در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 949

متن درس





حکمت رحیمیه در کلمه زکریاویه: تبیین عرفانی رحمت، استعداد و مراتب کمال

حکمت رحیمیه در کلمه زکریاویه: تبیین عرفانی رحمت، استعداد و مراتب کمال

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۹۴۹)

دیباچه: درآمدی بر حکمت رحیمیه و مقام حضرت زکریا علیه‌السلام

فص زکریاویه در فصوص الحکم ابن‌عربی، با محوریت حکمت رحیمیه، به تبیین مقام معنوی حضرت زکریا علیه‌السلام و نقش رحمت رحیمیه در وصول موجودات به کمالشان می‌پردازد. این فص، با تمرکز بر مفاهیم عمیق عرفانی مانند لسان‌های حال، قال و استعداد، مراتب اتصاف به صفات الهی (تلبس، تمثل، تحقق و تشخص)، و نقد محدودیت‌های عرفان غیرشیعی در برابر عرفان معصومان، دریچه‌ای به سوی فهم ارتباط میان اسمای الهی و تجلیات آن‌ها در سیره انبیا می‌گشاید. استاد فرزانه قدس‌سره، در درس‌گفتار جلسه نهصد و چهل و نهم، با نگاهی عمیق و نقادانه، این فص را تحلیل کرده و با استناد به آیات قرآنی و اصول عرفانی، مفاهیم را تبیین و نقد کرده‌اند. این نوشتار، با حفظ تمامی جزئیات درس‌گفتار، در قالبی علمی و دانشگاهی، مفاهیم را با زبانی متین و فاخر بازنویسی کرده و با تمثیلات ادبی، مانند چراغ‌هایی در مسیر حقیقت، راه فهم این معارف عمیق را روشن می‌سازد. متن، ضمن وفاداری به محتوای اصلی، با افزودن توضیحات تکمیلی و پیوندهای معنایی، به غنای علمی آن افزوده و نقدهای استاد را در چارچوبی منسجم ارائه می‌دهد.

بخش نخست: رحمت رحیمیه و استعداد موجودات

اثر رحمت رحیمیه در وصول به کمال

رحمت رحیمیه، مانند نسیمی فراگیر، هر موجودی را به سوی کمال خویش رهنمون می‌سازد. این رحمت، از طریق سه لسانِ استعداد، حال، یا قال، آن چیزی را به هر عینی اعطا می‌کند که به کمال او منجر می‌شود. لسان استعداد، مانند بذری در خاک وجود، ظرفیت‌های ذاتی موجود را آشکار می‌سازد. لسان حال، مانند امواجی که بر اثر شرایط محیطی پدید می‌آیند، به حالات گذرای موجود وابسته است. لسان قال، مانند کلامی که از قلب برمی‌خیزد، درخواست‌های آگاهانه موجود را شامل می‌شود. این تبیین، مانند آینه‌ای که حقیقت را منعکس می‌کند، رحمت رحیمیه را عاملی برای تحقق کمال هر موجود معرفی می‌کند که با عرفان نظری، مبنی بر فراگیری رحمت الهی، همخوانی دارد.

درنگ: رحمت رحیمیه، هر موجودی را از طریق لسان‌های استعداد، حال، یا قال، به کمال خویش می‌رساند.

استعداد موجودات و تناسب تکلیف الهی

هر موجودی، مانند رودی که در بستر خویش جاری است، به قدر استعداد خلقتش میسر است. قرآن کریم می‌فرماید:

﴿لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا﴾

«خداوند هیچ کس را جز به اندازه توانش تکلیف نمی‌کند» (بقره: ۲۸۶). این آیه، مانند چراغی که مسیر را روشن می‌کند، نشان می‌دهد که تکلیف الهی فراتر از توان عادی موجود نیست. استعداد، مانند ظرفی است که ظرفیت هر موجود را تعیین می‌کند، و تکلیف الهی، مانند آبی که به اندازه ظرف ریخته می‌شود، متناسب با این ظرفیت است. این دیدگاه، با آیه ﴿مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ همخوانی دارد که بر محدودیت تکلیف به توان عادی تأکید می‌کند.

درنگ: هر موجود به قدر استعداد خلقتش میسر است و تکلیف الهی متناسب با توان عادی اوست.

