متن درس
شرح فصوص الحکم: تأملات عرفانی در اسما و صفات الهی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۵۵۵)
دیباچه: دریچهای به سوی معرفت اسما و صفات الهی
کتاب حاضر، شرحی عمیق و جامع بر مفاهیم اسما و صفات الهی در چارچوب عرفان نظری، مبتنی بر فصوص الحکم ابنعربی، ارائه میدهد. این اثر، برگرفته از درسگفتار جلسه ۵۵۵ (مورخ ۵/۸/۱۳۸۱) استاد فرزانه قدسسره، با نگاهی تحلیلی و عرفانی، به تبیین رابطه میان اسما و صفات الهی، مظاهر و ظهورات آنها، و نسبتشان با عالم و مخلوقات میپردازد. متن، با ساختاری منسجم و علمی، به بررسی دقیق تمایز میان اسمای الهی و غیرالهی، نقش اولیای الهی در ظهور اسما، و نقد خلط مفاهیم در شروح پیشین اختصاص دارد. با بهرهگیری از تمثیلات ادبی و استعارات فاخر، مفاهیم پیچیده عرفان نظری به زبانی روشن و متین برای پژوهشگران حوزه معرفت الهی تبیین شده است. تمامی محتوای درسگفتار، همراه با تحلیلهای تفصیلی، با امانت و دقت کامل در این اثر گنجانده شده است.
بخش اول: اسما و صفات الهی و نسبت آنها با عالم
تبیین اسما و صفات الهی
استاد فرزانه قدسسره، در تبیین اسمای الهی، آنها را به اسمایی تعریف میکند که به ذات، صفات، و افعال حق تعالی اشاره دارند. اسمای ذاتی، مانند «حی»، به کمالات ذات الهی دلالت میکنند، در حالی که اسمایی چون «رازق» و «شافی» از اسمای فعلیاند که به افعال الهی در عالم اشاره دارند. شفا، هرچند صفت است، اما در نسبت با اسمای الهی، مظهری از فعل الهی محسوب میشود. این تمایز، نظمی منطقی در فهم اسمای الهی ایجاد میکند و نشان میدهد که عالم، در تمامی مراتب وجودی خود، به این اسما محتاج است. به تعبیری، اسمای الهی چونان چشمههای زلال کمالاند که عالم را سیراب میسازند، و بدون آنها، عالم از حیات و کمال تهی میگردد.
درنگ: اسمای الهی، شامل اسمای ذاتی (مانند حی)، وصفی، و فعلی (مانند رازق و شافی) است که عالم در وجود و کمالات خود به آنها محتاج است.
تمایز اسمای الهی از اسمای غیرالهی
استاد، با تأکید بر حرمت اسمای الهی، اسمایی مانند «والد» را از دایره اسمای الهی خارج میداند، مگر آنکه در معنای مجازی یا شعری به کار روند. اسمایی چون زید، عمر یا بکر، که به موجودات خلقی اشاره دارند، فاقد ویژگی الوهیتاند و نمیتوانند در زمره اسمای الهی قرار گیرند. این تمایز، برای حفظ مرزهای الوهیت و جلوگیری از خلط مفاهیم عرفانی و الهیاتی ضروری است. به تعبیری، اسمای الهی چونان ستارگان آسمان معرفتاند که نورشان تنها از ذات حق ساطع میشود، در حالی که اسمای خلقی، چونان سایههاییاند که از نور الهی بهرهای ندارند.
درنگ: اسمای الهی، مختص ذات و صفات حق تعالیاند و اسمایی مانند والد، جز در معنای مجازی، از اسمای الهی محسوب نمیشوند.
مظاهر و ظهورات الهی
تمامی موجودات عالم، اعم از مماثل (مانند والد و ولد) یا غیرمماثل (مانند ولد و حجر)، مظاهر و ظهورات اسما و صفات الهیاند. این موجودات، نه ذاتدارند و نه معدوم، بلکه چونان آیینههاییاند که نور حق را در خود بازمیتابانند. استاد، با تأکید بر وحدت وجود، بیان میدارد که تنها وجود حقیقی، حق تعالی است و سایر موجودات، ظهورات او هستند. این دیدگاه، عالم را چونان باغی میبیند که هر گل و برگ آن، جلوهای از زیبایی حق است، بدون آنکه ذاتی مستقل داشته باشد.
درنگ: تمامی موجودات، اعم از مماثل یا غیرمماثل، مظاهر اسمای الهیاند و فاقد ذات مستقل، اما ظهورات حقاند.
