در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 927

متن درس





شرح فصوص الحکم – فص ایوبیه (جلسه نهصد و بیست و هفتم)

شرح فصوص الحکم: فص ایوبیه (جلسه نهصد و بیست و هفتم)

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۹۲۷)

مقدمه: کاوش در مقام عارف و توحید در فص ایوبیه

فص ایوبیه از فصوص الحکم ابن‌عربی، دریچه‌ای است به سوی فهم عمیق مقام عارف در نسبت با توحید، اسباب، و رفع ضرر، که با محوریت سیره حضرت ایوب علیه‌السلام تبیین می‌گردد. این فص، با تأکید بر رجوع عارف به هویت مطلقه الهی، تمایز میان لحاظ کلی و تفصیلی، و رفع حجاب غیریت، به بررسی مفاهیم بنیادین عرفان نظری می‌پردازد. شرح حاضر، با نگاهی نقادانه به تفاسیر ناقص و با تکیه بر آیات قرآن کریم، تلاش دارد تا معارف عرفانی را با روش‌شناسی دقیق و زبانی فاخر تبیین کند. ساختار این نوشتار، با عناوین و زیرعناوین منظم، به‌گونه‌ای تنظیم شده که مفاهیم پیچیده عرفانی را با تمثیلات و استعارات فاخر برای پژوهشگران حوزه عرفان نظری و فلسفه اسلامی روشن سازد..

بخش اول: رجوع عارف به هویت مطلقه و رفع حجاب اسباب

رجوع به هویت مطلقه و توحید

عارف، در سلوک خود، به جای رجوع به اسباب خاصه و ظهورات مقید، به هویت مطلقه الهی رجوع می‌کند. هویت مطلقه، حقیقت واحد الهی است که همه اسباب و مظاهر را در بر می‌گیرد، و رجوع به آن، توحید را در قلب سالک محقق می‌سازد. این رجوع، چون نوری که از سرچشمه حقیقت ساطع می‌شود، عارف را از حجاب غیریت آزاد می‌کند.

درنگ: رجوع عارف به هویت مطلقه، توحید را محقق می‌سازد و قلب او را از حجاب غیریت مصون می‌دارد.

رجوع به اسباب مقید، اگر با لحاظ غیریت باشد، چون پرده‌ای بر قلب، مانع از شهود حقیقت می‌گردد. اما عارف، با دیدن اسباب به‌عنوان ظهورات حق، از این حجاب رهایی می‌یابد. این دیدگاه، با اصل وحدت وجود در عرفان نظری همخوانی دارد، که همه مظاهر را جلوه‌های حق می‌داند.

تمایز لحاظ کلی و تفصیلی

رجوع به هویت مطلقه، نگاهی کلی به اسباب است، در حالی که رجوع به هویت مقید، نگاهی تفصیلی به اشیاء دارد. لحاظ کلی، مظاهر را ظهورات حق می‌بیند و توحید را محقق می‌سازد، اما لحاظ تفصیلی، اگر با غیریت همراه باشد، به شرک می‌انجامد.

درنگ: تمایز میان لحاظ کلی و تفصیلی، بر تفاوت نگاه توحیدی و شرک‌آمیز تأکید دارد؛ عارف با نگاه کلی، اسباب را ظهورات حق می‌بیند.

این تمایز، چون خطی روشن، مرز میان توحید و شرک را مشخص می‌کند. عارف، با نگاهی توحیدی، چون راهرویی که در روشنایی حقیقت گام برمی‌دارد، از تاریکی شرک مصون می‌ماند.

رفع حجاب اسباب در نگاه عارف

عارف، با رجوع به اسباب مقید، اگر آن‌ها را به‌عنوان ظهورات سبب کلی (حق) ببیند، از حجاب مصون می‌ماند. اسباب مقید، در این نگاه، چون آیینه‌هایی هستند که نور حق را بازمی‌تابانند و عارف را به سوی حقیقت هدایت می‌کنند.

درنگ: عارف با دیدن اسباب مقید به‌عنوان ظهورات حق، از حجاب غیریت مصون می‌ماند و توحید را حفظ می‌کند.

این دیدگاه، اسباب را از غیریت تهی می‌سازد و عارف را به مقام جمعی رهنمون می‌کند، جایی که وحدت و کثرت در هم می‌آمیزند و حقیقت الهی در همه مظاهر متجلی می‌شود.

