در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 640

متن درس

 

شرح و تحلیل فصوص الحکم: مراتب معرفت و تجلیات الهی در حکمت قلبیه

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه شش‌صدوچهلم)

دیباچه

این نوشتار، تأملی عمیق بر فص حکمت قلبیه از فصوص الحکم ابن‌عربی است که با رویکردی نقادانه و روشمند، مراتب معرفت، تجلیات الهی، و نقش قلب در سلوک عرفانی را کاوش می‌کند. با تأکید بر اختیار انسانی، قانونمندی عرفان، و یکتاشناسی در توحید، این متن دیدگاه‌های جبری و خلط میان صحت و سقم را نقد کرده و عرفان شیعی را از مفاهیم ناسازگار مصون می‌دارد. درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره در جلسه شش‌صدوچهلم، بنیان این تحلیل‌هاست که با بهره‌گیری از منطق، فلسفه، و عرفان نظری، به تبیین مراتب معرفت و تجلیات الهی می‌پردازد.

بخش نخست: مراتب معرفت و تجلیات الهی

مراتب معرفت انسانی

انسان‌ها در معرفت به حق تعالی، دارای مراتب متفاوتی هستند که این مراتب، بر اساس استعداد ذاتی و فعلیت‌های کسب‌شده در مسیر سلوک شکل می‌گیرد. این تنوع، مانند شاخه‌های درختی است که هر یک، بر اساس ظرفیت خود، از ریشه حقیقت بهره می‌برند. برخی در مراتب نازل معرفت توقف می‌کنند، حال آنکه دیگران با اجتهاد، به قله‌های بلند معرفت صعود می‌کنند. این سلسله‌مراتب، نشان‌دهنده پویایی وجود انسانی در مسیر شناخت حق است.

درنگ: معرفت انسانی به حق، دارای مراتب است که بر اساس استعداد و فعلیت شکل می‌گیرد.

مراتب تجلیات الهی

تجلیات حق تعالی، دارای مراتب متعدد است و هر مرتبه، ظهوری خاص از ذات الهی را متجلی می‌سازد. این مراتب، مانند امواج اقیانوسی هستند که هر یک، جلوه‌ای از عمق بی‌کران ذات حق را به ساحل خلق می‌رسانند. تنوع در تجلیات، با مراتب معرفت انسانی هم‌خوانی دارد و نشان‌دهنده پویایی و بی‌نهایت بودن ظهورات الهی است.

درنگ: تجلیات الهی، دارای مراتب متعدد است و هر مرتبه، ظهوری خاص از ذات حق را نشان می‌دهد.

نقد دیدگاه جبری در تجلی و قلب

برخی دیدگاه‌ها ادعا می‌کنند که تجلیات الهی، قلب را ساخته و هر کس به اندازه تجلی، خدا را می‌شناسد. این دیدگاه، دو اشکال اساسی دارد: نخست، جبر محض را القا می‌کند و اختیار انسانی را نادیده می‌گیرد؛ دوم، تمایز بین صحت (توحید) و سقم (شرک) را از میان می‌برد. این خلط، مانند آمیختن آب زلال با گل‌ولای است که حقیقت را تیره می‌سازد. عرفان شیعی، با تأکید بر اختیار و قانونمندی، این دیدگاه را رد می‌کند و بر تمایز بین حق و باطل اصرار می‌ورزد.

درنگ: دیدگاه جبری که تجلیات الهی را تنها عامل معرفت می‌داند، جبر محض را القا کرده و صحت و سقم را خلط می‌کند.

تمایز فیض اقدس و فیض مقدس

فیض اقدس، ظرف استعدادهای قلبی انسان را فراهم می‌سازد، در حالی که فیض مقدس، فعلیت‌های او را شکل می‌دهد. بسیاری از انسان‌ها، به دلیل کوتاهی و اهمال، از استعدادهای خود بهره کامل نمی‌برند و در مراتب نازل توقف می‌کنند. این تمایز، مانند تفاوت بذری است که در خاک استعداد کاشته می‌شود و گیاهی که با مراقبت به بار می‌نشیند. فعلیت، نتیجه تلاش و اختیار است، نه جبر الهی.

