متن درس
شرح و تحلیل فصوص الحکم: نقد الوهیت و ربوبیت در نسبت با عالم
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ششصدوبیستونهم)
دیباچه
این نوشتار، تأملی عمیق و روشمند بر بخش الوهیت و ربوبیت از فصوص الحکم ابنعربی است که با رویکردی نقادانه، نسبت اسماء و صفات الهی با عالم را کاوش میکند. با تأکید بر غنای ذاتی حق تعالی و نفی هرگونه نیاز متقابل میان خدا و خلق، این متن به رد دیدگاههای کلامی سنتی پرداخته و عرفان شیعی را از مفاهیم ناسازگار مصون میدارد. درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره در جلسه ششصدوبیستونهم، بنیان این تحلیلهاست که با بهرهگیری از منطق، فلسفه، و عرفان نظری، به تبیین مراتب الوهیت و ربوبیت میپردازد..
بخش نخست: تبیین الوهیت و ربوبیت در عرفان نظری
تعریف الوهیت و مراتب آن
الوهیت، نامی است برای مرتبهای الهی که واحدیت را پس از احدیت نشان میدهد و ظرف ظهور اسماء و صفات حق تعالی است. احدیت، مقام ذات خالص است که هیچ تعینی در آن راه ندارد، در حالی که الوهیت، به مقام واحدیت اشاره دارد که اسماء و صفات در آن متجلی میشوند. این مرتبه، مانند دریایی است که امواج اسماء و صفات از آن برمیخیزد، اما خود در ذاتش بینیاز و یکتاست.
|
درنگ: الوهیت، مرتبه واحدیت است که پس از احدیت، ظرف ظهور اسماء و صفات الهی است. |
نسبت الوهیت با عالم
الوهیت، وجود عالم را طلب میکند، زیرا عالم، معلول الوهیت است. این طلب، در برخی دیدگاههای سنتی، به نیاز متقابل خدا و عالم تفسیر شده است، اما چنین تفسیری با عرفان شیعی ناسازگار است. عالم، مانند سایهای است که از نور الوهیت پدید میآید، نه محتاج آن. الوهیت، به مثابه سرچشمهای است که عالم از آن جوشیده، اما خود به آن وابسته نیست.
|
درنگ: الوهیت، عالم را به عنوان معلول خود طلب میکند، اما این طلب به معنای نیاز متقابل نیست. |
تفاوت الوهیت و ربوبیت
الوهیت، شامل اسماء ذات، صفات، و افعال است، در حالی که ربوبیت، تنها به اسماء صفات و افعال محدود میشود. الوهیت، به مثابه آسمانی است که همه ستارگان اسماء را در خود جای داده، اما ربوبیت، چونان زمینی است که تنها افعال و صفات در آن بارور میشوند. این تقدم الوهیت بر ربوبیت، در آیات شریفه
﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾
و
﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾
(سوره فاتحه، آیات ۱-۲؛ به نام خداوند بخشنده مهربان، ستایش خدایی را که پروردگار جهانیان است) آشکار است. همچنین، در
﴿قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ * مَلِكِ النَّاسِ * إِلَهِ النَّاسِ﴾
(سوره ناس، آیات ۱-۳؛ بگو پناه میبرم به پروردگار مردم، پادشاه مردم، خدای مردم)، رب بر ملک و اله مقدم است، که مراتب ظهور الهی را نشان میدهد.
|
درنگ: الوهیت، شامل اسماء ذات، صفات، و افعال است و بر ربوبیت، که تنها صفات و افعال را در بر میگیرد، تقدم دارد. |
غنای ذاتی حق تعالی
حق تعالی، غنی بالذات است و اسماء و صفات، عین ذات او هستند. از اینرو، همه اسماء و صفات نیز غنی بالذاتاند و نیازی به محل یا ظرف ندارند. این غنا، مانند خورشیدی است که نورش از ذاتش ساطع میشود و هیچ نیازی به آینهای برای بازتاب ندارد. هرگونه تصور نیاز متقابل میان خدا و خلق، با این غنای ذاتی ناسازگار است.
|
درنگ: حق تعالی و اسماء و صفاتش، غنی بالذاتاند و نیازی به محل یا ظرف ندارند. |
ظهورات اسماء و صفات
هستی، ظهورات اسماء و صفات الهی است و نیازی به ظرف یا محل ندارد. تعینات ذات به اسماء و صفات، و تعینات اسماء به خلق منجر میشود. این فرآیند، مانند چکیدن آب است که به یخ تبدیل میشود، بیآنکه نیازی به کاسهای داشته باشد. خلق، نتیجه نزول و تعین اسماء است، نه ظرف آنها.
