متن درس
تبیین عرفانی-فلسفی فص سلیمانی: معیت الهی و صراط مستقیم
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۸۴۶)
مقدمه: درآمدی بر فص سلیمانی و مسائل معرفتی
فص سلیمانی در فصوص الحکم ابنعربی، چون گوهری درخشان در گنجینه عرفان نظری، به تبیین رابطه وجودی انسان و حق، مفهوم معیت الهی، و مراتب صراط مستقیم میپردازد. این فص، با محوریت داستان تسخیر عالم برای سلیمان علیهالسلام و ایمان بلقیس، مسائل عمیق معرفتی و عرفانی را مطرح میسازد که نیازمند تأملی دقیق و علمی است. نوشتار حاضر، برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، با نگاهی نقادانه و عالمانه، به تحلیل این فص پرداخته و با استناد به آیات قرآن کریم، مفاهیمی چون معیت الهی، تفاوت صراط ربی و حقی، و جایگاه تسخیر عالم را بررسی میکند. این اثر، با بهرهگیری از تمثیلات فاخر و زبانی متین، چون رودی زلال، معارف عرفانی را به سوی قلب جویندگان حقیقت جاری میسازد. ساختار متن، با عناوین و زیرعناوین تخصصی، به گونهای طراحی شده که مفاهیم پیچیده را با دقتی آکادمیک و نظمی علمی ارائه نماید.
بخش اول: معیت الهی و تمایز وجودی خالق و مخلوق
اهمیت مسائل معرفتی و عرفانی
فص سلیمانی، دو موضوع بنیادین معرفتی و عرفانی را مطرح میسازد که از اهمیت بسزایی برخوردارند: نخست، رابطه وجودی انسان و حق، و دوم، مفهوم صراط مستقیم در مراتب مختلف آن. این مسائل، چون ستارگانی در آسمان معرفت، راهنمای جویندگان حقیقتاند و نیازمند تبیینی دقیق و علمی هستند. معرفت، چون بنایی رفیع، تنها با پایههای استوار علم و استدلال به کمال میرسد.
| درنگ: معرفت و عرفان، چون دو بال پرنده حقیقت، انسان را به سوی کمال وجودی رهنمون میسازند. |
عدم معیت تضمینی انسان با حق
رابطه انسان و حق، به هیچ وجه تضمینی نیست؛ بدین معنا که انسان، جزء وجود حق یا در ضمن ذات او قرار ندارد. حق تعالی، با خلق معیت دارد، چنانکه قرآن کریم میفرماید: وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ (حدید: ۴؛ و او با شماست هر کجا که باشید). اما انسان، به دلیل مرتبه وجودی فروتر، نمیتواند با حق معیت داشته باشد. این تمایز، چون خطی زرین، مرز خالق و مخلوق را آشکار میسازد. معیت الهی، یکطرفه و از جانب حق به سوی خلق است، گویی نوری است که از خورشید بر زمین میتابد، اما زمین نمیتواند نور خود را به خورشید بازگرداند.
نقد معیت تضمینی در عرفان
برخی عرفا، به اشتباه، معیت انسان با حق را به صورت تضمینی، یعنی حضور خلق در ضمن ذات حق، تفسیر کردهاند. این دیدگاه، محال است؛ زیرا خلق، ظهور حق است، نه جزء او. انسان، چون سایهای از نور الهی، تنها مظهر اسما و صفات حق است و نمیتواند در ذات او ادغام شود. این نقد، چون تیغی بر پرده توهم، حقیقت رابطه وجودی را آشکار میسازد.
| درنگ: خلق، چون آیینهای در برابر نور الهی، تنها ظهور حق است، نه جزء ذات او. |
معیت مطلق الهی
معیت حق با خلق، مطلق و بیقید است، چه در ظاهر و چه در باطن. قرآن کریم، با صراحت، این معیت را تأیید میکند: وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ (حدید: ۴؛ و او با شماست هر کجا که باشید). این معیت، چون دریایی بیکران، همه موجودات را در بر میگیرد و از قیود ظاهری و باطنی فراتر است. حق، با همه خلق، در هر مکان و زمان، حاضر و ناظر است.
