در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 894

متن درس





تبیین عرفانی فصوص الحکم: مرگ، ذکر و حیات در فص یونسیه

تبیین عرفانی فصوص الحکم: مرگ، ذکر و حیات در فص یونسیه

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۸۹۴)

دیباچه

فص یونسیه از فصوص الحکم ابن‌عربی، چونان آیینه‌ای زلال، بازتاب‌دهنده حقایق عمیق عرفانی در باب مرگ، ذکر و حیات ناسوتی است. این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره، به تحلیل و تبیین این مفاهیم بنیادین می‌پردازد. مرگ، نه به معنای فنای کلی، بلکه چونان پلی برای انتقال از نشئه ناسوتی به عالم بقا تصویر می‌شود. ذکر، به‌عنوان جوهره حیات موجودات، در تعادل با موانع طبیعی و معنوی، نقش کلیدی در حفظ یا زوال حیات ناسوتی ایفا می‌کند. این اثر، با بهره‌گیری از تمثیلات فاخر و پیوندهای معنایی، تلاش دارد تا این مفاهیم را در قالبی منسجم و متناسب با فضای پژوهشی ارائه دهد، در حالی که تمامی محتوای اصلی درس‌گفتارها و تحلیل‌های مرتبط را به‌صورت کامل و تفصیلی حفظ کرده است.

بخش نخست: مفهوم مرگ و حیات ناسوتی

ماهیت مرگ: تفرق اجزا، نه فنای کلی

مرگ، برخلاف تصور فنای کلی یا اضمحلال عین ثابت، به معنای تفرق اجزای وجودی انسان است. این تفرق، انفصال روح از بدن و انتقال به عالم بقا را رقم می‌زند، چنان‌که در قرآن کریم آمده است:
إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ؛ «ما از آن خداييم و به سوى او بازمى‌گرديم» (بقره: ۱۵۶). مرگ، چونان پرده‌ای که از پیشگاه وجود کنار می‌رود، انسان را به سوی کمال برتر هدایت می‌کند و او را از عالم کون و فساد رهایی می‌بخشد. این دیدگاه، مرگ را نه پایان، بلکه آغازی برای ورود به مراتب والاتر وجود می‌داند.

درنگ: مرگ، تفرق اجزای وجودی انسان است، نه فنای کلی یا اضمحلال عین ثابت، و پلی است برای انتقال به عالم بقا.

انواع مرگ: طبیعی و اخترامی

مرگ به دو گونه تقسیم می‌شود: طبیعی و اخترامی. مرگ طبیعی، چونان خاموشی چراغی که نفتش به پایان رسیده، نتیجه استیفای عمر ناسوتی است. در مقابل، مرگ اخترامی، مانند خاموشی چراغ به‌واسطه وزش باد، ناشی از اختلالات و عوامل خارجی است که حیات ناسوتی را پیش از موعد مقرر مختل می‌سازد. این تمایز، چونان خطی روشن، تفاوت میان پایان طبیعی حیات و زوال آن به‌واسطه عوارض غیرطبیعی را آشکار می‌سازد.

درنگ: مرگ طبیعی، پایان عمر ناسوتی است، در حالی که مرگ اخترامی، نتیجه اختلالات و عوامل خارجی است.

سه دسته عمر انسانی

انسان‌ها از منظر عمر ناسوتی به سه دسته تقسیم می‌شوند: کسانی که عمر طبیعی دارند، کسانی که به‌واسطه مرگ اخترامی حیاتشان کوتاه می‌شود، و گروهی که به مدد امدادات معنوی یا طبیعی، از حیات طولانی‌تری برخوردار می‌گردند. این تقسیم‌بندی، چونان نقشه‌ای دقیق، تأثیر عوامل معنوی و طبیعی را بر طول عمر انسان ترسیم می‌کند. برای مثال، اعمال خیر، مانند صدقه، می‌تواند مرگ اخترامی را به تأخیر اندازد، در حالی که گناه یا بیماری، چونان بادی تند، حیات را پیش از موعد خاموش می‌کند.