نابغه، انبیا و اولیا: بهره‌گیری کامل از استعداد

نابغه، انبیا و اولیای الهی، مانند ستارگانی درخشان در آسمان وجود، کسانی‌اند که استعداد خویش را به‌طور کامل به کار می‌گیرند، برخلاف انسان‌های عادی که تنها بخشی از توانشان را فعال می‌کنند. این تفاوت، مانند تمایز میان آتشی سرکش و شمعی کم‌فروغ، در میزان بهره‌وری از ظرفیت‌های وجودی است. انبیا و اولیا، با احاطه بر نفس و به‌کارگیری تمامی استعدادها، به مراتب والای کمال دست می‌یابند. این دیدگاه، با روان‌شناسی مدرن که بهره‌وری استعداد را عامل تمایز می‌داند، سازگار است و بر اهمیت فعلیت یافتن ظرفیت‌های باطنی تأکید دارد.

درنگ: نابغه، انبیا و اولیا با به‌کارگیری کامل استعداد خویش، به مراتب والای کمال دست می‌یابند.

ظهور اسمای الهی در انسان

همه انسان‌ها، مانند آینه‌هایی که نور الهی را منعکس می‌کنند، مظهر اسمای الهی‌اند، اما نابغه کسی است که توان بیشتری از اسما را در خود ظهور می‌دهد. این ظهور، مانند رودی که از چشمه‌ای عظیم سرچشمه می‌گیرد، در شدت و گستردگی متفاوت است. انسان عادی، مانند جویباری کوچک، تنها بخشی از اسما را متجلی می‌سازد، در حالی که اولیا و انبیا، مانند دریایی بی‌کران، تمامی اسما را در خود آشکار می‌کنند. این دیدگاه، با عرفان نظری که انسان را خلیفه‌الله می‌داند، همخوانی دارد.

درنگ: انسان‌ها مظهر اسمای الهی‌اند، اما نابغه با ظهور بیشتر اسما، به کمال والاتری می‌رسد.

تحریکات وجودی و تفاوت کردار

خصوصیات، چینش‌ها و تحریکات وجودی، مانند بادهایی که مسیر کشتی‌های وجود را تغییر می‌دهند، باعث تفاوت در کردار انسان‌ها می‌شوند. انسانی که در خطر است، مانند جنگجویی در میدان نبرد، قدرتی افزون‌تر از خود نشان می‌دهد، در حالی که در آرامش، مانند مسافری خسته، تنها بخشی از توانش را به کار می‌گیرد. این تفاوت، نتیجه تعامل استعداد ذاتی و شرایط محیطی است که مانند نقشی بر لوح وجود، رفتار انسان را شکل می‌دهد. این مفهوم، با فلسفه اسلامی که فعل را متأثر از علل می‌داند، سازگار است.

درنگ: تحریکات وجودی و شرایط محیطی، با تعامل با استعداد ذاتی، تفاوت در کردار انسان‌ها را رقم می‌زنند.

جمع‌بندی بخش نخست

رحمت رحیمیه، مانند چشمه‌ای زلال، هر موجودی را از طریق لسان‌های استعداد، حال و قال به کمال خویش می‌رساند. استعداد، مانند ظرفی که تکلیف الهی را محدود می‌کند، متناسب با توان عادی موجود است. انبیا، اولیا و نوابغ، با بهره‌گیری کامل از استعداد، مانند ستارگانی در آسمان کمال می‌درخشند. ظهور اسمای الهی در انسان‌ها، مانند آینه‌هایی با ظرفیت‌های متفاوت، مراتب کمال را نشان می‌دهد. تحریکات وجودی، مانند بادهایی که مسیر را تغییر می‌دهند، کردار انسان‌ها را متمایز می‌سازد. این بخش، با تمثیلات فاخر، مفاهیم عمیق عرفانی را برای مخاطب روشن کرده است.

بخش دوم: سلوک عرفانی و مراتب قرب الهی

استجماع در سلوک و اهمیت نشستن

استجماع در سلوک، مانند تمرکز نوری در یک نقطه، با نشستن محقق می‌شود، نه ایستادن یا خوابیدن. نشستن، مانند ظرفی که انرژی را حفظ می‌کند، تمرکز لازم برای سلوک را فراهم می‌سازد. ایستادن، بخشی از نیرو را برای تعادل مصرف می‌کند، و خوابیدن، مانند رودی که به سوی پراکندگی می‌رود، انرژی را هدر می‌دهد. سالک، مانند کشتی‌گیر آماده در میدان، با نشستن تمامی توان خود را متمرکز می‌کند تا به کمال دست یابد. این دیدگاه، با عرفان عملی که بر آداب سلوک تأکید دارد، همخوانی دارد.

درنگ: استجماع در سلوک با نشستن محقق می‌شود که انرژی را برای تمرکز و کمال حفظ می‌کند.