عدم معیت خلق با حق
خلق، به دلیل قرار گرفتن در طول حق و نه در عرض او، نمیتواند با حق معیت داشته باشد. معیت، مستلزم عرضیت و تعدد است، اما خلق، در مرتبهای فروتر از حق قرار دارد. گویی خلق، چون رودی است که از چشمه حق سرچشمه میگیرد، اما نمیتواند خود را با چشمه هممرتبه سازد. این تمایز، ریشه در تفاوت وجودی خالق و مخلوق دارد.
تفسیر آیه اینما تولوا
آیه شریفه فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ (بقره: ۱۱۵؛ هر کجا رو کنید، آنجا وجه خداست)، بر حضور وجه الهی در همه جا دلالت دارد، اما معیت خلق با حق را نفی میکند. وجه الله، ظهور حق در همه مراتب وجودی است، نه آنکه خلق در عرض حق قرار گیرد. این آیه، چون نوری در تاریکی، حقیقت معیت الهی را روشن میسازد.
| درنگ: وجه الله، چون آینهای بیکران، ظهور حق را در همه جا بازمیتاباند. |
نقد استناد به آیه آخذ بناصیه
برخی عرفا، برای اثبات معیت، به آیهای استناد کردهاند که به اشتباه، معیت اجباری را نتیجه میدهد. این دیدگاه، چون سایهای موهوم، با لسان قرآن کریم ناسازگار است. معیت الهی، مبتنی بر اختیار و عشق است، نه اجبار. استناد به آیاتی که به فناپذیری خلق اشاره دارند، مانند كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ ۖ وَيَبْقَىٰ وَجْهُ رَبِّكَ (رحمن: ۲۶-۲۷؛ هر که بر آن است فانی است و وجه پروردگارت باقی میماند)، برای اثبات معیت، نادرست است.
نقد عشق زوری
معیت مبتنی بر اجبار، که برخی آن را به گرفتن ناصیه یا «شیشه عمر» تشبیه کردهاند، عشق حقیقی نیست. عاشق حقیقی، از معشوق نمیگریزد، بلکه در برابر سختیها، سبوح قدوس میگوید. این عشق، چون گلی در بوستان بلا، در آزمونهای الهی شکوفا میشود. توحید اجباری، گویی زنجیری است که دل را به بند میکشد، اما توحید حقیقی، پرواز روح در آسمان معرفت است.
| درنگ: عشق حقیقی، چون شعلهای در دل عاشق، در بلا فروزانتر میشود. |
جمعبندی بخش اول
این بخش، به تبیین مفهوم معیت الهی و تمایز وجودی خالق و مخلوق پرداخت. معیت حق با خلق، مطلق و بیقید است، اما خلق، به دلیل مرتبه فروتر، نمیتواند با حق معیت داشته باشد. نقد دیدگاههای نادرست عرفانی، مانند معیت تضمینی و عشق زوری، نشان داد که عرفان حقیقی، مبتنی بر اختیار و شهود است. آیات قرآن کریم، چون چراغی فروزان، این حقایق را روشن ساختند و راه را برای فهم عمیقتر هموار کردند.
بخش دوم: صراط مستقیم و مراتب آن
نزاع ظاهری و باطنی
نزاع تاریخی بین اهل ظاهر و باطن، ریشه در فهم نادرست مفهوم صراط مستقیم دارد. اهل ظاهر، ادعای حضور همه، از جمله شمر، در صراط مستقیم را گمراهی میدانند، در حالی که عرفا، به دلیل ضعف در بیان، این مفهوم را ناقص تبیین کردهاند. این نزاع، چون طوفانی در دریای معرفت، آرامش حقیقت را بر هم زده است.
