان پلی است که عالم کثرت را به وحدت متصل میکند و سالک را به مقام جمع نزدیک میسازد.
بخش پنجم: رؤیت الهی و مراتب یقین
وجوه ناظره در آخرت
قرآن کریم میفرماید:
وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ
(«چهرههایی در آن روز شاداباند * به سوی پروردگارشان مینگرند»؛ قیامة: ۲۲-۲۳). این آیه، به رؤیت قلبی و وجودی اولیا در آخرت اشاره دارد که با تمام وجود به سوی حق مینگرند. این رؤیت، نه با چشم حسی، بلکه با وجه وجودی است که شادابی و نورانیت آن، نشانه حقالیقین است. همانند ستارهای که در آسمان شب میدرخشد، وجوه اولیا نیز در آخرت با نور الهی منور میشوند.
مراتب یقین
مراتب یقین شامل علمالیقین، عینالیقین و حقالیقین است. متن اصلی میفرماید:
عَيْنُ الْيَقِينِ أَعْلَى مِنْ عِلْمِ الْيَقِينِ
(«عینالیقین بالاتر از علمالیقین است»). حقالیقین، که وجوه ناظره به آن میرسند، بالاترین مرتبه یقین است که در آن، سالک با تمام وجود حق را شهود میکند. همانند قلهای که تنها با صعود دشوار بدان میرسند، حقالیقین نیز مقصد نهایی سالکان است.
رحمت الهی در جهنم
رحمت الهی، حتی در جهنم نیز جاری است. متن اصلی تأکید میکند:
اللَّهُ فِي الْجَهَنَّمِ رَحِيمٌ
(«خدا در جهنم نیز رحیم است»). آتش جهنم، خود مظهر رحمت است، زیرا مانع از عذاب شدیدتر میشود. این رحمت، چونان آبی است که آتش را تعدیل میکند تا وجود کافران حفظ شود. اهل جهنم، از خوف خاموشی آتش، به آن دل میبندند، زیرا خاموشی آن به عذابی شدیدتر میانجامد.
بخش ششم: عالم مثال و ادراک خیالی
نقد ادراک خیال
خیال، محل ظهور عالم مثال است، اما آن را به طور کامل ادراک نمیکند. متن اصلی میفرماید:
لَا أَنَّهُ يُدْرِكُهُ إِذْ لَوْ كَانَ مُدْرِكًا لَهُ لَكَانَ مُدْرِكُهُ كُلُّ وَاحِدٍ
(«اینگونه نیست که خیال آن را ادراک کند، زیرا اگر چنین بود، همه آن را ادراک میکردند»). اگر خیال، عالم مثال را به طور کامل ادراک میکرد، همه افراد آن را میدیدند. این محدودیت، به تفاوت در موازات رؤیت اشاره دارد. همانند آیینهای که هر کس تصویر خود را در آن میبیند، عالم مثال نیز برای هر فرد، رؤیتی خاص و منحصربهفرد دارد.
تفاوت رؤیت در عالم مثال
هر فرد، در عالم مثال، رؤیتی خاص خود دارد که با رؤیت دیگران متفاوت است. متن اصلی میفرماید:
كُلُّ وَاحِدٍ يَرَى مَرْئِيَّهُ لَا مَرْئِيَّ جَارِهِ
(«هر کس مرئی خود را میبیند، نه مرئی همسایهاش را»). این تفاوت، به فردیت ادراک در عالم مثال اشاره دارد. همانند دو نفر که در یک آیینه مینگرند، اما هر یک تصویر خویش را میبیند، رؤیت در عالم مثال نیز به تناسب موازات هر فرد متفاوت است.
بخش هفتم: نقد شارحان و ضرورت علوم جدید
نقد شارحان پیشین
شارحان پیشین، به دلیل محدودیتهای کلامی و علمی زمان خود، تفاسیر ناقصی از متون عرفانی ارائه کردهاند. متن اصلی میفرماید:
هَؤُلَاءِ حَالَةٌ كَلَامِيَّةٌ نَاقِصَةٌ
(«اینها حالت کلامی داشته و ناقصاند»). این نقص، به دلیل عدم بهرهگیری از علوم جدید است. همانند بنایی که با ابزار کهن ساخته شده، تفاسیر پیشین نیز نیازمند بازنگری با ابزارهای علمی نویناند.
ضرورت تلفیق علوم جدید با علم دینی
علم دینی، برای تأثیرگذاری جهانی، باید با علوم جدید مانند فیزیک، شیمی و ریاضیات مجهز شود. متن اصلی تأکید میکند: