در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 590

متن درس





تحلیل و تبیین فصوص الحکم: فص هودیه (جلسه ۵۹۰)

تحلیل و تبیین فصوص الحکم: فص هودیه (جلسه ۵۹۰)

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۵۹۰)

دیباچه

این نوشتار، به تحلیل و تبیین فص الحکمه الاحدیه فی کلمه هودیه از فصوص الحکم ابن‌عربی اختصاص دارد، که برگرفته از درس‌گفتار جلسه ۵۹۰ استاد فرزانه قدس‌سره در تاریخ ۱۲ آبان‌ماه ۱۳۸۱ است. محور این فص، بررسی وحدت شخصیه وجود، قرب الهی، مراتب معرفتی خلق نسبت به حق، و نقد دیدگاه‌های شارح در باب ظهورات حق و ادعاهای عرفانی است. این نوشتار، با رویکردی علمی و ساختارمند، تمامی نکات کلیدی درس‌گفتار را با شرح تفصیلی و پیوندهای معنایی عمیق ارائه می‌دهد. هدف، انتقال روح و پیام اصلی محتوا به زبانی روشن، وزین و متناسب با فضای دانشگاهی است، به‌گونه‌ای که چونان مشعلی فروزان، مسیر معرفت الهی را برای جویندگان حقیقت روشن سازد.

بخش نخست: وحدت شخصیه وجود و معرفت اولیا

وحدت شخصیه وجود و شهود اولیا

حقیقت عالم، بر پایه وحدت شخصیه وجود استوار است؛ اصلی که اولیای الهی با شهود ذات حق، آن را به‌صورت شخصی و نه مفهومی درک می‌کنند. این معرفت، مانند گوهری نایاب در صدف عرفان، مختص عارفان کامل است که حق را نه به‌صورت مفهوم کلی، بلکه به‌عنوان حقیقتی شخصی می‌شناسند. وحدت شخصیه، چونان آیینه‌ای صیقل‌یافته، یگانگی ذات حق را بازمی‌تاباند و اولیا را به سوی قرب الهی رهنمون می‌سازد.

درنگ: وحدت شخصیه وجود، حقیقتی است که اولیای الهی با شهود ذات حق به‌صورت شخصی، نه مفهومی، آن را درک می‌کنند.

شخصیت حق در عبادت

آیات قرآن کریم، مانند إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ («تو را می‌پرستیم و از تو یاری می‌جوییم»، فاتحه: ۵) و صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ («راه کسانی که به آنان نعمت دادی»، فاتحه: ۷)، بر ارتباط مستقیم و شخصی مؤمن با ذات الهی در عبادت دلالت دارند. این آیات، مانند مشعلی که تاریکی را می‌زداید، بر این نکته تأکید دارند که عبادت، به‌ویژه در قالب نماز، عالی‌ترین شکل ارتباط شخصی با حق‌تعالی است.

درنگ: عبادت، به‌ویژه نماز، تجلی ارتباط شخصی مؤمن با ذات الهی است که در آیات فاتحه متبلور است.

نقد دیدگاه شارح در باب خلق

شارح در فصوص الحکم، خلق را به‌گونه‌ای تبیین کرده که گویی فاقد حقیقت است، حال آنکه خلق، ظهور حق و مظهر اسماء و صفات الهی است. این دیدگاه، مانند نقشی که بر آب نوشته شود، ناقص است. خلق، دروغ نیست، بلکه چونان سایه‌ای از نور حق، وجودی واقعی و وابسته به ذات الهی دارد. انکار وجود خلق یا یکسان‌انگاری آن با حق، خطایی است که به شرک یا الحاد می‌انجامد.

درنگ: خلق، ظهور حق و مظهر اسماء و صفات الهی است، نه دروغ یا عین حق.

