در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 891

متن درس




تحلیل فص یونسی در فصوص الحکم

تحلیل فص یونسی در فصوص الحکم

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۸۹۱)

مقدمه: کاوش در اسرار ذِکر و معرفت الهی

فص یونسی در فصوص الحکم ابن‌عربی، چونان گوهری درخشان در گنجینه عرفان نظری، به تبیین مقامات و کرامات حضرت یونس علیه‌السلام و نقش ذِکر در حیات و معرفت انسانی می‌پردازد. این فص، با تمرکز بر مفهوم ذِکر، رابطه میان حق و عبد را در پرتو تجلیات الهی و توجهات انسانی کاوش می‌کند. درس‌گفتار شماره ۸۹۱ استاد فرزانه قدس‌سره، با رویکردی عرفانی و الهیاتی، به تحلیل تفاوت‌های ذِکر حق و ذِکر عبد، نقص ذِکر لسانی، و تأثیر ذِکر بر حیات و قیامت انسان پرداخته است. این نوشتار، با هدف ارائه محتوایی جامع و علمی، تمامی نکات درس‌گفتار را با ساختاری منسجم و زبانی متین و روشن بازنویسی کرده و با افزودن توضیحات تفصیلی و تمثیلات ادبی، مفاهیم را برای مخاطبان متخصص در حوزه عرفان و الهیات اسلامی پرورانده است. آیات قرآنی با دقت و احترام، همراه با ترجمه و اعراب کامل، ارائه شده‌اند تا جامعیت و اصالت متن حفظ شود.

بخش اول: مفهوم ذِکر و تمایز میان حق و عبد

نقص ذِکر لسانی و محدودیت آن

ذِکری که تنها در مقام لسان جاری شود، ذِکری ناقص است، زیرا حق در این حالت تنها جليس لسان است و سایر اعضا و جوارح انسان از حضور او محروم‌اند. این نقص، ناشی از غفلت قلب و روح در فرآیند ذِکر است. ذِکر لسانی، هرچند ارزشمند، بدون همراهی قلب و جوارح، نمی‌تواند انسان را به مرتبه کامل معرفت الهی برساند. این دیدگاه، بر ضرورت جامعیت ذِکر در عرفان اسلامی تأکید دارد، جایی که ذِکر حقیقی، تمامی وجود انسان را در بر می‌گیرد.

درنگ: ذِکر لسانی، چونان نغمه‌ای است که تنها از لسان برمی‌خیزد، اما بدون همراهی قلب و روح، به آوایی ناقص بدل می‌شود که حق را در وجود انسان فراگیر نمی‌سازد.

ذِکر لسانی، مانند جویباری است که تنها بر سطح جریان دارد، اما به اعماق زمین نفوذ نمی‌کند. برای رسیدن به ذِکر کامل، لازم است این جویبار به چشمه‌ای زلال در قلب و روح انسان متصل شود.

حضور حق با لسان ذاکر

در ذِکر لسانی، حق تنها با لسان ذاکر همراه است، نه با کل وجود او. این همراهی، به معنای حضور محدود حق در مرتبه‌ای خاص از وجود انسان است. انسان، به دلیل غفلت سایر اعضا، از این حضور آگاه نیست و نمی‌تواند آن را به تمامی وجودش گسترش دهد. این اصل، به تمایز میان ذِکر جزیی (محدود به یک عضو) و ذِکر کلی (شامل تمام وجود) در عرفان شیعی اشاره دارد.

درنگ: حق در ذِکر لسانی، چون مهمانی است که تنها در اتاق لسان حضور دارد، اما انسان غافل، از این حضور در سایر شئون وجودش بی‌بهره است.

این حضور محدود، مانند نوری است که تنها گوشه‌ای از خانه وجود را روشن می‌کند، در حالی که سایر بخش‌ها در تاریکی غفلت باقی می‌مانند.

رویت لسان و غفلت انسان

لسان ذاکر، با بصر خاص خود، حق را می‌بیند، اما انسان به دلیل غفلت قلب و روح، از این رویت محروم است. این رویت، نه با چشم ظاهری، بلکه با روحانیت مختص لسان در ظرف تکوینی محقق می‌شود. لسان، در مقام ذِکر، به تعین وجودی خود متصل است و حق را در این تعین مشاهده می‌کند، اما انسان، به دلیل غفلت، از این شهود بی‌بهره می‌ماند.

درنگ: لسان ذاکر، چونان آینه‌ای است که نور حق را بازتاب می‌دهد، اما انسان غافل، از این انعکاس در قلب و روح خود بی‌خبر است.

