در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 956

متن درس





کاوش در وحدت ذات و صفات الهی: تأملات عرفانی و فلسفی در فص زکریاویه

کاوش در وحدت ذات و صفات الهی: تأملات عرفانی و فلسفی در فص زکریاویه

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۹۵۶)

دیباچه

فص زکریاویه از فصوص الحکم ابن عربی، چون گوهری درخشان در خزانه عرفان نظری، به تبیین رابطه میان ذات و صفات الهی می‌پردازد. این فص، با نگاهی عمیق به اسما و صفات، دریچه‌ای به سوی حقیقت وحدت وجود می‌گشاید. درس‌گفتار جلسه ۹۵۶، که در تاریخ بیست و هفتم آبان ۱۳۸۵ ارائه شده، با رویکردی نقادانه و مبتنی بر فلسفه اسلامی و عرفان شیعی، دیدگاه‌های ابن عربی را مورد ارزیابی قرار داده است. این نوشتار، با تجمیع محتوای درس‌گفتار و تحلیل‌های تکمیلی، متنی نظام‌مند، علمی و دانشگاهی ارائه می‌دهد که چون مشعلی، مسیر تأمل در اسما و صفات الهی را روشن می‌سازد. متن با آیات قرآنی، نقدهای فلسفی، و تمثیلات فاخر غنی شده و ساختاری منسجم یافته تا پاسخگوی نیازهای پژوهشی مخاطبان باشد.

بخش نخست: مبانی نظری اسما و صفات الهی

ارزیابی عبارت حسنه در توصیف صفات

ابن عربی در فص زکریاویه، صفات الهی را با عبارتی توصیف می‌کند که «حسنه» نامیده شده: «وَ هِي عِبَارَةٌ حَسَنَةٌ وَغَيْرَ هَذِهِ ٱلْعِبَارَةِ فَحَقُّ بِٱلْأَمْرِ مِنْهَا». این عبارت، هرچند به ظاهر نیکو است، اما استاد فرزانه قدس‌سره معتقدند که عبارتی دیگر وجود دارد که به حقیقت امر نزدیک‌تر است. این دیدگاه، نشان‌دهنده نقدی عمیق بر روش‌های کلامی در توصیف صفات الهی است که گاه به ابهام یا تناقض می‌انجامد. تأکید بر وجود عبارتی «احق» بیانگر جست‌وجوی دقتی فلسفی و عرفانی است که از اشکالات کلامی رایج مبرا باشد.

درنگ: عبارت حسنه در توصیف صفات، هرچند نیکو است، اما عبارتی دیگر به حقیقت امر نزدیک‌تر است، زیرا از ابهامات کلامی مبراست.

این نقد، چون تیغی است که پرده‌های ابهام را از چهره حقیقت کنار می‌زند.

چالش‌های تاریخی در فهم اسما و صفات

در گذشته، متکلمان در فهم اسما و صفات الهی با دشواری‌های فراوانی مواجه بودند: «حالا نسبت به اسما و صفات الهى آن طور كه بيان شد ديگر ما مشكل نداريم اما اينها در سابق مشكل خيلى داشتند». هر نظریه‌ای که ارائه می‌دادند، به اشکالی منجر می‌شد، زیرا تبیین رابطه میان ذات و صفات الهی، گویی چون حل معمایی پیچیده، نیازمند دقتی فلسفی و عرفانی بود. این مشکلات، ریشه در ناتوانی در حل مسئله وحدت و کثرت داشت.

درنگ: متکلمان گذشته در فهم اسما و صفات الهی با دشواری‌های فراوانی مواجه بودند، زیرا هر نظریه به اشکالی فلسفی منجر می‌شد.

این تبیین، چون نقشه‌ای است که مسیر پرپیچ‌وخم تاریخ کلام را روشن می‌سازد.