سجده: ظرف قرب و کمال

سجده، مانند قله‌ای که اوج قرب الهی را نشان می‌دهد، ظرف کمال است. این مرتبه، از قیام و رکوع افضل است، زیرا سالک را به خاک نزدیک‌تر می‌کند و مانند پلی میان انسان و حق، قرب بیشتری فراهم می‌سازد. سجده، مانند آینه‌ای که حقیقت عبودیت را منعکس می‌کند، نشانه تسلیم کامل به اراده الهی است. این مفهوم، با فقه شیعه که سجده را واجب و نشانه عبودیت می‌داند، سازگار است.

درنگ: سجده، به‌عنوان ظرف کمال، از قیام و رکوع افضل بوده و قرب بیشتری به خداوند فراهم می‌کند.

لسان‌های متفاوت و مراتب طلب

لسان‌های حال، قال و استعداد، مانند شاخه‌های درختی تنومند، متفاوت‌اند. برخی، مانند جویبارهایی مقید، درخواست‌های محدود دارند، و برخی، مانند رودهایی خروشان، طلب تمامیت می‌کنند. لسان قال، مانند کلامی که از قلب برمی‌خیزد، درخواست‌های آگاهانه را شامل می‌شود. لسان حال، مانند امواجی متغیر، به شرایط گذرا وابسته است. لسان استعداد، مانند بذری نهفته، ظرفیت‌های ذاتی را نشان می‌دهد. این تنوع، مانند نقشه‌ای دقیق، مراتب طلب را در نظام عرفانی تبیین می‌کند.

درنگ: لسان‌های حال، قال و استعداد، مراتب متفاوتی از طلب را نشان می‌دهند، از درخواست‌های مقید تا طلب تمامیت.

مراتب اتصاف به صفات کمال

اتصاف به صفات کمال، مانند نردبانی به سوی حق، در چهار مرتبه تلبس، تمثل، تحقق و تشخص تعریف می‌شود. تلبس، مانند لباسی که به تن می‌نشیند، ناپایدار است و ممکن است از دست برود. تمثل، مانند سایه‌ای که به حقیقت نزدیک‌تر است، مرتبه‌ای میانی است. تحقق، مانند آهن گداخته که ثابت و استوار است، پایداری بیشتری دارد. تشخص، مانند قله‌ای که تنها اولیای کامل به آن می‌رسند، عالی‌ترین مرتبه است. این سلسله‌مراتب، مانند نوری که مراتب وجود را روشن می‌کند، کمال انسانی را تبیین می‌کند.

درنگ: اتصاف به صفات کمال در مراتب تلبس، تمثل، تحقق و تشخص، با تشخص به‌عنوان عالی‌ترین مرتبه، تعریف می‌شود.

عارف محقق و تحقق حق در قلب

عارف محقق، مانند دریایی که گوهر حق را در خود جای داده، کسی است که حق را در قلبش جا داده است، نه صرفاً کسی که در علوم غور کرده باشد. این تحقق، مانند گوهری درخشان در عمق قلب، نشانه‌ای از استقرار حق در وجود سالک است. برخلاف علوم ظاهری که به دانش نظری محدود می‌شود، عارف محقق، مانند درختی که ریشه در خاک حقیقت دارد، حق را در قلب خویش متجلی می‌سازد. این مفهوم، با عرفان عملی که بر مقامات قلبی تأکید دارد، همخوانی دارد.

درنگ: عارف محقق کسی است که حق را در قلبش جا داده، نه صرفاً کسی که در علوم نظری غور کرده است.

جمع‌بندی بخش دوم

سلوک عرفانی، مانند سفری به سوی قله‌های کمال، با استجماع در نشستن و سجده به‌عنوان ظرف قرب الهی محقق می‌شود. لسان‌های حال، قال و استعداد، مانند شاخه‌های درختی تنومند، مراتب طلب را متمایز می‌کنند. مراتب اتصاف به صفات کمال، از تلبس تا تشخص، مانند نردبانی به سوی حق، مسیر سلوک را روشن می‌سازند. عارف محقق، با تحقق حق در قلب، مانند دریایی که گوهر حقیقت را در خود جای داده، به کمال می‌رسد. این بخش، با تمثیلات فاخر، مفاهیم عرفانی را برای جویندگان حقیقت روشن کرده است.