تمایز صراط ربی و حقی
صراط مستقیم، دارای دو مرتبه است: صراط ربی، که شامل همه موجودات است، و صراط حقی، که مختص انعمت علیهم و غیر ضالین است. صراط ربی، چون دشتی وسیع، همه خلایق را در بر میگیرد، اما صراط حقی، چون قلهای رفیع، تنها راه شاکران و هدایتیافتگان است. این تمایز، با استناد به سوره حمد، روشن میشود: ٱهْدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلْمُسْتَقِيمَ صِرَٰطَ ٱلَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ ٱلْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا ٱلضَّآلِّينَ (حمد: ۶-۷؛ ما را به راه راست هدایت کن، راه کسانی که بر آنان نعمت دادی، نه راه مغضوبان و نه گمراهان).
| درنگ: صراط ربی، چون دریایی فراگیر، همه را در بر میگیرد، اما صراط حقی، راه خاص هدایتیافتگان است. |
رفع اشکال ظاهری و عرفانی
با تبیین صراط ربی و حقی، هیچ اهل ظاهر یا عارفی نمیتواند اشکال کند. این تبیین، چون پلی استوار، نزاع بین ظاهر و باطن را به وحدت میرساند. صراط ربی، همه موجودات را در بر میگیرد، اما صراط حقی، مسیر اختصاصی انعمت علیهم است. این دیدگاه، با استناد به قرآن کریم، از هرگونه سوءتفاهم جلوگیری میکند.
عدم وجود صراط غیر مستقیم
قرآن کریم، صراط غیر مستقیم را به رسمیت نمیشناسد. همه صراطها مستقیماند، اما در مراتب ربی و حقی متفاوتاند. صراط ربی، حتی برای مضلین، مستقیم است، زیرا تحت ربوبیت الهی قرار دارد. این اصل، چون نوری در تاریکی، هرگونه تصور نادرست از صراط غیر مستقیم را باطل میسازد.
| درنگ: صراط غیر مستقیم، چون سرابی موهوم، در قرآن کریم جایگاهی ندارد. |
مثال فقهی
در فقه، هر عملی نیازمند مسیری شرعی است، مانند بیع، اجاره یا هبه. موجود بیصراط، محال است، گویی عالم، چون باغی نظاممند، تنها در مسیرهای الهی جریان دارد. این مثال، ضرورت صراط در همه امور را روشن میسازد و نشان میدهد که هیچ موجودی خارج از صراط الهی نیست.
کمال اول و ثانی
صراط ربی، کمال اول است که همه موجودات را در بر میگیرد، اما صراط حقی، کمال ثانی است که مختص شاکران و هدایتیافتگان است. کمال اول، چون پایهای استوار، برای همه موجودات فراهم است، اما کمال ثانی، چون گلی نادر، تنها در دل شاکران میروید.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، به تبیین مراتب صراط مستقیم و رفع نزاع بین اهل ظاهر و باطن پرداخت. تمایز صراط ربی و حقی، نشان داد که همه موجودات در صراط مستقیماند، اما مراتب آن متفاوت است. عدم وجود صراط غیر مستقیم، با استناد به قرآن کریم، تأیید شد. این تحلیل، راه را برای فهم عمیقتر معارف قرآنی هموار ساخت.
بخش سوم: نقد کاستیهای عرفانی و ظاهری
ریشه نزاع تاریخی
نزاع تاریخی بین اهل عرفان و ظاهر، ریشه در کاستیهای دو طرف دارد: عرفا، به دلیل ضعف در فلسفه، منطق و آگاهی قرآنی، معارف را ناقص بیان کردند، و اهل ظاهر، به دلیل تمسک به ظاهر، از فهم باطن عاجز شدند. این نزاع، چون آتشی در خرمن معرفت، حقیقت را در پرده ابهام فرو برد.