درنگ: فیض اقدس، استعداد قلب را فراهم می‌کند و فیض مقدس، فعلیت‌های انسان را شکل می‌دهد؛ کوتاهی انسان، مانع بهره‌وری کامل است.

نقد جبر در معرفت

معرفت‌های نادرست، نتیجه کوتاهی انسان‌هاست، نه جبر الهی. انسان با اختیار خود می‌تواند به سوی حق هدایت شود یا در وادی گمراهی افتد. این اختیار، مانند کلیدی است که درهای معرفت را می‌گشاید یا قفل جهل را بر قلب می‌نهد. عرفان شیعی، با تأکید بر مسئولیت انسان، هرگونه جبرگرایی را نفی می‌کند.

درنگ: معرفت نادرست، نتیجه کوتاهی انسان است، نه جبر الهی؛ اختیار، کلید هدایت یا گمراهی است.

مراتب قبول و رد در انسان‌ها

انسان‌ها به دو دسته تقسیم می‌شوند: مقبولین که مراتب معرفتی را طی می‌کنند و مردودین که به دلیل اهمال، از شناخت حق بازمی‌مانند. این تقسیم‌بندی، مانند غربال معرفت است که دانه‌های ارزشمند را از کاه جدا می‌سازد. مقبولین، با اجتهاد و تلاش، به مراتب وصول می‌رسند، اما مردودین، در تاریکی جهل گرفتار می‌مانند.

درنگ: انسان‌ها به مقبولین (دارای مراتب معرفت) و مردودین (بازماندگان از حق به دلیل اهمال) تقسیم می‌شوند.

جمع‌بندی بخش نخست

این بخش، با تبیین مراتب معرفت انسانی و تجلیات الهی، بر پویایی و تنوع این دو تأکید کرد. نقد دیدگاه‌های جبری و تمایز فیض اقدس و مقدس، نشان‌دهنده اهمیت اختیار و تلاش در سلوک عرفانی است. انسان‌ها، با بهره‌گیری از استعدادهای خود، می‌توانند به مراتب وصول دست یابند، اما کوتاهی، آن‌ها را در مراتب نازل نگه می‌دارد. این دیدگاه، مانند چراغی است که مسیر معرفت را از تاریکی‌های جبرگرایی روشن می‌سازد.

بخش دوم: توحید و یکتاشناسی در عرفان

مراتب توحید: تنزیه، تشبیه، و جمع

معرفت به حق تعالی، در مراتب تنزیه (نفی مشابهت حق با خلق)، تشبیه (شباهت در صفات)، یا جمع بین این دو متجلی می‌شود. هر مرتبه، با تفاوت‌هایی در علم و خصوصیات معرفتی، مانند رنگ‌های گوناگون یک گوهر است که هر یک، جلوه‌ای از حقیقت واحد را نشان می‌دهد. این تنوع، پویایی معرفت توحیدی را آشکار می‌سازد.

درنگ: توحید در مراتب تنزیه، تشبیه، و جمع متجلی می‌شود و هر مرتبه، جلوه‌ای از حقیقت واحد است.

اختیار و هدایت

انسان، موجودی آزاد است که می‌تواند هدایت را برگزیند یا در گمراهی فرو رود. هدایت، برای هیچ‌کس محال نیست و مراتب معرفت، به تلاش و استعداد او وابسته است. این اختیار، مانند بالی است که انسان را به سوی آسمان حقیقت پرواز می‌دهد یا در زمین جهل فرو می‌نشاند.

درنگ: انسان با اختیار خود می‌تواند هدایت یا گمراهی را برگزیند؛ هدایت برای همه ممکن است.

نقد خلط صحت و سقم

عرفان نباید صحت (توحید) و سقم (شرک) را یکسان بداند، زیرا این خلط، با عقل و منطق ناسازگار است. پذیرش هر نوع پرستش به نام عرفان، مانند آمیختن نور و ظلمت است که حقیقت را در ابهام فرو می‌برد. عرفان شیعی، با تأکید بر منطق و قانونمندی، این نسبی‌گرایی را رد می‌کند.

درنگ: عرفان نباید صحت و سقم را یکسان بداند؛ این خلط، با عقل و منطق ناسازگار است.