بخش سوم: وصول به کمال و نقد ناکامی

وصول عام و خاص به کمال

وصول به کمال، مانند رودی که به دریا می‌پیوندد، برای همه موجودات محقق است. قرآن کریم می‌فرماید:

﴿وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ﴾

«و رحمتم همه چیز را فرا گرفته است» (اعراف: ۱۵۶). این آیه، مانند چشمه‌ای زلال، نشان می‌دهد که هیچ موجودی در راه کمال خویش بازنمی‌ماند. کمال، مانند شاخه‌های درختی تنومند، ممکن است عام، خاص، مقید یا مطلق باشد، اما هر موجودی به اقتضای استعدادش به آن می‌رسد. این دیدگاه، رحمت الهی را فراگیر و وصول را برای همه تضمین‌شده معرفی می‌کند.

درنگ: وصول به کمال برای همه موجودات محقق است، اما ممکن است عام، خاص، مقید یا مطلق باشد.

نقد تصور ناکامی در دنیا

تصور ناکامی، مانند مرگ زودهنگام، مانند سایه‌ای واهی بر حقیقت است. هر موجودی، مانند بذری که در خاک مناسب کاشته شده، به اقتضای استعدادش به کمال می‌رسد. تصور ناکامی، مانند پرده‌ای که نور حقیقت را می‌پوشاند، با حکمت الهی ناسازگار است. این نقد، مانند کلیدی که قفل ابهام را می‌گشاید، بر تحقق کمال هر موجود به اقتضای الهی تأکید دارد و با فلسفه اسلامی که هر چیز را تابع حکمت الهی می‌داند، همخوانی دارد.

درنگ: تصور ناکامی در دنیا واهی است، زیرا هر موجودی به اقتضای استعدادش به کمال می‌رسد.

عدل الهی و نفی ظلم

قرآن کریم می‌فرماید:

﴿لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ﴾

«او به بندگانش ستمکار نیست» (فصلت: ۴۶). این آیه، مانند نوری که تاریکی‌های شک را می‌زداید، عدل الهی را تأیید می‌کند. خداوند، حتی به قدر ذره‌ای، به بندگانش ظلم نمی‌کند، و هر موجودی به کمال خویش می‌رسد. ظلم، مانند سایه‌ای که در برابر نور الهی محو می‌شود، در ذات حق جایی ندارد. این مفهوم، با کلام شیعه که خداوند را عادل مطلق می‌داند، همخوانی دارد.

درنگ: خداوند به بندگانش ظلم نمی‌کند و هر موجودی به کمال خویش می‌رسد.

نقد نسخه مقال در متن

استفاده از لفظ «القال» در متن فصوص الحکم نادرست است و باید «المقال» باشد، زیرا «قال» فعل ماضی است و نیاز به مضاف دارد. این نقد، مانند آینه‌ای که خطای نگارش را نشان می‌دهد، بر دقت در نسخه‌شناسی متون عرفانی تأکید دارد. اصلاح این لفظ، مانند صیقل دادن گوهر حقیقت، متن را از ابهام می‌رهاند و با روش‌شناسی نقد متون که بر صحت لفظی تأکید دارد، سازگار است.

درنگ: لفظ «القال» نادرست است و باید «المقال» باشد، زیرا «قال» نیاز به مضاف دارد.

تفاوت استعداد و حال

استعداد، مانند ریشه‌ای نهفته در خاک وجود، توان باطنی انسان است، اما حال، مانند امواجی که بر سطح دریا پدید می‌آیند، قدرت را تحت تأثیر قرار می‌دهد. انسانی که در عصبانیت است، مانند جنگجویی در میدان، قدرتی افزون‌تر نشان می‌دهد، اما در آرامش، مانند مسافری خسته، توانش کاهش می‌یابد. این تمایز، مانند خطوطی روشن در نقشه وجود، تفاوت میان ظرفیت ذاتی و حالات گذرا را نشان می‌دهد و با روان‌شناسی که رفتار را متأثر از حالات می‌داند، سازگار است.

درنگ: استعداد، توان باطنی است، اما حال، مانند عصبانیت یا آرامش، قدرت را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

جمع‌بندی بخش سوم

وصول به کمال، مانند رودی که به دریا می‌پیوندد، برای همه موجودات محقق است و رحمت الهی، مانند چشمه‌ای زلال، همه چیز را در بر می‌گیرد. تصور ناکامی، مانند سایه‌ای واهی، با حکمت الهی ناسازگار است. عدل الهی، مانند نوری که ظلم را محو می‌کند، کمال هر موجود را تضمین می‌کند. نقد لفظ «القال» و تمایز استعداد و حال، مانند آینه‌هایی که حقیقت را منعکس می‌کنند، دقت در متون و مفاهیم عرفانی را نشان می‌دهند. این بخش، با تمثیلات فاخر، مفاهیم عمیق را روشن ساخته است.

