در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 831

متن درس





سريان صفات الهی در موجودات: بازخوانی عرفانی فصوص الحکم

سريان صفات الهی در موجودات: بازخوانی عرفانی فصوص الحکم

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۸۳۱)

مقدمه: درآمدی بر سريان صفات الهی و وحدت وجود

فصوص الحکم، اثر گران‌سنگ ابن‌عربی، چون گوهری تابناک در آسمان عرفان نظری می‌درخشد و دریچه‌ای است به سوی فهم عمیق سريان صفات الهی در همه مراتب وجود. این اثر، با تکیه بر حکمت عرفانی، رابطه میان ذات الهی و مظاهر خلقی را تبیین می‌کند و با نگاهی ژرف به وحدت وجود، پرده از حقیقت ساریه الهی در همه موجودات برمی‌دارد. درس‌گفتار حاضر، که از سخنان استاد فرزانه قدس‌سره در جلسه هشتصد و سی و یکم استخراج شده، به بررسی مفهوم سريان حیات و سایر صفات الهی در موجودات پرداخته و با نقد دیدگاه‌های ظاهری و عاميانه، راه را برای فهمی عمیق‌تر از حقیقت وجود هموار می‌سازد. این نوشتار، با رویکردی علمی و نظام‌مند، تمامی جزئیات و مفاهیم اصلی را با زبانی متین و فاخر حفظ کرده و با افزودن توضیحات تکمیلی، به‌سان چشمه‌ای زلال، معرفت عرفانی را به طالبان حقیقت عرضه می‌دارد. ساختار این متن، با عناوین و زیرعناوین تخصصی، به گونه‌ای طراحی شده که محتوایی منسجم و متناسب با فضای دانشگاهی ارائه نماید.

بخش اول: نقد تقسیم‌بندی ظاهری موجودات

تبیین عبارت «وَلَمْ يَظْهَرْ فِي الْبَعْثِ»

ابن‌عربی در فصوص الحکم بیان می‌دارد که در بعث (رستاخیز)، برخی صفات در موجودات ظاهر نمی‌شوند، از این‌رو محجوبان، به دلیل محدودیت ادراک، گمان می‌کنند این صفات معدوم‌اند و موجودات را به دو دسته حیوان و جماد تقسیم می‌کنند. این دیدگاه، ریشه در حجاب معرفتی دارد که مانع از شهود حقیقت ساریه الهی در همه موجودات می‌شود. محجوبان، به‌سان مسافرانی‌اند که در تاریکی شب، تنها سایه‌های اشیا را می‌بینند و از نور حقیقت بی‌خبرند. این عبارت، بر محدودیت ادراک ظاهری تأکید دارد و ضرورت معرفت عمیق برای درک سريان صفات الهی را آشکار می‌سازد.

نقد تقسیم‌بندی عاميانه به جماد و ذی‌حیات

دیدگاه عاميانه، موجودات را به دو دسته جماد (فاقد حیات) و ذی‌حیات (نبات، حیوان، انسان) تقسیم می‌کند که به موالید ثلاث (نبات، حیوان، انسان) معروف‌اند. در این نگاه، جماد به دلیل فقدان حیات ظاهری، مولد تلقی نمی‌شود و از دایره حیات بیرون می‌ماند. این تقسیم‌بندی، به‌سان خط‌کشی نادرست است که هستی را به بخش‌های نابرابر تقسیم می‌کند و از درک وحدت وجودی غافل می‌ماند. حقیقت آن است که حیات، چون جریانی ساری در همه موجودات، از سنگ تا انسان، حضور دارد و این تقسیم‌بندی، تنها بازتاب محدودیت ادراک ظاهری است.

درنگ: تقسیم‌بندی عاميانه موجودات به جماد و ذی‌حیات، ناشی از محدودیت ادراک ظاهری است. حقیقت آن است که حیات و سایر صفات الهی در همه موجودات ساری و جاری است.

بخش دوم: سريان حیات و صفات الهی در همه موجودات

حیات در همه مراتب وجود

برخلاف دیدگاه عاميانه، همه موجودات، از سنگ تا انسان، حیوان‌اند، گرچه حیات در برخی برای افراد ظاهربین قابل رؤیت نیست. اولیاء خدا، با چشمان معرفت، حیات را در همه مظاهر خلقت مشاهده می‌کنند، در حالی که محجوبان، به دلیل حجاب ادراکی، از این حقیقت محرومند. این دیدگاه، به‌سان آینه‌ای است که نور حقیقت را بازمی‌تاباند و وحدت وجود را در همه مراتب هستی آشکار می‌سازد. حیات، چون جریانی الهی، در همه موجودات ساری است و هیچ موجودی از این صفت الهی خالی نیست.

سريان همه اسماء و صفات الهی

فراتر از حیات، همه اسماء و صفات الهی، اعم از علم، قدرت، لطف، جمال و کمال، در همه موجودات حضور دارند. این اصل، از مهم‌ترین ارکان عرفان نظری است که بر جامعیت ظهور اسماء الهی در هستی تأکید دارد. اولیاء خدا، به دلیل معرفت والا، این صفات را در همه موجودات می‌بینند، در حالی که محجوبان، به‌سان کوران در روز روشن، از این حقیقت بی‌خبرند. این دیدگاه، به جامعیت وحدت وجود اشاره دارد و برتری شهود عرفانی را بر ادراک ظاهری نشان می‌دهد.

تمایز ادراک اولیاء و محجوبان

تفاوت میان اولیاء و محجوبان، در مراتب معرفت آن‌هاست. اولیاء، با شهود باطنی، همه صفات الهی را در موجودات مشاهده می‌کنند، در حالی که محجوبان، به دلیل حجاب ادراکی، از این حقیقت محرومند. این تمایز، به‌سان تفاوت میان آفتاب و سایه است؛ اولیاء در پرتو نور معرفت، حقیقت را می‌بینند، اما محجوبان در سایه جهل گرفتارند. این اصل، بر اهمیت معرفت عرفانی در فهم وحدت وجود تأکید دارد.

درنگ: همه موجودات، واجد حیات و سایر اسماء و صفات الهی‌اند. اولیاء خدا، با شهود عرفانی، این حقیقت را در همه مراتب وجود مشاهده می‌کنند، در حالی که محجوبان از آن محرومند.

بخش سوم: صفات حقی و خلقی در موجودات

تمایز صفات حقی و خلقی

پرسشی بنیادین در عرفان نظری این است که آیا صفات موجود در موجودات، صرفاً صفات حقی (مانند علم، قدرت و بصیرت) هستند یا صفات خلقی (مانند اکل، شارب، قائد و قائم) نیز در همه موجودات حضور دارند؟ این پرسش، به‌سان کلیدی است که درهای معرفت به رابطه میان حق و خلق را می‌گشاید. صفات حقی، چون نور ذات الهی، در همه موجودات ساری‌اند، اما صفات خلقی، که به شرایط مادی وابسته‌اند، در مراتب مختلف ظهور می‌یابند. این تمایز، به تفاوت میان ذات و ظهور اشاره دارد و از سوءتفاهم‌هایی چون یکی دانستن خلق با ذات جلوگیری می‌کند.

فعلیت یا قوه در صفات خلقی

آیا صفات خلقی، مانند اکل و شارب، در همه موجودات بالفعل‌اند یا بالقوه؟ دو دیدگاه در این‌باره مطرح است: دیدگاه نخست، همه صفات را بالفعل می‌داند، اما با تفاوت در مراتب قرب و بعد ظهور. برای مثال، گل در گِل بالفعل است، اما ظهورش به شرایط خاصی وابسته است. دیدگاه دوم، صفات خلقی را بالقوه می‌داند که با تحول (مانند تبدیل گِل به گُل) بالفعل می‌شوند. این بحث، به‌سان پلی است که فلسفه و عرفان را به هم پیوند می‌دهد، زیرا فعلیت و ظهور، دو مفهوم کلیدی در تبیین رابطه وجود و مظاهر آن‌اند.

تفاوت ظهور و اظهار

ظهور صفات (پیدایش در مرتبه وجود) از اظهار (آشکار شدن برای ادراک انسانی) متمایز است. سنگ، اکل و شارب خاص خود را دارد، اما اظهار آن برای انسان نیازمند معرفت است. این تمایز، به‌سان تفاوت میان نور پنهان در دل کوه و پرتوهای آن بر سطح زمین است. ظهور، حقیقتی وجودی است، اما اظهار، به ادراک و شرایط انسانی وابسته است. این اصل، بر ضرورت معرفت عمیق برای درک حقیقت صفات الهی تأکید دارد.