مثال تحصیلی و توحید

همان‌گونه که در نظام تحصیلی، نمره صفر و بیست یکسان نیستند و حد نصابی برای قبولی لازم است، در عرفان نیز توحید و شرک برابر نیستند. معرفت توحیدی، مانند مدرکی است که تنها با عبور از حد نصاب حقیقت به دست می‌آید. پذیرش شرک به نام توحید، مانند اعطای مدرک به کسی است که امتحان را ناکام گذرانده است.

درنگ: توحید و شرک، مانند نمره بیست و صفر در نظام تحصیلی، برابر نیستند و معرفت توحیدی حد نصاب می‌طلبد.

یکتاشناسی و نقد یکه‌شناسی

توحید، یکتاشناسی و شناخت خدای واحد است، در حالی که یکه‌شناسی، پرستش خدای شخصی و محدود به تصورات فرد است که به شرک می‌انجامد. یکتاشناسی، مانند نگاه به خورشید واحد است که همه جا نور یکسانی می‌افشاند، اما یکه‌شناسی، مانند پرستش سایه‌های متکثر است که حقیقت را پنهان می‌کند.

درنگ: توحید، یکتاشناسی و شناخت خدای واحد است؛ یکه‌شناسی، به شرک و پرستش خدای شخصی منجر می‌شود.

نقد پذیرش شرک به نام عرفان

پذیرش شرک به نام عرفان، مانند شرب یهود است که توحید را با کثرت خلط می‌کند. این دیدگاه، مانند آمیختن زهر با عسل است که به جای شفابخشی، بیماری می‌آفریند. عرفان شیعی، با تأکید بر یکتاشناسی، هرگونه نسبی‌گرایی در توحید را رد می‌کند.

درنگ: پذیرش شرک به نام عرفان، مانند خلط توحید با کثرت است و با حقیقت عرفانی ناسازگار است.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، با تبیین مراتب توحید و تأکید بر یکتاشناسی، دیدگاه‌های نسبی‌گرایانه و جبری را نقد کرد. توحید، مانند نوری است که تاریکی‌های شرک را می‌زداید و قلب عارف را به سوی حقیقت واحد هدایت می‌کند. اختیار انسانی و قانونمندی عرفان، تضمین‌کننده تمایز بین صحت و سقم است و عرفان شیعی را از ابهامات مصون می‌دارد.

بخش سوم: نقد فصوص الحکم و ضرورت قانونمندی

کمبودهای فصوص الحکم

فصوص الحکم، در برخی موارد، فاقد تمایز دقیق بین صحت و سقم است که به ابهام در تبیین معارف عرفانی منجر شده است. این کمبود، مانند نقصی در بنای معرفت است که نیازمند مرمت و بازنگری است تا با حقیقت عرفان شیعی همخوانی یابد.

درنگ: فصوص الحکم، به دلیل فقدان تمایز دقیق بین صحت و سقم، نیازمند بازنگری علمی است.

نقد نسخ متنی

اختلاف نسخ در متن فصوص الحکم، مانند تفاوت بین «ویعطیه» (اعطا می‌کند) و «ویعظمه» (بزرگ می‌دارد)، تأثیر عمیقی بر معنا دارد. نسخه «ویعطیه» با بحث اعطای تجلی سازگارتر است، زیرا سخن از اعطای معرفت به قلب است، نه تعظیم صوری. این اختلاف، مانند تفاوت در نقشه یک بنا است که مسیر ساخت را تغییر می‌دهد.

درنگ: اختلاف نسخ در فصوص الحکم، مانند «ویعطیه» و «ویعظمه»، بر معنا تأثیر گذاشته و نسخه «ویعطیه» با اعطای تجلی سازگارتر است.

تجلی و اعطای معرفت

تجلی حق به قلب، معرفتی متناسب با ظرفیت قلب اعطا می‌کند، اما این اعطا، به معنای جبر نیست. قلب، مانند آینه‌ای است که نور تجلی را بازمی‌تاباند، اما کیفیت بازتاب، به صیقل و زلالی آینه وابسته است. اختیار انسان، در صیقل دادن قلب، نقش اساسی دارد.

درنگ: تجلی حق، معرفتی متناسب با قلب اعطا می‌کند، اما این اعطا، نتیجه اختیار و صیقل قلب است.

