در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 583

متن درس





شرح فصوص الحکم: نقد و تبیین تفسیر قوم عاد در فص هودیه

شرح فصوص الحکم: نقد و تبیین تفسیر قوم عاد در فص هودیه

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۵۸۳)

مقدمه

این نوشتار، شرحی تحلیلی و انتقادی بر بخش «وَ يَجُوزُ أَنْ يَكُونَ الْهَاءُ سَاكِنَةً» از فص هودیه فصوص الحکم ابن‌عربی ارائه می‌دهد. هدف، بررسی تفسیر شارح از مفهوم «لسان الترجمان الإلهي» و نقد دیدگاه نادرست او در باب قوم عاد است که آنان را به‌سان عارفانی فانی در ذات الهی معرفی کرده است. این تفسیر، با استناد به آیات قرآن کریم، به‌ویژه سوره احقاف، و با تکیه بر منطق عقلانی و عرفان شیعی، مورد نقد قرار گرفته و نشان داده شده که قوم عاد، به دلیل شرک، تکذیب پیامبر و طغیان، از قرب الهی و مقام عرفانی محروم بوده‌اند. این متن، با ساختاری منظم و روشمند، به تحلیل تفصیلی این موضوع پرداخته و با بهره‌گیری از تمثیلات و اشارات فاخر، مفاهیم عمیق عرفانی و قرآنی را برای مخاطبان متخصص روشن می‌سازد. نوشتار حاضر، تمامی نکات و تحلیل‌های درس‌گفتار را به‌صورت کامل و با شرح و تفصیل در بر گرفته و با زبانی متین و علمی، به تبیین حقایق قرآنی و عرفانی می‌پردازد.

بخش نخست: تحلیل مفهوم فهم الهی و شوون حق

۱. دو قرائت از عبارت «فلا يفهمه إلا من فهمه»

شارح فص هودیه، عبارت «فلا يفهمه إلا من فهمه» را به دو شیوه قرائت می‌کند: نخست، «فلا يفهمه إلا من فهمه»، به معنای کسی که خداوند او را به فهم واداشته است؛ و دوم، با هاء ساکنه، یعنی «فلا يفهم معنا لسان الترجمان الإلهي إلا من فهمه حق»، به معنای کسی که فهم او حق و برخاسته از حقیقت الهی است. این دو قرائت، هرچند در ظاهر متفاوت‌اند، اما هر دو به فهم الهی اشاره دارند. قرائت دوم، با تأکید بر وحدت فهم سالک با حق، به عرفان وحدت وجودی ابن‌عربی نزدیک‌تر است و فهم را به‌سان نوری می‌داند که از تجلی حق در قلب سالک ساطع می‌شود. با این حال، این بحث در حاشیه موضوع اصلی، یعنی تفسیر قوم عاد، قرار دارد و ارتباط مستقیمی با آن برقرار نمی‌کند.

درنگ: قرائت «فلا يفهم معنا لسان الترجمان الإلهي إلا من فهمه حق» فهم سالک را تجلی حق می‌داند، اما این بحث حاشیه‌ای است و به موضوع قوم عاد ارتباط مستقیم ندارد.

۲. تمایز میان نسب ذهنی و شوون الهی

شارح در تبیین شوون الهی، برای حق نسب‌ها و خصوصیاتی قائل است که در ظروف مخلوقات ظهور می‌یابد، اما نسب را امری ذهنی و وابسته به ادراک انسانی می‌داند. در مقابل، شوون الهی، به‌سان تجلیات خارجی حق‌اند که در قالب اسما و صفات الهی در موجودات متجلی می‌شوند. این تمایز، در عرفان نظری از اهمیت بسزایی برخوردار است، زیرا نسب، به‌سان سایه‌ای است که ذهن انسان بر حقیقت می‌افکند، در حالی که شوون، نور وجودی حق‌اند که بر اساس استعداد مخلوقات ظهور می‌یابند. با این حال، شارح این مفهوم را به‌درستی در تفسیر قوم عاد به کار نبرده و از مسیر اصلی تحلیل منحرف شده است.