وجود و عدم در عرفان نظری
استاد، با تکیه بر وحدت وجود، تنها وجود حقیقی را متعلق به حق تعالی میداند. موجودات عالم، ظهورات حقاند و نه ذاتدار و نه معدوم. این دیدگاه، از خلط میان وجود و عدم جلوگیری میکند و عالم را چونان نقشی میبیند که قلم حق بر لوح هستی کشیده است. به تعبیری، عالم، چونان موجی است بر سطح اقیانوس بیکران وجود حق، که نه جدا از اوست و نه عین او.
درنگ: تنها وجود حقیقی، حق تعالی است و موجودات، ظهورات او هستند که نه ذاتدارند و نه معدوم.
جمعبندی بخش اول
بخش نخست، به تبیین اسما و صفات الهی و نسبت آنها با عالم اختصاص یافت. اسمای الهی، بهعنوان کمالات ذاتی، وصفی و فعلی، ظرف نیاز عالماند و از اسمای خلقی متمایزند. تمامی موجودات، مظاهر این اسما هستند و فاقد ذات مستقلاند. این دیدگاه، با تأکید بر وحدت وجود، عالم را ظهور حق میداند و از تحقیر آن به عدم یا خیال پرهیز میکند.
بخش دوم: نقش اولیای الهی و تبیین مقام عبودیت
اولیای الهی و اسمای حسنی
استاد فرزانه قدسسره، با استناد به کلام معصومین علیهمالسلام، اولیای الهی را مظاهر تام اسمای حسنی معرفی میکند. عبارت «نَحْنُ أَسْمَاءُ الْحُسْنَى» نشاندهنده مقام عبودیت ایشان است که بهعنوان بندگان خدا، ظهورات کامل حقاند، بدون آنکه به ذات الهی نسبت داده شوند. این تبیین، از غلو در حق اولیا جلوگیری میکند و ایشان را چونان آیینههای صیقلی میبیند که نور حق را با شفافیت کامل بازمیتابانند.
درنگ: اولیای الهی، مظاهر تام اسمای حسنیاند، اما در چارچوب عبودیت، نه ذات الهی.
تمایز اسم و علامت
استاد، با تمییز میان اسم در معنای عام (دلالت و علامت) و اسمای الهی در معنای خاص، بر لزوم حفظ حرمت اسمای الهی تأکید میورزد. اسمای الهی، به ذات و صفات حق دلالت میکنند، در حالی که اسمای عام، مانند زید یا عمر، فاقد این ویژگیاند. این تمایز، از خلط مفاهیم عرفانی جلوگیری میکند و اسمای الهی را چونان جواهراتی در تاج الوهیت معرفی میکند که تنها به ذات حق تعلق دارند.
درنگ: اسمای الهی، به ذات و صفات حق دلالت دارند و از اسمای عام، مانند زید و عمر، متمایزند.
نقد خلط اسمای الهی و خلقی
استاد، با نقدی دقیق بر شارح، خلط میان اسمای الهی و خلقی را مورد انتقاد قرار میدهد. شارح، با بهکار بردن اصطلاحاتی مانند «والد» بهعنوان اسم الهی، دچار خطا شده است. استاد، با استناد به آیه لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ (سوره اخلاص، آیه ۳: «او نزاده و زاده نشده است»)، تأکید میکند که والد نمیتواند اسم الهی باشد. این نقد، عالم را چونان آیینهای میبیند که تنها ظهورات حق را بازمیتاباند، نه اسمای خلقی را.
درنگ: والد، بهعنوان مفهوم خلقی، نمیتواند اسم الهی باشد، زیرا حق تعالی «لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ».
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، به نقش اولیای الهی و تمایز اسمای الهی از خلقی اختصاص یافت. اولیا، مظاهر تام اسمای حسنیاند، اما در چارچوب عبودیت. تمایز میان اسمای الهی و عام، و نقد خلط این دو، بر لزوم دقت در تبیین مفاهیم عرفانی تأکید دارد. این دیدگاه، از غلو و خلط مفاهیم جلوگیری میکند و عالم را مظهری از اسمای الهی میداند.
بخش سوم: افتقار عالم به اسمای الهی
افتقار عالم به اسما
استاد، با تبیین افتقار عالم به اسمای الهی، بیان میدارد که عالم در وجود، ذات و کمالات خود به این اسما محتاج است. این نیاز، به معنای الوهیت موجودات خلقی نیست، بلکه نشاندهنده وابستگی وجودی عالم به حق است. به تعبیری، عالم چونان گیاهی است که ریشه در خاک اسمای الهی دارد و بدون آن، از حیات تهی میگردد.
درنگ: عالم در وجود، ذات و کمالات خود به اسمای الهی محتاج است، اما این نیاز به معنای الوهیت موجودات نیست.