رویکرد علمی در عرفان

عرفان، مانند جراحی، نیازمند دقتی علمی و روشمند است تا از آلودگی‌های احساسی و تعصبات مصون بماند. این رویکرد، مانند تیغ جراحی است که با دقت، حقیقت را از ابهامات جدا می‌سازد و عرفان را در مسیر منطق و قانونمندی هدایت می‌کند.

درنگ: عرفان، مانند جراحی، نیازمند روش‌شناسی علمی و دوری از تعصبات احساسی است.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، با نقد کمبودهای فصوص الحکم و تأکید بر ضرورت قانونمندی، به بازنگری علمی متون عرفانی پرداخت. اختلاف نسخ و خلط مفاهیم، مانند موانعی در مسیر معرفت‌اند که با دقت علمی و منطقی قابل رفع‌اند. عرفان شیعی، مانند نوری است که با روشنی و وضوح، حقیقت را از ابهامات جدا می‌سازد.

بخش چهارم: جبر طبیعی و اختیار معنوی

جبر علی و تفاوت‌های طبیعی

تفاوت‌های طبیعی، مانند آب‌وهوا یا خصوصیات منطقه‌ای، جبر علی است که بر خصوصیات ظاهری و جسمانی انسان تأثیر می‌گذارد، اما مانع رشد معنوی نیست. این جبر، مانند بستری است که انسان در آن زاده می‌شود، اما مسیر سلوک، با اختیار او شکل می‌گیرد.

درنگ: جبر علی، مانند آب‌وهوا، بر خصوصیات ظاهری اثر می‌گذارد، اما مانع رشد معنوی نیست.

تأثیر محیط بر انسان

محیط‌های خشک، انسان‌هایی مقاوم و استوار می‌سازند، در حالی که مناطق مرطوب، لطافت و نرمی به ارمغان می‌آورند. اما هیچ محیطی، مانع رشد معنوی نیست. این تأثیرات، مانند رنگ‌هایی هستند که بر بوم وجود انسان نقش می‌بندند، اما جوهر حقیقت، در اختیار اوست.

درنگ: محیط، بر خصوصیات انسانی اثر می‌گذارد، اما رشد معنوی در همه شرایط ممکن است.

نقد نسبی‌گرایی منطقه‌ای

ادعای اینکه برخی مناطق مانع رشد فکری یا معنوی‌اند، نادرست است. رشد معنوی، مانند گلی است که در هر خاکی می‌تواند بشکفد، مشروط بر آنکه باغبان اختیار، آن را آبیاری کند. این نقد، مانند نسیمی است که تعصبات منطقه‌ای را از ذهن می‌زداید.

درنگ: هیچ منطقه‌ای مانع رشد معنوی نیست؛ این ادعا، نتیجه تعصبات نادرست است.

تأثیر تغذیه بر انسان

تغذیه، مانند مصرف گندم، جو، یا برنج، بر جسم و روان انسان اثر می‌گذارد، اما این تأثیرات، جبر علی‌اند و مانع اختیار معنوی نمی‌شوند. این تأثیرات، مانند طعم‌های مختلف غذایند که جسم را تغذیه می‌کنند، اما روح، با اختیار خود به سوی حقیقت پرواز می‌کند.

درنگ: تغذیه، بر جسم و روان اثر می‌گذارد، اما اختیار معنوی را محدود نمی‌کند.

جبر طبیعی و رنگ پوست

رنگ پوست، نتیجه جبر طبیعی محیط است، اما بر معرفت و سلوک تأثیری ندارد. این جبر، مانند لباسی است که بر تن انسان پوشانده می‌شود، اما جوهر وجود او را تغییر نمی‌دهد. عرفان، با نفی نسبی‌گرایی، بر ظرفیت همگانی رشد معنوی تأکید دارد.

درنگ: رنگ پوست، جبر طبیعی است، اما بر معرفت و سلوک تأثیری ندارد.

تمایزات انسانی و کمال

تفاوت‌های انسانی و منطقه‌ای، نقص نیستند، بلکه کمالاتی‌اند که هر یک، خصوصیات خاص خود را دارند. این تفاوت‌ها، مانند گل‌های متنوع باغی هستند که هر یک، زیبایی خاص خود را به نمایش می‌گذارند، اما همه از یک ریشه حقیقت سیراب می‌شوند.

