در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 479

متن درس





تحلیل فص اسحاقیه از فصوص الحکم: رابطه مُظهر و مظهر در ظرف ظهور و رد جبرگرایی

تحلیل فص اسحاقیه از فصوص الحکم: رابطه مُظهر و مظهر در ظرف ظهور و رد جبرگرایی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۴۷۹)

مقدمه

فص اسحاقیه از کتاب فصوص الحکم، اثر سترگ محی‌الدین ابن‌عربی، یکی از عمیق‌ترین متون عرفان نظری است که به بررسی رابطه میان مُظهر (حق) و مظهر (خلق) در ظرف ظهور، مفهوم تجلی، و نقد دیدگاه‌های جبری در عرفان اسلامی می‌پردازد. این فص، با تکیه بر تحلیل دقیق مراتب وجود، عبادت احدیت، و رد عبادت اسمای جزئی، چارچوبی نظام‌مند برای فهم معارف الهی ارائه می‌دهد. متن حاضر، برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره در جلسه ۴۷۹، با رویکردی علمی و دانشگاهی بازنویسی شده است. تمامی نکات و محتوای اصلی، با شرح و تفصیل کامل، در ساختاری منظم و منسجم ارائه گردیده و با تمثیلات ادبی غنی شده تا عمق معانی عرفانی را برای مخاطبان آشکار سازد.
.

بخش نخست: رابطه مُظهر و مظهر در ظرف ظهور

جلوه‌گری متقابل مُظهر و مظهر

رابطه میان مُظهر و مظهر، چون آیینه‌ای دوسویه، در ظرف ظهور جلوه‌گر می‌شود. مُظهر، که حق تعالی است، در مظهر، که خلق است، تجلی می‌یابد، و مظهر، به نوبه خود، جلوه‌ای از مُظهر را در ظرف اظهار آشکار می‌سازد. این رابطه، به وحدت ذاتی میان حق و خلق اشاره دارد، جایی که مظهر، چون سایه‌ای از نور حق، وجود خود را از مُظهر می‌گیرد.

درنگ: مُظهر و مظهر در ظرف ظهور، یکدیگر را جلوه‌گر می‌سازند، به گونه‌ای که مظهر، تجلی مُظهر است.

این اصل، چون چشمه‌ای زلال، بر وحدت در فرآیند تجلی تأکید دارد و مظهر را چون ظرفی برای اظهار کمالات الهی معرفی می‌کند.

تمایز ذاتی میان مُظهر و مظهر

مُظهر، که ذات حق تعالی است، دارای وجودی ذاتی و مستقل است، در حالی که مظهر، فاقد ذات مستقل بوده و وجودش وابسته به مُظهر است. این تمایز، چون خطی میان نور و سایه، نشان‌دهنده فقدان استقلال وجودی مظهر و وابستگی کامل آن به حق است.

درنگ: مظهر فاقد ذات مستقل است، در حالی که مُظهر، دارای ذات ذاتی و خودبسنده است.

این دیدگاه، بر خودبسندگی حق و وابستگی خلق تأکید دارد و هرگونه تصور استقلال برای مظهر را نفی می‌کند.

رد نیاز مُظهر به مظهر

مُظهر، به دلیل خودبسندگی ذاتی، نیازی به مظهر برای اظهار ندارد، زیرا مظهر، غیر مستقل از مُظهر است و ظهور مُظهر در ظرف مظهر تحقق می‌یابد. این رابطه، چون نور خورشید که در آیینه تجلی می‌یابد، نیازی به آیینه ندارد، بلکه آیینه خود محصول نور است.

درنگ: مُظهر نیازی به مظهر ندارد، زیرا مظهر غیر مستقل از مُظهر است و ظهور در ظرف مظهر تحقق می‌یابد.

این اصل، بر خودکفایی حق در فرآیند تجلی تأکید دارد و هرگونه غیریت میان مُظهر و مظهر را نفی می‌کند.

اضافه اشراقی در برابر اضافه مقولی

رابطه مُظهر و مظهر، به اضافه اشراقی تشبیه شده است، که در آن مُظهر، خود آفریننده مظهر است، برخلاف اضافه مقولی که مستلزم وجود پیشین دو طرف است. این تمثیل، چون نوری که سایه را می‌آفریند، بر خلاقیت ذاتی مُظهر در ایجاد مظهر دلالت دارد.