نفی عینیت حق و خلق

ادعای عینیت حق و خلق، مانند تلاش برای ریختن اقیانوس در کاسه‌ای کوچک، خطایی معرفتی است که نزد فقها مشکل‌ساز است. خلق، ظهور و تعین حق است، نه خود او. این تمایز، مانند جداسازی گوهر از سنگ، با منطق، فلسفه و شرع سازگار است و حتی در برابر کافران و مشرکین نیز قابل دفاع است. فقها ظهورات را به‌عنوان فعل و نزول حق می‌پذیرند، زیرا این تبیین با شریعت هم‌خوانی دارد.

درنگ: خلق، ظهور و تعین حق است، نه عین او؛ این تبیین با شرع و عقل سازگار است.

جمع‌بندی بخش نخست

این بخش، با تبیین وحدت شخصیه وجود و معرفت اولیا، بر یگانگی ذات حق و شهود شخصی آن توسط عارفان کامل تأکید دارد. آیات فاتحه، ارتباط شخصی مؤمن با حق را در عبادت نشان می‌دهند. نقد دیدگاه شارح در باب خلق و نفی عینیت حق و خلق، مانند کلیدی گشاینده، راه را برای فهم دقیق‌تر رابطه حق و خلق هموار می‌کند. این تبیین، چونان آیینه‌ای صیقل‌یافته، حقیقت وحدت وجود را بازمی‌تاباند.

بخش دوم: مراتب معرفت و تفاوت انسان‌ها

معرفت حق و عارف بالله

تنها عارف بالله می‌تواند حق را به حقیقت بشناسد، مانند کسی که با چشمان بصیر، خورشید را در آسمان معرفت می‌بیند. دیگران، به دلیل نقص معرفتی، از این شناخت محرومند. این معرفت، مانند گوهری که در عمق اقیانوس نهفته است، نیازمند شهود و تجربه عرفانی است که در مرتبه اولیا محقق می‌شود.

درنگ: معرفت حقیقی حق، مختص عارف بالله است که با شهود عرفانی محقق می‌شود.

تفاضل مراتب معرفتی

تفاوت در شناخت حق، مانند شاخه‌های درختی که هر یک به سوی آسمان قد می‌کشند، به تفاضل مراتب معرفتی منجر می‌شود. هر کس، بر اساس ظرفیت وجودی و تلاش عرفانی خود، در مرتبه‌ای خاص قرار می‌گیرد. این تفاضل، مانند نردبانی که هر پله‌اش به سوی کمال نزدیک‌تر می‌شود، مراتب انسان‌ها را متمایز می‌سازد.

درنگ: تفاضل مراتب معرفتی، ناشی از تفاوت در ظرفیت‌های وجودی و تلاش عرفانی است.

بیان اولیا از حق

اولیای الهی، حق را به‌صورت شخصی می‌شناسند و قادر به بیان این معرفت‌اند، مانند شاعری که با کلمات، زیبایی حقیقت را به تصویر می‌کشد. شعر «عمیت عین لا تراک» («کوردل است چشمی که تو را نبیند»)، مانند مشعلی در تاریکی، بر شهود عرفانی اولیا دلالت دارد که حق را در همه مظاهر می‌بینند.

درنگ: اولیای الهی، با شهود شخصی حق، قادر به بیان این معرفت‌اند و آن را در همه مظاهر می‌بینند.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، با تأکید بر معرفت عارف بالله و تفاضل مراتب معرفتی، نشان می‌دهد که شناخت حقیقی حق، مانند گوهری نایاب، در دسترس عارفان کامل است. بیان اولیا از حق، مانند آیینه‌ای که حقیقت را بازمی‌تاباند، بر شهود عرفانی و توانایی تبیین آن دلالت دارد. این تبیین، راه را برای فهم عمیق‌تر مراتب معرفت هموار می‌سازد.

بخش سوم: قرب الهی و نقد عبادت بی‌معرفت

قرب غیرشخصی در عوام

عوام، به دلیل ناتوانی در وصول به قرب شخصی، مکلف به آن نیستند، اما می‌توانند از طریق عمل صالح و عبادات شرعی، مانند رودی که به سوی اقیانوس جاری است، به قرب غیرشخصی دست یابند. این قرب، مانند نوری که از دور می‌درخشد، با معرفت عرفانی متفاوت است، اما در جای خود ارزشمند است.