درنگ: عمر انسان‌ها به سه دسته طبیعی، اخترامی و طولانی‌شده تقسیم می‌شود که تحت تأثیر عوامل معنوی و طبیعی قرار دارند.

تأثیر عوامل طبیعی و معنوی بر عمر

عوامل طبیعی، مانند کمبود اکسیژن یا زندگی در محیط‌های بسته شهری، و عوامل معنوی، مانند گناه یا عبادت، بر طول عمر انسان تأثیر می‌گذارند. زندگی سنتی، با فضای باز و نشاط‌آفرین، به‌رغم مشکلات بهداشتی، به حیات ناسوتی کمک می‌کرد، در حالی که زندگی شهری مدرن، چونان قفسی تنگ، با محدودیت اکسیژن و فضای بسته، فرسودگی جسمی و روانی را تسریع می‌بخشد. از سوی دیگر، گناه، چونان سمی مهلک، با ایجاد قساوت و آشوب درونی، عمر را کوتاه می‌کند، در حالی که عبادت، مانند چوبی که راه‌رونده بر طناب را متعادل نگه می‌دارد، حیات را تقویت می‌نماید.

درنگ: عوامل طبیعی (مانند محیط زندگی) و معنوی (مانند گناه و عبادت) بر طول یا کوتاهی عمر انسان تأثیر می‌گذارند.

جمع‌بندی بخش نخست

مرگ، به‌عنوان تفرق اجزای وجودی، نه پایان، بلکه انتقال به عالم بقا است. این بخش، با تبیین انواع مرگ (طبیعی و اخترامی)، تقسیم‌بندی عمر انسانی و تأثیر عوامل طبیعی و معنوی بر آن، بنیانی استوار برای فهم رابطه مرگ و حیات ناسوتی فراهم می‌آورد. حیات ناسوتی، چونان مزرعه‌ای است که درو آن با مرگ طبیعی یا اخترامی فرا می‌رسد، و عوامل معنوی و طبیعی، چونان بذر و خاک، در کیفیت و طول این حیات نقش‌آفرین‌اند.

بخش دوم: ذکر و نقش آن در حیات ناسوتی

ذکر تکوینی و حفظ اجزای وجودی

همه موجودات، از انسان تا حیوان، دارای ذکر تکوینی‌اند، چنان‌که در قرآن کریم آمده است:
يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ؛ «آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمين است خدا را تسبيح مى‌گويند» (حشر: ۱). این ذکر تکوینی، چونان جریانی حیات‌بخش در شریان‌های هستی، تا زمانی که غالب باشد، اجزای وجودی را حفظ می‌کند. اما با مغلوبیت در برابر موانع طبیعی یا اخترامی، چونان چراغی که باد آن را خاموش کند، حیات ناسوتی به پایان می‌رسد.

درنگ: ذکر تکوینی در همه موجودات وجود دارد، اما با مغلوبیت در برابر موانع، حیات ناسوتی به پایان می‌رسد.

نقد ادعای حفظ حیات به‌واسطه ذکر

ادعا شده که تا یک جزء از انسان ذکر خدا بگوید، حیات ناسوتی او حفظ می‌شود. این ادعا، چونان بنایی بی‌ستون، با واقعیت مرگ در تضاد است، زیرا همه موجودات ذکر دارند، اما مرگ بر آن‌ها عارض می‌شود. اشکال این ادعا در عدم توجه به مغلوبیت ذکر است؛ ذکر، تا زمانی که غالب باشد، حیات را حفظ می‌کند، اما با غلبه موانع، چونان نیرویی که از بازوی نگه‌دارنده فرو می‌افتد، توان حفظ اجزا را از دست می‌دهد.

درنگ: ادعای حفظ حیات ناسوتی به‌واسطه ذکر، به دلیل مغلوبیت ذکر در برابر موانع، با واقعیت مرگ سازگار نیست.