درنگ: رابطه مُظهر و مظهر، مانند اضافه اشراقی است که مُظهر، آفریننده مظهر است، برخلاف اضافه مقولی که مستلزم وجود پیشین دو طرف است.

این تمایز، نظام خلقت را در چارچوب عرفان نظری روشن می‌سازد و بر نقش خلاق مُظهر تأکید دارد.

تبیین آیه کن فیکون

آیه ﴿كُنْ فَيَكُونُ﴾ (سوره بقره، آیه ۱۱۷) می‌فرماید: باش، پس می‌شود. این آیه، به خلق بی‌واسطه حق و ظهور مستقیم امر الهی اشاره دارد. «فیکون»، ظهور امر «کن» است، بدون نیاز به غیریت یا واسطه، و چون رودی زلال، جریان امر الهی را در خلقت نشان می‌دهد.

درنگ: در آیه کن فیکون، «فیکون» ظهور امر «کن» است، که خلق بی‌واسطه حق را بدون نیاز به غیریت نشان می‌دهد.

این آیه، بر قدرت مطلق الهی و فرآیند بی‌واسطه خلقت تأکید دارد و هرگونه تعدد در ظهور را نفی می‌کند.

عدم تعدد و غیریت در ظهور

در رابطه مُظهر و مظهر، تعدد یا غیریت وجود ندارد، زیرا مظهر، صرفاً ظهور مُظهر است. این اصل، چون وحدت نور در آیینه‌های متعدد، بر یکپارچگی فرآیند تجلی تأکید دارد و هرگونه تصور غیریت را از میان می‌برد.

درنگ: در رابطه مُظهر و مظهر، تعدد یا غیریت وجود ندارد، زیرا مظهر، ظهور مُظهر است.

این دیدگاه، نظام وحدت وجود را در عرفان نظری تقویت کرده و بر پیوستگی میان حق و خلق تأکید دارد.

ظهور ذات در مُظهر

مُظهر، که حق تعالی است، خود ظهور ذات خویش است، و اظهار، فعل ذاتی اوست. این اصل، چون خورشیدی که نورش را بی‌نیاز از غیر می‌پراکند، بر خوداظهاری ذات الهی در فرآیند تجلی دلالت دارد.

درنگ: مُظهر، خود ظهور ذات خویش است و اظهار، فعل ذاتی اوست.

این دیدگاه، بر خودبسندگی حق در مقام ذات و نقش او در خلقت تأکید دارد.

اعتباری بودن عناوین رب و عبد

عناوین «رب» و «عبد»، اعتباری‌اند و به لحاظ ظرف اظهار یا مظهریت به کار می‌روند. عبد، به اعتبار مظهریت، و رب، به اعتبار ظرف اظهار، در نظر گرفته می‌شود. این رابطه، چون بازی نور و سایه، نسبیت این عناوین را در ظرف ظهور نشان می‌دهد.

درنگ: عناوین رب و عبد، اعتباری‌اند و به لحاظ ظرف اظهار یا مظهریت به کار می‌روند.

این اصل، بر نسبیت عناوین در نظام عرفانی و وابستگی آن‌ها به مقام ظهور تأکید دارد.

جمع‌بندی بخش نخست

این بخش، با تبیین رابطه مُظهر و مظهر در ظرف ظهور، بر وحدت ذاتی و فقدان غیریت در فرآیند تجلی تأکید کرد. تمایز ذاتی میان مُظهر و مظهر، خودبسندگی حق، و خلاقیت ذاتی او در اضافه اشراقی، چارچوبی نظام‌مند برای فهم خلقت ارائه داد. آیه کن فیکون، به‌عنوان شاهدی بر خلق بی‌واسطه، وحدت در ظهور را روشن ساخت. عناوین اعتباری رب و عبد، جایگاه نسبی مظهر در برابر مُظهر را نشان داد. این مباحث، چون نردبانی به سوی حقیقت، نظام عرفانی ابن‌عربی را در تبیین رابطه حق و خلق آشکار می‌سازد.