مقام جمعی و جمع میان توحید و کثرت

عارف در مقام جمعی، هم به حق رجوع می‌کند و هم به اسباب، اما اسباب را به‌عنوان ظهورات حق می‌بیند، نه موجوداتی مستقل. این مقام، چون قله‌ای رفیع در سلوک عرفانی، عارف را به جمع میان توحید و کثرت می‌رساند.

درنگ: مقام جمعی، عارف را به جمع میان توحید و کثرت رهنمون می‌سازد، جایی که اسباب، ظهورات حق‌اند و حجابی ایجاد نمی‌کنند.

این مقام، با مفهوم «جمع الجمع» در عرفان ابن‌عربی همخوانی دارد، که در آن، عارف وحدت را در کثرت و کثرت را در وحدت مشاهده می‌کند، چون ستاره‌ای که در آسمان بی‌کران حقیقت می‌درخشد.

نقد تفکیک کلی و جزئی در توحید

اگر عارف غیریت را از دل خود بردارد، دیگر تفاوتی میان کلی و جزئی، جمع و تفصیل، یا اسم و مظهر وجود ندارد. غیریت، ریشه شرک است، نه نوع اسباب. در توحید ناب، همه مظاهر، اعم از کلی یا جزئی، ظهورات حق‌اند.

درنگ: در توحید ناب، غیریت ریشه شرک است و با رفع آن، هیچ تفاوتی میان کلی و جزئی باقی نمی‌ماند.

این نقد، چون تیغی برنده، ریشه‌های شرک را از دل عارف جدا می‌سازد و او را به سوی حقیقت بی‌حجاب هدایت می‌کند.

جمع‌بندی بخش اول

بخش نخست، با تبیین رجوع عارف به هویت مطلقه، تمایز میان لحاظ کلی و تفصیلی، و رفع حجاب اسباب، به کاوش در مقام عارف در نسبت با توحید پرداخت. عارف، با دیدن اسباب به‌عنوان ظهورات حق، از حجاب غیریت رهایی می‌یابد و به مقام جمعی می‌رسد، جایی که وحدت و کثرت در هم می‌آمیزند. این مفاهیم، چون مشعل‌هایی فروزان، راه عارف را در سلوک توحیدی روشن می‌سازند.

بخش دوم: توحید، شرک، و روایت باطنی دل

توحید و شرک در روایت دل

شرک و توحید، به روایت باطنی دل وابسته است. اگر عارف در دل خود غیریت ببیند، دچار شرک می‌شود؛ اما اگر غیریت را از دل خود بزداید، همه مظاهر برای او ظهورات توحیدند.

درنگ: توحید و شرک، به روایت دل وابسته است؛ عارف با رفع غیریت، همه مظاهر را ظهورات حق می‌بیند.

دل عارف، چون آیینه‌ای صاف، حقیقت را بازمی‌تاباند. اگر این آیینه با غبار غیریت آلوده شود، شرک پدید می‌آید؛ اما اگر صیقل یابد، نور توحید در آن متجلی می‌گردد.

مظهر و مُظهر در رجوع عارف

رجوع عارف به اسباب، یا مظهر به مظهر است (اسباب مقید) یا مظهر به مُظهر (حق). در هر دو صورت، اگر غیریت در دل نباشد، توحید حفظ می‌شود. این رجوع، چون جریانی زلال، عارف را به سرچشمه حقیقت متصل می‌کند.

درنگ: رجوع عارف به اسباب یا حق، اگر با رفع غیریت همراه باشد، توحید را حفظ می‌کند.

این دیدگاه، با اصل «همه چیز اوست» در عرفان ابن‌عربی همخوانی دارد، که همه مظاهر را جلوه‌های حق می‌داند، چون شاخه‌هایی که از یک تنه واحد روییده‌اند.

معرفت عرفانی و بی‌حجابی

معرفت عرفانی، در بی‌حجابی، دوری از شرک، و عدم غیریت مظاهر نهفته است. عارف، با دیدن همه مظاهر به‌عنوان ظهورات الهی، قلب خود را از حجاب شرک پاک می‌کند.

درنگ: معرفت عرفانی، در رفع حجاب غیریت و دیدن مظاهر به‌عنوان ظهورات الهی نهفته است.

این معرفت، چون کلیدی زرین، درهای حقیقت را به روی عارف می‌گشاید و او را به سوی شهود بی‌حجاب هدایت می‌کند. این دیدگاه، با آیه قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ («بگو من تنها بشری مانند شمایم، به من وحی شده که خدای شما خدای یگانه است»، کهف: ۱۱۰) همخوانی دارد.