جمع‌بندی بخش نخست

بخش نخست، به ارزیابی عبارت حسنه و چالش‌های تاریخی در فهم اسما و صفات پرداخت. نقد ابن عربی بر محدودیت‌های کلامی و تأکید بر نیاز به عبارتی دقیق‌تر، پایه‌ای برای کاوش‌های فلسفی و عرفانی فراهم آورد.

بخش دوم: نقد نظریه زاید بودن صفات

دیدگاه زاید بودن صفات بر ذات

یکی از نظریه‌های کلامی، اسما و صفات الهی را زاید بر ذات و غیر از آن می‌داند: «اسما و صفات الهى زايد بر ذات است يعنى غير ذات است». این دیدگاه، گویی ذات الهی را چون هسته‌ای جدا از صفات تصور می‌کند، حال آنکه این جدایی به مشکلات فلسفی متعددی منجر می‌شود.

درنگ: نظریه زاید بودن صفات بر ذات، به دلیل نقض وحدت الهی، از نظر فلسفی مردود است.

این نقد، چون مشعلی است که تاریکی‌های این نظریه را روشن می‌سازد.

اشکال در وجوب یا امکان صفات زاید

اگر صفات زاید بر ذات باشند، دو حالت پیش می‌آید: یا ممکن‌اند که با وجوب ذات الهی ناسازگار است، یا واجب‌اند که به تعدد واجب‌الوجود می‌انجامد: «اگر صفات زايد باشد ديگر نمي‌تواند كه واجب باشد». هر دو حالت، از منظر فلسفی، گویی بن‌بستی است که راه به حقیقت نمی‌برد.

درنگ: صفات زاید یا ممکن‌اند که با وجوب ذات ناسازگار است، یا واجب‌اند که به تعدد واجب‌الوجود منجر می‌شود.

این استدلال، چون تیری است که به قلب تناقضات این نظریه فرو می‌رود.

قدمای ثمانیه در دیدگاه اشعری

اشعریان، هشت صفت اصلی (قدمای ثمانیه) شامل علم، قدرت، حیات، اراده، سمع، بصر، کلام و بقا را زاید بر ذات و در عین حال واجب می‌دانستند: «آنهايى كه مثل اشعرى مي‌گفتند مي‌شد قدماى ثمانيه». این دیدگاه، با احتساب ذات، به نُه واجب‌الوجود منجر می‌شود که نقض وحدت الهی است.

درنگ: قدمای ثمانیه در دیدگاه اشعری، به دلیل ایجاد تعدد در واجب‌الوجود، از نظر فلسفی ناپذیرفتنی است.

این نقد، گویی پرده‌ای است که از حقیقت وحدت الهی کنار می‌رود.

جمع‌بندی بخش دوم

بخش دوم، نظریه زاید بودن صفات را مورد نقد قرار داد. اشکالات فلسفی این دیدگاه، از جمله ناسازگاری با وجوب ذات و تعدد واجب‌الوجود، آن را مردود ساخت. این نقدها، بر ضرورت تبیینی منسجم‌تر تأکید دارند.

بخش سوم: نقد نظریه معانی در صفات

معانی لا موجود و لا معدوم

نظریه‌ای دیگر، صفات الهی را معانی لا موجود و لا معدوم تعریف می‌کند: «صفات پروردگار معانى هستند، لا موجودا و لا معدوما». این دیدگاه، گویی صفات را در برزخی از وجود و عدم معلق می‌سازد، حال آنکه از نظر فلسفی، هر چیزی یا موجود است یا معدوم.

درنگ: مفهوم لا موجود و لا معدوم برای صفات، به دلیل ناسازگاری با اصول وجودشناسی، مردود است.

این نقد، چون کلیدی است که قفل ابهامات کلامی را می‌گشاید.

نقد معانی عینی یا غیر عینی

حتی اگر معانی را عين ذات بدانیم، این نظریه نادرست است: «معانى حرف غلطى است». اساساً مفهوم معانی در این چارچوب فاقد مبنای فلسفی است، زیرا نمی‌توان صفات را در وضعیتی نامتعین توصیف کرد.