بخش دوم: نقد جبرگرایی و تأکید بر اختیار

رد جبر در مباحث عرفانی

مباحث عرفانی باید از جبر خالی باشد و با اختیار و رضا سازگار گردد. اعتقاد به جبر، چون ابری بر آسمان حقیقت، فلسفه رسالت و مسئولیت انسانی را بی‌معنا می‌سازد. اختیار، چون گوهری درخشان، لازمه سلوک عرفانی و هدایت الهی است.

درنگ: مباحث عرفانی باید از جبر خالی باشد و با اختیار و رضا سازگار گردد، زیرا جبر، فلسفه رسالت و مسئولیت را بی‌معنا می‌کند.

این اصل، بر ضرورت حفظ اختیار در برابر تفاسیر جبری تأکید دارد و انسان را مسئول افعال خود می‌داند.

تمایز رضا به خلق و عدم رضا به معصیت

رضایت کلی حق تعالی به خلق، که اقتضای کمال است، از عدم رضایت به معصیت متمایز است. حق به ظهور موجودات راضی است، اما به فعل معصیت راضی نیست. این تمایز، چون خطی میان نور و تاریکی، بر تفاوت میان رضا به وجود و عدم رضا به نافرمانی تأکید دارد.

درنگ: رضایت کلی حق به خلق، اقتضای کمال است، اما معصیت مورد رضایت نیست.

این دیدگاه، بر جدایی میان رضا به وجود و عدم رضا به اعمال ناشایست تأکید دارد.

کمال اقتدار و نقص معصیت

اقتدار انسان بر تخلف، کمال اوست، اما استفاده از این اقتدار برای معصیت، نقص و سوء نفس است که به حرمان منجر می‌شود. این اصل، چون دو راهی میان سعادت و شقاوت، مسئولیت انسان را در قبال اعمالش نشان می‌دهد.

درنگ: اقتدار بر تخلف، کمال انسان است، اما استفاده از آن برای معصیت، نقص و حرمان می‌آورد.

این دیدگاه، بر ظرفیت اختیار و تأثیر آن بر سعادت یا شقاوت تأکید دارد.

نقد جبر در تفسیر اشعار

تفسیر اشعار و مباحث عرفانی باید از جبر پاک باشد تا با اختیار سازگار بماند. برخی تفاسیر، با آلودگی به جبر، معانی را به انحراف کشانده‌اند. این نقد، چون آیینه‌ای صاف، بر ضرورت دقت در تفسیر متون عرفانی تأکید دارد.

درنگ: تفسیر اشعار و مباحث عرفانی باید از جبر پاک باشد تا با اختیار و مسئولیت انسانی سازگار بماند.

این اصل، بر لزوم بازنگری تفاسیر جبری و التزام به اختیار تأکید دارد.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، با رد جبر و تأکید بر اختیار، بر مسئولیت انسان در قبال افعال خود تأکید کرد. تمایز میان رضا به خلق و عدم رضا به معصیت، چارچوبی برای فهم رابطه الهی و انسانی ارائه داد. نقد جبر در تفسیر اشعار، بر ضرورت حفظ اختیار در عرفان اسلامی تأکید دارد. این مباحث، چون چراغی در مسیر سلوک، راه را برای فهم حقیقت و مسئولیت انسانی هموار می‌سازد.

بخش سوم: تحلیل اشعار و اعتباری بودن رب و عبد

تحلیل شعر اول: فانت عبد و انت رب

شعر اول می‌فرماید: «فانت عبد و انت رب لمن له فيه انت عبد». این شعر، به اعتباری بودن عناوین عبد و رب اشاره دارد. تو عبدی به اعتبار مظهریت برای اسمی خاص، و ربی به اعتبار ظرف اظهار آن اسم. این رابطه، چون آیینه‌ای که نور را بازمی‌تاباند، نسبیت این عناوین را در ظرف ظهور نشان می‌دهد.

درنگ: تو عبدی به اعتبار مظهریت و ربی به اعتبار ظرف اظهار برای اسمی که در آن ظرف، تو عبد آنی.