بخش چهارم: دعا، رحمت و مراتب عرفانی

دعای محجوبان و محدودیت‌های آن

محجوبان، مانند مسافرانی در تاریکی، از خداوند رحمت، مغفرت، بهشت و دوری از آتش می‌خواهند. این دعا، مانند درخواستی که در چارچوب منافع شخصی محصور است، خودخواهانه تلقی می‌شود. محجوبان، مانند کسانی که تنها سایه‌ای از حقیقت را می‌بینند، به دنبال منافع محدود خویش‌اند. این مفهوم، با عرفان نظری که دعای مقید را نازل می‌داند، همخوانی دارد.

درنگ: دعای محجوبان، به دلیل تمرکز بر منافع شخصی، خودخواهانه و محدود است.

دعای عام و خاص

دعای عام، مانند دریایی که همه را در بر می‌گیرد، برای همه موجودات است، اما دعای خاص، مانند قله‌ای که تنها سالکان والا به آن می‌رسند، به کمال انقطاع و ترک نفس منجر می‌شود. دعای خاص، مانند نسیمی که از حقیقت برمی‌خیزد، متعالی و بی‌نفس است. این دیدگاه، با عرفان عملی که دعای بی‌نفس را افضل می‌داند، سازگار است.

درنگ: دعای عام برای همه است، اما دعای خاص، با ترک نفس، به کمال متعالی می‌رسد.

اهل کشف و طلب رحمت

اهل کشف، مانند جویندگان گوهری در اعماق، اتصاف به رحمت را طلب می‌کنند تا رحیم شوند، نه صرفاً مشمول رحمت. این طلب، مانند نوری که در قلب سالک می‌درخشد، آن‌ها را به تخلق به صفات الهی رهنمون می‌سازد. رحمت اهل کشف، مانند چشمه‌ای از حضرت الهی مطلقه (الله) سرچشمه می‌گیرد، نه از اسمای مقید مانند رزاق یا کریم. این مفهوم، با توحید ذاتی که الله را جامع اسما می‌داند، همخوانی دارد.

درنگ: اهل کشف، اتصاف به رحمت را از حضرت الهی مطلقه طلب می‌کنند تا رحیم شوند.

نقد دعای «ارحمنا»

گفتن «ارحمنا» به جای «اللهم ارحمني»، مانند کلامی که از جمع برمی‌خیزد، لسان عام است و تلطیف بیشتری دارد. این دعا، مانند نسیمی که همه را در بر می‌گیرد، جمعی‌تر و متعالی‌تر است. این نقد، مانند آینه‌ای که تأثیر لفظ را نشان می‌دهد، بر اهمیت واژگان در دعا تأکید دارد و با زبان‌شناسی عرفانی که لفظ را مؤثر می‌داند، سازگار است.

درنگ: دعای «ارحمنا» به دلیل لسان عام، جمعی‌تر و متعالی‌تر از «اللهم ارحمني» است.

راحمین و ایثار در عرفان شیعه

اهل کشف، با دریافت رحمت، مانند چشمه‌هایی که به خود و دیگران جاری می‌شوند، به خود و غیر رحم می‌کنند. اما اولیای شیعه، مانند ستارگانی که نورشان همه را روشن می‌کند، ابتدا به غیر و سپس به خود رحم می‌کنند. این ایثار، مانند گوهری درخشان، متعالی‌تر از انفاق است که ممکن است با نفاق همراه باشد. قرآن کریم می‌فرماید:

﴿وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ﴾

«و دیگران را بر خود مقدم می‌دارند، هرچند خود نیازمند باشند» (حشر: ۹). این آیه، مانند نوری که حقیقت ایثار را روشن می‌کند، عرفان شیعه را متعالی‌تر از عرفان غیرشیعی معرفی می‌کند.

درنگ: اولیای شیعه، با ایثار، ابتدا به غیر و سپس به خود رحم می‌کنند که متعالی‌تر از انفاق است.

جمع‌بندی بخش چهارم

دعای محجوبان، مانند سایه‌ای محدود، به منافع شخصی محصور است، اما دعای خاص، مانند نسیمی متعالی، به کمال انقطاع می‌رسد. اهل کشف، مانند جویندگان حقیقت، اتصاف به رحمت را از حضرت الهی مطلقه طلب می‌کنند. دعای «ارحمنا»، مانند کلامی جمعی، متعالی‌تر از دعای فردی است. ایثار اولیای شیعه، مانند گوهری درخشان، عرفان شیعه را متمایز می‌سازد. این بخش، با تمثیلات فاخر، مفاهیم دعا و رحمت را تبیین کرده است.