درنگ: صفات حقی، مانند علم و قدرت، در همه موجودات بالفعل‌اند، اما صفات خلقی، مانند اکل و شارب، به شرایط ظهور وابسته‌اند. ظهور از اظهار متمایز است و ادراک آن نیازمند معرفت عرفانی است.

بخش چهارم: نقد دیدگاه شارح و تبیین وحدت صفات

نقد دیدگاه شارح درباره حیات و صفات

شارح فصوص الحکم، حیات را بالفعل و سایر صفات را بالقوه می‌داند، اما این دیدگاه نادرست است، زیرا حیات بدون سایر صفات، مانند علم و قدرت، ممکن نیست. حیات، به‌سان رودی است که با سایر کمالات الهی هم‌جریان است و جدایی آن از دیگر صفات، محال است. این نقد، بر وحدت صفات الهی تأکید دارد و از تفکیک نادرست میان حیات و سایر کمالات جلوگیری می‌کند.

شدت وجود و کمالات

شدت وجود یک موجود، دلیل بر کمالات آن است. اگر حیات در موجودی حضور داشته باشد، سایر صفات، مانند علم، قدرت و جمال، نیز به تناسب آن موجودند. این اصل فلسفی، به‌سان نوری است که رابطه میان وجود و کمالات را روشن می‌سازد. هر موجود، به فراخور شدت وجودش، واجد همه کمالات است و هیچ صفتی از آن جدا نیست.

نقد جدایی حیات از سایر صفات

جدایی حیات از سایر صفات، محال است. حتی در کودکی که تازه متولد شده، علم و قدرت به تناسب حیاتش موجود است، گرچه اظهار نمی‌شود. این دیدگاه، به‌سان آینه‌ای است که وحدت صفات را در همه مراتب وجود نشان می‌دهد. حیات، بدون علم و قدرت، مانند درختی بدون ریشه است که نمی‌تواند پابرجا بماند.

درنگ: حیات بدون سایر صفات الهی، مانند علم و قدرت، ممکن نیست. شدت وجود هر موجود، مستلزم حضور همه کمالات به صورت بالفعل است.

بخش پنجم: پویایی صفات و مراتب وجود

رشد حیات و سایر صفات

حیات، مانند سایر صفات الهی، صفتی ایستا نیست و مراتب رشد دارد. حیات، به‌سان درختی است که شاخه‌هایش با گذر زمان گسترده‌تر می‌شود. مراتب حیات، از حیات صد متری تا حیات هزار متری، متفاوت است و این رشد، با رشد سایر صفات، مانند علم و قدرت، همراه است. این پویایی، به حقیقت خلقت مستمر الهی اشاره دارد.

تفاوت رشد در موجودات بسیط و مرکب

موجودات بسیط (مجرد) به دلیل فقدان ترکیب مادی، سریع‌تر رشد می‌کنند، در حالی که موجودات مرکب (مادی) به دلیل پیچیدگی، دیرتر رشد می‌یابند، گرچه ممکن است در ظاهر بزرگ‌تر شوند. این تمایز، به‌سان تفاوت میان پرنده‌ای سبک‌بال و کاروانی سنگین‌بار است که هر یک به شیوه خود به مقصد می‌رسند.

بیگانگی انسان با حقیقت الهی

انسان‌ها، به دلیل بیگانگی با خدا و صفات خود، از درک سريان صفات الهی در خود و دیگر موجودات محرومند. این بیگانگی، به‌سان پرده‌ای است که بر چشم معرفت کشیده شده و مانع از شهود حقیقت می‌شود. انسان، مانند عتیقه‌ای مدفون در خاک، از گنج‌های وجودی خود بی‌خبر می‌ماند و بی‌معرفت از دنیا می‌رود.

درنگ: حیات و سایر صفات الهی در موجودات، پویا و رو به رشدند. موجودات بسیط سریع‌تر و موجودات مرکب دیرتر رشد می‌کنند. بیگانگی انسان با حقیقت الهی، مانع درک این صفات است.