|
درنگ: خلق، ظهورات تعینات اسماء و صفات است، نه ظرف یا محل آنها. |
جمعبندی بخش نخست
این بخش، با تبیین الوهیت به عنوان مرتبه واحدیت و ربوبیت به عنوان ظرف افعال و صفات، بر غنای ذاتی حق تعالی تأکید کرد. عالم، معلول الوهیت است، اما این طلب به معنای نیاز متقابل نیست. خلق، ظهورات تعینات الهی است، نه محتاج آنها. این دیدگاه، مانند نوری است که تاریکیهای دیدگاههای سنتی را روشن میسازد و عرفان شیعی را در مسیر اصالت و وضوح هدایت میکند.
بخش دوم: نقد دیدگاههای سنتی و نیاز متقابل
نقد نیاز اسماء به محل
دیدگاه سنتی که اسماء و صفات را محتاج محلی برای ظهور میداند، ناقص و ناسازگار با عرفان شیعی است. این دیدگاه، مانند فرض آینهای است که بدون آن، نور خورشید بازتاب نمییابد، حال آنکه نور الهی خودکفاست. قادر، نیازی به مقدور ندارد؛ خلق، ظهور قادر است، نه محل آن.
|
درنگ: اسماء و صفات الهی، نیازی به محل یا ظرف ندارند؛ خلق، ظهور آنهاست، نه محتاج آنها. |
نقد نیاز متقابل خدا و خلق
خالق، علت مخلوق است و مخلوق، معلول خالق. تصور نیاز متقابل، مانند این است که بگوییم پسر، علت پدر است، که به تناقض تقدم شیء بر نفسش میانجامد. خدا، واجد و موجد است و طالب نیست، زیرا طالب، فاقد است. این نقد، مانند تیغی است که پردههای توهم نیاز متقابل را میدرد.
|
درنگ: خالق، علت مخلوق است و مخلوق، معلول خالق؛ نیاز متقابل، به تناقض تقدم شیء بر نفسش منجر میشود. |
نقد خلط اضافه حقیقی و مشهوری
اضافه حقیقی، مانند ابوت و بنوت، مفاهیم ذهنی و معقول ثانی فلسفیاند که در یک ظرف تحقق مییابند و تقدم و تأخر ندارند. اما اضافه مشهوری، مانند اب و ابن، رابطه علّی و تقدم وجودی دارد. خلط این دو، مانند آمیختن آب و روغن است که به نتیجهگیری نادرست نیاز خدا به خلق منجر شده است.
|
درنگ: خلط اضافه حقیقی (ابوت و بنوت) و مشهوری (اب و ابن)، به نتیجه نادرست نیاز خدا به خلق منجر شده است. |
نقد منطق ضعیف در دیدگاههای سنتی
دیدگاههای سنتی، به دلیل تکیه بر کلام و منطق ضعیف، از تحلیل دقیق عرفانی بازماندهاند. علم دینی، نیازمند منطقی قوی است که مفاهیم را از خلط و ابهام پاکسازی کند. این نقد، مانند هشداری است که ذهن را به سوی استدلالهای روشن و برهانی هدایت میکند.
|
درنگ: دیدگاههای سنتی، به دلیل ضعف منطقی و تکیه بر کلام، از تحلیل دقیق عرفانی محروم ماندهاند. |
نقد طالب بودن خدا
خدا، طالب عالم نیست، زیرا طالب، فاقد است و خدا، واجد و موجد است. این نقد، مانند نوری است که تاریکی تصور نیاز خدا به خلق را میزداید. در منطق، الطالب فاقد است، و خدا، با غنای ذاتی، از هرگونه فقر مبراست.
|
درنگ: خدا، طالب عالم نیست، زیرا طالب، فاقد است و خدا، واجد و موجد است. |
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با نقد دیدگاههای سنتی که اسماء و صفات را محتاج عالم میدانند، بر غنای ذاتی حق تعالی و نفی نیاز متقابل تأکید کرد. خلط اضافه حقیقی و مشهوری، به نتایج نادرست منجر شده که با منطق قوی و عرفان شیعی ناسازگار است. این نقدها، مانند چراغهایی هستند که مسیر معرفت را از ابهامات کلامی روشن میسازند.