غالبیت و مغلوبیت در حیات ناسوتی

حیات ناسوتی، نتیجه تعادل میان اراده و موانع است. اراده قوی، چونان بازویی نیرومند، می‌تواند موانع را مغلوب کند و حیات را حفظ نماید. اما زمانی که ذکر مغلوب موانع شود، مانند دستانی که از نگه‌داشتن بار سنگین ناتوان می‌مانند، مرگ عارض می‌گردد. این تعادل، چونان طنابی است که انسان بر آن راه می‌رود، و عبادت، مانند چوبی است که تعادل را حفظ می‌کند.

درنگ: حیات ناسوتی، نتیجه تعادل میان اراده و موانع است و مغلوبیت ذکر به مرگ منجر می‌شود.

نماز و تأثیر متقابل اعمال

نماز، به‌عنوان فعلی از انسان، فروتر از فاعل خود است، چنان‌که در نهج‌البلاغه آمده که فاعل بر فعل برتری دارد. قرآن کریم می‌فرماید:
إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ؛ «نماز از فحشا و منكر بازمى‌دارد» (عنکبوت: ۴۵). اما گناه نیز، چونان سایه‌ای تاریک، با ایجاد قساوت، اثرگذاری نماز را تضعیف می‌کند. این تأثیر متقابل، مانند نبردی میان خیر و شر در وجود انسان است که در عالم برزخ نیز ادامه می‌یابد.

درنگ: نماز از فحشا و منکر بازمی‌دارد، اما گناه نیز با ایجاد قساوت، اثرگذاری عبادت را تضعیف می‌کند.

تعارض اعمال در برزخ

اعمال حسنه و سیئه، چونان دو نیروی متخاصم، در عالم برزخ با یکدیگر درگیر می‌شوند. به نقل از شیخ بهایی، این تقابل، مانند نبردی است میان ملکی زیبا و سگی درنده که هریک نماینده اعمال انسان‌اند. اگر اعمال حسنه غالب شوند، انسان را به سوی نور هدایت می‌کنند، اما اگر سیئات چیره گردند، چونان سگی که ملک را زخمی کند، انسان را به سوی تاریکی می‌کشانند.

درنگ: اعمال حسنه و سیئه در برزخ با یکدیگر درگیر می‌شوند و یکی بر دیگری غالب می‌گردد.

جمع‌بندی بخش دوم

ذکر تکوینی، چونان جریانی حیات‌بخش، در همه موجودات جاری است، اما مغلوبیت آن در برابر موانع، به مرگ منجر می‌شود. این بخش، با نقد ادعای حفظ حیات به‌واسطه ذکر و تبیین نقش تعادل در حیات ناسوتی، نشان داد که ذکر، تا زمانی که غالب باشد، اجزای وجودی را حفظ می‌کند. نماز و اعمال خیر، مانند کلیدی برای تقویت ذکر، در برابر گناه و قساوت ایستادگی می‌کنند، اما این تقابل در برزخ نیز ادامه می‌یابد و سرنوشت انسان را رقم می‌زند.

بخش سوم: رجعت و نقد تناسخ

نقد تناسخ: سیاسی، نه فلسفی

تناسخ، که گاه به‌عنوان بازگشت روح به بدنی دیگر تصویر می‌شود، فاقد پشتوانه علمی و فلسفی است. این مفهوم، چونان توطئه‌ای برای انکار قیامت، بیش از آنکه بحثی فلسفی باشد، سیاستی برای گمراهی است. برخلاف تناسخ، که روح را در چرخه‌ای بی‌پایان از بدن‌ها می‌گرداند، اعتقاد به قیامت و رجعت، چونان ستون‌هایی استوار، بر بازگشت انسان به سوی خدا و احقاق حق تأکید دارند.

درنگ: تناسخ، فاقد پشتوانه علمی و فلسفی است و بحثی سیاسی برای انکار قیامت به شمار می‌رود.

رجعت در موت اخترامی

رجعت، اصلی شیعی است که در موت اخترامی معصومین و دشمنان آن‌ها معنا می‌یابد. معصومین، که همگی به شهادت یا مسمومیت از دنیا رفته‌اند، و دشمنانشان، که به موت اخترامی گرفتار شده‌اند، برای احقاق حق بازمی‌گردند. این رجعت، چونان عدالتی الهی، برای بازسازی حقایق و اصلاح امور است و با موت طبیعی تفاوت دارد.