این تحلیل، بر دوگانگی اعتباری عبد و رب در ظرف ظهور تأکید دارد.

نقص نگارشی در شعر اول

عبارت شعر اول، به دلیل فقدان یک «واو» و وجود دو نقطه اضافی، از نظر نگارشی ناقص است و معنای آن را مشوب می‌سازد. این نقص، چون خدشه‌ای بر آیینه، مانع از انتقال دقیق معنا می‌شود.

درنگ: شعر اول، به دلیل فقدان یک «واو» و وجود دو نقطه اضافی، از نظر نگارشی ناقص است و نیاز به اصلاح دارد.

این نقد، بر اهمیت دقت در نگارش متون عرفانی برای حفظ معنا تأکید دارد.

تحلیل شعر دوم: و انت رب و انت عبد

شعر دوم می‌فرماید: «و انت رب و انت عبد لمن له فى الخطاب عهد». این شعر، معکوس شعر اول است و می‌گوید: تو ربی به اعتبار ظهور هوویت الهی در تو، و عبدی به اعتبار تقید به ربی که با او عهد بسته‌ای. این ساختار، چون نوری که در آیینه‌های مختلف بازتاب می‌یابد، بر نسبیت عناوین در ظرف ظهور تأکید دارد.

درنگ: تو ربی به اعتبار ظهور هوویت الهی در تو، و عبدی به اعتبار تقید به ربی که با او عهد بسته‌ای.

این تحلیل، بر معکوس بودن ساختار شعر دوم و معنای اعتباری آن تأکید دارد.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، با تحلیل اشعار فص اسحاقیه، بر اعتباری بودن عناوین رب و عبد در ظرف ظهور تأکید کرد. نقص نگارشی در شعر اول، ضرورت دقت در نگارش متون عرفانی را نشان داد. تحلیل شعر دوم، با تبیین معکوس بودن ساختار آن، چارچوبی برای فهم نسبیت عناوین در عرفان نظری ارائه داد. این مباحث، چون پلی میان ظاهر و باطن، رابطه میان مُظهر و مظهر را روشن می‌سازد.

بخش چهارم: نقد تقسیم‌بندی عهد و تأکید بر اختیار

نقد تقسیم‌بندی عهد به کلی و جزئی

شارح، عهد را به کلی و جزئی، تکوینی و خطابی تقسیم کرده و معتقد است که عهد کلی تکلیفی نقض‌پذیر است. این تقسیم‌بندی، دقیق نیست، زیرا عهد کلی، رابطه میان اسم جامع الهی (واحدیت) و عباد است که به عبادت تکوینی و تشریعی منجر می‌شود، و نقض آن ممتنع است. این نقد، چون آیینه‌ای صاف، نارسایی تقسیم‌بندی شارح را نشان می‌دهد.

درنگ: تقسیم‌بندی عهد به کلی و جزئی، تکوینی و خطابی، دقیق نیست، زیرا عهد کلی، نقض‌ناپذیر است.

این دیدگاه، بر ضرورت بازنگری در تقسیم‌بندی‌های عرفانی تأکید دارد.

عهد کلی و رابطه با واحدیت

عهد کلی، رابطه میان اسم جامع الهی (واحدیت) و عباد است که به عبادت تکوینی و تشریعی منجر می‌شود. این عهد، چون دریایی بی‌کران، تمامی مظاهر را در بر می‌گیرد و نقض‌ناپذیر است.

درنگ: عهد کلی، رابطه میان اسم جامع الهی و عباد است که به عبادت تکوینی و تشریعی منجر می‌شود و نقض‌ناپذیر است.

این اصل، بر جامعیت و ضرورت عهد کلی در نظام عرفانی تأکید دارد.

عهد جزئی و رابطه با اسمای خاص

عهد جزئی، رابطه میان هر اسم جزئی و عباد آن است که نقض‌ناپذیر است، زیرا هر مظهر، مظهر اسم خاص خود است. این رابطه، چون نوری که در ظرف خاص خود تجلی می‌یابد، اختصاص هر مظهر به اسم خود را نشان می‌دهد.

درنگ: عهد جزئی، رابطه میان هر اسم جزئی و عباد آن است که نقض‌ناپذیر است، زیرا هر مظهر، مظهر اسم خاص خود است.