بخش سوم: تعینات و ظهورات در عرفان شیعی
تعینات ذاتی و خلقی
همه هستی، تعینات حق تعالی است؛ ذات به اسماء و صفات، و اسماء به افعال و خلق تعین مییابد. این فرآیند، مانند رودی است که از سرچشمه ذات جاری شده و در مسیر خود به شاخههای اسماء و خلق تقسیم میشود. هیچ قابل یا مقبولی در کار نیست، و خلق، ظهورات الهیاند.
|
درنگ: همه هستی، تعینات حق تعالی است و خلق، ظهورات الهیاند، نه قابل یا مقبول. |
نفی فقر در عرفان
در عرفان شیعی، فقر وجود ندارد؛ همه چیز، تعینات ذاتی حق است. مفاهیم امکان و ماهیت، مانند کلاه ترمهای هستند که وجود خارجی ندارند و صرفاً به دلیل ترس از نفهمیدن پذیرفته شدهاند. این نفی، مانند پاکسازی باغی است که از علفهای هرز رها میشود تا گلهای حقیقت بشکفند.
|
درنگ: فقر در عرفان شیعی وجود ندارد؛ امکان و ماهیت، مفاهیم غیرواقعیاند که باید از فلسفه حذف شوند. |
نقد مفاهیم واجب و ممکن
تقسیمبندی وجود به واجب و ممکن، نادرست است. تنها دو حقیقت وجود دارد: حق (وجود) و مخلوقات (ظهورات). واجب الوجود، مفهومی غیرواقعی است که فلسفه را در پیچیدگیهای غیرضروری فرو برده است. این دیدگاه، مانند باز کردن گرهای است که ذهن را از اسارت مفاهیم نادرست آزاد میکند.
|
درنگ: تنها دو حقیقت وجود دارد: حق (وجود) و مخلوقات (ظهورات)؛ واجب و ممکن، تقسیمبندی نادرست است. |
سادگی عرفان
عرفان، باید ساده و قابل فهم باشد. مفاهیم پیچیده و غیرقابل فهم، مانند کلاه ترمهای هستند که وجود خارجی ندارند. عرفان، با زبانی عرفی و خدمانی، حقایق را به وضوح نشان میدهد، مانند نوری که در روز روشن، همه چیز را آشکار میسازد.
|
درنگ: عرفان، باید ساده و قابل فهم باشد؛ مفاهیم پیچیده و غیرقابل فهم، غیرواقعیاند. |
جمعبندی بخش سوم
این بخش، با تأکید بر تعینات ذاتی و خلقی، نفی فقر، و رد مفاهیم واجب و ممکن، به تبیین عرفان شیعی پرداخت. همه هستی، ظهورات حق تعالی است و نیازی به قابل یا مقبول ندارد. عرفان، با سادگی و وضوح، مانند نسیمی است که روح را به سوی دریای حقیقت میبرد.
بخش چهارم: زهد و عرفان شیعی
زهد الهی و سلطنت سلیمانی
زهد، به معنای عدم تعلق به غیر خدا است، چنانکه در آیه شریفه
﴿كَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ﴾
(سوره حدید، آیه ۲۳؛ تا بر آنچه از دست شما رفت تأسف نخورید و به آنچه به شما داده شد شادمان نشوید) آمده است. زهد، با سلطنت سلیمانی سازگار است و به معنای گدایی نیست. سلیمان، زاهد بود، اما صاحب سلطنت، مانند ستارهای که در آسمان عظمت میدرخشد.
|
درنگ: زهد، عدم تعلق به غیر خداست و با سلطنت سلیمانی سازگار است، نه گدایی. |
زهد امیرالمؤمنین (ع)
امیرالمؤمنین (ع)، با داشتن حضرت زهرا (س)، صفا و عظمت عالم را دارا بود و زاهد واقعی بود. زهد ایشان، به معنای دل نبستن به غیر خدا بود، نه فقر مادی. این زهد، مانند گوهری است که در دل عالم میدرخشد و همه چیز را در برابر عظمت الهی ناچیز میسازد.
|
درنگ: زهد امیرالمؤمنین (ع)، دل نبستن به غیر خدا بود، نه فقر مادی. |
نقد واژههای مغلوط
واژههای دینی، به دلیل دستکاری عوام، مخلوط و مغلوط شدهاند. این مغالطه، مانند غباری است که بر آینه حقیقت نشسته و آن را تیره کرده است. تصحیح این واژهها، مانند پاک کردن آینه است تا نور حقیقت دوباره بدرخشد.