بخش ششم: خلقت مستمر و شهود اولیاء

خلقت مستمر و حیات

قرآن کریم در آیه‌ای فرموده است:

كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ

«هر روز او در کاری است.» این آیه، به خلقت مستمر الهی اشاره دارد که حیات، خود حیات می‌آفریند و با سایر صفات، مانند علم و قدرت، همراه است. این حقیقت، به‌سان چشمه‌ای است که بی‌وقفه از خیرات الهی سرریز می‌شود و همه هستی را سیراب می‌کند.

شهود اولیاء از حیات عالم

حدیث منقول از امیرالمؤمنین علیه‌السلام که سنگ‌ها و درختان به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله سلام می‌کردند، گواهی است بر حیات همه موجودات. این روایت، که در کتاب سلیم بن قیس کوفی به تفصیل آمده، شهود عرفانی اولیاء از سريان حیات در عالم را تأیید می‌کند. این حقیقت، به‌سان نغمه‌ای الهی است که تنها گوش‌های بیدار اولیاء آن را می‌شنوند.

اسم اعظم در موجودات

هر موجود، نزد کاملان، مظهر اسم اعظم است. حدیث «ما رَأَيْتُ شَيْئًا إِلَّا وَرَأَيْتُ اللَّهَ قَبْلَهُ وَمَعَهُ وَفِيهِ وَبَعْدَهُ» به معنای «هیچ چیز ندیدم مگر آنکه خدا را پیش از آن، با آن، در آن و پس از آن دیدم» این حقیقت را تأیید می‌کند. این شهود، به‌سان دریچه‌ای است که حقیقت الهی را در همه مظاهر خلقت آشکار می‌سازد.

درنگ: خلقت مستمر الهی، حیات و سایر صفات را در همه موجودات ساری می‌کند. اولیاء، با شهود عرفانی، حیات عالم و مظهریت اسم اعظم را در همه موجودات می‌بینند.

بخش هفتم: نقد تفاضل و تبیین اسم اعظم

عدم تفاضل در ذات الهی

در ذات الهی و صفات آن، تفاضل وجود ندارد، اما در خلق، به دلیل مراتب ظهور، تفاضل مشاهده می‌شود. قرآن کریم در این‌باره می‌فرماید:

فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ

«برخی را بر برخی دیگر برتری دادیم.» این آیه، به تفاضل ظهوری در خلق اشاره دارد، اما ذات الهی از هرگونه تفاضل مبراست. این تمایز، به‌سان تفاوت میان نور خورشید و پرتوهای آن است؛ نور ذات یکی است، اما پرتوها در مراتب مختلف ظاهر می‌شوند.

تفاضل در انبیاء

قرآن کریم در آیاتی دیگر فرموده است:

لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ

«میان هیچ‌یک از پیامبرانش فرق نمی‌گذاریم.» این آیه، بر برابری ذاتی انبیاء دلالت دارد، اما آیه «فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ» تفاضل ظهوری را نشان می‌دهد. این تمایز، به‌سان مراتب نور در آینه‌های مختلف است که هر یک به فراخور ظرفیت خود، نور را بازمی‌تابانند.

اسم اعظم: مظهر یا مُظهر

پرسشی عمیق در عرفان نظری این است که آیا اسم اعظم، مظهر (موجودات) است یا مُظهر (ذات الهی)؟ دیدگاه مظهر بودن نیازمند قرینه است، اما حقیقت آن است که اسم اعظم، به ذات الهی نزدیک‌تر است و مُظهر همه صفات و کمالات است. این تمایز، به‌سان تفاوت میان نقاش و تابلوی نقاشی است؛ نقاش، مُظهر است و تابلو، مظهر.

درنگ: در ذات الهی، تفاضل وجود ندارد، اما در خلق، تفاضل ظهوری مشاهده می‌شود. اسم اعظم، به ذات الهی (مُظهر) نزدیک‌تر است تا مظاهر خلقی.

بخش هشتم: نقد فلسفه و عرفان کنونی و ضرورت تحول

نقد فلسفه کنونی

فلسفه کنونی، به دلیل کلی‌نگری و اجمالی بودن، از پویایی لازم برخوردار نیست و به فلسفه قرون وسطایی شباهت دارد. این علم، به‌سان درختی است که شاخه‌هایش خشکیده و نیازمند آبیاری معرفتی است. بازنگری عمیق در فلسفه اسلامی، برای همخوانی با نیازهای معرفتی روز، امری ضروری است.