مراتب توحید در اذکار

اذکار، مراتب توحید را از مبتدی تا عالی نشان می‌دهند. ذکر لا إله إلا الله توحید مطلق است، بدون قید و غیریت. ذکر لا حول و لا قوه إلا بالله توحید مقید به حول و قوه است. اما ذکر «بحول الله اقوم و اقعد» دارای قید و غیریت (اقوم و اقعد) است.

درنگ: اذکار، مراتب توحید را از مطلق (لا إله إلا الله) تا مقید («بحول الله اقوم و اقعد») نشان می‌دهند.

این مراتب، چون پله‌های نردبانی، عارف را از کثرت به وحدت رهنمون می‌سازند. ذکر لا إله إلا الله، چون قله توحید، قلب عارف را به حقیقت بی‌قید متصل می‌کند.

لا إله إلا الله، حصن توحید

ذکر لا إله إلا الله اساس دین و حصن توحید است، که نه قید دارد و نه غیریت. در حدیث سلسله‌الذهب، این ذکر به‌عنوان کلمه توحید معرفی شده است: «کلمه لا إله إلا الله حصن من است».

درنگ: ذکر لا إله إلا الله، حصن توحید است که قلب عارف را از قید و غیریت مصون می‌دارد.

این ذکر، چون قلعه‌ای استوار، عارف را در برابر هجوم شرک و غیریت محافظت می‌کند و او را به سوی حقیقت مطلق هدایت می‌نماید.

نماز و اقوم و اقعد در توحید

در نماز، اقوم و اقعد برای عارف غیریت نیست، بلکه ظهور حق است، زیرا او این اعمال را به حق نسبت می‌دهد. این دیدگاه، اعمال ظاهری را در پرتو توحید باطنی معنا می‌کند.

درنگ: در نماز، اقوم و اقعد برای عارف ظهور حق است، نه غیریت، و این اعمال در پرتو توحید معنا می‌یابند.

این تبیین، با آیه إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ («تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌جوییم»، فاتحه: ۵) همخوانی دارد، که عبادت را ظهور توحید می‌داند.

نقد غیریت در ایاک نعبد و نستعین

اگر عارف در إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ غیریت ببیند، دچار شرک می‌شود؛ اما اگر آن را ظهور حق ببیند، توحید است. این نقد، بر اهمیت روایت باطنی در اعمال عبادی تأکید دارد.

درنگ: در إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ، غیریت شرک می‌آورد، اما دیدن آن به‌عنوان ظهور حق، توحید را محقق می‌سازد.

این دیدگاه، چون مشعلی فروزان، قلب عارف را از تاریکی شرک پاک می‌کند و او را به سوی نور توحید هدایت می‌نماید.

جمع‌بندی بخش دوم

بخش دوم، با تمرکز بر توحید و شرک در روایت دل، به بررسی معرفت عرفانی و مراتب توحید در اذکار و اعمال عبادی پرداخت. عارف، با رفع غیریت از دل، همه مظاهر را ظهورات حق می‌بیند و از حجاب شرک رهایی می‌یابد. اذکار، به‌ویژه لا إله إلا الله، چون حصن توحید، قلب عارف را از قید و غیریت مصون می‌دارند. این مفاهیم، راه عارف را در سلوک توحیدی روشن می‌سازند.

بخش سوم: نفس، غیریت، و تزکیه در سلوک عرفانی

غیریت و صفات نفسانی

غیریت در دل، ریشه تکبر، ریا، و خودخواهی است. دیدن همه موجودات به‌ع \

عنوان بنده خدا، این صفات را محو می‌کند و قلب را به سوی توحید سوق می‌دهد.

درنگ: غیریت، ریشه صفات نفسانی مانند تکبر و ریا است؛ دیدن همه به‌عنوان بنده خدا، قلب را از این صفات پاک می‌کند.

نفس، چون زمینی است که می‌تواند به گلستانی از توحید یا انباری از زباله‌های نفسانی بدل شود. رفع غیریت، این زمین را به بهشتی از معرفت الهی تبدیل می‌کند.

نفس ناطقه و زباله‌های نفسانی

نفس ناطقه، اگر آلوده به غیریت و شرک شود، چون انباری از زباله‌های نفسانی می‌گردد که متاع آن نیز زباله است. اما اگر از غیریت پاک شود، به مخزنی از معرفت توحیدی بدل می‌شود.

