در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 786

متن درس





تحلیل و تبیین معرفت‌شناسی عرفانی در فص عیسویه از فصوص الحکم

تحلیل و تبیین معرفت‌شناسی عرفانی در فص عیسویه از فصوص الحکم

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۷۸۶)

دیباچه

فصوص الحکم، اثر گران‌سنگ شیخ اکبر محیی‌الدین ابن‌عربی، از برجسته‌ترین آثار عرفان نظری در سنت اسلامی است که با ژرف‌نگری بی‌مانند، اسرار الهی و مراتب وجودی را در قالب فصوص بیست‌وهفت‌گانه کاوش کرده است. فص عیسویه، یکی از این فصول، با محوریت معرفت‌شناسی عرفانی و فلسفی، به بررسی مراتب معرفت انسانی و نقد دیدگاه‌های پیشین می‌پردازد. شرح حاضر، برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره، با رویکردی نقادانه و علمی، به تحلیل و تبیین مفاهیم معرفت‌شناختی این فص پرداخته و با زبانی روشن، استدلالی و متناسب با فضای دانشگاهی، به بازنمایی معانی عمیق عرفانی و فلسفی همت گمارده است. ساختار این نوشتار، با عناوین و زیرعناوین نظام‌مند، به گونه‌ای طراحی شده که خواننده را در سفری معرفتی همراهی کند، و با بهره‌گیری از تمثیلات و اشارات ادبی، زیبایی و عمق معانی را به‌گونه‌ای ملموس و جذاب نمایان سازد. این اثر، ضمن حفظ امانت‌داری به محتوای اصلی، با تحلیل‌های دقیق و استدلال‌های عقلی و نقلی، به روشن‌سازی مفاهیم پیچیده برای مخاطبان فرهیخته می‌پردازد.

بخش نخست: مراتب معرفت انسانی

تقسیم‌بندی مراتب معرفت

معرفت انسانی، در نظام عرفانی ابن‌عربی، به سه مرتبه اصلی تقسیم می‌شود: علوم حسی، علوم عقلی و معارف رویتی. این تقسیم‌بندی، چارچوبی معرفت‌شناختی ارائه می‌دهد که از علوم تجربی تا شهود الهی را در بر می‌گیرد. علوم حسی، مبتنی بر حس، تجربه، خیال، ظن و گمان، زمینه‌ساز پیشرفت‌های بشری بوده، اما با محدودیت‌هایی همراه است. علوم عقلی، با تکیه بر برهان، قواعد کلی و قوانین، به عنوان علم حقیقی در معنای فلسفی شناخته می‌شوند. معارف رویتی، که بالاترین مرتبه معرفت است، به شهود حقایق ربوبی منجر می‌شود و از حس و عقل فراتر می‌رود. این مراتب، گویی نردبانی‌اند که روح انسانی را از خاک تا افلاک هدایت می‌کنند، هرچند فاصله میان آن‌ها بس ژرف و دشوار است.

درنگ: معرفت انسانی در سه مرتبه حسی، عقلی و رویتی تقسیم می‌شود که هر یک روش‌شناسی و موضوع خاص خود را دارند.

علوم حسی: ویژگی‌ها و محدودیت‌ها

علوم حسی، که بر پایه حس، تجربه، خیال، ظن و گمان استوارند، بسیاری از دستاوردهای بشری را رقم زده‌اند. این علوم، که به نفسیات تعلق دارند، زمینه‌ساز رشد تمدن بوده، اما با پیرایه‌های فراوان همراه‌اند. گویی این علوم، چون جویباری‌اند که اگرچه حیات‌بخش‌اند، گاه گل‌آلود و ناپاک می‌شوند. محدودیت‌های این مرتبه، در عدم قطعیت و وابستگی به تجربه‌های جزئی نهفته است، که آن را از علوم عقلی و معارف رویتی متمایز می‌سازد.

درنگ: علوم حسی، بنیان پیشرفت تمدن‌اند، اما به دلیل محدودیت‌هایشان، از قطعیت علوم عقلی و شهود معارف رویتی فروترند.