نقد ترتیب در بیان افتقار
استاد، با نقدی بر ترتیب بیان شارح («في وجوده و كمالاته و ذاته»)، تأکید میکند که کمالات باید پس از ذات و وجود ذکر شوند، زیرا کمالات، ویژگیهای متأخر از ذاتاند. این نقد، بر ضرورت رعایت نظم منطقی در تبیین مفاهیم عرفانی تأکید دارد. به تعبیری، نظم در بیان، چونان نقشهای است که سالک را به مقصد معرفت هدایت میکند.
درنگ: ترتیب بیان افتقار باید ذات، وجود و سپس کمالات را در بر گیرد تا از خلط مفاهیم جلوگیری شود.
والد و ولد بهعنوان مظاهر
استاد، با استناد به آیه لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ (سوره اخلاص، آیه ۳: «او نزاده و زاده نشده است»)، تأکید میکند که والد و ولد، تنها مظاهر اسمای الهیاند و نه خود اسما. این موجودات، چونان سایههاییاند که از نور اسمای الهی پدید آمدهاند، اما خود، ذات الهی ندارند.
درنگ: والد و ولد، مظاهر اسمای الهیاند و نه خود اسما، زیرا حق تعالی «لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ».
فاعلیت و سببیت الهی
استاد، با تکیه بر فلسفه اسلامی، فاعلیت حقیقی را منحصر به حق تعالی میداند. والد و ولد، تنها معدات (اسباب ظاهری) هستند و نه فاعل. به تعبیری، حق، چونان معمار هستی است که بنای عالم را میسازد، و والد و ولد، چونان ابزارهاییاند که در دست او به کار میروند.
درنگ: فاعلیت حقیقی تنها از آنِ حق تعالی است و والد و ولد، تنها معداتاند، نه فاعل.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، به افتقار عالم به اسمای الهی و نقد خلط مفاهیم در این زمینه اختصاص یافت. عالم، در تمامی مراتب خود، به اسمای الهی محتاج است، اما این نیاز، به معنای الوهیت موجودات نیست. والد و ولد، مظاهر اسما هستند و فاعلیت حقیقی تنها از آنِ حق است. نقد ترتیب بیان، بر لزوم دقت در تبیین عرفانی تأکید دارد.
بخش چهارم: نقد شروح و تبیین وحدت وجود
نقد استفاده از اصطلاح ارباب
استاد، با نقدی بر استفاده از لفظ «ارباب» برای اسمای الهی، آن را نادرست میداند، زیرا این لفظ در قرآن کریم به کار نرفته و بار معنایی منفی دارد. قرآن کریم از «رَبِّ الْعَالَمِينَ» (سوره فاتحه، آیه ۲: «پروردگار جهانیان») استفاده میکند و ارباب را به کار نبرده است. این نقد، بر لزوم انتخاب واژگان دقیق در عرفان تأکید دارد. به تعبیری، واژگان عرفانی چونان کلیدهاییاند که قفل معرفت را میگشایند، و انتخاب نادرست آنها، راه را بر سالک میبندد.
درنگ: لفظ «ارباب» برای اسمای الهی نادرست است، زیرا قرآن کریم از «رب العالمین» استفاده میکند.
اعیان ثابته و ظهورات الهی
اعیان ثابته، بهعنوان حقایق علمی در مرتبه علم الهی، مظاهر اسمای الهیاند و هر یک، ربّی برای مرتبهای از عالم محسوب میشوند. استاد، با تبیین این رابطه، عالم را چونان آیینهای میبیند که اسمای الهی در اعیان ثابته و موجودات خارجی متجلی میشوند. این دیدگاه، رابطه میان اسما، اعیان و مخلوقات را روشن میسازد.
درنگ: اعیان ثابته، مظاهر اسمای الهیاند و هر یک، ربّی برای مرتبهای از عالم هستند.
تبیین آیه فقر ذاتی عالم
استاد، با استناد به آیه يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ (سوره فاطر، آیه ۱۵: «ای مردم، شما به خدا نیازمندید و خدا بینیاز ستوده است»)، فقر ذاتی عالم و غنای ذاتی حق را تبیین میکند. این آیه، نشاندهنده وابستگی وجودی عالم به حق است، در حالی که حق، غنی بالذات است.
درنگ: عالم، به دلیل فقر ذاتی، به حق محتاج است و تنها حق، غنی بالذات است.
نقد خلط میان لله و هو الله
استاد، با نقدی بر شارح، خلط میان «لله» (برای خدا) و «هو الله» (او خداست) را مورد انتقاد قرار میدهد. شارح، با نسبت دادن همه اسما به الله، دچار خطا شده است. اسمای الهی، مظاهر حقاند، نه خود حق. این نقد، بر تمایز میان مالکیت الهی و هویت الهی تأکید دارد.
درنگ: اسمای الهی، مظاهر حقاند و نه خود حق؛ خلط میان «لله» و «هو الله» نادرست است.