بخش پنجم: عبودیت، ربوبیت و مراتب کمال

مکاشفین و محققین در مقام عبودیت

مکاشفین، مانند مسافرانی که در جست‌وجوی نورند، گاه رحمت را طلب می‌کنند، اما محققین، مانند کوه‌هایی استوار در برابر حق، در مقام عبودیت هیچ طلبی ندارند. این مقام، مانند دریایی که تمامی امواج را در خود جای داده، خالص‌ترین مرتبه سلوک است. محققین، مانند کسانی که حق را در قلبشان جا داده‌اند، از ربوبیت که با طلب همراه است، به عبودیت که تسلیم محض است، روی می‌آورند. این مفهوم، با عرفان عملی که عبودیت را اوج سلوک می‌داند، همخوانی دارد.

درنگ: محققین در مقام عبودیت، هیچ طلبی ندارند و عبودیت را بر ربوبیت ترجیح می‌دهند.

نقد تعمیم عبودیت به مکاشفین

تعمیم مقام عبودیت به همه مکاشفین، مانند گستردن سایه‌ای یکسان بر کوه‌های متفاوت، نادرست است. قرآن کریم می‌فرماید:

﴿فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ﴾

«برخی را بر برخی برتری دادیم» (اسراء: ۲۱). این آیه، مانند نوری که تفاوت‌ها را روشن می‌کند، مراتب متمایز مکاشفین را تأیید می‌کند. این نقد، مانند کلیدی که قفل ابهام را می‌گشاید، بر ضرورت توجه به مراتب وجودی تأکید دارد.

درنگ: تعمیم مقام عبودیت به همه مکاشفین نادرست است، زیرا مراتب وجودی متفاوت‌اند.

اتصاف و نفی ظهور در عبودیت

مراد از عبودیت، اتصاف به آن است، نه ظهور که با امر و ربوبیت همراه است. اتصاف، مانند ریشه‌ای که در خاک حقیقت فرو می‌رود، تخلق به صفات الهی را نشان می‌دهد، در حالی که ظهور، مانند سایه‌ای که امر را در بر دارد، به ربوبیت نزدیک‌تر است. این تمایز، مانند خطوطی روشن در نقشه سلوک، مسیر عبودیت را از ربوبیت جدا می‌سازد.

درنگ: عبودیت به معنای اتصاف به صفات الهی است، نه ظهور که با ربوبیت همراه است.

تشخص اولیای کامل

تشخص به حق، مانند قله‌ای که تنها اولیای کامل به آن می‌رسند، عالی‌ترین مرتبه کمال است. این مرتبه، مانند گوهری که در عمق دریا می‌درخشد، در اولیای کامل، به‌ویژه در وجود مبارک امام حسین علیه‌السلام، متجلی شده است. در ظهر عاشورا، مانند نوری که در تاریکی بلا می‌درخشد، تشخص الهی ایشان با نزول حق آشکار شد. این مفهوم، با عرفان شیعه که ائمه را مظاهر حق می‌داند، همخوانی دارد.

درنگ: تشخص به حق، عالی‌ترین مرتبه کمال است که در اولیای کامل، به‌ویژه امام حسین علیه‌السلام، متجلی شده است.

جمع‌بندی بخش پنجم

محققین، مانند کوه‌هایی استوار، در مقام عبودیت هیچ طلبی ندارند و این مقام را بر ربوبیت ترجیح می‌دهند. تعمیم عبودیت به همه مکاشفین، مانند سایه‌ای نادرست، با مراتب وجودی ناسازگار است. اتصاف به عبودیت، مانند ریشه‌ای در خاک حقیقت، از ظهور متمایز است. تشخص، مانند گوهری درخشان، در اولیای کامل، به‌ویژه امام حسین علیه‌السلام، متجلی شده است. این بخش، با تمثیلات فاخر، مراتب عبودیت و کمال را روشن کرده است.

بخش ششم: نقد عرفان و ضرورت تربیت معنوی

خطر سوء ظن در سلوک

در سلوک عرفانی، سوء ظن در دل اولیا، مانند خاری که قلب را می‌آزارد، معادل گناه است، برخلاف شرع که گناه را به فعل محدود می‌کند. این سخت‌گیری، مانند تیغی که قلب سالک را صیقل می‌دهد، نشان‌دهنده دقت الهی در سلوک است. سوء ظن، مانند سایه‌ای که نور حقیقت را می‌پوشاند، در قلب اولیا محفوظ است و بلا را به دنبال دارد. این مفهوم، با عرفان عملی که قلب را محور می‌داند، همخوانی دارد.