درنگ: شوون الهی، تجلیات خارجی اسما و صفات حق‌اند، در حالی که نسب، امری ذهنی و وابسته به ادراک انسانی است.

بخش دوم: نقد تفسیر نادرست قوم عاد

۳. نقد تفسیر قوم عاد به‌عنوان عرفای فانی بالله

شارح فص هودیه، در تفسیری شگفت‌آور، قوم عاد و ثمود را که در قرآن کریم به‌عنوان اقوام گمراه و مستحق عذاب الهی معرفی شده‌اند، عارفانی فانی در ذات الهی می‌داند که به قرب الهی نائل شده‌اند. این تفسیر، به‌سان پلی سست است که بر پایه‌ای غیرقرآنی بنا شده و با آیات صریح قرآن کریم در تعارض آشکار قرار دارد. قوم عاد، به دلیل شرک، تکذیب پیامبر و طغیان، از حقیقت توحید و قرب الهی به دور بوده‌اند، و هیچ نشانه‌ای از مقام عرفانی در آن‌ها یافت نمی‌شود. این تفسیر، نه‌تنها با منطق قرآنی سازگار نیست، بلکه به تحریف معنوی آیات الهی می‌انجامد.

درنگ: تفسیر قوم عاد به‌عنوان عرفای فانی بالله، به دلیل تعارض با آیات قرآن کریم، غیرمنطقی و باطل است.

۴. عذاب قوم عاد در آیات قرآن کریم

قرآن کریم در سوره احقاف، آیه ۲۱ و آیات پسین، به عذاب قوم عاد اشاره دارد: وَاذْكُرْ أَخَا عَادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقَافِ وَقَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ (یاد کن برادر عاد را، آنگاه که قومش را در احقاف هشدار داد و پیش از او و پس از او هشداردهندگان آمده بودند که جز خدا را نپرستید، زیرا من بر شما از عذاب روزی بزرگ می‌ترسم). این آیات، دعوت پیامبر عاد به توحید و هشدار او نسبت به عذاب الهی را نشان می‌دهند. با این حال، قوم عاد این دعوت را رد کرده و به تکذیب پیامبر پرداختند، که نتیجه آن نزول عذاب بود.

درنگ: آیات سوره احقاف، بر دعوت توحیدی پیامبر عاد و تکذیب قوم او تأکید دارند که به عذاب الهی منجر شد.

۵. تکذیب پیامبر توسط قوم عاد

قوم عاد در پاسخ به دعوت پیامبرشان، به صراحت او را تکذیب کردند: قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَأْفِكَنَا عَنْ آلِهَتِنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (گفتند: آیا آمده‌ای تا ما را از خدایانمان بازداری؟ اگر از راستگویان هستی، آنچه را وعده می‌دهی برایمان بیاور). این آیه، به‌سان آینه‌ای است که تکبر و طغیان قوم عاد را در برابر حقیقت توحید بازمی‌تاباند. آن‌ها نه‌تنها دعوت پیامبر را نپذیرفتند، بلکه با طعنه و استهزا، عذاب الهی را به سخره گرفتند و او را به دروغگویی متهم کردند.

درنگ: قوم عاد، با تکذیب پیامبر و طعنه به او، حقیقت توحید را انکار کردند و عذاب الهی را به سخره گرفتند.

۶. پاسخ پیامبر عاد به قومش

پیامبر عاد در برابر تکذیب قومش، با صبر و حکمت پاسخ داد: قَالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَأُبَلِّغُكُمْ مَا أُرْسِلْتُ بِهِ وَلَكِنِّي أَرَاكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ (گفت: علم [آن] تنها نزد خداست و من آنچه را که بدان فرستاده شده‌ام به شما می‌رسانم، ولی شما را قومی می‌بینم که نادانی می‌کنید). این پاسخ، به‌سان نوری است که جهل و گمراهی قوم عاد را آشکار می‌سازد. پیامبر، با تأکید بر وظیفه رسالت خویش، قوم را به دلیل نادانی و سرپیچی از حقیقت سرزنش کرد، اما زمان و چگونگی نزول عذاب را به مشیت الهی واگذار نمود.