این دیدگاه، بر اختصاص مظهر به اسم خاص و ثبات این رابطه تأکید دارد.

تمایز جزئیت در افعال و اسما

جزئیت در افعال، به تخلفات در ظرف خارج مربوط است، نه به رابطه مظهر و اسم. این جزئیت، با اختیار سازگار است و جبر را نفی می‌کند. این تمایز، چون خطی میان ظاهر و باطن، تفاوت میان فعل و اسم را روشن می‌سازد.

درنگ: جزئیت در افعال، به تخلفات در ظرف خارج مربوط است و با اختیار سازگار است، برخلاف جزئیت در اسما که نقض‌ناپذیر است.

این اصل، بر نقش اختیار در افعال و رد جبر تأکید دارد.

نقض تکلیف جزئی و ثبات تکلیف کلی

تکلیف کلی، که مکلف بودن انسان است، نقض‌ناپذیر است، اما تکلیف جزئی، مانند افعال خاص (نماز، روزه)، قابل نقض است. این تمایز، چون دو راهی میان اصل و فرع، مسئولیت کلی انسان را از تخلفات جزئی جدا می‌سازد.

درنگ: تکلیف کلی نقض‌ناپذیر است، اما تکلیف جزئی (افعال خاص) قابل نقض است.

این دیدگاه، بر ثبات تکلیف کلی و انعطاف تکلیف جزئی تأکید دارد.

مسئولیت کافر در اصول و فروع

حتی کافران در اصول (اعتقادات) و فروع (نماز، روزه) مسئول‌اند و معاقبه می‌شوند. این اصل، چون قانونی فراگیر، شمول تکلیف را بر همه انسان‌ها، حتی کافران، نشان می‌دهد.

درنگ: کافران نیز در اصول و فروع مسئول‌اند و معاقبه می‌شوند.

این دیدگاه، بر شمول تکلیف الهی و مسئولیت همگانی تأکید دارد.

احتجاب و تخلف از فطرت

تخلف در افعال، ناشی از احتجاب از فطرت اصلی است که به گمراهی یا معصیت منجر می‌شود. این احتجاب، چون پرده‌ای بر نور فطرت، انسان را از مسیر حقیقت دور می‌سازد.

درنگ: تخلف در افعال، ناشی از احتجاب از فطرت اصلی است که به گمراهی یا معصیت منجر می‌شود.

این اصل، بر نقش حجاب در انحراف از فطرت الهی و تأثیر آن بر اعمال تأکید دارد.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، با نقد تقسیم‌بندی عهد به کلی و جزئی، بر نقض‌ناپذیری عهد کلی و نقش اختیار در تکلیف جزئی تأکید کرد. تمایز میان جزئیت در افعال و اسما، چارچوبی برای فهم مسئولیت انسانی ارائه داد. مسئولیت کافران در اصول و فروع، و نقش احتجاب در تخلف، نظام عرفانی را با تکلیف الهی پیوند می‌زند. این مباحث، چون نوری در مسیر سلوک، اهمیت اختیار و مسئولیت را روشن می‌سازد.

بخش پنجم: عبادت احدیت و نقد عبادت اسمای جزئی

نقد سوءاستفاده از آیه عبادت

آیه ﴿وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ﴾ (سوره اسراء، آیه ۲۳) می‌فرماید: و پروردگار تو مقرر داشت که جز او را نپرستید. این آیه، به اشتباه برای توجیه عبادت اسمای جزئی به کار رفته است. این سوءاستفاده، چون تحریفی بر متن قرآن کریم، معنا را به انحراف می‌کشاند.

درنگ: آیه «وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ» به عبادت احدیت اشاره دارد و سوءاستفاده از آن برای توجیه عبادت اسما، نادرست است.

این نقد، بر ضرورت تفسیر صحیح آیات قرآن کریم و پرهیز از تحریف تأکید دارد.

عبادت احدیت و رد عبادت اسما

عبادت باید متوجه احدیت باشد، نه اسمای جزئی مانند مضل یا هادی. عبادت اسمای جزئی، چون گمراهی در مسیر توحید، به شرک منجر می‌شود. احدیت، چون قله‌ای رفیع، تنها معبود حقیقی است.