درنگ: سوء ظن در سلوک، معادل گناه است و در قلب اولیا محفوظ است.

بلا و ولایت

بلا برای اولیا، مانند تیغی که گوهر وجود را صیقل می‌دهد، نتیجه سوء ظن قلبی است. این بلا، مانند رعد و برقی در آسمان ولایت، امتحان الهی برای اولیاست. اسناد این بلاها، مانند کتابی مهر و موم شده در نزد حق، در قلب اولیا محفوظ است. این دیدگاه، با عرفان شیعه که بلا را امتحان اولیا می‌داند، سازگار است.

درنگ: بلا برای اولیا نتیجه سوء ظن قلبی است و اسناد آن در قلبشان محفوظ است.

مخلصین و خطر عظیم

مخلصین، مانند کوه‌نوردانی که در قله‌های خطرناک گام برمی‌دارند، در خطر عظیم‌اند، زیرا کوچک‌ترین خطای قلبی، مانند پر کاهی که کوهی را فرو می‌ریزد، عذاب را به دنبال دارد. این خطر، مانند آتشی که قلب را می‌آزماید، شدت آزمون الهی را نشان می‌دهد. این مفهوم، با حدیث «المخلصون فی خطر عظیم» (مخلصان در خطر بزرگی‌اند) همخوانی دارد.

درنگ: مخلصین در خطر عظیم‌اند، زیرا کوچک‌ترین خطای قلبی برایشان عذاب می‌آورد.

اهمیت مربی در تربیت معنوی

فقدان مربی در علم دینی، مانند کاشتن بذری در خاک نامناسب، به عوارض سلوک منجر می‌شود. تربیت بدون استاد، مانند بنایی بدون پایه، ناقص است. استاد، مانند چراغی که مسیر را روشن می‌کند، سالک را از خطاها بازمی‌دارد. این نقد، مانند آینه‌ای که عیوب را نشان می‌دهد، بر ضرورت مربی در سلوک تأکید دارد و با سنت عرفانی که استاد را ضروری می‌داند، سازگار است.

درنگ: فقدان مربی در علم دینی به عوارض سلوک منجر می‌شود، زیرا تربیت بدون استاد ناقص است.

نشست در تربیت و تحمل کمال

هر کمالی، مانند بنایی که نیاز به پایه دارد، به نشست و استقرار نیاز دارد. بدون نشست، مانند بنایی که فرو می‌ریزد، عوارض ایجاد می‌شود. سالک، مانند درختی که ریشه در خاک دارد، باید لوازم کمال را تحمل کند تا به ثبات برسد. این مفهوم، با عرفان عملی که تعادل را شرط سلوک می‌داند، همخوانی دارد.

درنگ: هر کمالی نیاز به نشست و تحمل لوازم دارد، وگرنه به عوارض منجر می‌شود.

نقد رویکردهای کتاب‌محور در علم دینی

علم دینی، گاه به دلیل تکیه بر متون بدون مربی، مانند بنایی بدون معمار، ناقص می‌ماند. استاد، مانند کلیدی که درهای معرفت را می‌گشاید، از کتاب ارزشمندتر است. خواندن متنی ساده با استاد خوب، مانند گوهری که در دست استاد صیقل می‌یابد، از خواندن متون پیچیده بدون مربی ارزشمندتر است. این نقد، بر ضرورت بازنگری در روش‌های آموزشی تأکید دارد.

درنگ: علم دینی بدون مربی ناقص است و استاد از کتاب ارزشمندتر است.

جمع‌بندی بخش ششم

سوء ظن در سلوک، مانند خاری در قلب، معادل گناه است و بلا را برای اولیا به دنبال دارد. مخلصین، مانند کوه‌نوردانی در قله‌های خطر، در معرض آزمون‌های سخت الهی‌اند. فقدان مربی و تکیه بر متون بدون استاد، مانند بنایی بدون پایه، علم دینی را ناقص می‌کند. نشست و تحمل لوازم کمال، مانند ریشه‌ای در خاک، شرط ثبات در سلوک است. این بخش، با تمثیلات فاخر، اهمیت تربیت معنوی را روشن ساخته است.

بخش هفتم: مراتب تخلق و لوازم کمال

تخلق، تحقق و تشخص

تخلق به اخلاق الله، مانند لباسی که به تن روح می‌نشیند، حتی در کافر ممکن است، اما تحقق و تشخص، مانند گوهرهایی که تنها در قلب مؤمنین می‌درخشند، خاص مؤمنان است. تحقق، مانند آهن گداخته که تغییر نمی‌کند، پایدار است، و تشخص، مانند قله‌ای که تنها اولیای کامل به آن می‌رسند، عالی‌ترین مرتبه است. این مفهوم، با فلسفه اسلامی که ایمان را شرط کمال می‌داند، همخوانی دارد.