درنگ: نفس ناطقه، اگر آلوده به غیریت شود، انبار زباله‌های نفسانی است؛ اما با تطهیر، مخزن معرفت توحیدی می‌گردد.

این تشبیه، چون آیینه‌ای صاف، حقیقت نفس را بازمی‌نمایاند و بر ضرورت تزکیه در سلوک عرفانی تأکید دارد.

نقد تفاسیر ناقص رجوع به غیریت

تفاسیر ناقصی که عارف را از رجوع به اسباب منع می‌کنند، نادرست‌اند، زیرا همه مظاهر، بنده خدا هستند. رجوع به هر مظهری، اگر با دید توحیدی باشد، حجاب ایجاد نمی‌کند.

درنگ: منع عارف از رجوع به اسباب، نادرست است؛ همه مظاهر، بنده خدا هستند و رجوع به آن‌ها با نگاه توحیدی، توحید را حفظ می‌کند.

این نقد، چون مشعلی روشن، خطای تفاسیر غیرمستند را آشکار می‌سازد و بر جامعیت توحید تأکید دارد.

رجوع به هر مظهر در توحید

عارف می‌تواند به هر مظهری، حتی سنگ، رجوع کند، اگر آن را بنده خدا ببیند. این رجوع، چون جریانی زلال، عارف را به سرچشمه توحید متصل می‌کند.

درنگ: رجوع به هر مظهری، اگر با دید توحیدی باشد، عارف را به حقیقت متصل می‌کند و توحید را محقق می‌سازد.

این دیدگاه، با آیه أَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ («به هر سو رو کنید، آنجا وجه خداست»، بقره: ۱۱۵) همخوانی دارد، که همه مظاهر را جلوه‌های حق می‌داند.

جمع‌بندی بخش سوم

بخش سوم، با بررسی غیریت و تزکیه نفس، به تبیین نقش نفس ناطقه در سلوک عرفانی پرداخت. غیریت، ریشه صفات نفسانی است و رفع آن، قلب را به سوی توحید سوق می‌دهد. نقد تفاسیر ناقص و تأکید بر رجوع توحیدی به مظاهر، راه عارف را در سلوک روشن می‌سازد.

بخش چهارم: اولیای خدا و صفا در آخرالزمان

ادب و امانت اولیای خدا

اولیای خدا، دارای ادب مع الله (عدم غیریت) و امانت بر اسرار الهی هستند و از خلق مستورند. این ویژگی‌ها، آن‌ها را از شرک و حجاب مصون می‌دارد.

درنگ: اولیای خدا، با ادب مع الله و امانت بر اسرار الهی، از حجاب شرک مصون‌اند و از خلق مستورند.

اولیا، چون ستارگان پنهان در آسمان خلق، نور خود را در خفا می‌پراکنند و تنها خدا و خودشان آن‌ها را می‌شناسند.

امنای خدا و معرفت نفسی

امنای خدا را جز خدا و خودشان (بعضهم بعضاً) نمی‌شناسند. این معرفت، نفسی و باطنی است و از دید خلق پنهان می‌ماند.

درنگ: امنای خدا، دارای معرفت نفسی‌اند که جز خدا و خودشان، کسی از آن آگاه نیست.

این معرفت، چون گنجی نهان در اعماق دل، تنها در محضر الهی آشکار می‌شود و از دید خلق مستور است.

غربای امت و صفا در آخرالزمان

غربای امت، کسانی‌اند که در آخرالزمان، صفا و توحید را حفظ می‌کنند. اینان، هرچند نادرند، وجودشان مایه شکر است.

درنگ: غربای امت، با حفظ صفا و توحید در آخرالزمان، چون گوهرهایی نادر، مایه شکر و برکت‌اند.

این دیدگاه، با حدیث «خوشا به حال غرباء» همخوانی دارد، که غرباء را ستارگان صفا در تاریکی آخرالزمان می‌داند.

نقد فقدان صفا در علم دینی معاصر

علم دینی معاصر، با وجود پیشرفت‌های ظاهری، فاقد صفا و معنویت پیشینیان است. این فقدان، به غفلت و دوری از معنویت منجر شده است.

درنگ: علم دینی معاصر، فاقد صفا و معنویت پیشینیان است و به غفلت و انحطاط معنوی انجامیده است.

این نقد، چون آیینه‌ای صاف، انحطاط معنوی را در برابر پیشرفت ظاهری آشکار می‌سازد و بر ضرورت بازگشت به صفا تأکید دارد.