درنگ: معانی، چه عين ذات باشند و چه غیر آن، به دلیل فقدان مبنای فلسفی، نمی‌توانند صفات الهی را توصیف کنند.

این تبیین، گویی نوری است که تاریکی‌های نظریه معانی را می‌زداید.

جمع‌بندی بخش سوم

بخش سوم، با نقد نظریه معانی لا موجود و لا معدوم، نشان داد که این دیدگاه به دلیل ناسازگاری با اصول وجودشناسی، نمی‌تواند تبیینی معتبر از صفات الهی ارائه دهد.

بخش چهارم: عینی بودن صفات و چالش‌های اثبات آن

دشواری اثبات عینی بودن صفات

ادعای عینی بودن صفات با ذات، نیازمند اثبات فلسفی است: «اگر بگويى كه صفات عين ذات است و وجود هم دارد، اين مثبت مي‌خواهد». این اثبات، به دلیل پیچیدگی مسئله وحدت و کثرت، گویی چون صعودی دشوار به قله حقیقت است.

درنگ: اثبات عینی بودن صفات با ذات، نیازمند استدلال فلسفی است که از دشواری‌های بسیاری برخوردار است.

این تبیین، چالش‌های فلسفی این مسئله را چون نقشه‌ای روشن می‌سازد.

مشکل تعدد صفات و وحدت ذات

چگونه می‌توان وحدت ذات را با کثرت صفات جمع کرد؟ «چطور هزار تا مي‌شود يكى». این پرسش، گویی قلب مسئله وحدت و کثرت در فلسفه الهی است که نیازمند تبیینی عرفانی و فلسفی است.

درنگ: جمع میان وحدت ذات و کثرت صفات، یکی از دشوارترین مسائل فلسفی و عرفانی است.

این پرسش، چون دری است که به سوی تأملات عمیق عرفانی گشوده می‌شود.

دیدگاه ابن عربی در عینی بودن صفات

ابن عربی صفات را عين ذات می‌داند، اما برای اوصاف معانی قائل است: «شيخ مي‌گويد صفات عين ذات است ولى معانى قايل مي‌شود». این دیدگاه، به دلیل تناقض در جمع میان عینی بودن و نظریه معانی، گویی چون آینه‌ای شکسته، حقیقت را ناقص بازمی‌تاباند.

درنگ: دیدگاه ابن عربی در عینی بودن صفات، به دلیل قائل شدن به معانی، با تناقض مواجه است.

این نقد، چون مشعلی است که کاستی‌های این دیدگاه را روشن می‌سازد.

جمع‌بندی بخش چهارم

بخش چهارم، چالش‌های اثبات عینی بودن صفات و تناقضات دیدگاه ابن عربی را بررسی کرد. دشواری استدلال فلسفی و مسئله وحدت و کثرت، بر ضرورت تبیینی دقیق‌تر تأکید دارند.

بخش پنجم: نقد دیدگاه‌های اشعری و معتزلی

نقص دیدگاه اشعری

دیدگاه اشعری در تبیین صفات، به دلیل فقدان انسجام فلسفی، ناقص است: «يك حرف اشعرى است كه خيلى ناقص است». این مکتب، گویی در تبیین رابطه ذات و صفات، به بن‌بست‌هایی فلسفی گرفتار آمده است.

درنگ: دیدگاه اشعری در تبیین صفات، به دلیل فقدان انسجام فلسفی، ناقص و ناپذیرفتنی است.

این نقد، چون آیینه‌ای است که کاستی‌های این مکتب را بازمی‌تاباند.

عقلانیت معتزلی در مقایسه با اشعری

معتزلیان، به دلیل رویکرد عقلانی‌تر، از اشعریان جدا شدند: «معتزلى‌ها معقول‌تر فكر مي‌كردند». این جدایی، گویی چون شاخه‌ای است که از تنه خشکیده اشعری‌گری جدا شده تا به سوی حقیقت ریشه دواند.