کاستیهای عرفا
عرفا، به دلیل عدم تسلط بر فلسفه، منطق و قرآن کریم، گاه تفاسیر نادرستی ارائه کردند. این کاستی، چون سدی در برابر رود معرفت، مانع از تبیین صحیح حقایق شد. عرفان، بدون پشتوانه علمی، به ورطه خرافات فرو میغلتد.
| درنگ: عرفان، چون بنایی رفیع، تنها با ستونهای علم و استدلال استوار میماند. |
تعصب اهل ظاهر
اهل ظاهر، به دلیل تمسک به ظواهر، از درک باطن معارف عاجز شدند و با عصبانیت، عرفا را مورد انتقاد قرار دادند. این تعصب، چون پردهای بر چشم حقیقت، مانع از وحدت معرفتی شد. علم دینی، نیازمند گشادگی ذهن و فهم عمیق است.
بیگانگی عرفا با قرآن
بسیاری از عرفا، به دلیل عدم آگاهی از قرآن کریم، تفاسیر نادرستی ارائه کردند. این بیگانگی، چون سایهای بر آفتاب معرفت، عرفان را از اصالت دور ساخت. قرآن کریم، چون چشمه زلال حقیقت، باید محور همه تفاسیر عرفانی باشد.
نقد شارح فصوص
شارح فصوص الحکم، با بیان «عین وجود حق» برای خلق، دچار خطا شد. خلق، ظهور حق است، نه عین او. این نقد، چون آیینهای صاف، تمایز وجود و ظهور را آشکار میسازد. ظهور، مرتبهای متمایز از ذات الهی است.
| درنگ: خلق، چون سایهای از نور حق، تنها ظهور اوست، نه عین ذاتش. |
اعیان ثابته و وجود
اعیان ثابته، فاقد وجود خارجیاند و در وجود علمی حق قرار دارند. این دیدگاه، با حکمت متعالیه ملاصدرا همخوانی دارد. اعیان ثابته، چون طرحی در ذهن معمار، در علم الهی تحقق دارند و پیش از وجود عینی، وجود علمی دارند.
نقد اعیان عدمیه
اصطلاح اعیان عدمیه، نادرست است؛ اعیان علمی، صحیحتر است. عدم، چون سایهای موهوم، در عالم هستی جایگاهی ندارد. خلق، از علم الهی به وجود عینی میرسد، گویی از چشمه حقیقت به رود وجود جاری میشود.
مثال راننده نابلد
عبارات نادرست عرفانی، مانند راننده ناشي است که مسیر را اشتباه میرود. عرفان، نیازمند دقت در بیان و منطق است، گویی چون نقاشی است که هر خط آن باید با مهارت و آگاهی ترسیم شود.
جمعبندی بخش سوم
این بخش، به نقد کاستیهای عرفانی و ظاهری پرداخت. ضعف عرفا در فلسفه، منطق و قرآن، و تعصب اهل ظاهر، ریشه نزاع تاریخی است. نقد شارح فصوص و اصلاح اصطلاحات، راه را برای عرفان اصیل هموار ساخت. قرآن کریم، محور اصلی معرفت عرفانی است.
بخش چهارم: توحید حقیقی و عشق عرفانی
نقد توحید اجباری
توحید مبتنی بر اجبار، که برخی آن را به گرفتن شیشه عمر تشبیه کردهاند، توحید حقیقی نیست. توحید، چون گلی در بوستان دل، باید از عشق و اختیار بشکفد. انسان، در برابر سختیها، باید سبوح قدوس گوید، گویی در طوفان بلا، چون کشتیای استوار، به سوی ساحل حقیقت میراند.
| درنگ: توحید حقیقی، چون نغمهای از دل عاشق، در آزادی و اختیار متجلی میشود. |
عشق حقیقی در بلا
عاشق حقیقی، در برابر بلایای الهی، تسلیم و شاکر است. حق تعالی، گاه با اولیای خود چنان رفتار میکند که با هیچکس نمیکند، تا ایمانشان را بیازماید. این آزمون، چون کورهای است که زر خالص را از ناخالصی جدا میسازد.
نقد اعتراض به خدا
اعتراض به خدا در سختیها، نشانه ضعف ایمان است. انسان، باید در برابر تقدیر الهی تسلیم باشد، گویی چون درختی در طوفان، ریشههایش را در خاک ایمان استوار نگه میدارد. ایمان حقیقی، در بلا شکوفا میشود.
