در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 539

متن درس





شرح فصوص الحکم – فص یوسفیه

شرح فصوص الحکم: فص یوسفیه

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۵۳۹)

دیباچه

این نوشتار به تبیین و شرح یکی از عمیق‌ترین فصول فصوص الحکم ابن‌عربی، موسوم به فص یوسفیه، اختصاص دارد که در جلسه ۵۳۹ درس‌گفتارهای عرفانی استاد فرزانه قدس‌سره، در تاریخ نهم مهرماه ۱۳۸۱، ارائه شده است. محور این بحث، کاوش در معرفت‌شناسی عرفانی، نقد مفهوم علم ظلالی، و تمییز میان عرفان محبین و محبوبین با تأکید بر عرفان ولایی شیعه است. متن پیش‌رو با رویکردی علمی و ساخت‌یافته، تمامی نکات کلیدی درس‌گفتار را با شرح تفصیلی و پیوندهای معنایی غنی ارائه می‌کند. هدف، انتقال روح و پیام اصلی محتوا به زبانی روشن، وزین، و متناسب با فضای دانشگاهی است.

بخش نخست: مبانی معرفت‌شناسی عرفانی در فص یوسفیه

آغاز با نام حق

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
این نوشتار با نام حق آغاز می‌شود، نشانه‌ای از اتصال مباحث به مبدأ الهی و عزم بر تبیین معارف در سایه رحمت بی‌کران او. فص یوسفیه، که در جلسه ۵۳۹ درس‌گفتارهای عرفانی استاد فرزانه قدس‌سره ارائه شده، به کاوش در معرفت‌شناسی عرفانی و رابطه عالم با حق می‌پردازد. این فص، چونان دریچه‌ای به سوی اقیانوس بی‌کران معرفت، سالک را به تأمل در حقیقت وجود دعوت می‌کند.

علم به عالم و محدودیت ظلال

وَمِنْ حَيْثُ فَمَا يَعْلَمُ مِنَ الْعَالَمِ إِلَّا قَدْرَ مَا يَعْلَمُ مِنَ الظِّلَالِ وَيَجْهَلُ مِنَ الْحَقِّ عَلَىٰ قَدْرِ مَا يَجْهَلُ مِنْ ذَوَاتِ الْأَعْيَانِ
معرفت به عالم، تنها به اندازه شناخت آثار و خصوصیات آن (ظلال) محدود است، و جهل به حق تعالی به میزان نادانی از ذوات اعیان وابسته است. این بیان، چونان مشعلی فروزان، محدودیت‌های معرفت بشری را در برابر حقیقت مطلق الهی آشکار می‌سازد. عالم، چون سایه‌ای است که از نور وجود حق برمی‌خیزد، اما این سایه، هرگز تمامی حقیقت را بازنمی‌تاباند.

درنگ: معرفت به عالم، در چارچوب ظلال و آثار آن محصور است، و جهل به حق، ریشه در ناآگاهی از ذوات اعیان دارد. این محدودیت، سالک را به تأمل در مراتب بالاتر معرفت دعوت می‌کند.

اختلاف در امکان شناخت حقایق

میان اهل اندیشه، اختلاف دیرینه‌ای وجود دارد که آیا شناخت کامل حقایق اشیاء ممکن است یا خیر. این پرسش، چونان کلیدی به سوی فهم معرفت‌شناسی عرفانی، ریشه در رویکردهای فلسفی و عرفانی به امکان یا امتناع معرفت تام دارد. برخی، معرفت را در چنبره محدودیت‌های بشری محصور می‌دانند، حال آنکه عرفان، راهی به سوی فتح قله‌های معرفت می‌گشاید.

مراتب سه‌گانه معرفت

معرفت، در سه مرتبه متمایز قابل وصول است: حسی، عقلی، و قربی. معرفت حسی، که به محسوسات و آثار ظاهری اشیاء (مانند رنگ و وزن) محدود است، برای همگان، حتی غیرمؤمنان، دست‌یافتنی است. معرفت عقلی، مبتنی بر استدلال و تحلیل، فراتر از محسوسات می‌رود و برای اندیشمندان، اعم از مؤمن و غیرمؤمن، ممکن است. اما معرفت قربی، چونان گوهری نایاب، تنها در دسترس اولیای الهی و مؤمنین قرار دارد و در ظرف اقل، یعنی مرتبه‌ای خاص از قرب الهی، محقق می‌شود.

درنگ: معرفت در سه مرتبه حسی، عقلی، و قربی قابل وصول است. معرفت قربی، مختص اولیای الهی، راهی است به سوی شهود بی‌واسطه حقیقت.