درنگ: عوام از طریق عمل صالح به قرب غیرشخصی می‌رسند، اما قرب شخصی نیازمند شهود عرفانی است.

قرب در نگاه کافران

کافران نیز از قرب سخن می‌گویند، چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید: لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى («تا ما را به خدا نزدیک‌تر کنند»، زمر: ۳). اما این قرب، مانند تلاش برای یافتن گنج در عدمستان، به دلیل عدم شناخت حق، باطل است. کافران، حق را به‌صورت مفهومی یا غیرشخصی می‌شناسند، لذا بت‌پرستی آن‌ها تلاشی نادرست برای قرب است.

درنگ: قرب کافران، به دلیل عدم شناخت حق، باطل است و به بت‌پرستی منجر می‌شود.

نقد عبادت قناری‌گونه

عبادت بدون معرفت، مانند آواز قناری در تاریکی، فاقد اثر معنوی است. این عبادت، مانند نقشی که بر آب نقش می‌بندد، پایداری و تأثیر ندارد. قرآن کریم بر ضرورت قصد قربت و معرفت در عبادت تأکید دارد. عبادت مکانیکی، مانند خواندن قناری که با تغییر شرایط متوقف می‌شود، به کمال انسانی منجر نمی‌شود.

درنگ: عبادت بدون معرفت، مانند آواز قناری، فاقد اثر معنوی و پایداری است.

نقد آثار اجتماعی عبادات

عباداتی مانند حج و روزه، مانند بارانی که باید زمین را سیراب کند، باید آثار اجتماعی نظیر کاهش جرم و فساد داشته باشند، اما این آثار به‌ندرت مشاهده می‌شود. این نقد، مانند مشعلی که تاریکی‌های تعصب را می‌زداید، بر ضرورت تحول معنوی در عبادات تأکید دارد تا جامعه را به سوی کمال رهنمون سازد.

درنگ: عبادات باید آثار اجتماعی مانند کاهش جرم داشته باشند، اما فقدان این آثار، ضعف معرفتی را نشان می‌دهد.

مقایسه عید نوروز و محرم

مردم در عید نوروز، حتی در تقارن با محرم، شادی خود را حفظ می‌کنند، مانند رودی که مسیر خود را می‌یابد. اما عبادات دینی، مانند حج و روزه، اثر مشابهی در جامعه ندارند. این مقایسه، مانند آیینه‌ای که حقیقت را بازمی‌تاباند، بر اصالت فرهنگی نوروز و ضعف اثرگذاری عبادات در جامعه دلالت دارد.

درنگ: اصالت فرهنگی نوروز، اثرگذاری بیشتری نسبت به عبادات دینی در جامعه دارد.

تفاوت انبیا و عوام در عبادت

انبیا و اولیا با معرفت و قصد قربت عبادت می‌کنند، مانند باغبانی که با عشق گل می‌کارد، اما عبادت عوام، مانند آواز قناری، فاقد معرفت و اثر معنوی است. این تفاوت، مانند جداسازی گوهر از سنگ، بر تأثیر معرفت در کمال عبادت دلالت دارد.

درنگ: عبادت انبیا و اولیا با معرفت و قصد قربت، بر عبادت قناری‌گونه عوام برتری دارد.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، با تبیین قرب غیرشخصی عوام و نقد عبادت قناری‌گونه، بر ضرورت معرفت در عبادت تأکید دارد. نقد آثار اجتماعی عبادات و مقایسه با عید نوروز، مانند مشعلی که حقیقت را روشن می‌کند، بر ضعف معرفتی در عبادات و نیاز به تحول معنوی دلالت دارد. تفاوت عبادت انبیا و عوام، راه را برای فهم عمیق‌تر اثر معرفت در عبادت هموار می‌سازد.