|
درنگ: واژههای دینی، به دلیل دستکاری عوام، نیازمند تصحیح و بازنگریاند. |
نقد اشعار عرفانی
اشعار عرفانی، مانند برخی اشعار مولانا، به دلیل تأکید بر فقر و گدایی، نیازمند اصلاحاند. عرفان، تیغ تیز است که با ربوبیت الهی و سلطنت سلیمانی سازگار است، نه گدایی. این اصلاح، مانند صیقل دادن شمشیری است که درخشش عرفان را دوچندان میکند.
|
درنگ: اشعار عرفانی که بر فقر و گدایی تأکید دارند، نیازمند اصلاح و سازگاری با عرفان شیعیاند. |
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، با تأکید بر زهد الهی و نفی گدایی، عرفان شیعی را به عنوان تیغ تیز معرفت معرفی کرد. زهد امیرالمؤمنین (ع) و سلطنت سلیمانی، نشاندهنده عظمت عرفان است که با مفاهیم مغلوط و فقر ناسازگار است. این دیدگاه، مانند بادی است که غبارهای ابهام را از آینه عرفان میزداید.
بخش پنجم: نقد متن فصوص و اصلاح عرفانی
نقد متن فصوص الحکم
متن فصوص الحکم، به دلیل تکیه بر دیدگاههای کلامی و کهنه، نیازمند تصحیح و مقایسه با عرفان شیعی است. این نقد، مانند بازسازی بنایی است که پایههایش سست شده و نیازمند مرمت است تا با حقیقت عرفانی همخوانی یابد.
|
درنگ: متن فصوص الحکم، به دلیل دیدگاههای کلامی، نیازمند تصحیح و مقایسه با عرفان شیعی است. |
نقد تفسیر بالی افندی
بالی افندی، شارح فصوص، عبارت «فلا عین» را جواب «إن» میداند، اما این تفسیر معنا را فاسد میکند. «فلا عین» جواب شرط مقدر (إذا کان تحقق الالوهیة موقوفاً على المالوه) است و جواب «إن» محذوف است. این تحلیل، مانند اصلاح نقشهای است که خطایی در آن رخ داده و مسیر را به درستی نشان میدهد.
|
درنگ: «فلا عین» جواب شرط مقدر است، نه «إن»، و تفسیر بالی افندی معنا را فاسد میکند. |
اصلاح ساختار ادبی متن
اگر «فلا عین» جواب «إن لم تكن الالوهية طالبه» باشد، باید «لا یتحقق المالوه» باشد، نه «فلا عین لها إلا به». این اصلاح، مانند تنظیم دقیق آونگی است که زمان را به درستی نشان میدهد و از انحراف جلوگیری میکند.
|
درنگ: اصلاح ساختار ادبی متن فصوص، به تطابق دقیق جواب و شرط نیاز دارد. |
نقد فلسفه ملاصدرا
فلسفه ملاصدرا، در تبیین ماهیت و امکان، دچار مشکلاتی است که نیازمند اصلاحاند. این نقد، مانند بازنگری در بنایی است که ستونهایش نیاز به استحکام دارند تا با حقیقت عرفانی همخوانی یابند.
|
درنگ: فلسفه ملاصدرا، در تبیین ماهیت و امکان، نیازمند اصلاح و بازنگری است. |
جمعبندی بخش پنجم
این بخش، با نقد متن فصوص الحکم و تفسیرهای نادرست، بر ضرورت تصحیح متون عرفانی تأکید کرد. اصلاح ساختار ادبی و بازنگری فلسفههای سنتی، مانند بازسازی باغی است که گلهای حقیقت در آن میشکفند و از علفهای هرز پاک میشود.
جمعبندی نهایی
این نوشتار، با تکیه بر درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، شرحی جامع بر الوهیت و ربوبیت در فصوص الحکم ارائه داد. الوهیت، مرتبه واحدیت است که بر ربوبیت تقدم دارد، و خلق، ظهورات تعینات الهیاند، نه ظرف آنها. نقد دیدگاههای سنتی، خلط اضافه حقیقی و مشهوری، و مفاهیم نادرست امکان و ماهیت، راه را برای تبیین عرفان شیعی هموار کرد. زهد، به معنای بینیازی معنوی، با سلطنت سلیمانی و عظمت علوی سازگار است. این متن، مانند نسیمی است که روح را به سوی دریای وحدت و حقیقت رهنمون میسازد.
|
با نظارت صادق خادمی |