درنگ: پیامبر عاد، با حکمت و صبر، قومش را به جهل و گمراهی سرزنش کرد و رسالت خود را به انجام رساند.

۷. توصیف عذاب قوم عاد

قرآن کریم، عذاب قوم عاد را چنین توصیف می‌کند: فَلَمَّا رَأَوْهُ عَارِضًا مُسْتَقْبِلَ أَوْدِيَتِهِمْ قَالُوا هَذَا عَارِضٌ مُمْطِرُنَا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ رِيحٌ فِيهَا عَذَابٌ أَلِيمٌ (پس چون آن را به‌صورت ابری که به سوی دره‌هایشان روان بود دیدند، گفتند: این ابری است که بر ما باران می‌باراند. [گفتند:] نه، بلکه همان است که شتابش خواستید، بادی است که در آن عذابی دردناک است). قوم عاد، ابر را نشانه رحمت و باران دانستند، اما خداوند با کلمه «بل»، این ظن را نفی کرد و آن را عذابی دردناک معرفی نمود. این آیه، به‌سان آیینه‌ای است که جهل قوم را در برابر حقیقت الهی آشکار می‌سازد.

درنگ: قوم عاد، ابر عذاب را رحمت پنداشتند، اما خداوند با «بل»، این ظن را نفی و عذاب دردناک را تأیید کرد.

۸. نتیجه عذاب قوم عاد

قرآن کریم، پایان کار قوم عاد را چنین بیان می‌کند: تُدَمِّرُ كُلَّ شَيْءٍ بِأَمْرِ رَبِّهَا فَأَصْبَحُوا لَا يُرَى إِلَّا مَسَاكِنُهُمْ كَذَلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ (همه‌چیز را به فرمان پروردگارش ویران می‌کند، پس بامدادان جز خانه‌هایشان دیده نشد. این‌گونه قوم گناهکار را کیفر می‌دهیم). این عذاب، به‌سان تیغ عدالت الهی بود که تنها گناهکاران را هدف قرار داد و خانه‌هایشان را دست‌نخورده باقی گذاشت. این ویژگی، نشان‌دهنده دقت و گزینشی بودن عذاب الهی است که با تمدن پیشرفته قوم عاد همخوانی دارد.

درنگ: عذاب قوم عاد، گزینشی و دقیق بود، چنان‌که تنها ساکنان را نابود کرد و خانه‌هایشان را دست‌نخورده باقی گذاشت.

۹. معنای «لا يرى إلا مساكنهم»

عبارت لا يرى إلا مساكنهم به معنای باقی ماندن خانه‌های قوم عاد و نابودی ساکنان آن‌هاست. این تعبیر، به‌سان نشانه‌ای از عدالت الهی است که عذابی مدرن و گزینشی را بر قوم عاد نازل کرد. خانه‌ها، به‌سان شاهدانی خاموش، بر جای ماندند، در حالی که ساکنان به دلیل شرک و طغیان نابود شدند. این ویژگی، با تمدن پیشرفته قوم عاد سازگار است و نشان‌دهنده عذابی است که تنها گناهکاران را هدف قرار داد.

درنگ: عبارت «لا يرى إلا مساكنهم» بر عذابی گزینشی دلالت دارد که تنها ساکنان گناهکار را نابود کرد و خانه‌ها را دست‌نخورده گذاشت.

۱۰. تمدن قوم عاد در قرآن کریم

قرآن کریم، قوم عاد را دارای سمع، بصر و افئده (هوش و تمدن) معرفی می‌کند: وَلَقَدْ مَكَّنَّاهُمْ فِيمَا إِنْ مَكَّنَّاكُمْ فِيهِ وَجَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعًا وَأَبْصَارًا وَأَفْئِدَةً فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَلَا أَبْصَارُهُمْ وَلَا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَيْءٍ إِذْ كَانُوا يَجْحَدُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ (ما آنان را در آنچه شما را در آن تمکن دادیم، تمکن بخشیدیم و برایشان گوش و چشم و دل قرار دادیم، ولی نه گوششان و نه چشمانشان و نه دل‌هایشان هیچ‌چیز را از [عذاب] باز نداشت، زیرا آیات خدا را انکار می‌کردند). این آیه، به‌سان گواهی است که تمدن و هوش قوم عاد را تأیید می‌کند، اما نشان می‌دهد که این ویژگی‌ها به دلیل گمراهی و انکار آیات الهی، سودی به حالشان نداشت.