درنگ: تفاوت‌های انسانی و منطقه‌ای، کمالاتی‌اند که تنوع وجودی را نشان می‌دهند.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، با تبیین جبر علی و تأثیرات محیط و تغذیه، بر تقدم اختیار معنوی بر جبر طبیعی تأکید کرد. تفاوت‌های انسانی، مانند رنگ‌ها و نقش‌های یک تابلوی عظیم، کمالاتی‌اند که تنوع وجود را نشان می‌دهند، اما هیچ‌یک مانع سلوک به سوی حقیقت نیستند. عرفان شیعی، با نفی نسبی‌گرایی، راه را برای رشد همگانی هموار می‌سازد.

بخش پنجم: پویایی تجلیات و عجز عارف

نوپدیدی حق

حق تعالی، طبق آیه شریفه
﴿كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ﴾
(سوره الرحمن، آیه ۲۹؛ هر روز او در کاری است)، دائماً در تجلی و نوپدید است. این نوپدیدی، مانند جریانی است که هر لحظه، موجی تازه از دریای بی‌کران ذات الهی به سوی خلق می‌فرستد. حق، کهنه یا ثابت نیست، بلکه همواره در سیر و ظهور است.

درنگ: حق تعالی، دائماً در تجلی و نوپدید است و کهنگی در ذات او راه ندارد.

عجز عارف

عجز عارف، نتیجه پویایی بی‌نهایت حق است که دائماً در تجلی جدید قرار دارد. عارف، مانند مسافری است که هرچه تندتر به سوی مقصد می‌دود، مقصد نیز با نوپدیدی حق، دگرگون می‌شود. این عجز، نه نقص، بلکه نشانه عظمت بی‌کران حق است که معرفت انسانی را در برابر خود ناتوان می‌سازد.

درنگ: عجز عارف، نتیجه پویایی بی‌نهایت حق است که هر لحظه در تجلی جدید قرار دارد.

علم بی‌نهایت به حق

علم به حق، در قلوب عارفان، بی‌نهایت است و عارف، همواره طلب افزایش معرفت دارد، چنان‌که در آیه شریفه
﴿وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا﴾
(سوره طه، آیه ۱۱۴؛ و بگو پروردگارا، بر دانشم بیفزا) آمده است. این تزاید، مانند رودی است که هرگز به پایان نمی‌رسد و قلب عارف را سیراب می‌کند.

درنگ: علم به حق، بی‌نهایت است و عارف، همواره طلب افزایش معرفت دارد.

تجلیات بی‌نهایت

تجلیات حق و تزاید معرفت عارف، هر دو بی‌نهایت‌اند، زیرا حق دائماً در تجلی است و عارف در طلب علم. این رابطه، مانند رقص نور و آینه است که هر لحظه، جلوه‌ای تازه می‌آفریند و قلب عارف را به سوی بی‌کران هدایت می‌کند.

درنگ: تجلیات حق و تزاید معرفت عارف، هر دو بی‌نهایت‌اند و پویایی عرفان را نشان می‌دهند.

نقد خدای کهنه

ازلیت حق، به معنای کهنگی یا ایستایی نیست، بلکه نوپدیدی و تازگی دائمی است. حق، مانند چشمه‌ای است که هر لحظه، آبی زلال و تازه به هستی می‌بخشد. تصور خدای کهنه، مانند نقاشی فرسوده‌ای است که با حقیقت پویای حق ناسازگار است.

درنگ: ازلیت حق، به معنای نوپدیدی و تازگی است، نه کهنگی یا ایستایی.

جمع‌بندی بخش پنجم

این بخش، با تأکید بر نوپدیدی حق و پویایی تجلیات، عجز عارف را نشانه عظمت بی‌کران حق دانست. علم و تجلی، مانند دو بال‌اند که عارف را در آسمان معرفت به پرواز درمی‌آورند، اما بی‌نهایت بودن حق، او را همواره در طلب نگه می‌دارد. این دیدگاه، عرفان را به مثابه سفری بی‌پایان به سوی حقیقت متجلی می‌سازد.