این رویت، مانند ستاره‌ای است که در آسمان لسان می‌درخشد، اما ابرهای غفلت، آن را از دید انسان پنهان می‌سازد.

تمایز ذِکر حق و ذِکر عبد

ذِکر حق، نزولی و احدی است، زیرا از تجلیات و تعینات ربوبی سرچشمه می‌گیرد و از غفلت مبراست. در مقابل، ذِکر عبد، صعودی و غیراحدی است، زیرا به ترکیب وجودی انسان وابسته است و ممکن است با غفلت همراه باشد. ذِکر حق، چونان جریانی زلال از مبدأ الهی است که همه هستی را در بر می‌گیرد، اما ذِکر عبد، به دلیل محدودیت ظرف خلقی، ناقص و متغیر است.

درنگ: ذِکر حق، چونان خورشیدی است که همه هستی را در نور خود غرق می‌کند، اما ذِکر عبد، مانند آینه‌ای است که به اندازه صیقل خود، این نور را بازتاب می‌دهد.

این تمایز، مانند تفاوت میان اقیانوس بی‌کران و جویباری است که به اندازه ظرفیت بستر خود، از آن آب می‌گیرد.

احدیت حق و احدیت خلق

احدیت حق، ثابت و فارغ از حالات متغیر است، زیرا ذات الهی از هرگونه تغییر و تحول مبراست. در مقابل، احدیت خلق، حتی در انسان کامل، متغیر و همراه با حالات است، زیرا ظرف خلقی انسان، به دلیل ترکیب وجودی، از اوج و حضیض تأثیر می‌پذیرد. این اصل، با وحدت ذات الهی در فلسفه اسلامی هم‌خوانی دارد و بر محدودیت‌های ظرف انسانی تأکید می‌ورزد.

درنگ: احدیت حق، چونان قله‌ای استوار و تغییرناپذیر است، اما احدیت خلق، مانند موجی است که در دریای وجود بالا و پایین می‌رود.

این تفاوت، مانند تمایز میان آسمان بی‌کران و پرنده‌ای است که در آن پرواز می‌کند، اما هرگز به بی‌نهایت آسمان دست نمی‌یابد.

بخش دوم: غفلت و تأثیر آن بر ذِکر

غفلت در ذِکر عبد و کمال اولیا

انسان ممکن است با زبان ذاکر باشد، اما قلب و روحش غافل بماند. این غفلت، ذِکر را ناقص می‌کند، مگر در اولیای کامل که در مقام جمع‌الجمع، تمام اعضا و جوارحشان ذاکر است و از غفلت مبرایند. اولیا، در هر حال، چه در اوج و چه در حضیض، ذاکر حق‌اند و غفلت از وجودشان رخت برمی‌بندد.

درنگ: اولیای کامل، چونان آینه‌هایی صیقلی‌اند که در هر حال، نور حق را بازتاب می‌دهند، اما انسان عادی، در غفلت خود، این نور را تنها در گوشه‌ای از وجودش می‌بیند.

این کمال، مانند باغی است که در هر فصل، گل‌های معرفت در آن می‌شکفند، در حالی که باغ انسان عادی، گاه در خزان غفلت فرو می‌رود.

نقص ذِکر لسانی و قساوت قلب

ذِکر لسانی، اگر بدون حضور قلب باشد، نه‌تنها غفلت را برطرف نمی‌کند، بلکه ممکن است قساوت قلب را افزایش دهد. این قساوت، به تعبیر قرآن کریم، به ختم شدن قلب می‌انجامد. آیه زیر به این حقیقت اشاره دارد:

﴿خَتَمَ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ﴾

ترجمه: خداوند بر دل‌هایشان مهر نهاده است.

این آیه، قساوت قلب را نتیجه غفلت مستمر می‌داند. ذِکر لسانی ناقص، به جای نرم کردن قلب، گاه آن را به سنگ بدل می‌کند.

درنگ: ذِکر لسانی ناقص، چونان بادی است که به جای زنده کردن خاک، آن را به صخره‌ای سخت بدل می‌کند.

این نقص، مانند تلاش برای روشن کردن آتش با هیزم خیس است که به جای شعله، تنها دود و تاریکی به ارمغان می‌آورد.