تضیع ربیته
حق تعالی، کریمتر از آن است که ربیته را ضایع کند، اما این کرم، مشروط به تسلیم است. انسان، باید در برابر امتحانات الهی، چون گوهری در صدف، صبر و استقامت پیشه کند.
| درنگ: کرم الهی، چون بارانی رحمت، بر دلهای تسلیم میبارد. |
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، به تبیین توحید حقیقی و عشق عرفانی پرداخت. نقد توحید اجباری و تأکید بر عشق اختیاری، نشان داد که عرفان، مبتنی بر شهود و تسلیم است. آزمونهای الهی، راه آشکار شدن ایمان حقیقیاند. این تحلیل، معیارهای عرفان اصیل را روشن ساخت.
بخش پنجم: بلقیس، تسخیر عالم و عرفان استاندارد
معرفت بلقیس
بلقیس، از سلیمان علیهالسلام، ربوبیت مطلق را آموخت و گفت: لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (نمل: ۴۴؛ برای خدا، پروردگار جهانیان). این ایمان، چون گلی در بوستان معرفت، نشانه پذیرش ربوبیت عام الهی است. بلقیس، با این معرفت، به کمال ایمانی رسید.
تبعیت بلقیس
بلقیس، با تبعیت از سلیمان علیهالسلام، به معیت با حق دست یافت. این تبعیت، چون پلی به سوی حقیقت، او را به مرتبهای والا رساند. تبعیت از اولیای الهی، راه وصول به حق است، گویی انسان، با گامهای اولیا، در مسیر صراط حقی گام برمیدارد.
| درنگ: تبعیت از اولیا، چون کلیدی طلایی، درهای معرفت الهی را میگشاید. |
تسخیر عالم
حق تعالی، عالم را برای سلیمان علیهالسلام و همه خلق تسخیر کرد، اما مراتب این تسخیر متفاوت است. تسخیر برای سلیمان، چون تاجی بر سر پادشاه، نشانه اقتدار الهی اوست، اما برای دیگران، تابع مراتب وجودی آنهاست. این تسخیر، چون نوری از حق، بر همه عالم میتابد.
استاندارد بودن عرفان
عرفان حقیقی، چون بنایی استوار، با همه معارف، از فقه و کلام تا ظاهر و باطن، سازگار است. این عرفان، در هر مکانی، از بتخانه تا دیر و کنشت، قابل ارائه و پذیرش است. عرفان، چون دریایی بیکران، همه حقیقتجویان را در بر میگیرد.
| درنگ: عرفان حقیقی، چون نوری فراگیر، با همه معارف هماهنگ است. |
جمعبندی بخش پنجم
این بخش، به تبیین معرفت بلقیس، تبعیت او از سلیمان، و تسخیر عالم پرداخت. عرفان استاندارد، با همه معارف سازگار است و در هر مکان مقبول. این تحلیل، جایگاه عرفان حقیقی را بهعنوان علمی جامع و جهانی روشن ساخت.
نتیجهگیری کلی
تبیین فص سلیمانی، با تکیه بر درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، دریچهای است به سوی فهم عمیق معارف عرفانی و قرآنی. این نوشتار، با تحلیل مفاهیم معیت الهی، صراط مستقیم، و تسخیر عالم، رابطه وجودی خلق و حق را روشن ساخت. نقد کاستیهای عرفانی و ظاهری، و تأکید بر محوریت قرآن کریم، راه را برای عرفان اصیل هموار کرد. معرفت بلقیس و تبعیت او از سلیمان، نمونهای از وصول به حقیقت است. عرفان استاندارد، چون گوهری درخشان، با همه معارف هماهنگ است و حقیقت را در همه جا آشکار میسازد. این اثر، با تمثیلات فاخر و زبانی متین، چون جویباری زلال، معانی عمیق را به سوی قلب جویندگان حقیقت جاری میکند.
| با نظارت صادق خادمی |