بخش چهارم: نقد مكاشفات و ادعاهای عرفانی

مشاهده انبیا در عالم مثال

شارح ادعا می‌کند در سال ۵۸۶ هجری در قرطبه، همه انبیا را در عالم مثال مطلق (نه در خواب) مشاهده کرده و هود با او سخن گفته است. این مكاشفه، مانند دریچه‌ای به سوی عالم غیب، به شهود عرفانی اشاره دارد، اما باید با معیارهای شرعی و عقلی سنجیده شود. عدم نقل پاسخ هود، مانند نقص در نقاشی یک تابلو، به ابهام در گزارش مكاشفه منجر شده است.

درنگ: مكاشفه شارح در قرطبه، به شهود عرفانی اشاره دارد، اما باید با شرع و عقل سنجیده شود.

شرط صحت مشاهده عرفانی

مشاهده عرفانی، اگر با برهان و شرع ناسازگار باشد، مانند سایه‌ای که از حقیقت دور است، شیطانی یا خطاست. سالک ممکن است در بیان مشاهدات خود دچار نقص شود، مانند نقاشی که قلمش ناتوان از ترسیم حقیقت است. صحت مكاشفه، مانند گوهری که در ترازوی شرع سنجیده می‌شود، به تطابق با معیارهای الهی بستگی دارد.

درنگ: صحت مكاشفه عرفانی، به تطابق آن با شرع و عقل بستگی دارد.

نقد دروغ‌گویی در عرفان

برخی مدعیان عرفان، مانند کسانی که با ادا و اطوار، گوهر تقلبی را به جای اصل عرضه می‌کنند، از مشاهدات دیگران سوءاستفاده می‌کنند. این ادعاها، مانند نقشی بر آب، فاقد اصالت‌اند و عرفان را مخدوش می‌سازند. صداقت و اصالت، مانند ستون‌های استوار، برای عرفان حقیقی ضروری‌اند.

درنگ: ادعاهای دروغین در عرفان، عرفان حقیقی را مخدوش می‌کنند و فاقد اصالت‌اند.

نقد ادعای انبیای غیربشری

شارح مدعی است هر نوع موجود، نبی خاص خود را دارد، اما این ادعا، مانند تلاش برای یافتن گنج در عدمستان، فاقد دلیل قرآنی است. آیه وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا طَائِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُكُمْ («هیچ جنبنده‌ای در زمین و هیچ پرنده‌ای که با دو بال خود پرواز می‌کند نیست، مگر آنکه امت‌هایی مانند شما هستند»، انعام: ۳۸)، بر شباهت موجودات در نظام خلقت دلالت دارد، نه وجود نبی خاص برای هر نوع.

درنگ: ادعای انبیای غیربشری، فاقد دلیل قرآنی است و با رسالت جهانی انبیا ناسازگار است.

نقد واسطه‌بودن انبیا برای همه موجودات

شارح انبیا را واسطه میان انواع موجودات و حق می‌داند، اما این ادعا، مانند نسیمی که گرد و غبار برمی‌انگیزد، مستند نیست. واسطه‌بودن انبیا، مانند پلی میان انسان و جن با حق، مختص این دو گروه است، نه همه موجودات.

درنگ: واسطه‌بودن انبیا، مختص انسان و جن است، نه همه موجودات.

نقد ادعای تعدد قرآن‌ها

ادعای وجود قرآن‌های جداگانه برای جن یا موجودات دیگر، مانند تلاش برای ریختن اقیانوس در کاسه‌ای کوچک، باطل است. قرآن کریم، کتاب هدایت کل است، چنان‌که می‌فرماید: مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ («از جن و انس»، ناس: ۶). این آیه، مانند مشعلی که حقیقت را روشن می‌کند، بر شمول قرآن برای همه دلالت دارد.

درنگ: قرآن کریم، کتاب هدایت کل است و تخصیص آن به گروهی خاص نادرست است.

نقد ادعای قطبیت

شارح در فتوحات مکیه ادعا کرده که تجمع انبیا در قرطبه برای اعطای مقام قطبیت به او بوده است. این ادعا، مانند نقشی که بر آب نوشته شود، فاقد دلیل معتبر است. مقام ولایت، مانند گوهری که با تأیید الهی درخشش می‌یابد، نسبی است و ادعای آن نیازمند برهان است.