تمایز اعضا در ذِکر و غفلت

ممکن است یک عضو انسان ذاکر باشد و سایر اعضا غافل بمانند. این غفلت، ذِکر عضو ذاکر را تضعیف می‌کند، اما آن عضو، تعین وجودی خود را حفظ می‌کند. این اصل، به ترکیب وجودی انسان در عرفان اسلامی اشاره دارد، جایی که هر عضو می‌تواند نقشی مستقل در ذِکر یا غفلت ایفا کند.

درنگ: ذِکر یک عضو، چونان جرقه‌ای است که در تاریکی غفلت سایر اعضا می‌درخشد، اما نور آن به تنهایی کل وجود را روشن نمی‌کند.

این تمایز، مانند باغی است که در آن، تنها یک درخت میوه می‌دهد، اما سایر درختان در خزان غفلت فرو رفته‌اند.

بخش سوم: ذِکر، حیات و قیامت

کافر و موحد در ظرف بسیط و ترکیبی

کافر در ظرف ترکیبی، به دلیل اراده و اکتسابش کافر است، اما در ظرف بسیط، به دلیل حیات ذاتی‌اش که از ذِکر الهی سرچشمه می‌گیرد، موحد است. این اصل، با مفهوم وحدت وجود در عرفان شیعی هم‌خوانی دارد و نشان می‌دهد که کفر، صفتی اکتسابی است، نه ذاتی.

درنگ: کافر در ظرف ترکیبی کفر می‌ورزد، اما در ظرف بسیط، چونان موجی است که از اقیانوس توحید برخاسته است.

این دیدگاه، مانند تمایز میان پوسته ظاهری و هسته باطنی یک میوه است که در ظاهر متفاوت، اما در ذات یکی است.

عذاب متفاوت اعضا در قیامت

در قیامت، عذاب هر عضو به درجه ذِکر یا غفلت آن بستگی دارد. این تفاوت، نتیجه عدالت الهی است که هر عضو را بر اساس نقشش در حیات دنیوی محاسبه می‌کند. آیه زیر به این حقیقت اشاره دارد:

﴿يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ﴾

ترجمه: روزی که زبان‌ها و دست‌ها و پاهایشان علیه آن‌ها گواهی می‌دهند.

این آیه، بر مسئولیت مستقل هر عضو تأکید دارد. قلب، به دلیل نقش تسبيبی، و جوارح، به دلیل نقش مباشری، عذاب‌های متفاوتی را تجربه می‌کنند.

درنگ: در قیامت، هر عضو چونان شاهدی است که به تنهایی در محکمه الهی شهادت می‌دهد و عذابش به میزان غفلت یا ذِکرش رقم می‌خورد.

این تفاوت، مانند ترازویی است که هر عضو را به صورت جداگانه وزن می‌کند و عدالت الهی را در محاسبه اعمال آشکار می‌سازد.

تأثیر ذِکر قلبی بر جوارح

ذِکر قلبی، به دلیل جامعیت، جوارح را نیز ذاکر می‌کند و اثر مثبت بر تمام وجود انسان می‌گذارد. در مقابل، ذِکر لسانی ممکن است به قساوت قلب منجر شود. این اصل، بر برتری ذِکر قلبی در عرفان اسلامی تأکید دارد.

درنگ: ذِکر قلبی، چونان چشمه‌ای زلال است که تمام جوارح را سیراب می‌کند، اما ذِکر لسانی، گاه چون بادی است که قلب را به سنگ بدل می‌سازد.

ذِکر قلبی، مانند خورشیدی است که تمام باغ وجود را روشن می‌کند، در حالی که ذِکر لسانی، گاه تنها سایه‌ای بر گوشه‌ای از این باغ می‌افکند.

حیات و ذِکر

حیات انسان به ذِکر او وابسته است. هنگامی که ذِکر، چه آگاهانه و چه ناخودآگاه، قطع شود، مرگ فرا می‌رسد. هر موجود زنده‌ای، به دلیل ذِکر ذاتی‌اش، مستحق حرمت است، حتی اگر در ظاهر کافر باشد. این اصل، با مفهوم حیات ذاکره در عرفان اسلامی هم‌خوانی دارد.

درنگ: حیات، چونان شعله‌ای است که با ذِکر افروخته می‌ماند و با قطع آن، به خاموشی می‌گراید.

این ارتباط، مانند ریشه‌ای است که درخت حیات را تغذیه می‌کند و با قطع آن، درخت فرو می‌ریزد.