علوم عقلی: برهان و حکمت

علوم عقلی، که بر برهان، قواعد کلی و قوانین استوارند، به عنوان علم حقیقی در معنای فلسفی شناخته می‌شوند. برهان، چون نوری است که تاریکی‌های ظن و گمان را می‌زداید و قواعدی کلی و منطقی ارائه می‌دهد. این مرتبه، که به معارف و حکمت تعلق دارد، از علوم حسی متمایز است، زیرا تجربه را به قانون و مناط تبدیل می‌کند. با این حال، علوم عقلی نیز در برابر معارف رویتی، که به شهود حقیقت می‌رسند، محدودند.

درنگ: علوم عقلی، با تکیه بر برهان، علم حقیقی را در معنای فلسفی رقم می‌زنند، اما در برابر شهود رویتی فروترند.

معارف رویتی: شهود حقایق ربوبی

معارف رویتی، اوج معرفت انسانی است که به دیدن حقایق ربوبی منجر می‌شود. این مرتبه، که فراتر از حس و عقل است، گویی دریچه‌ای است به سوی نور حقیقت، که تنها برای انبیا، اولیا و شاگردان مکتب حق گشوده می‌شود. معارف رویتی، به وصول و رویت وابسته‌اند، نه ادراک عقلی، و از این‌رو، از سایر مراتب متمایزند. این مرتبه، چون قله‌ای است که تنها عارفان کامل بدان می‌رسند، و دیگران را جز نظاره از دور، نصیبی نیست.

درنگ: معارف رویتی، بالاترین مرتبه معرفت است که به شهود حقایق ربوبی می‌رسد و تنها برای اولیای الهی میسور است.

تفاوت روش‌شناختی مراتب معرفت

مراتب معرفت، از حیث روش‌شناسی و وجودشناسی، تفاوت‌های بنیادین دارند. علوم حسی به دست می‌آیند، علوم عقلی فهمیده می‌شوند و معارف رویتی دیده می‌شوند. موضوع علوم حسی، حس و تجربه است؛ علوم عقلی، برهان؛ و معارف رویتی، شهود. این تمایز، گویی تفاوت میان لمس خاک، فهم قانون و نظاره نور است که هر یک جایگاه خاص خود را در سلسله‌مراتب معرفت دارند.

درنگ: علوم حسی به دست می‌آیند، علوم عقلی فهمیده می‌شوند و معارف رویتی دیده می‌شوند، هرکدام با روش‌شناسی خاص خود.

اشارات قرآنی به مراتب معرفت

قرآن کریم، با جامعیت بی‌مانند خود، به هر سه مرتبه معرفت اشاره دارد. علوم حسی با آیاتی چون ﴿سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ﴾ (در زمین سیر کنید و بنگرید که عاقبت تکذیب‌کنندگان چگونه بوده است) و ﴿أَفَلَا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ﴾ (آیا به شتر نمی‌نگرند که چگونه آفریده شده است؟) تبیین می‌شوند. علوم عقلی با آیه ﴿فَاعْلَمُوا أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ﴾ (بدانید که جز او معبودی نیست) و معارف رویتی با آیه ﴿لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ﴾ (به‌راستی او را در افق آشکار دید) آشکار می‌گردند. این آیات، گویی چراغ‌هایی‌اند که مسیر معرفت را در مراتب گوناگون روشن می‌سازند.

درنگ: قرآن کریم، با اشاره به علوم حسی، عقلی و رویتی، جامعیت خود را در تبیین مراتب معرفت نشان می‌دهد.