درنگ: معتزلیان، به دلیل عقلانیت بیشتر، از اشعریان جدا شدند و به حقیقت نزدیک‌ترند.

این تبیین، مسیر عقلانی معتزلیان را روشن می‌سازد.

نزدیکی معتزلی به شیعه

معتزلیان، به دلیل تأکید بر عقلانیت، به مکتب شیعه نزدیک‌ترند: «معتزلى‌ها به شيعه نزديك‌ترند». این نزدیکی، در اشتراک در برخی اصول عقلانی، مانند نقد صفات زاید، ریشه دارد.

درنگ: معتزلیان، به دلیل عقلانیت، به مکتب شیعه نزدیک‌ترند تا اشعریان.

این دیدگاه، پیوند عقلانی میان مکاتب را چون پلی استوار می‌نمایاند.

جمع‌بندی بخش پنجم

بخش پنجم، با نقد دیدگاه اشعری و تبیین عقلانیت معتزلی، جایگاه این مکاتب را در تاریخ کلام روشن ساخت. نزدیکی معتزلیان به شیعه، بر اهمیت عقلانیت در تبیین صفات تأکید داشت.

بخش ششم: دیدگاه عرفانی تعینات ذات

صفات به عنوان تعینات ذات

استاد فرزانه قدس‌سره، صفات را تعینات و ظهورات ذات الهی می‌دانند: «تمام صفات تعينات ذاتند، ظهورات ذاتند». این دیدگاه، گویی صفات را چون نوری می‌بیند که از خورشید ذات ساطع شده، نه اموری زاید یا مستقل.

درنگ: صفات الهی، تعینات و ظهورات ذات‌اند، نه اموری زاید یا مستقل.

این تبیین، صفات را چون گوهرهایی در خزانه ذات الهی می‌نمایاند.

تعین در برابر ریزش

تعین، برخلاف ریزش، کاستنی در ذات ایجاد نمی‌کند: «وقتى مي‌گوييم تعين يعنى تجافى نيست». تعین، ظهور بدون نقصان است، گویی چون جویباری که از چشمه ذات جاری می‌شود بدون آنکه چشمه را کاهش دهد.

درنگ: تعین، ظهور بدون کاستن از ذات است، برخلاف ریزش که نقصان می‌آورد.

این تمایز، نظام ظهورات الهی را چون نقشه‌ای روشن می‌سازد.

مثال افاضه علم

افاضه علم، مثالی از تعین است: «شما وقتى داريد علمتان را افاضه مي‌كنيد، چيزى كم نمي‌شود». علم، چون نوری است که بدون کاستن از ذات انسان، جلا می‌یابد و ظهور می‌کند.

درنگ: افاضه علم، ظهور بدون نقصان است که تعینات ذاتی را نشان می‌دهد.

این مثال، حقیقت تعین را در سطح انسانی روشن می‌سازد.

جمع‌بندی بخش ششم

بخش ششم، با تبیین صفات به عنوان تعینات ذات، نظام عرفانی وحدت وجود را روشن ساخت. تمایز تعین و ریزش، و مثال افاضه علم، پیوند ذات و صفات را استوار کرد.

بخش هفتم: نقد اوهام بودن مخلوقات

نقد دیدگاه ابن عربی در اوهام بودن مخلوقات

ابن عربی مخلوقات را اوهام می‌داند: «شيخ مي‌گفت همه اوهامند». در مقابل، استاد فرزانه قدس‌سره مخلوقات را تعینات و ظهورات الهی می‌دانند که دارای واقعیت‌اند.

درنگ: مخلوقات، تعینات و ظهورات الهی‌اند، نه اوهام فاقد واقعیت.

این نقد، گویی پرده‌ای است که از حقیقت وجودی مخلوقات کنار می‌رود.