عدالت و ملکه قدسیه در اجتهاد

برخی در علم دینی، ملکه عدالت را برای اجتهاد لازم نمی‌دانند و حسن ظاهر را کافی می‌شمرند، در حالی که قدما ملکه قدسیه را شرط می‌دانستند.

درنگ: قدما ملکه قدسیه را برای اجتهاد ضروری می‌دانستند، در حالی که برخی در علم دینی معاصر، حسن ظاهر را کافی می‌شمرند.

این تفاوت، چون خطی روشن، مرز میان معیارهای قدما و معاصران را در علم دینی مشخص می‌سازد.

نقد انحرافات اجتماعی

زرنگی، حقه‌بازی، و سالوس در جامعه مدرن جایگزین صفا شده‌اند، که نشانه انحطاط معنوی است. این انحرافات، قلب جامعه را از نور معنویت تهی کرده‌اند.

درنگ: جایگزینی صفا با زرنگی و سالوس، نشانه انحطاط معنوی جامعه مدرن است.

این نقد، چون زنگ بیداری، جامعه را به بازگشت به صفا و معنویت فرا می‌خواند.

جمع‌بندی بخش چهارم

بخش چهارم، با تبیین ویژگی‌های اولیای خدا، غربای امت، و نقد فقدان صفا در علم دینی و جامعه معاصر، به کاوش در اهمیت صفا و توحید پرداخت. اولیا، با ادب و امانت، از حجاب مصون‌اند و غرباء، با حفظ صفا، گوهرهای نادر آخرالزمان‌اند.

بخش پنجم: سیره ایوب علیه‌السلام و حکمت نفسیه

سیره ایوب و صبر توحیدی

حضرت ایوب علیه‌السلام، با صبر توحیدی، در برابر بلیات عزت و رجوع به حق را حفظ کرد و دعایش مستجاب شد. این سیره، او را الگویی از صبر فعال و توحیدی معرفی می‌کند.

درنگ: حضرت ایوب علیه‌السلام، با صبر توحیدی، الگویی از عزت و رجوع به حق در برابر بلیات است.

این سیره، با آیه وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ («و بنده‌مان ایوب را یاد کن، هنگامی که پروردگارش را ندا داد»، صاد: ۴۱) همخوانی دارد، که صبر او را ستایش می‌کند.

فص ایوبیه: حکمت نفسیه یا غیبیه

فص ایوبیه، اگر حکمت نفسیه باشد، به تطهیر نفس از غیریت اشاره دارد؛ اما به حکمت غیبیه تعبیر شده است. حکمت نفسیه، نفس را محور سلوک می‌داند که می‌تواند موحد یا مشرک باشد.

درنگ: فص ایوبیه، با تأکید بر تطهیر نفس از غیریت، حکمت نفسیه را برجسته می‌سازد، هرچند به غیبیه تعبیر شده است.

نفس، چون زمینی حاصلخیز، اگر از غیریت پاک شود، موحد می‌گردد؛ اما اگر آلوده شود، به شرک می‌انجامد. این دیدگاه، با عرفان نظری همخوانی دارد.

جمع‌بندی بخش پنجم

بخش پنجم، با تبیین سیره حضرت ایوب علیه‌السلام و حکمت نفسیه فص ایوبیه، به بررسی صبر توحیدی و نقش نفس در سلوک پرداخت. ایوب علیه‌السلام، با صبر و رجوع به حق، الگویی بی‌بدیل است و حکمت نفسیه، بر تطهیر نفس از غیریت تأکید دارد.

جمع‌بندی

فص ایوبیه فصوص الحکم، با تمرکز بر مقام عارف، توحید، و سیره حضرت ایوب علیه‌السلام، به کاوش در رجوع به هویت مطلقه، رفع حجاب اسباب، و تطهیر نفس از غیریت می‌پردازد. عارف، در مقام جمعی، اسباب را ظهورات حق می‌بیند و از حجاب شرک مصون می‌ماند. اذکار، به‌ویژه لا إله إلا الله، حصن توحیدند و اولیای خدا، با ادب و امانت، گوهرهای پنهان‌اند. نقد فقدان صفا در علم دینی و جامعه معاصر، بر ضرورت بازگشت به معنویت تأکید دارد. این نوشتار، با تبیین دقیق و تفصیلی معارف عرفانی، منبعی ارزشمند برای پژوهشگران حوزه عرفان نظری و فلسفه اسلامی فراهم آورده است.

با نظارت صادق خادمی