درنگ: ادعای قطبیت شارح، فاقد دلیل معتبر است و مقام ولایت نیازمند تأیید الهی است.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، با نقد مكاشفات و ادعاهای عرفانی شارح، بر ضرورت تطابق مكاشفه با شرع و عقل تأکید دارد. ادعاهای انبیای غیربشری، واسطه‌بودن انبیا برای همه موجودات، و تعدد قرآن‌ها، مانند سایه‌هایی که از حقیقت دورند، فاقد مستندات قرآنی‌اند. نقد ادعای قطبیت، مانند آیینه‌ای که حقیقت را بازمی‌تاباند، بر لزوم سنجش ادعاها با معیارهای الهی دلالت دارد.

بخش پنجم: نقد خطاهای معرفتی و ضرورت زبان شفاف

نقد خطای شارح

شارح، گرچه دروغگو نیست، اما خطاهای معرفتی دارد، مانند نقاشی که قلمش ناتوان از ترسیم حقیقت است. این خطاها، ناشی از نقص در بیان یا فهم است، نه قصد فریب. بررسی انتقادی ادعاهای عرفانی، مانند ترازویی که گوهر را از سنگ جدا می‌کند، برای حفظ اصالت عرفان ضروری است.

درنگ: خطاهای شارح، ناشی از نقص در بیان یا فهم است، نه دروغ‌گویی.

تبیین ظهور حق در سمع

غیرعارف، سمع را متعلق به خلق می‌داند، اما عارف، مانند کسی که نور را در آیینه می‌بیند، آن را ظهور حق می‌داند، نه عین حق. سمع، مانند سایر قوا، مظهر فعل الهی است و عارف این ظهور را در همه موجودات مشاهده می‌کند.

درنگ: سمع، مانند سایر قوا، ظهور حق است، نه عین او.

ضرورت زبان قابل فهم

عباراتی مانند «عین الحق»، مانند ابری که حقیقت را می‌پوشاند، باید با «ظهور الحق» جایگزین شوند تا همگان بفهمند. زبان عرفان، مانند پلی که رهگذران را به مقصد می‌رساند، باید روشن و با شرع سازگار باشد تا از سوءتفاهم و اتهام کفر جلوگیری شود.

درنگ: زبان عرفان باید روشن و با شرع سازگار باشد تا از سوءتفاهم جلوگیری شود.

خطای تاریخی در عرفان

در گذشته، عرفا برای فرار از اتهام کفر، عبارات مبهم به‌کار می‌بردند، مانند نقاشی که در تاریکی قلم می‌زند. اما در عصر حاضر، شفافیت، مانند نوری که حقیقت را روشن می‌کند، ضروری است. زبان عرفان باید روشن و قابل فهم باشد.

درنگ: زبان عرفان در عصر حاضر باید شفاف و قابل فهم باشد.

خطا در توحید

خطاهای معرفتی در توحید، مانند کندن در جای نادرست، ناشی از کلی‌انگاری یا مفهومی‌کردن حق است. خدا، حقیقتی شخصی است، نه مفهوم کلی. این خطا، مانند تلاش برای یافتن گنج در عدمستان، مانع وصول به حقیقت می‌شود.

درنگ: خطای کلی‌انگاری یا مفهومی‌کردن حق، مانع وصول به حقیقت توحید می‌شود.

نقد مثال‌های نادرست

مثال‌هایی مانند «دریا» برای حق، مانند تلاش برای ریختن اقیانوس در کاسه، نادرست‌اند. حق، حقیقت مطلق است و با ظروف مادی قابل مقایسه نیست. آب، مانند حق، در هیچ ظرفی محدود نمی‌شود و ظروف تنها مظهر آن‌اند.

درنگ: حق، فراتر از ظروف مادی است و با مثال‌هایی مانند دریا قابل مقایسه نیست.