جایگاه اولوا العلم و اولیای الهی

آیه ﴿شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ﴾ (خدا گواهی داد که جز او معبودی نیست و فرشتگان و صاحبان دانش نیز) به جایگاه والای اولوا العلم اشاره دارد. اینان، که پس از ملائکه قرار دارند، ابداع‌کنندگان علم‌اند، نه صرفاً آموختگان. با این حال، صاحبان روایت، یعنی اولیای الهی، از اولوا العلم نیز فراترند. آیاتی چون ﴿وَكَذَٰلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ (به ابراهیم ملکوت آسمان‌ها و زمین را نشان دادیم) و ﴿أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَىٰ﴾ (بنده‌اش را شبانگاه از مسجدالحرام به مسجدالاقصی برد) بر مقام والای اولیای الهی و شهود آنان تأکید دارند. این مقامات، گویی قله‌هایی‌اند که تنها با هدایت الهی فتح می‌شوند.

درنگ: اولوا العلم، ابداع‌کنندگان علم‌اند، اما اولیای الهی، با شهود ملکوت، از آنان فراترند.

دسترسی به مراتب معرفت

علوم حسی برای همگان میسور است، علوم عقلی برای گروهی خاص و معارف رویتی تنها برای انبیا، اولیا و شاگردان مکتب حق دست‌یافتنی است. این محدودیت، گویی دری است که تنها با کلید هدایت الهی گشوده می‌شود. معرفت رویتی، که بس نادر است، تنها در دسترس کسانی است که به وصول و شهود رسیده‌اند، و این ندرت، چون گوهری کمیاب، ارزش آن را دوچندان می‌کند.

درنگ: معارف رویتی، به دلیل ندرت و دشواری، تنها برای اولیای الهی و شاگردان مکتب حق میسور است.

جمع‌بندی بخش نخست

مراتب معرفت انسانی، از علوم حسی تا عقلی و رویتی، چارچوبی جامع برای فهم نظام معرفت‌شناختی ابن‌عربی ارائه می‌دهند. علوم حسی، با تکیه بر تجربه و خیال، علوم عقلی با برهان و معارف رویتی با شهود، هر یک جایگاه خاص خود را دارند. قرآن کریم، با اشاره به این مراتب، جامعیت خود را نشان داده و اولیای الهی را به عنوان قله‌نشینان این سلسله‌مراتب معرفی می‌کند. این بخش، با تبیین دقیق این مراتب، راه را برای نقد و تحلیل دیدگاه‌های ابن‌عربی هموار می‌سازد.

بخش دوم: نقد دیدگاه‌های ابن‌عربی و شروح

نقد تقسیم‌بندی فلاسفه و عرفا

ابن‌عربی، فلاسفه را صاحبان برهان و عرفا را صاحبان معرفت می‌داند، اما این تقسیم‌بندی نادرست است. نه همه فلاسفه صاحب برهان‌اند و نه همه عرفا صاحب معرفت. صاحبان حقیقی برهان، حکما و صاحبان معرفت، اولیای الهی‌اند. این نقد، گویی دعوتی است به بازنگری در تعمیم‌های غیرمنطقی، تا حقیقت از خلط و آشوب رهایی یابد.

درنگ: تقسیم‌بندی فلاسفه به برهان و عرفا به معرفت، نادرست است و حکما و اولیای الهی، صاحبان حقیقی برهان و معرفت‌اند.

نقد محتوای فصوص الحکم

بخش عمده‌ای از مطالب فصوص الحکم، به دلیل خیالات و هجویات، حتی به مرتبه علوم حسی نیز نمی‌رسد. این نقد، نشان‌دهنده ضرورت ارزیابی دقیق متون عرفانی است، تا از پذیرش بی‌چون‌وچرای سخنان غیرمستدل پرهیز شود. گویی این متون، چون آینه‌ای ترک‌خورده‌اند که تصویر حقیقت را مخدوش می‌کنند.

درنگ: بسیاری از مطالب فصوص الحکم، به دلیل فقدان استدلال، حتی به مرتبه علوم حسی نیز نمی‌رسند.

نقد اصطلاحات: ادراک در برابر وصول

استعمال واژه «ادراک» برای معرفت عرفانی نادرست است، زیرا معرفت به وصول و رویت وابسته است، نه ادراک عقلی. عارف، به حقیقت واصل می‌شود، نه آن‌که آن را ادراک کند. این اصلاح اصطلاح‌شناختی، گویی جویباری است که از آلودگی‌های مفهومی پاک شده و به سوی حقیقت زلال می‌گردد.