درنگ: قوم عاد، با وجود تمدن و هوش، به دلیل انکار آیات الهی، از عذاب گریزی نیافتند.

بخش سوم: نقد تحریفات عرفانی و قرآنی

۱۱. نقد تحریف قرآنی توسط شارح

شارح فص هودیه، با تفسیر قوم عاد به‌عنوان عرفای دارای حسن ظن به خدا، به تحریف معنوی آیات قرآن کریم پرداخته است. این دیدگاه، به‌سان آمیختن نور حقیقت با تاریکی تحریف است، زیرا قوم عاد، به دلیل شرک و تکذیب پیامبر، از هرگونه قرب الهی محروم بودند. آیات سوره احقاف، به صراحت بر گمراهی و طغیان این قوم گواهی می‌دهند و هیچ نشانه‌ای از عرفان یا حسن ظن در آن‌ها یافت نمی‌شود.

درنگ: تفسیر قوم عاد به‌عنوان عرفای دارای حسن ظن، تحریف معنوی قرآن کریم است و با آیات صریح آن ناسازگار است.

۱۲. جایگاه قرآن کریم در فهم معارف

قرآن کریم، به‌سان مشعل فروزانی است که راه فهم همه معارف را روشن می‌سازد. این کتاب الهی، معیار سنجش تمام تفاسیر و معارف است، و هر دیدگاهی که با آن تعارض داشته باشد، باطل است. تفسیر شارح از قوم عاد، به دلیل ناسازگاری با آیات قرآن کریم، از اعتبار ساقط است و نمی‌تواند مبنای فهم عرفانی قرار گیرد.

درنگ: قرآن کریم، معیار سنجش همه معارف است، و هر تفسیری که با آن ناسازگار باشد، باطل است.

۱۳. نقد عرفان فاقد ولایت خاصه

عرفان فاقد ولایت خاصه اهل بیت علیهم‌السلام، به‌سان درختی بی‌ریشه است که به گمراهی می‌انجامد. ولایت، جوهره عرفان است و بدون آن، معرفت الهی به تحریف و انحراف کشیده می‌شود. عرفان شیعی، با تکیه بر ولایت اهل بیت، از تحریف مصون است، در حالی که عرفان فاقد این اصل، به خطا می‌رود و تفاسیر نادرستی چون تفسیر شارح از قوم عاد را پدید می‌آورد.

درنگ: ولایت اهل بیت، جوهره عرفان است و عرفان فاقد آن، به تحریف و گمراهی منجر می‌شود.

۱۴. نقد تمجید بی‌چون‌وچرا از ابن‌عربی

تمجید بی‌چون‌وچرا از ابن‌عربی، به‌سان پرده‌ای است که خطاهای او را از دید پنهان می‌دارد. با وجود نبوغ ابن‌عربی، برخی از تفاسیر او، از جمله در فص هودیه، با آیات قرآن کریم ناسازگار است و به تحریف معنوی منجر شده است. عرفان شیعی، با تکیه بر ولایت اهل بیت، موظف است این خطاها را اصلاح کند و از تملق و ترس از نقد بپرهیزد.

درنگ: نقد علمی و بی‌طرفانه ابن‌عربی، برای اصلاح خطاهای او و حفظ اصالت عرفان شیعی ضروری است.

۱۵. نقش ولایت در عرفان

ولایت، به‌سان نمک وجود است که عرفان را از گمراهی حفظ می‌کند. بدون ولایت اهل بیت، عرفان به‌سان کشتی بی‌سکان است که در امواج تحریف و گمراهی غرق می‌شود. عرفان شیعی، با تکیه بر این اصل، از انحراف مصون می‌ماند و معرفت الهی را در مسیر صحیح هدایت می‌کند.