بخش چهارم: معرفت، حرمت و نقص انسان

حرمت موجودات زنده

هر موجود زنده‌ای، به دلیل ذِکر ذاتی‌اش، مستحق حرمت است. این حرمت، نتیجه حیات توحیدی اوست که از تجلیات الهی سرچشمه می‌گیرد. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله، با احترام به سگ مرده، به این حقیقت اشاره کردند که حتی چنین موجودی، به دلیل ذِکر ذاتی‌اش، شایسته احترام است.

درنگ: هر موجود زنده، چونان آینه‌ای است که ذِکر الهی را بازتاب می‌دهد و شایسته حرمت است، حتی اگر در ظاهر نجس باشد.

این حرمت، مانند گوهری است که در دل هر موجود زنده نهفته است و تنها با چشم معرفت دیده می‌شود.

نقص معرفت و بی‌حرمتی به موجودات

انسان، به دلیل نداشتن معرفت کامل، گاه از احترام به موجودات بازمی‌ماند. فقدان معرفت، او را از درک ذِکر ذاتی موجودات محروم می‌کند و به بی‌حرمتی منجر می‌شود. این اصل، بر ضرورت کسب معرفت در عرفان اسلامی تأکید دارد.

درنگ: بی‌حرمتی به موجودات، چونان پرده‌ای است که از فقدان معرفت بر چشم انسان کشیده شده و او را از دیدن نور ذِکر الهی محروم می‌سازد.

این نقص، مانند تاریکی است که تنها با چراغ معرفت از میان می‌رود.

غفلت نسبی و عدم غفلت کامل

غفلت کامل وجود ندارد، زیرا هر موجود زنده‌ای، به دلیل حیاتش، ذاکر است. غفلت کامل، تنها با مرگ ناسوتی محقق می‌شود. این اصل، با مفهوم حیات ذاکره در عرفان اسلامی هم‌خوانی دارد.

درنگ: هر موجود زنده، چونان شمعی است که شعله ذِکر در آن روشن است، و تنها با مرگ، این شعله در عالم ناسوت خاموش می‌شود.

این دیدگاه، مانند رودی است که حتی در کم‌آبی، همچنان جاری است، مگر آنکه به کلی خشک شود.

خسران و نجات با ذِکر کامل

خسران انسان، نتیجه غفلت است، اما ذِکر کامل، او را از خسران نجات می‌دهد. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

﴿إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾

ترجمه: به راستی انسان در زیان است، مگر کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند.

ایمان و عمل صالح، مصداق ذِکر کامل‌اند که انسان را از خسران رهایی می‌بخشند.

درنگ: ذِکر کامل، چونان کلیدی است که قفل خسران را می‌گشاید و انسان را به سوی نجات هدایت می‌کند.

این نجات، مانند پلی است که انسان را از پرتگاه خسران به ساحل سعادت می‌رساند.

بخش پنجم: عرفان، محبت و تهذیب نفس

عرفان حقیقی و محبت به مخلوقات

عرفان حقیقی، غفلت را از دل می‌زداید و محبت به مخلوقات را در آن می‌کارد. این محبت، نتیجه درک ذِکر ذاتی موجودات است که انسان را به احترام به خلق خدا سوق می‌دهد. این اصل، با اخلاق عرفانی و احترام به مخلوقات در سنت اسلامی هم‌خوانی دارد.

درنگ: عرفان حقیقی، چونان نسیمی است که پرده غفلت را کنار می‌زند و باغ محبت به مخلوقات را در دل انسان می‌شکفاند.

این محبت، مانند گلی است که در خاک معرفت می‌روید و عطر آن، دل را به سوی حق متمایل می‌سازد.

رزق و ذِکر

رزق هر موجود، تجلی ذِکر الهی است که حیاتش را تأمین می‌کند. تلاش انسانی، هرچند لازم، تأثیر محدودی دارد، زیرا رزق به تعینات الهی وابسته است. این اصل، با مفهوم توکل در سنت اسلامی هم‌خوانی دارد.

درنگ: رزق، چونان جویباری است که از چشمه ذِکر الهی جاری می‌شود و تلاش انسانی، تنها بستری برای جریان آن است.

این دیدگاه، مانند آهن‌ربایی است که رزق را به سوی موجود جلب می‌کند، اما نیروی اصلی، از مبدأ الهی است.

تمایز گام و لگد

گام زدن بر زمین با احترام، نشانه معرفت است، اما لگد زدن، نشانه حیوانیت و غفلت. احترام به زمین، به دلیل ذِکر ذاتی آن، از معرفت انسان سرچشمه می‌گیرد. این اصل، با اخلاق عرفانی و احترام به خلق خدا هم‌خوانی دارد.