درنگ: معرفت عرفانی به وصول و رویت وابسته است، نه ادراک عقلی، و استعمال «ادراک» در این مقام نادرست است.

تحلیل شعر ابن‌عربی

شعر ابن‌عربی، «وَالْعِلْمُ بِالْبُرْهَانِ فِي سَلْخِ النَّهَارِ لِمَنْ نَعَسَ»، علم برهانی را به خماری و خواب‌آلودگی در پایان روز تشبیه می‌کند. این شعر، محدودیت علم برهانی را در برابر معرفت رویتی نشان می‌دهد، گویی فیلسوف در خواب می‌بیند آنچه عارف در بیداری مشاهده می‌کند.

درنگ: علم برهانی، در برابر معرفت رویتی، چون خوابی است که نیازمند تعبیر است.

نقد استعاره‌های زمانی و خیالی

اشاره به «هزار سال» یا «سلخ النهار» (پایان روز) در متون عرفانی، خیالی و بی‌اساس است. خدا در لحظه عالم را دگرگون می‌کند، و این تعابیر، گویی سایه‌هایی‌اند که حقیقت را پنهان می‌کنند. همچنین، استعمال واژه‌هایی چون «نائس» (خواب‌آلود) و طعنه به «ناس» (ماده مخدر)، غیرعلمی و ناسازگار با معرفت است.

درنگ: تعابیر زمانی و خیالی چون «هزار سال» و «نائس»، با حقیقت عرفانی ناسازگارند و نیازمند اصلاح‌اند.

نقد گنجاندن افراد ناشایست در معرفت

گنجاندن افرادی ناشایست در زمره عارفان، مانند برخی مدعیان، با معیارهای معرفت حقیقی سازگار نیست. عارفان حقیقی، که «واحد بعد واحد» یا «رأس المائه» (هر صد سال یک نفر) توصیف می‌شوند، چون ستارگانی نادر در آسمان معرفت‌اند.

درنگ: عارفان حقیقی، نادر و استثنایی‌اند، و گنجاندن افراد ناشایست در این مقام، نادرست است.

جمع‌بندی بخش دوم

نقد دیدگاه‌های ابن‌عربی و شروح فصوص الحکم، بر ضرورت دقت در تعابیر و استدلال‌ها تأکید دارد. تقسیم‌بندی نادرست فلاسفه و عرفا، اشکالات محتوای فصوص، و خلط اصطلاحات چون ادراک و وصول، نیازمند بازنگری است. این نقدها، راه را برای فهمی روشن‌تر از معرفت‌شناسی عرفانی هموار می‌سازند.

بخش سوم: برهان، کشف و رؤیا

برتری کشف بر برهان

ادراک حقایق، تنها از طریق کشف عیانی ممکن است، نه دلیل برهانی: «إدراك هذه المعاني إنما هو بالكشف العياني لا بالدليل البرهاني». کسی که با کشف و عیان به حقیقت واصل شود، به آنچه هست دست یافته است. این دیدگاه، گویی نوری است که حجاب‌های برهان را می‌گشاید و حقیقت را بی‌واسطه نمایان می‌سازد.

درنگ: کشف عیانی، راه مستقیم وصول به حقیقت است، در حالی که برهان، از پس حجاب‌ها عمل می‌کند.

تفاوت علم وصفی و ذاتی

علم معقول (برهانی) وصفی و کلی است، اما معرفت ذاتی، جزئی، حقیقی و عینی است. فلسفه، چون گل پلاستیکی، زیبا اما بی‌جان است، در حالی که معرفت، چون گل طبیعی، زنده و حقیقی است. این تشبیه، بر تفاوت وجودی میان علم فلسفی و معرفت عرفانی تأکید دارد.