تفاوت وجود و ظهور

وجود (ذات الهی) دارای ذات است، اما ظهور (مخلوقات) فاقد ذات و صرفاً فعل است: «فرق وجود كه خداست با خلق كه ظهور است». این تمایز، گویی دو بال پرنده‌ای است که نظام وجود را به پرواز درمی‌آورد.

درنگ: وجود دارای ذات است، اما ظهور فاقد ذات و صرفاً فعل است.

این تبیین، نظام وجودی عالم را روشن می‌سازد.

خداوند معین اما غیر متعین

حق تعالی معین است، اما متعین نیست: «حق تعالى معين است ولى متعين نيست». او مبدأ تعینات است، اما خود در هیچ تعینی محدود نمی‌شود، گویی چون اقیانوسی بی‌کران که امواج تعینات از آن برمی‌خیزد.

درنگ: خداوند معین است، اما متعین نیست، زیرا از هرگونه محدودیت مبراست.

این دیدگاه، عظمت بی‌نهایت ذات الهی را آشکار می‌کند.

جمع‌بندی بخش هفتم

بخش هفتم، با نقد دیدگاه اوهام بودن مخلوقات، جایگاه وجودی آن‌ها را تبیین کرد. تمایز وجود و ظهور، و تأکید بر غیر متعین بودن خداوند، نظام عرفانی وحدت وجود را استوار ساخت.

بخش هشتم: تمایز ذات، صفات و افعال

انواع افعال الهی

افعال الهی شامل تعاونی، تصویبی، نزولی و عرضی است: «فعل‌هاى تعاونى و فعل‌هاى تصويبى». این تمایز، گویی چون خطوطی است که نقشه نظام افعال الهی را ترسیم می‌کند.

درنگ: افعال الهی به انواع تعاونی، تصویبی، نزولی و عرضی تقسیم می‌شوند.

این تبیین، نظام افعال الهی را چون کتابی خوانا می‌نمایاند.

مثال قرص و گچ

فهم عامیانه از ظهورات الهی، گویی چون دیدن قرص به جای گچ است: «مثل عوامى است كه مي‌گويد اين قرص‌ها گچ است». حقیقت ظهورات، عمیق‌تر از فهم ظاهری است.

درنگ: ظهورات الهی، برخلاف فهم عامیانه، دارای حقیقتی عمیق و وجودی‌اند.

این مثال، تفاوت فهم عامی و فلسفی را روشن می‌سازد.

خداوند ذات است، نه فعل

حق تعالی ذات است و نه فعل: «خدا اصلا فعل نيست كه كسى بيافريند». ذات الهی، گویی چون مبدأ بی‌نیاز است که نیازی به فاعل ندارد.

درنگ: خداوند ذات است، نه فعل، و از هرگونه ایجاد مستقل است.

این تبیین، وجه واجب‌الوجودی ذات الهی را آشکار می‌کند.

جمع‌بندی بخش هشتم

بخش هشتم، با تمایز میان انواع افعال الهی و تأکید بر ذاتی بودن خداوند، نظام وجودی عالم را تبیین کرد. مثال قرص و گچ، تفاوت فهم عامی و عمیق را روشن ساخت.

بخش نهم: تبیین صفات و مخلوقات

تفاوت ظهور و اوهام

ظهور، دارای حقیقت است، برخلاف اوهام که فاقد واقعیت‌اند: «ظهور فرقش با اوهام چى است؟ اوهام حقيقت ندارد، ظهور حقيقت دارد». این تمایز، گویی چون خطی است که مرز حقیقت و خیال را مشخص می‌کند.

درنگ: ظهور، دارای حقیقت وجودی است، برخلاف اوهام که فاقد واقعیت‌اند.

این تبیین، حقیقت ظهورات را چون ستاره‌ای در آسمان وجود روشن می‌سازد.

صفات به عنوان تعینات ذات

صفات، تعینات ذات‌اند: «آن‌ها هم تعينات ذات‌اند». این دیدگاه، گویی صفات را چون شاخه‌هایی می‌بیند که از درخت ذات روییده‌اند.