درنگ: رجعت، در موت اخترامی معصومین و دشمنان آن‌ها رخ می‌دهد و برای احقاق حق است.

امکان توقف و ادامه حیات

از منظر علمی و معنوی، امکان توقف حیات (مانند ایست قلبی) و ادامه آن در آینده وجود دارد. این امکان، چونان دریچه‌ای به سوی آینده، با پیشرفت علم و اراده اولیای الهی قابل تحقق است. برای مثال، عمر طولانی برخی اولیا، مانند سلمان فارسی، ممکن است نتیجه امدادات معنوی یا طبیعی باشد، اما باید در ظرف خود بررسی شود.

درنگ: توقف و ادامه حیات، با پیشرفت علم و اراده اولیای الهی ممکن است و عمر طولانی برخی اولیا باید در ظرف خود بررسی شود.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، با نقد تناسخ به‌عنوان بحثی سیاسی و غیرفلسفی، بر تمایز آن با رجعت تأکید کرد. رجعت، به‌عنوان اصلی شیعی، در موت اخترامی معنا می‌یابد و برای احقاق حق رخ می‌دهد. امکان توقف و ادامه حیات، با پشتوانه علمی و معنوی، دریچه‌ای به سوی فهم عمیق‌تر حیات و مرگ می‌گشاید. این تحلیل، چونان چراغی هدایتگر، جایگاه رجعت را در نظام عرفانی و دینی روشن می‌سازد.

بخش چهارم: نقد روش‌های علمی و معنوی در تبیین حیات

نقد پاسخ شیخ به اشکال حفظ اجزا

شیخ در فصوص الحکم ادعا کرده که تا یک جزء از انسان ذکر بگوید، اجزای وجودی او حفظ می‌شود. اما این پاسخ، چونان بنایی بی‌ستون، به اشکال مغلوبیت ذکر توجه نکرده و ناکافی است. مرگ، نتیجه غلبه موانع بر ذکر است، نه پایان یافتن آن. این نقد، مانند آینه‌ای صاف، ضرورت دقت در تحلیل‌های عرفانی را آشکار می‌سازد.

درنگ: پاسخ شیخ به اشکال حفظ اجزا، به دلیل عدم توجه به مغلوبیت ذکر، ناکافی است.

نقد روش‌های غیرعلمی در علم دینی

برخی روش‌های غیرعلمی، مانند ادعاهای درمانی بدون پشتوانه، چونان بادهایی توخالی، به بی‌اعتمادی به دین منجر می‌شوند. برای مثال، توصیه به استفاده از آب زمزم یا تربت بدون توجه به مصلحت و پشتوانه علمی، نه‌تنها اثرگذار نیست، بلکه ایمان را تضعیف می‌کند. علم دینی باید با روش‌های علمی و دقیق، چونان آزمایشگاهی معنوی، به تولید دانش معتبر بپردازد.

درنگ: روش‌های غیرعلمی در علم دینی، مانند ادعاهای درمانی بدون پشتوانه، به بی‌اعتمادی به دین منجر می‌شوند.

نیاز به آزمایشگاه‌های معنوی

علم دینی برای پیشرفت، نیازمند آزمایشگاه‌هایی است که مفاهیم معنوی را با روش‌های علمی تست کنند. این آزمایشگاه‌ها، چونان کوره‌ای برای صیقل دادن گوهر حقیقت، باید مفاهیمی مانند ذکر و تأثیر آن بر حیات را بررسی کنند. بدون این رویکرد، علم دینی به نقالی و گفتار محدود می‌ماند و از تولید دانش اصیل بازمی‌ماند.

درنگ: علم دینی نیازمند آزمایشگاه‌های معنوی برای تست مفاهیم و تولید دانش معتبر است.