نقد آب‌های غیرحقیقی

اصطلاحاتی مانند «آب قم» یا «آب گوشت»، مانند سایه‌هایی که از حقیقت دورند، به مایعات اشاره دارند، نه حقیقت حق. این نقد، مانند ترازویی که گوهر را از سنگ جدا می‌کند، بر ضرورت دقت در استعاره‌ها تأکید دارد.

درنگ: اصطلاحات مادی مانند «آب قم» به حقیقت حق اشاره ندارند و باید با دقت به‌کار روند.

جمع‌بندی بخش پنجم

این بخش، با نقد خطاهای معرفتی شارح و تأکید بر ضرورت زبان شفاف، بر اهمیت تطابق عرفان با شرع و عقل دلالت دارد. نقد مثال‌های نادرست و اصطلاحات غیرحقیقی، مانند آیینه‌ای که حقیقت را بازمی‌تاباند، بر لزوم دقت در تبیین مفاهیم عرفانی تأکید دارد. این تبیین، راه را برای فهم عمیق‌تر حقیقت توحید هموار می‌سازد.

بخش ششم: نقش معصومین و نقد تربیت دینی

نقش معصومین در توحید

معصومین، به دلیل غربت و موانع تاریخی، نتوانستند توحید حقیقی را به‌طور کامل تبیین کنند، مانند باغبانی که در خاک نامناسب بذر می‌کارد. موانع اجتماعی، مانند طوفانی که درخت را می‌لرزاند، مانع از انتقال کامل معارف توحیدی شد.

درنگ: معصومین به دلیل موانع تاریخی، نتوانستند توحید حقیقی را به‌طور کامل تبیین کنند.

نقد تربیت دینی و زندانیان

بسیاری از زندانیان، از مساجد و تکایا هستند، نه از کفار، مانند کشتی‌ای که در طوفان به گل می‌نشیند. این امر، مانند آیینه‌ای که حقیقت را بازمی‌تاباند، ضعف نظام تربیتی دینی را نشان می‌دهد که نتوانسته معرفت و عمل صالح را در افراد نهادینه کند.

درنگ: ضعف تربیت دینی، به حضور برخی از اهل مساجد در زندان‌ها منجر شده است.

ضرورت مرشد حقیقی

بدون مرشد حقیقی، مرید به گمراهی می‌افتد، مانند مسافری که بدون راهنما در بیابان سرگردان می‌شود. عبادت بدون هدایت، مانند نقشی بر آب، اثری ندارد. مرشد، مانند ستاره‌ای قطبی، راه معرفت حق را نشان می‌دهد.

درنگ: مرشد حقیقی برای هدایت مرید به سوی معرفت حق ضروری است.

غربت شیعه و نقش نظام اسلامی

شیعه، به دلیل غربت و فقدان دولت، نتوانسته معارف خود را تبیین کند، مانند گوهری که در تاریکی پنهان مانده است. انقلاب ۵۷، مانند مشعلی فروزان، موهبتی الهی است که به شیعه دولت بخشید و زمینه ترویج معارف را فراهم کرد.

درنگ: انقلاب ۵۷، موهبتی الهی برای تبیین معارف شیعی است.

نقد کفران نعمت

نادیده‌گرفتن موهبت نظام اسلامی، مانند کفران نعمتی است که با خون شهدا به دست آمده است. این کفران، مانند طوفانی که کشتی را به خطر می‌اندازد، به تضعیف نظام منجر می‌شود. شکر نعمت، مانند ستونی استوار، برای حفظ نظام ضروری است.

درنگ: کفران نعمت نظام اسلامی، به تضعیف آن منجر می‌شود.

نقد تخریب داخلی شیعه

شیعه، برخلاف اهل سنت، گاه عالمان خود را تخریب می‌کند، مانند باغبانی که شاخه‌های درخت خود را می‌شکند. این تخریب، مانند سایه‌ای که نور را می‌پوشاند، به زیان معارف دینی است و جایگاه شیعه را تضعیف می‌کند.

درنگ: تخریب داخلی عالمان شیعه، به زیان معارف دینی و جایگاه شیعه است.