درنگ: تخلق به اخلاق الله عام است، اما تحقق و تشخص خاص مؤمنین و اولیای کامل است.

تلبس و ناپایداری آن

تلبس، مانند لباسی که به آسانی درمی‌آید، ناپایدار است و بدون تحقق، مانند سایه‌ای که محو می‌شود، به تناقض می‌انجامد. عارفی که به سگ رحم می‌کند اما به فرزندش ظلم می‌ورزد، مانند کسی است که لباسی زیبا بر تن دارد اما باطنش ناسازگار است. این نقد، مانند آینه‌ای که حقیقت را نشان می‌دهد، بر ضرورت تحقق در سلوک تأکید دارد.

درنگ: تلبس بدون تحقق ناپایدار است و به تناقض منجر می‌شود.

تمثل، تحقق و تشخص

تمثل، مانند سایه‌ای که به حقیقت نزدیک‌تر است، از تلبس بالاتر است، اما تحقق و تشخص، مانند قله‌های رفیع، مراتب عالی‌تری‌اند. تحقق، مانند آهن استوار، تغییر نمی‌کند، و تشخص، مانند گوهری که در قلب اولیا می‌درخشد، اوج کمال است. این سلسله‌مراتب، مانند نردبانی به سوی حق، مسیر سلوک را روشن می‌سازد.

درنگ: تمثل از تلبس بالاتر است، اما تحقق و تشخص مراتب عالی‌تری در سلوک‌اند.

لوازم کمال و تحمل عوارض

هر کمالی، مانند درختی که میوه می‌دهد، نیازمند تحمل لوازم و عوارض است. بدون تحمل، مانند برفی که انبار می‌شود، کمال به نقص تبدیل می‌شود. سالک، مانند کشاورزی که زمین را آماده می‌کند، باید لوازم کمال را تحمل کند تا به ثبات برسد. این مفهوم، با عرفان عملی که سلوک را همراه با رنج می‌داند، سازگار است.

درنگ: هر کمالی نیازمند تحمل لوازم و عوارض است، وگرنه به نقص تبدیل می‌شود.

جمع‌بندی بخش هفتم

تخلق به اخلاق الله، مانند لباسی بر تن روح، عام است، اما تحقق و تشخص، مانند گوهرهایی در قلب مؤمنین، خاص اولیای کامل است. تلبس، مانند سایه‌ای ناپایدار، بدون تحقق به تناقض می‌انجامد. تمثل، تحقق و تشخص، مانند نردبانی به سوی حق، مراتب کمال را نشان می‌دهند. تحمل لوازم کمال، مانند ریشه‌ای در خاک، شرط ثبات در سلوک است. این بخش، با تمثیلات فاخر، مراتب تخلق و لوازم کمال را روشن کرده است.

نتیجه‌گیری

فص زکریاویه در فصوص الحکم، با تمرکز بر حکمت رحیمیه، به تبیین مقام حضرت زکریا علیه‌السلام و مفاهیم عرفانی مانند رحمت رحیمیه، استعداد و مراتب کمال می‌پردازد. رحمت رحیمیه، مانند چشمه‌ای زلال، هر موجودی را به کمال خویش می‌رساند. استعداد، مانند ظرفی که تکلیف را محدود می‌کند، و انبیا و اولیا، مانند ستارگانی درخشان، با بهره‌گیری کامل از آن به کمال می‌رسند. سجده، مانند قله‌ای رفیع، ظرف قرب الهی است. مراتب اتصاف، از تلبس تا تشخص، مانند نردبانی به سوی حق، مسیر سلوک را روشن می‌کنند. نقد تصور ناکامی و تأکید بر عدل الهی، مانند نوری که تاریکی‌ها را می‌زداید، حکمت الهی را آشکار می‌سازد. عرفان شیعه، با ایثار و تشخص اولیا، مانند گوهری درخشان، متعالی‌تر از عرفان غیرشیعی است. فقدان مربی و تکیه بر متون بدون استاد، مانند بنایی بدون پایه، علم دینی را ناقص می‌کند. این نوشتار، با تمثیلات فاخر، مانند چراغ‌هایی در مسیر حقیقت، معارف عرفانی و فلسفی را برای جویندگان حقیقت روشن ساخته است.

با نظارت صادق خادمی