تمایز ادراک و بیان

ادراک و بیان، دو ساحت متمایزند. انسان ممکن است حقیقتی را ادراک کند، اما از بیان آن عاجز بماند، زیرا بیان در ظرف ناسوت، یعنی عالم کثرت، زمان، و مکان، محدود است. حقیقت، چونان پرنده‌ای آزاد در آسمان وحدت، در قفس کثرت نمی‌گنجد. از این‌رو، يُدْرَكُ وَلَا يُوصَفُ؛ حقیقت ادراک می‌شود، اما توصیف آن با ابزار کثرت‌آلود ممکن نیست. برخی از اهل معرفت، به دلیل دشواری بیان، گمان برده‌اند که شناخت ناممکن است، حال آنکه این خطا از خلط میان ادراک (ممکن) و بیان (محدود) سرچشمه می‌گیرد.

جمع‌بندی بخش نخست

فص یوسفیه، با تکیه بر مبانی معرفت‌شناسی عرفانی، محدودیت‌های شناخت بشری را در برابر حقیقت الهی آشکار می‌سازد. معرفت، در مراتب حسی، عقلی، و قربی قابل وصول است، اما بیان آن، به دلیل محدودیت‌های ظرف ناسوت، دشوار است. این بخش، سالک را به تأمل در مراتب معرفت و محدودیت‌های ظلال دعوت می‌کند، تا از سایه‌ها فراتر رود و به سوی نور حقیقت گام بردارد.

بخش دوم: نقد مفهوم ظل و ظهورات الهی

عالم، ظل الله

شیخ ابن‌عربی عالم را ظل الله می‌داند، سایه‌ای که خصوصیات آن حاکی از حق تعالی است. عالم، چونان آیینه‌ای است که تجلی اسماء و صفات الهی را بازمی‌تاباند. آثار و خصوصیات موجودات، مانند پریدگی رنگ چهره که از اضطراب باطنی حکایت می‌کند، مظهر حقیقت‌اند، اما خود حقیقت نیستند. علم به عالم، از طریق این آثار و ظلال حاصل می‌شود، مگر در معرفت قربی که بی‌واسطه به سوی حق می‌رود.

درنگ: عالم، ظل الله است و آثار آن، چون آیینه‌ای، تجلیات اسماء و صفات الهی را بازمی‌تاباند، اما حقیقت محض نیست.

نقد مفهوم ظل در عرفان

در عرفان، مفهوم ظل (سایه مادی) جایگاهی ندارد، زیرا معرفت به ظهورات حق وابسته است، نه سایه‌های مادی. ظهورات، تجلیات مستقیم حق‌اند که رابطه‌ای یک‌ضلعی یا دوضلعی با ذات الهی دارند. شناخت حاکی، در ظرف محسوسات کاربرد دارد، اما در معرفت قربی، سالک از حق به عالم می‌رسد، نه از آثار به حقیقت. این تمایز، چونان خطی روشن میان دو مسیر عرفانی، راه ضعفا و محبوبین را از یکدیگر جدا می‌سازد.

راه ضعفا و محبوبین

بِكَ عَرَفْتُكَ، لَيْسَ بِالْعَالَمِ عَرَفْتُكَ
راه ضعفا، از بعره به بعیر است؛ یعنی از آثار به حقیقت می‌رسند. اما راه محبوبین، از حق به عالم است. اولیای کامل، پیش از خلقت عالم و آدم، ظهورات ذات حق را شهود کرده‌اند. این شهود، چونان نوری بی‌واسطه، به مرتبه قرب و اصطفای الهی وابسته است. سلوک پیش از دنیا به محبوبین اختصاص دارد، و سلوک پس از دنیا به محبین. عرفان محبوبین، از بالا به پایین، و عرفان محبین، از پایین به بالاست.

درنگ: عرفان محبوبین، شهود بی‌واسطه حق است، در حالی که عرفان محبین، از آثار به حقیقت می‌رسد. این دو مسیر، دو ساحت متمایز عرفانی را ترسیم می‌کنند.

اجتباء و اصطفاء در عرفان محبوبین

إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ
عرفان محبوبین، نیازمند اجتباء، اصطفاء، و اراده خاص الهی است. این مرتبه، چونان قله‌ای رفیع، تنها با عنایت الهی دست‌یافتنی است، نه با خواست فردی. برخی نوابغ، با استعدادی اندک بیش از دیگران، به این مرتبه می‌پیوندند، اما این استعداد، با عنایت الهی به کوه احد معرفت تبدیل می‌شود.