درنگ: علم برهانی، وصفی و کلی است، اما معرفت عرفانی، ذاتی، جزئی و حقیقی است.

نقش رؤیا در معرفت

رؤیا، در عرفان، گاه منبعی برای معرفت است. به عنوان مثال، خواب پیامبر (ص) که شیر خورد و به عمر داد، به علم تعبیر شد، گویی شیر، نماد علم است. با این حال، نود درصد خواب‌های امروزی، به دلیل تشتت ذهنی و تأثیر رسانه‌ها، تعبیر ندارد و خیال است. برای دیدن خواب حقیقی، تهذیب نفس و آرامش ذهنی لازم است، گویی ذهن، چون مادری است که باید خود را به خواب آرام ببرد.

درنگ: رؤیای حقیقی، نیازمند تهذیب نفس است، و خواب‌های امروزی، به دلیل تأثیر رسانه‌ها، اغلب خیال‌اند.

نقد تأثیر رسانه‌ها بر ذهن

رسانه‌ها، از فیلم و تلویزیون تا اینترنت، ذهن را مشوش کرده و مانع خواب حقیقی می‌شوند. انسان مدرن، با مصرف بی‌رویه رسانه‌ها، گویی چون چنگیز به ذهن خویش آسیب می‌زند. این نقد، بر ضرورت خودسازی و مراقبت از ذهن تأکید دارد، تا حقیقت از میان آشوب خیالات نمایان شود.

درنگ: رسانه‌ها، با مشوش ساختن ذهن، مانع معرفت حقیقی می‌شوند و خودسازی را ضروری می‌سازند.

مثال ابن‌سینا و ابوسعید ابوالخیر

نقل قولی، هرچند با تردید در صحت، می‌گوید ابوسعید اظهار داشت: «هرچه من می‌بینم، ابن‌سینا می‌داند»، و ابن‌سینا گفت: «هرچه من می‌دانم، او می‌بیند». این مثال، بر تفاوت میان علم برهانی (دانستن) و معرفت رویتی (دیدن) تأکید دارد، گویی فیلسوف در خواب می‌بیند آنچه عارف در بیداری مشاهده می‌کند.

درنگ: علم برهانی، به دانستن محدود است، اما معرفت رویتی، به دیدن حقیقت می‌رسد.

مثال برهان و الاغ

ابن‌سینا در منطق، مثال «شکل حماری» را می‌آورد: الاغ، کوتاه‌ترین مسیر به سوی جو را می‌شناسد، اما این شناخت، نیازمند استدلال برهانی است. این مثال، گویی پلی است میان شناخت شهودی و استدلال عقلی، که ضرورت برهان را در تبیین شناخت نشان می‌دهد.

درنگ: شناخت شهودی، نیازمند استدلال برهانی است تا به علم حقیقی تبدیل شود.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، با تبیین برتری کشف بر برهان و نقش رؤیا در معرفت، به تفاوت‌های علم وصفی و ذاتی پرداخته است. نقد تأثیر رسانه‌ها و ضرورت خودسازی، بر اهمیت تهذیب نفس در وصول به حقیقت تأکید دارد. مثال‌های ابن‌سینا و ابوسعید، تفاوت میان دانستن و دیدن را روشن ساخته و برهان را ابزاری ارزشمند، اما محدود، معرفی می‌کنند.

بخش چهارم: نقش علوم حسی و هدایت الهی

قدرت علوم حسی در جهان مدرن

علوم حسی، در جهان مدرن، چنان پیشرفت کرده‌اند که عالم را دگرگون ساخته‌اند. با این حال، بدون هدایت برهان و معرفت، مشکلات زیست‌محیطی و اجتماعی پدید می‌آورند. این علوم، گویی شمشیری دو لبه‌اند که بدون هدایت الهی، زخم بر پیکر عالم می‌زنند.

درنگ: علوم حسی، با وجود پیشرفت، بدون برهان و معرفت، مشکلات بسیاری ایجاد می‌کنند.