وحدت وجود و نقد مفهوم عدم
استاد، با تکیه بر وحدت وجود، بیان میدارد که هر آنچه در عالم است، یا الله است یا عدم. غیر الله، جز عدم، چیزی نیست. با این حال، عدم، بهعنوان مفهومی ذهنی، خود نوعی وجود است و نمیتوان آن را مغایرت مطلق با حق دانست. این دیدگاه، عالم را چونان نقشی میبیند که قلم حق بر لوح وجود کشیده است، و عدم، تنها سایهای ذهنی است که در برابر نور حق محو میشود.
درنگ: در وحدت وجود، غیر الله جز عدم نیست، اما عدم، بهعنوان مفهوم ذهنی، خود نوعی وجود است.
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم، به نقد شروح و تبیین وحدت وجود اختصاص یافت. نقد استفاده از اصطلاح ارباب، تبیین اعیان ثابته بهعنوان مظاهر اسما، و تأکید بر فقر ذاتی عالم، از محورهای اصلی این بخش است. وحدت وجود، عالم را ظهور حق میداند و از تحقیر آن به عدم پرهیز میکند.
بخش پنجم: مقام معصومین و نظم عرفانی
مقام معصومین در تبیین اسمای حسنی
استاد، با استناد به کلام معصومین علیهمالسلام، مانند «نَحْنُ أَسْمَاءُ الْحُسْنَى وَالصِّفَاتُ الْعَلِيَّةِ» (ما اسمای حسنی و صفات والای الهی هستیم) و «نَزِّلُونَا عَنِ الرُّبُوبِيَّةِ» (ما را از مقام ربوبیت فرو آورید)، ایشان را مظاهر تام اسمای الهی معرفی میکند. این بیان، با حفظ حرمت توحید، از غلو در حق معصومین جلوگیری میکند. معصومین، چونان خورشیدهای آسمان معرفتاند که نورشان، راه سالکان را روشن میسازد.
درنگ: معصومین، مظاهر تام اسمای حسنی و صفات الهیاند، اما در چارچوب عبودیت، نه ربوبیت.
نقد عرفان احساسی و بینظم
استاد، با نقدی بر عرفان احساسی و بینظم، تأکید میکند که عرفان، به دلیل متعلق بودن به تجرد، باید از ریاضیات دقیقتر باشد. برخی عرفا، به دلیل احساسات و بینظمی، دچار خلط مفاهیم شدهاند. عرفان، چونان علمی است که باید با نظم و دقت، چونان نگینی در انگشتر معرفت، بدرخشد.
درنگ: عرفان، به دلیل متعلق بودن به تجرد، باید از ریاضیات دقیقتر باشد و از بینظمی و احساسات پرهیز کند.
تبیین رجوع به الله
استاد، با استناد به آیه إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ (سوره بقره، آیه ۱۵۶: «ما از آنِ خدا هستیم و بهسوی او بازمیگردیم»)، رجوع موجودات به مراتب اسمای الهی را تبیین میکند. هر موجود، بر اساس اعمال خود، به مرتبهای از اسما (مانند رحمان، قهار، جبار) بازمیگردد. این دیدگاه، عالم را چونان کاروانی میبیند که هر مسافر آن، به مقصدی متناسب با سلوکش میرسد.
درنگ: رجوع موجودات به اسمای الهی، بر اساس اعمال آنهاست و هر موجود به مرتبهای از اسما بازمیگردد.
جمعبندی بخش پنجم
بخش پنجم، به مقام معصومین و ضرورت نظم در عرفان اختصاص یافت. معصومین، با بیانهای دقیق و سالم، مظاهر تام اسمای الهیاند و از غلو پرهیز میکنند. نقد عرفان بینظم، بر لزوم دقت در تبیین مفاهیم تأکید دارد. رجوع به اسمای الهی، عالم را در مسیری هدفمند به سوی حق هدایت میکند.
جمعبندی نهایی
این کتاب، شرحی جامع بر مفاهیم اسما و صفات الهی در فصوص الحکم، برگرفته از درسگفتار استاد فرزانه قدسسره، ارائه میدهد. اسمای الهی، بهعنوان کمالات ذاتی، وصفی و فعلی، از اسمای خلقی متمایزند و عالم در تمامی مراتب خود به آنها محتاج است. موجودات، مظاهر این اسما هستند و فاقد ذات مستقلاند. اولیای الهی و معصومین، مظاهر تام اسمای حسنیاند، اما در چارچوب عبودیت. نقدهای استاد بر خلط مفاهیم، بر لزوم دقت و نظم در عرفان تأکید دارد. عالم، چونان آیینهای است که نور اسمای الهی را در مراتب گوناگون بازمیتاباند، و سالک، با تأمل در این ظهورات، به سوی معرفت حق رهنمون میشود.
با نظارت صادق خادمی