راه باز الهی

أَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ
هر کجا رو کنید، آنجا وجه خداست (قرآن کریم، سوره بقره، آیه ۱۱۵). حق تعالی، راه را از هر سو باز گذاشته، اما این مسیر با شروط و استعدادهای خاص همراه است. موفقیت در سلوک، به آمادگی نفسانی، ابزار، و زمینه‌های درونی سالک وابسته است. محبین، با ریاضات بیشتر و خطرات کمتر، و محبوبین، با خطرات بیشتر و ریاضات کمتر، این مسیر را می‌پیمایند.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، مفهوم ظل را در برابر ظهورات الهی قرار داده و برتری عرفان محبوبین را بر عرفان محبین نشان می‌دهد. عالم، مظهر اسماء و صفات الهی است، اما معرفت قربی، راهی بی‌واسطه به سوی حق می‌گشاید. اولیای کامل، با شهود ظهورات حق، از بالا به عالم می‌نگرند، و این مسیر، نیازمند اجتباء و اصطفای الهی است.

بخش سوم: عرفان ولایی شیعه و نقد علم ظلالی

عرفان محبین و محدودیت‌های آن

عرفان رایج در حوزه‌های علمی، عرفان محبین یا ضعفا است، نه محبوبین. این عرفان، به دلیل محدودیت به آثار و ظلال، از مرتبه ولایی فاصله دارد. بَلَاءُ الْبَلَاءِ لِلْوَلَاءِ؛ بلای اولیا، مختص آنهاست، و راه ولایت، چونان مدرسه‌ای الهی، با معلم حق و درس فداکاری آموخته می‌شود. عرفان محبین، با ریاضات بسیار، به حقیقت نزدیک می‌شود، اما عرفان محبوبین، با شهود بی‌واسطه، در سایه ولایت الهی شکوفا می‌گردد.

درنگ: عرفان محبین، در چارچوب آثار و ظلال محصور است، اما عرفان محبوبین، با شهود بی‌واسطه، به ولایت الهی متصل است.

ذخایر روایات و غفلت از سنت

روایات شیعه، چونان کوه‌هایی از الماس و طلا، ذخایر بی‌نظیری در عرفان، حکمت، حقوق، و علوم انسانی‌اند. اما علم دینی، از استخراج و پالایش این گنجینه‌ها غافل مانده و به شماره‌بندی روایات یا مباحث فقهی محدود شده است. این غفلت، چونان خاکستری بر گنج‌های نهان، مانع از شکوفایی معارف ولایی شده است. علوم انسانی در حوزه‌ها و دانشگاه‌ها، به تاریخ و جغرافیای سطحی یا مباحث فقهی مانند استصحاب و برائت محدود مانده و از عمق حکمی و عرفانی بی‌بهره است.

نقد کتب عرفانی و تکرار

کتب عرفانی، مانند فصوص الحکم، عمدتاً عرفان محبین را بازتاب می‌دهند و از عرفان ولایی فاصله دارند. این کتب، به دلیل تکراری بودن و فقدان نوآوری، ذهن‌ها را سبک کرده و مطالعه را کاهش داده‌اند. کپی‌برداری از منابع متعدد، بدون اصالت، به کاهش کیفیت علمی و عرفانی منجر شده است. این تکرار، چونان آبی بی‌مزه، تشنگی جویندگان معرفت را فرو نمی‌نشاند.

ابن‌عربی و محدودیت‌های خودآموزی

ابن‌عربی، نابغه‌ای خودآموز بود، اما فقدان مربی کامل، به اشکالاتی در تبیین عرفانی او منجر شد. در عرفان ولایی، او در برزخ نزد اولیای الهی تربیت می‌شود تا کاستی‌های خودآموزی‌اش جبران گردد. این تربیت، چونان صیقلی بر الماس، معرفت او را به کمال می‌رساند.

نقد علم ظلالی و تأثیرات آن

علم ظلالی ابن‌عربی، که از مفهوم علم غاری افلاطون گرفته شده، معرفت را به سایه‌ها محدود می‌کند. این علم، چونان بندی بر پای مسلمین، آنها را در برابر پیشرفت‌های علمی و صنعتی دست‌بسته کرده است. ایمان مبتنی بر علم غاری، ایمانی سایه‌ای است که اثر حقیقی ندارد. إِنَّا مِنَ اللَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ (قرآن کریم، سوره بقره، آیه ۱۵۶)؛ سالک باید از غار ظلال خارج شود و به آفتاب حقیقت بنگرد.