درنگ: گام با احترام، چونان رقصی است که در هماهنگی با ذِکر زمین انجام می‌شود، اما لگد، نشانه غفلت از این نغمه الهی است.

این تمایز، مانند تفاوت میان نوازش و ضربه است که اولی از معرفت و دومی از جهل برمی‌خیزد.

تهذیب نفس و حذف صفات حیوانی

انسان باید صفات حیوانی، مانند لگد، گاز و نیش، را از خود دور کند تا به ذِکر کامل برسد. این تهذیب، زمینه‌ساز معرفت و قرب الهی است. اگر انسان با این صفات از دنیا برود، اصلاح آن در برزخ دشوار خواهد بود.

درنگ: تهذیب نفس، چونان کندن علف‌های هرز از باغ وجود است که راه را برای شکوفایی گل‌های معرفت هموار می‌کند.

این فرآیند، مانند صیقل دادن آینه‌ای است که با زدودن غبار حیوانیت، نور حق را بازتاب می‌دهد.

روایات و تمثیل‌های عرفانی

روایاتی که از عذاب‌های عجیب، مانند زبان سه فرسخی یا جمجمه عظیم، سخن می‌گویند، تمثیل‌هایی برای نشان دادن تأثیر غفلت و ذِکر ناقص در قیامت‌اند. این تمثیل‌ها، به حقیقت صفات ناقص انسان اشاره دارند و بر ضرورت تهذیب نفس تأکید می‌ورزند.

درنگ: روایات عذاب، چونان آینه‌هایی‌اند که زشتی غفلت را به انسان نشان می‌دهند تا او را به سوی تهذیب نفس هدایت کنند.

این تمثیل‌ها، مانند نقاشی‌هایی‌اند که با رنگ‌های هشدار، انسان را از خواب غفلت بیدار می‌کنند.

بخش ششم: نقد ذِکر ظاهری و توجه باطنی

اقسام ذِکر و برتری ذِکر قلبی

ذِکر اقسام مختلفی دارد: قلبی، جلی، خفی، ظاهری، باطنی، ذاتی، صفاتی و افعالی. ذِکر کامل، تمام اعضا و جوارح را در بر می‌گیرد، اما عرف، به دلیل ظاهرگرایی، ذِکر لسانی را کافی می‌داند. این دیدگاه، ناقص است، زیرا ذِکر حقیقی، به توجه باطنی وابسته است، نه الفاظ ظاهری.

درنگ: ذِکر حقیقی، چونان گوهری است که در عمق قلب می‌درخشد، اما ذِکر لسانی، گاه تنها پوسته‌ای است که از این گوهر خالی است.

این تمایز، مانند تفاوت میان چشمه‌ای زلال و حوضی است که تنها سطح آن به نظر زلال می‌آید.

نقص ذِکر ظاهری و خطر غفلت

ذِکر ظاهری، بدون شهود حق، ناقص است و ممکن است به جای رفع غفلت، آن را افزایش دهد. اشتغال مستمر به امور دینی، مانند آشپزی که از غذا بیزار می‌شود، ممکن است انسان را از حقیقت دین غافل کند. عالم دینی، گاه به دلیل تمرکز بر ظاهر، از ذِکر حقیقی بازمی‌ماند، در حالی که انسان ساده‌دل، با ذِکر ساده خود، به یاد خدا می‌افتد.

درنگ: ذِکر ظاهری، چونان غذایی است که اگر بدون عشق پخته شود، نه‌تنها سیر نمی‌کند، بلکه ذائقه را از حقیقت بیزار می‌سازد.

این نقص، مانند آینه‌ای غبارگرفته است که به جای بازتاب نور، تاریکی را نشان می‌دهد.

حضور حق و درجات توجه

حضور حق با ذاکر، به درجه توجه او بستگی دارد. اگر لسان با ده درجه ذاکر باشد، حق نیز با همان درجه حضور دارد. این اصل، با رابطه متقابل ذاکر و مذکور در عرفان اسلامی هم‌خوانی دارد.

درنگ: حضور حق، چونان سایه‌ای است که به اندازه توجه ذاکر، بر وجود او می‌افتد.

این رابطه، مانند رقص نور و آینه است که هرچه آینه صیقلی‌تر باشد، نور بیشتری بازتاب می‌دهد.

صفات کمالیه و روحانیت لسان

هر عضو در ظرف بسیط، تمام صفات کمالیه، از جمله سمع و بصر، را داراست. لسان ذاکر، با روحانیت مختص خود، حق را می‌بیند، نه با بصر ظاهری. این دیدگاه، با وحدت وجود و جامعیت صفات الهی در عرفان اسلامی سازگار است.