درنگ: ولایت اهل بیت، جوهره عرفان است و بدون آن، عرفان به گمراهی می‌انجامد.

۱۶. نقد تفسیر حسن ظن قوم عاد

شارح ادعا می‌کند که قوم عاد به خدا حسن ظن داشتند و خداوند به این ظن پاسخ داد، اما این ادعا، به‌سان بذری است که در خاک باطل کاشته شده است. قوم عاد، با تکذیب پیامبر و شرک به خدایان، هیچ‌گونه حسن ظن به خدا نداشتند. ظن آن‌ها به ابر، ناشی از جهل و تکذیب بود، نه ایمان و معرفت.

درنگ: قوم عاد، به دلیل شرک و تکذیب، حسن ظن به خدا نداشتند و ظن آن‌ها به ابر، ناشی از جهل بود.

۱۷. نقد استناد به حدیث «عند ظن عبده»

شارح، به حدیث «خداوند نزد گمان بنده‌اش است» استناد می‌کند و مدعی است که خداوند به ظن قوم عاد پاسخ داد. این حدیث، به معنای آن است که خداوند به گمان نیکوی بنده مؤمن خود پاسخ می‌دهد، نه به کافران و مشرکان. استناد شارح به این حدیث، به‌سان کلیدی است که قفلی نادرست را می‌گشاید و به تحریف معنوی منجر می‌شود.

درنگ: حدیث «عند ظن عبده» به گمان نیکوی بنده مؤمن اشاره دارد، نه به کافران و مشرکان مانند قوم عاد.

۱۸. ادله تسامح در مستحبات

ادله تسامح در مستحبات، اجازه می‌دهد که به نیت ثواب، عمل مستحبی انجام شود، اما این عمل نباید با دین یا قرآن کریم تعارض داشته باشد. این اصل، به‌سان دریچه‌ای است که رحمت الهی را به روی بندگان می‌گشاید، اما نمی‌توان آن را به کفر و شرک تعمیم داد. تفسیر شارح از قوم عاد، با این اصل نیز ناسازگار است، زیرا شرک و تکذیب، با هیچ نیت خیری توجیه‌پذیر نیست.

درنگ: ادله تسامح در مستحبات، به اعمال غیرمخالف با دین محدود است و نمی‌توان آن را به کفر و شرک تعمیم داد.

۱۹. نقد خلط بل اضراب و انعکاس

شارح، کلمه «بل» در آیه بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ را به اشتباه اضراب می‌داند، در حالی که این کلمه، انعکاس است. اضراب، به معنای تزاید و افزودن بر سخن پیشین است، مانند آنکه گفته شود «صد، بلکه صد و بیست». اما انعکاس، نفی سخن پیشین و جایگزینی آن با سخن جدید است، مانند «صد، بلکه چهل». در این آیه، «بل» ظن قوم عاد به رحمت را نفی و عذاب را تأیید می‌کند. این خطای شارح، به‌سان گمراهی در خوانش نقشه قرآن کریم است که به تفسیر نادرست می‌انجامد.

درنگ: کلمه «بل» در آیه، انعکاس است که ظن قوم عاد به رحمت را نفی و عذاب را تأیید می‌کند، نه اضراب.

۲۰. نقد تفسیر عذاب به‌عنوان قرب الهی

شارح، عذاب قوم عاد را به‌عنوان قرب الهی و خلاص از دنیا تفسیر می‌کند، که این دیدگاه، به‌سان آمیختن زهر با شهد است. عذاب، کیفر گناه و نتیجه شرک و طغیان است، نه راهی به سوی قرب الهی. این تفسیر، با عدالت الهی و آیات قرآن کریم ناسازگار است و عرفان را به وادی تحریف می‌کشاند.

درنگ: عذاب قوم عاد، کیفر گناه بود، نه قرب الهی، و تفسیر آن به‌عنوان رهایی، با قرآن کریم ناسازگار است.