درنگ: علم ظلالی، با محدود کردن معرفت به سایه‌ها، از شهود حقیقت بازمی‌دارد و ایمان سایه‌ای را به جای ایمان نورانی می‌نشاند.

جمع‌بندی بخش سوم

عرفان ولایی شیعه، گنجینه‌ای نهان در روایات است که به دلیل غفلت علم دینی، استخراج نشده است. عرفان محبین، در چارچوب آثار و ظلال محصور است، اما عرفان محبوبین، با شهود بی‌واسطه، به ولایت الهی متصل می‌شود. علم ظلالی، با محدودیت‌هایش، مانع از پیشرفت معرفتی مسلمین شده و ایمان حقیقی را به سایه‌ای بی‌اثر تبدیل کرده است.

بخش چهارم: دعا، ایمان ظهوری، و ولایت

دعای شهود ذات

دعای اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ (خدایا، خودت را به من بشناسان)، دعایی خطرناک و نادر است که به شهود بی‌واسطه ذات حق اشاره دارد و مختص اولیای الهی است. در مقابل، دعاهای متداول، مانند رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً (قرآن کریم، سوره بقره، آیه ۲۰۱؛ پروردگارا، در دنیا و آخرت به ما نیکی عطا کن)، به نیازهای دنیوی و اخروی محدودند و فراوان‌اند.

درنگ: دعای شهود ذات، مختص اولیاست و راهی به سوی معرفت بی‌واسطه حق می‌گشاید، در حالی که دعاهای متداول، به نیازهای ناسوتی محدودند.

کتمان معارف شیعه

معارف شیعه، به دلیل کتمان، پنهان مانده و از تبیین عرفان ولایی بازمانده است. امیرالمؤمنین علیه‌السلام، به دلیل شهود عظیم، اسرار الهی را کتمان می‌کرد تا از سوءتفاهم جلوگیری شود. این کتمان، چونان پرده‌ای بر گنجینه معارف، مانع از آشکار شدن عرفان ولایی شده است.

ایمان ظهوری و ولایت

ایمان باید ظهوری، نورانی، و خونی باشد، نه سایه‌ای. مَا مِنَّا إِلَّا شَهِيدٌ أَوْ مَسْمُومٌ؛ اولیای الهی، با بلا و فداکاری، ایمانی زنده و اثرگذار دارند. ولایت شیعه، نتیجه فداکاری نسل‌های پیشین است و خیرات و رزق آن، به لیاقت و استعداد درونی وابسته است. دعای رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً به زن صالحه تعبیر شده، اما ولایت، چونان قله‌ای فراتر از نیازهای دنیوی، سالک را به سوی کمال می‌خواند.

حیرانی در روایات

تأمل در روایات، انسان را حیران می‌کند، چنان‌که عقل از سر می‌پرد. روایات، سنگین‌تر از فصوص، اسفار، کفایه، و رسائل‌اند و نیازمند مطالعه عمیق و استخراج علمی‌اند. غفلت از این گنجینه، biloغیبيل

درنگ: روایات شیعه، چونان گنجینه‌ای عظیم، نیازمند استخراج علمی و تأمل عمیق است تا معارف ولایی را آشکار سازد.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، بر اهمیت ایمان ظهوری و عرفان ولایی شیعه تأکید دارد. دعای شهود ذات، مختص اولیاست، و معارف شیعه، به دلیل کتمان، از تبیین بازمانده‌اند. روایات، چونان کوه‌های الماس، نیازمند استخراج و پالایش‌اند تا عرفان ولایی را به جهان عرضه کنند.

نتیجه‌گیری

فص یوسفیه فصوص الحکم، با تکیه بر معرفت‌شناسی عرفانی، سالک را به تأمل در مراتب معرفت و محدودیت‌های ظلال دعوت می‌کند. عالم، مظهر ظهورات حق است، اما معرفت قربی اولیا، از حق به عالم است، نه از آثار به حقیقت. عرفان محبین، در چارچوب آثار محصور است، اما عرفان محبوبین، با شهود بی‌واسطه، به ولایت الهی متصل می‌شود. روایات شیعه، گنجینه‌ای نهان‌اند که به دلیل غفلت علم دینی، استخراج نشده‌اند. علم ظلالی، با محدود کردن معرفت به سایه‌ها، از پیشرفت بازمی‌دارد، و ایمان ظهوری، راهی به سوی حقیقت است. این نوشتار، سالک را به خروج از غار ظلال و اتصال به ولایت اولیا دعوت می‌کند، تا در سایه معارف ولایی، به نور حقیقت دست یابد.

با نظارت صادق خادمی