درنگ: عبادت باید متوجه احدیت باشد، نه اسمای جزئی، زیرا عبادت اسما به شرک منجر می‌شود.

این اصل، بر ضرورت عبادت حق در مقام احدیت و رد هرگونه شرک تأکید دارد.

شرک در عبادت اسمای جزئی

عبادت هر اسم جزئی، به دلیل تعدد رب‌ها، شرک است و با توحید ناسازگار است. این دیدگاه، چون آیینه‌ای صاف، انحراف عبادت اسما را از مسیر توحید نشان می‌دهد.

درنگ: عبادت اسمای جزئی، به دلیل تعدد رب‌ها، شرک است و با توحید ناسازگار است.

این نقد، بر ضرورت بازگشت به عبادت احدیت و پرهیز از شرک تأکید دارد.

رب الارباب و ظهور اسما

اسمای جزئی، مانند رحیم، ظهور رب احدیت‌اند و عبادت آن‌ها باید به احدیت بازگردد. رب الارباب، چون مبدأ تمامی اسما، تنها معبود حقیقی است.

درنگ: اسمای جزئی، ظهور رب احدیت‌اند و عبادت آن‌ها باید به احدیت بازگردد.

این اصل، بر وحدت در عبادت و رفع شرک از طریق بازگشت به احدیت تأکید دارد.

نقد ارباب متفرقون

آیه ﴿أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ﴾ (سوره یوسف، آیه ۳۹) می‌فرماید: آیا خدایان پراکنده بهترند یا خداوند یگانه قهار؟ این آیه، عبادت ارباب متفرق را نفی کرده و بر عبادت احدیت تأکید دارد.

درنگ: آیه «أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ» عبادت ارباب متفرق را نفی کرده و بر عبادت احدیت تأکید دارد.

این آیه، بر رد شرک و ضرورت عبادت حق در مقام احدیت دلالت دارد.

جمع‌بندی بخش پنجم

این بخش، با نقد سوءاستفاده از آیه عبادت، بر ضرورت عبادت احدیت و رد عبادت اسمای جزئی تأکید کرد. شرک در عبادت اسما، به‌عنوان انحرافی از توحید، و نقش رب الارباب به‌عنوان معبود حقیقی، چارچوبی برای فهم توحید در عرفان ارائه داد. آیه ارباب متفرقون، بر رد شرک و تأکید بر وحدت الهی دلالت دارد. این مباحث، چون نوری در مسیر توحید، راه را برای عبادت حقیقی هموار می‌سازد.

بخش ششم: رضایت متقابل و نقد تحریف معنوی

رضایت متقابل خدا و بندگان

خدا از بندگانش راضی است و بندگان از خدا، اما این رضایت به مؤمنین و اولیای خدا اختصاص دارد. ادعای رضایت عام، چون گمراهی در مسیر حقیقت، با قرآن کریم سازگار نیست.

درنگ: رضایت متقابل خدا و بندگان، به مؤمنین و اولیای خدا اختصاص دارد و تعمیم آن به همه، نادرست است.

این دیدگاه، بر محدودیت رضایت متقابل به اولیای خدا تأکید دارد.

اظهار مقتضیات اسما

بندگان با اظهار مقتضیات اسمای الهی و احکام آن‌ها، مرضی خدا می‌شوند. این اصل، چون گوهری درخشان، نقش بندگان در تحقق کمالات الهی را نشان می‌دهد.

درنگ: بندگان با اظهار مقتضیات اسمای الهی و احکام آن‌ها، مرضی خدا می‌شوند.

این دیدگاه، بر نقش فعال بندگان در سلوک و تحقق کمالات الهی تأکید دارد.

نقد تحریف معنوی قرآن کریم

تحریف معنوی قرآن کریم، از طریق تفسیرهای نادرست برخی عرفا و متکلمان، به انحراف معنا منجر شده است. این تحریف، چون پرده‌ای بر نور حقیقت، معانی قرآن کریم را مشوب می‌سازد.

درنگ: تحریف معنوی قرآن کریم، از طریق تف