بخش چهارم: تأملات تکمیلی در عرفان و قرآن

۲۱. خودکشی و عذاب اخروی

خودکشی، به دلیل قتل نفس، گناهی است که عذاب اخروی را تشدید می‌کند و راه خلاص از مشکلات نیست. این مثال، به‌سان آینه‌ای است که خطای تفسیر عذاب به‌عنوان رهایی را آشکار می‌سازد. قوم عاد، با عذاب الهی مواجه شدند، نه به دلیل قرب، بلکه به سبب شرک و طغیان، و این عذاب، کیفر عدالت الهی بود.

درنگ: خودکشی، به دلیل قتل نفس، عذاب اخروی را تشدید می‌کند و نمی‌توان عذاب قوم عاد را رهایی دانست.

۲۲. برزخ و صاف‌کاری الهی

برزخ، به‌سان کارگاهی الهی است که انسان را برای قیامت آماده می‌سازد. حتی مؤمنان در برزخ، گاه به سجین برده می‌شوند تا تطهیر و تربیت شوند. این فرایند، برای کافران و مشرکان مانند قوم عاد وجود ندارد، زیرا آنان از رحمت الهی محروم‌اند. این دیدگاه، به‌سان چراغی است که عدالت و رحمت الهی را در برزخ روشن می‌سازد.

درنگ: برزخ، مرحله تطهیر و تربیت برای مؤمنان است، اما کافران مانند قوم عاد از این فرصت محروم‌اند.

۲۳. نقد تحریفات استعماری قرآن

برخی تفاسیر نادرست، مانند تفسیر شارح از قوم عاد، ممکن است تحت تأثیر عوامل خارجی و تحریفات عمدی شکل گرفته باشند. قرآن کریم، به‌سان سندی الهی و منطقی است که باید از هرگونه تحریف مصون بماند. این نقد، بر ضرورت هوشیاری در برابر تفاسیر نادرست تأکید دارد و هر تفسیری را به محک آیات قرآن کریم می‌سنجد.

درنگ: قرآن کریم، سند الهی و منطقی است و هر تفسیری باید با آیات آن سنجیده شود تا از تحریف مصون بماند.

۲۴. قرآن کریم به‌عنوان سند الهی

قرآن کریم، به‌سان مشعلی است که تاریکی‌های جهل را می‌زداید و معیار سنجش همه معارف است. این کتاب الهی، با منطق و استدلال، راه حقیقت را روشن می‌سازد و هر تفسیری که با آن ناسازگار باشد، از اعتبار ساقط است. تفسیر شارح از قوم عاد، به دلیل تعارض با آیات قرآن کریم، باطل است و نمی‌تواند مبنای عرفان قرار گیرد.

درنگ: قرآن کریم، معیار سنجش همه معارف است و تفاسیر ناسازگار با آن، از اعتبار ساقط‌اند.

نتیجه‌گیری

این نوشتار، با تحلیل انتقادی بخش «وَ يَجُوزُ أَنْ يَكُونَ الْهَاءُ سَاكِنَةً» از فص هودیه فصوص الحکم، نشان داد که تفسیر شارح از قوم عاد به‌عنوان عرفای دارای حسن ظن به خدا، با آیات قرآن کریم و منطق عقلانی ناسازگار است. آیات سوره احقاف، به صراحت بر شرک، تکذیب و طغیان قوم عاد تأکید دارند و هیچ نشانه‌ای از قرب الهی یا عرفان در آن‌ها یافت نمی‌شود. نقدهای مطرح‌شده، بر ضرورت التزام به قرآن کریم، ولایت اهل بیت و منطق عقلانی در عرفان تأکید دارند. عرفان شیعی، با تکیه بر ولایت، از تحریف مصون است، در حالی که عرفان فاقد این اصل، به خطا می‌رود. این متن، با تبیین دقیق و روشمند، می‌تواند مبنای تحقیقات گسترده‌تر در حوزه عرفان نظری و تفسیر قرآنی قرار گیرد.

با نظارت صادق خادمی