درنگ: لسان ذاکر، چونان ذره‌ای است که در ظرف بسیط، تمام صفات الهی را در خود جای داده و حق را با چشم باطن می‌بیند.

این روحانیت، مانند دری است که به سوی اقیانوس صفات الهی گشوده می‌شود.

بخش هفتم: امدادات الهی و قرب

تمسک به امدادات الهی

ذِکر حقیقی، به امدادات الهی و تعینات ربوبی وابسته است، نه به تلاش ظاهری انسان. مطالعه و ذِکر مکانیکی، بدون توجه باطنی، به قرب الهی نمی‌انجامد. این اصل، با مفهوم توکل در عرفان اسلامی هم‌خوانی دارد.

درنگ: امدادات الهی، چونان بارانی است که قلب ذاکر را سیراب می‌کند، در حالی که تلاش ظاهری، گاه تنها گرد و غبار برمی‌انگیزد.

این امدادات، مانند نسیمی است که از غیب می‌وزد و روح انسان را به سوی حق هدایت می‌کند.

قرب الهی و توجه باطنی

قرب الهی، در عنایات الهی و توجه باطنی است، نه در عمل ظاهری. حتی کوبیدن آب در هاون، اگر با نیت قربت باشد، قرب می‌آورد. این اصل، با اهمیت نیت در سنت اسلامی هم‌خوانی دارد.

درنگ: توجه باطنی، چونان کلیدی است که درهای قرب الهی را می‌گشاید، حتی اگر عمل ظاهری ساده باشد.

این قرب، مانند سفری است که با نیت خالص، به مقصد حق می‌رسد.

نقص منیت و فخر به ذِکر

منیت و فخر به ذِکر یا تلاش شخصی، نشانه غفلت است و مانع قرب الهی می‌شود. انسان باید از خودخواهی و تکبر دوری کند تا به ذِکر حقیقی دست یابد.

درنگ: منیت، چونان پرده‌ای است که نور ذِکر را پنهان می‌کند و انسان را از قرب الهی محروم می‌سازد.

این نقص، مانند غباری است که آینه قلب را تیره می‌کند و بازتاب نور حق را مانع می‌شود.

ذِکر کامل و زندگی برای خدا

ذِکر کامل، زندگی و مرگ برای خداست. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

﴿إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾

ترجمه: به راستی که نماز من و قربانی‌ام و زندگی‌ام و مرگم برای خداوند، پروردگار جهانیان است.

این آیه، ذِکر کامل را تسلیم کامل به خدا می‌داند که تمام شئون وجود انسان را در بر می‌گیرد.

درنگ: ذِکر کامل، چونان دری است که تمام وجود انسان را به سوی خدا گشوده و زندگی و مرگ او را برای حق می‌سازد.

این تسلیم، مانند جویباری است که به اقیانوس بی‌کران حق می‌پیوندد.

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

فص یونسی در فصوص الحکم، با تمرکز بر مفهوم ذِکر، به تبیین رابطه میان حق و عبد، حیات و معرفت، و نقش ذِکر در نجات انسان از خسران می‌پردازد. این فص، با تمایز میان ذِکر حق و ذِکر عبد، بر نقص ذِکر لسانی و برتری ذِکر قلبی تأکید دارد. اولیای کامل، در مقام جمع‌الجمع، ذِکری احدی دارند که از غفلت مبراست، اما انسان عادی، به دلیل ترکیب وجودی، گاه در غفلت گرفتار می‌شود. آیات قرآنی، مانند «ختم الله على قلوبهم»، «یوم تشهد علیهم السنتهم»، «ان الانسان لفی خسر» و «ان صلاتی و نسکی»، به نقش ذِکر در حیات، قیامت و نجات انسان اشاره دارند. نقد ذِکر ظاهری، تأکید بر امدادات الهی، و ضرورت تهذیب نفس از صفات حیوانی، از نکات کلیدی این درس‌گفتار است. این تحلیل، با حفظ تمامی جزئیات و نکات اصلی، تلاش دارد تا معارف عرفانی فص یونسی را با زبانی متین و ساختاری منسجم برای مخاطبان متخصص ارائه دهد. ذِکر، چونان نوری است که قلب را روشن می‌کند، حیات را حفظ می‌نماید و انسان را به سوی قرب الهی هدایت می‌کند.

با نظارت صادق خادمی