نقد نقالی در علم دینی

علم دینی نباید به نقالی و منبر محدود شود، بلکه باید چونان چشمه‌ای جوشان، دانشی نو و اصیل تولید کند. نقالی، مانند سایه‌ای گذرا، نمی‌تواند پاسخگوی نیازهای جهان مدرن باشد. علم دینی باید با ابداع و تحقیق، راه هدایت جهانی را هموار سازد.

درنگ: علم دینی باید از نقالی فاصله گرفته و با ابداع و تحقیق، دانش اصیل تولید کند.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، با نقد پاسخ شیخ به اشکال حفظ اجزا، بر ضرورت توجه به مغلوبیت ذکر تأکید کرد. همچنین، با نقد روش‌های غیرعلمی و تأکید بر نیاز به آزمایشگاه‌های معنوی، راهی برای تولید علم دینی مدرن و اصیل ترسیم نمود. علم دینی، چونان درختی پرثمر، باید از نقالی فاصله گرفته و با تحقیق و ابداع، به هدایت جهانی بپردازد.

بخش پنجم: انتقال به عالم بقا و مراتب کمال

انتقال به عالم بقا

مرگ، چونان پلی زرین، انسان را از عالم کون و فساد به عالم بقا منتقل می‌کند، چنان‌که در قرآن کریم آمده است:
إِلَيْهِ يَرْجِعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ؛ «بازگشت همه امور به سوى اوست» (هود: ۱۲۳). این انتقال، برای خلاصی از محدودیت‌های ناسوتی و رسیدن به مراتب کمال است. خداوند، در عالم بقا، مرکبی متناسب با آن عالم برای انسان فراهم می‌کند تا سلوک او در مراتب والاتر ادامه یابد.

درنگ: مرگ، انتقال به عالم بقا برای خلاصی از کون و فساد و ادامه سلوک در مراتب کمال است.

مرکب جدید در عالم بقا

در عالم بقا، خداوند مرکبی نو برای انسان مهیا می‌سازد که متناسب با اعتدال آن عالم است. این مرکب، چونان کشتی‌ای که در دریای بقا حرکت می‌کند، انسان را در مسیر کمال رهنمون می‌سازد. این دیدگاه، بر پیوستگی سلوک انسان در عوالم مختلف تأکید دارد و مرگ را نه پایان، بلکه آغازی برای حیات والاتر می‌داند.

درنگ: خداوند در عالم بقا، مرکبی متناسب برای ادامه سلوک انسان فراهم می‌کند.

جمع‌بندی بخش پنجم

مرگ، به‌عنوان انتقال به عالم بقا، انسان را از محدودیت‌های ناسوتی رهایی می‌بخشد و به سوی کمال هدایت می‌کند. مرکب جدید در عالم بقا، چونان وسیله‌ای برای ادامه سلوک، انسان را در مسیر اعتدال و کمال یاری می‌دهد. این بخش، با تبیین این انتقال و نقش آن در نظام عرفانی، جایگاه مرگ را به‌عنوان پلی به سوی حیات والاتر روشن می‌سازد.

نتیجه‌گیری نهایی

فص یونسیه، چونان گوهری در منظومه عرفان نظری، به تبیین مرگ، ذکر و حیات ناسوتی می‌پردازد. مرگ، نه فنای کلی، بلکه تفرق اجزای وجودی و انتقال به عالم بقاست. ذکر تکوینی، در همه موجودات جاری است، اما مغلوبیت آن در برابر موانع، به مرگ طبیعی یا اخترامی منجر می‌شود. رجعت، به‌عنوان اصلی شیعی، در موت اخترامی معنا می‌یابد و با تناسخ، که بحثی سیاسی و بی‌پشتوانه است، متمایز می‌گردد. علم دینی باید با روش‌های علمی و آزمایشگاه‌های معنوی، از نقالی فاصله گرفته و دانشی اصیل تولید کند. این نوشتار، با تکیه بر تحلیل‌های عمیق و تمثیلات فاخر، تلاش کرد تا این مفاهیم را در قالبی منسجم و متناسب با فضای پژوهشی ارائه دهد، در حالی که تمامی محتوای درس‌گفتارها را به‌صورت کامل حفظ نمود.

با نظارت صادق خادمی