لزوم عینیت و اجتماعی شدن عرفان

عرفان و فلسفه باید از حالت انفعال خارج شده و در جامعه تأثیرگذار شوند. این علوم، به‌سان گنج‌هایی‌اند که در پستوی ذهن محبوس مانده‌اند و باید به میدان عمل آیند تا در اصلاح جامعه نقش‌آفرین باشند. عرفان، با عینیت یافتن، می‌تواند چون نوری راهگشا، مسیر حقیقت را روشن سازد.

نقد حاکمیت غیرشایستگان

حدیث منقول از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله که «در همه ادیان، افراد مطیع کرها (غیرشایستگان) بر مطیعان طوعا (حقیقی) حاکم شدند»، به انحرافات اجتماعی و غلبه غیرشایستگان اشاره دارد. این حقیقت، به‌سان آینه‌ای است که ضعف‌های اجتماعی را نمایان می‌سازد و بر ضرورت اصلاح ساختارهای معرفتی تأکید دارد.

درنگ: فلسفه و عرفان کنونی نیازمند بازنگری و پویایی‌اند تا با نیازهای معرفتی روز همخوان شوند. عرفان باید عینی و اجتماعی شود تا در اصلاح جامعه مؤثر باشد.

بخش نهم: حیات در دنیا و آخرت

جهان به‌عنوان دارالحیوان

دنیا و آخرت، هر دو دارالحیوان‌اند، اما حیات در دنیا برای کاملان ظاهر است. حدیث «ما رَأَيْتُ شَيْئًا إِلَّا وَرَأَيْتُ اللَّهَ» به معنای «هیچ چیز ندیدم مگر آنکه خدا را دیدم» این حقیقت را تأیید می‌کند. این شهود، به‌سان نوری است که برای اولیاء، حیات عالم را در دنیا و آخرت آشکار می‌سازد.

شهادت اعضا در آخرت

در آخرت، اعضا و جوارح انسان به افعال او شهادت می‌دهند، چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید:

تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ وَأَلْسِنَتُهُمْ

«پاها و زبان‌هایشان شهادت می‌دهند.» این آیه، به حیات و آگاهی همه موجودات در مراتب وجود اشاره دارد که در آخرت برای همه آشکار می‌شود.

روایت نخلستان‌ها و حیات عالم

روایت نقل‌شده از امیرالمؤمنین علیه‌السلام که سنگ‌ها و درختان به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله سلام می‌کردند، گواهی است بر حیات همه موجودات. این روایت، به‌سان آینه‌ای است که حقیقت حیات عالم را برای اولیاء نمایان می‌سازد و شهود عرفانی آن‌ها را تأیید می‌کند.

درنگ: دنیا و آخرت، هر دو دارالحیوان‌اند و حیات عالم برای کاملان در دنیا نیز ظاهر است. روایات اولیاء، این حقیقت را تأیید می‌کنند.

جمع‌بندی

این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره در جلسه هشتصد و سی و یکم، به تبیین سريان حیات و سایر صفات الهی در همه موجودات پرداخت. نقد تقسیم‌بندی عاميانه به جماد و ذی‌حیات، تبیین وحدت صفات الهی، و تأکید بر فعلیت همه صفات در موجودات، از مهم‌ترین محورهای این بحث بود. اولیاء خدا، با شهود عرفانی، حیات و کمالات الهی را در همه مراتب وجود می‌بینند، در حالی که محجوبان از این حقیقت محرومند. نقد دیدگاه شارح، تأکید بر خلقت مستمر، و ضرورت تحول در فلسفه و عرفان کنونی، راه را برای فهمی عمیق‌تر از حقیقت وجود هموار کرد. این متن، با ارائه تحلیلی جامع و منسجم، منبعی ارزشمند برای پژوهشگران عرفان نظری و فلسفه اسلامی فراهم می‌آورد و طالبان معرفت را به سوی شهود حقیقت الهی رهنمون می‌سازد.

با نظارت صادق خادمی