بخش ششم: نقد فلسفه و پرستش حقیقی

نقد فلسفه صدرالمتألهین

فلسفه صدرالمتألهین، در تبیین عشق و عرفان، به عمق لازم نرسیده و به کلیات بسنده کرده است. این محدودیت، مانند بنایی است که پایه‌هایش استوار است، اما به قله‌های عرفان نظری راه نیافته است. عرفان شیعی، نیازمند تبیینی عمیق‌تر از مفاهیم عشق و معرفت است.

درنگ: فلسفه صدرالمتألهین، در تبیین عشق و عرفان، به کلیات بسنده کرده و نیازمند عمق بیشتر است.

پرستش حق واقعی

پرستش حق، باید بر اساس حقیقت باشد، نه تصورات نادرست یا انحرافی. خدایی که پرستش می‌شود، اگر مطابق با حقیقت نباشد، مانند سایه‌ای است که به جای نور پرستیده می‌شود. عرفان، با تأکید بر معرفت صحیح، عبادت را به سوی حقیقت هدایت می‌کند.

درنگ: پرستش حق، باید بر اساس حقیقت باشد، نه تصورات نادرست یا انحرافی.

نقد تفکر در ذات حق

نهی از تفکر در ذات حق، به دلیل محدودیت عقل انسانی است، اما پرستش صرف تصورات ناقص، کافی نیست. این نهی، مانند هشداری است که عقل را از فرو رفتن در دریای بی‌کران ذات بازمی‌دارد، اما قلب را به سوی معرفت عرفانی هدایت می‌کند.

درنگ: نهی از تفکر در ذات حق، به محدودیت عقل اشاره دارد، اما پرستش تصورات ناقص، کافی نیست.

قرب نوافل و فرائض

در قرب نوافل، حق الت عبد می‌شود، اما در قرب فرائض، عبد الت حق می‌گردد که مرتبه‌ای والاتر است. این تمایز، مانند تفاوت بین مهمان شدن در خانه حق و میزبانی از حق در قلب است. قرب فرائض، عارف را به مرتبه‌ای می‌رساند که وجودش عین ظهور حق می‌شود.

درنگ: قرب فرائض، عبد را الت حق می‌سازد و از قرب نوافل والاتر است.

حق و خلق در نسبت

همه امور، از یک نسبت حق‌اند و از نسبتی دیگر، خلق. این دیدگاه، مانند دو روی یک سکه است که وحدت وجود را در عین کثرت مراتب نشان می‌دهد. حق، علت خلق است و خلق، ظهور حق، اما این نسبت، به معنای خلط حق و خلق نیست.

درنگ: همه امور، از یک نسبت حق‌اند و از نسبتی دیگر، خلق؛ این، وحدت وجود را در عین کثرت مراتب نشان می‌دهد.

جمع‌بندی بخش ششم

این بخش، با نقد فلسفه صدرا و تأکید بر پرستش حقیقی، به تبیین مراتب قرب و نسبت حق و خلق پرداخت. عرفان، مانند آینه‌ای است که حقیقت حق را بازمی‌تاباند، اما تنها با صیقل معرفت و اختیار می‌توان به این حقیقت دست یافت. قرب فرائض، عارف را به مرتبه‌ای می‌رساند که وجودش جلوه‌گاه حق می‌شود.

جمع‌بندی نهایی

این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره، شرحی جامع بر فص حکمت قلبیه از فصوص الحکم ارائه داد. مراتب معرفت و تجلیات الهی، مانند دو بال‌اند که عارف را در آسمان حقیقت به پرواز درمی‌آورند. نقد دیدگاه‌های جبری، نسبی‌گرایی، و خلط صحت و سقم، راه را برای تبیین عرفان شیعی هموار ساخت. تمایز فیض اقدس و مقدس، قرب نوافل و فرائض، و حق و خلق، مانند چراغ‌هایی‌اند که مسیر سلوک را روشن می‌کنند. عرفان، با تأکید بر یکتاشناسی، اختیار، و قانونمندی، قلب عارف را به سوی دریای بی‌کران حقیقت هدایت می‌کند.

با نظارت صادق خادمی