نقد بزرگ‌نمایی شارح

بزرگ‌نمایی شارح، مانند نقشی که با دست نظام‌های سیاسی ترسیم شده، نتیجه حمایت دولت‌های سنی است، نه وزن واقعی او. این امر، مانند آیینه‌ای که حقیقت را بازمی‌تاباند، بر تأثیر عوامل سیاسی در ترویج عرفان دلالت دارد.

درنگ: بزرگ‌نمایی شارح، نتیجه حمایت نظام‌های سیاسی است، نه وزن واقعی او.

موهبت دهه فجر

دهه فجر، مانند مشعلی که در تاریکی می‌درخشد، فرصتی برای تأمل در موهبت نظام اسلامی است، نه صرفاً جشن و شادی. این دهه، مانند آیینه‌ای که حقیقت را بازمی‌تاباند، اهمیت نظام اسلامی و مسئولیت شیعه در حفظ آن را نشان می‌دهد.

درنگ: دهه فجر، فرصتی برای تأمل در موهبت نظام اسلامی و مسئولیت حفظ آن است.

تحمل نظام اسلامی

نظام اسلامی، مانند درختی استوار در برابر طوفان، با وجود فشارها تحمل‌پذیر است و مردم به تدریج به آن عادت می‌کنند. این تحمل، مانند ریشه‌ای که درخت را استوار نگه می‌دارد، نتیجه هوشمندی و انعطاف نظام است.

درنگ: نظام اسلامی، با هوشمندی و انعطاف، تحمل‌پذیر است و مردم به آن عادت می‌کنند.

نقد کمبود هوشمندی

کمبود هوشمندی در نظام، مانند سایه‌ای که نور را کم‌رنگ می‌کند، به زیان حفظ و ترویج معارف اسلامی است. هوشمندی، مانند کلیدی گشاینده، برای سرمایه‌گذاری در حفظ نظام و معارف آن ضروری است.

درنگ: کمبود هوشمندی، به زیان حفظ و ترویج معارف اسلامی است.

مدیونیت به شهدا

کوتاهی در حفظ نظام، مانند کفران نعمتی است که با خون شهدا از صدر اسلام تا امروز به دست آمده است. این مدیونیت، مانند بار سنگینی بر دوش شیعه، مسئولیت پاسداری از انقلاب را سنگین‌تر می‌کند.

درنگ: کوتاهی در حفظ نظام، مدیونیت به خون شهدا از صدر اسلام تا امروز است.

جمع‌بندی بخش ششم

این بخش، با تبیین نقش معصومین در توحید و نقد تربیت دینی، بر ضعف نظام تربیتی و ضرورت مرشد حقیقی تأکید دارد. موهبت نظام اسلامی و دهه فجر، مانند مشعلی فروزان، مسئولیت شیعه را در حفظ و ترویج معارف نشان می‌دهد. نقد تخریب داخلی و کمبود هوشمندی، راه را برای فهم عمیق‌تر مسئولیت‌های دینی هموار می‌سازد.

نتیجه‌گیری

فص الحکمه الاحدیه فی کلمه هودیه، با تکیه بر وحدت شخصیه وجود، قرب الهی و مراتب معرفتی، رابطه خلق و حق را تبیین می‌کند. نقد دیدگاه شارح در باب خلق، انبیای غیربشری، و ادعای قطبیت، مانند آیینه‌ای که حقیقت را بازمی‌تاباند، بر ضرورت تطابق با شرع و عقل تأکید دارد. عبادت بدون معرفت، مانند آواز قناری، بی‌اثر است و تحول معنوی در جامعه اسلامی ضروری است. موهبت نظام اسلامی، مانند گوهری نایاب، زمینه ترویج معارف شیعی را فراهم کرده و شکر این نعمت، مانند ستونی استوار، برای حفظ آن لازم است. این نوشتار، مانند پلی استوار، جویندگان معرفت را به سوی حقیقت وحدت وجود و خروج از وادی گمراهی دعوت می‌کند.

با نظارت صادق خادمی