نقش اولیای الهی در اداره عالم

اداره عالم، بدون هدایت اولیای الهی، ممکن نیست. حکما و فلاسفه، هرچند ارزشمند، نمی‌توانند جای اولیا را پر کنند. این دیدگاه، گویی دعوتی است به سپردن زمام امور به هدایت الهی، تا عالم از آشوب و ناپایداری رهایی یابد.

درنگ: اداره عالم، بدون هدایت اولیای الهی، ناقص است و مشکلات را برطرف نمی‌کند.

نقد منطق غیرمنطقی

منطق، ذاتاً بی‌اشکال است، اما منطقیان ممکن است خطا کنند. مغالطات منطقی، از خطاهای انسانی ناشی می‌شوند، نه از ذات منطق. این نقد، گویی دعوتی است به دقت در کاربرد ابزار منطق، تا از انحراف در استدلال جلوگیری شود.

درنگ: منطق، ذاتاً بی‌اشکال است، اما خطای منطقیان، به مغالطات منجر می‌شود.

دفاع از ارزش برهان

برهان، نباید کوچک شمرده شود، و عرفان نیز نباید به خیالات تقلیل یابد. هر دو مرتبه، در جای خود ارزشمندند، گویی دو بال‌اند که روح معرفت را به پرواز درمی‌آورند.

درنگ: برهان و عرفان، هر دو ارزشمندند و نباید یکی به نفع دیگری تحقیر شود.

حدیث «الناس نیام»

حدیث «مردم در خواب‌اند و چون بمیرند، بیدار می‌شوند» به غفلت وجودی انسان‌ها اشاره دارد. بیداری پس از مرگ، ابتدایی است و کامل نیست، گویی برخی در ظلمات چندلایه غفلت باقی می‌مانند. تکاندن میت در قبر، برای بیداری اوست، اما برخی همچنان غافل‌اند، چون مستی که از خواب برنخیزد.

درنگ: غفلت وجودی انسان‌ها، با مرگ به طور کامل رفع نمی‌شود، و بیداری حقیقی در قیامت است.

نقد شعر در بحث علمی

خواندن شعر در بحث علمی، برهان را مخدوش می‌کند، زیرا ذهن را عاطفی و از منطق دور می‌سازد. استاد فرزانه قدس‌سره، با تجربه حفظ اشعار در جوانی، آن را در بحث علمی مضر می‌دانند. شعر، گویی نغمه‌ای است که در جای خود زیباست، اما در میدان برهان، چون صدایی ناساز است.

درنگ: شعر، در بحث علمی، ذهن را از برهان دور کرده و گمراه‌کننده است.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، با تأکید بر قدرت علوم حسی و ضرورت هدایت الهی، بر نقش اولیای الهی در اداره عالم تأکید دارد. نقد منطق غیرمنطقی و دفاع از ارزش برهان، بر اهمیت استدلال عقلی تأکید می‌کند. حدیث «الناس نیام» و نقد شعر در بحث علمی، بر ضرورت هوشیاری و دقت در معرفت‌شناسی دلالت دارند.

جمع‌بندی

این شرح بر فص عیسویه از فصوص الحکم، با تکیه بر درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره، معرفت‌شناسی عرفانی و فلسفی را در چارچوبی نقادانه و علمی تبیین کرده است. مراتب معرفت انسانی، از علوم حسی تا عقلی و رویتی، با استناد به آیات قرآن کریم و نقد دیدگاه‌های ابن‌عربی، به روشنی تحلیل شده‌اند. نقدهای دقیق به تقسیم‌بندی‌های نادرست، اشکالات محتوای فصوص، و خلط اصطلاحات، راه را برای فهمی روشن‌تر از حقیقت عرفانی هموار ساخته‌اند. نقش اولیای الهی در هدایت عالم و ضرورت خودسازی در برابر تأثیرات رسانه‌های مدرن، از دغدغه‌های این نوشتار است. این اثر، چون چراغی فروزان، مسیر معرفت را برای جویندگان حقیقت روشن می‌سازد.

با نظارت صادق خادمی