درنگ: صفات الهی، تعینات ذات‌اند و نه اموری مستقل.

این تبیین، وحدت ذات و صفات را استوار می‌سازد.

تفاوت صفات و مخلوقات

صفات، تعینات ذاتی و فیاض‌اند، در حالی که مخلوقات، تعینات فیضی و مستفیض‌اند: «فرق بين صفات كه ظهوراتند و مخلوقات كه ظهوراتند». این تمایز، گویی چون دو بال است که نظام وجود را به پرواز درمی‌آورد.

درنگ: صفات، تعینات ذاتی و فیاض‌اند، اما مخلوقات، تعینات فیضی و مستفیض‌اند.

این دیدگاه، نظام وجودی عالم را روشن می‌سازد.

جمع‌بندی بخش نهم

بخش نهم، با تمایز میان ظهور و اوهام، و تبیین صفات و مخلوقات، نظام عرفانی وحدت وجود را استوار ساخت. این تبیینات، پیوند ذات، صفات و مخلوقات را روشن کرد.

بخش دهم: مثال‌های عینی برای فهم تعینات

مثال دست و ذات

دست، به عنوان تعین ذاتی، مثالی برای فهم صفات الهی است: «دست من هم من است». دست، گویی چون جلوه‌ای از ذات انسان است که بدون جدایی از آن، ظهور می‌یابد.

درنگ: دست، به عنوان تعین ذاتی، مثالی برای فهم صفات الهی است.

این مثال، پیوند ذات و صفات را در سطح انسانی روشن می‌سازد.

نقد خلط ید و جارحه

ید (قدرت) نباید با جارحه (عضو جسمانی) خلط شود: «يد با جارحه فرق مي‌كند». آیه شریفه قرآن کریم می‌فرماید:

﴿يَدُ ٱللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ﴾ (فتح: ۱۰)

ترجمه: دست خدا بالای دست‌های آنان است.

این آیه، به معنای قدرت الهی است، نه جارحه.

درنگ: ید الهی، به معنای قدرت است، نه جارحه جسمانی.

این نقد، حقیقت ید الهی را از سوء‌فهم‌های ظاهری می‌رهاند.

تفسیر یدالله به قدرت

در روایات، یدالله به معنای قدرت الهی تفسیر شده است: «يد الله را به قدرت الله بر مي‌گرداند». آیه شریفه قرآن کریم می‌فرماید:

﴿مَا غَلَّتْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ﴾ (مائده: ۶۴)

ترجمه: دست خدا بسته نیست، بلکه دو دست او گشاده است.

این آیه، به اقتدار بی‌کران الهی اشاره دارد.

درنگ: یدالله در روایات، به معنای قدرت الهی است، نه جارحه.

این تفسیر، حقیقت قدرت الهی را چون گوهری درخشان آشکار می‌کند.

جمع‌بندی بخش دهم

بخش دهم، با ارائه مثال دست و نقد خلط ید و جارحه، تبیین عینی صفات الهی را روشن ساخت. تفسیر یدالله به قدرت، جایگاه رفیع این مفهوم را در عرفان و فلسفه استوار کرد.

بخش یازدهم: تمایز نیت و جزء در فقه

نیت به عنوان شرط، نه جزء

در فقه، نیت شرط نماز است، نه جزء آن: «نيت كه جزء نماز نيست». برخلاف رکوع و سجود که اجزای نمازند، نیت شرطی خارجی است.

درنگ: نیت در فقه، شرط نماز است، نه جزء آن.

این تمایز، گویی خطی است که مرز میان شرط و جزء را روشن می‌سازد.

قدرت به عنوان عين ذات

قدرت الهی، عين ذات است، نه جزء آن: «قدرت خدا كه جزء خدا نيست، عين حق تعالى است». این دیدگاه، گویی چون آیینه‌ای است که وحدت ذات و صفات را بازمی‌تاباند.

درنگ: قدرت الهی، عين ذات است و نه جزء آن.

این تبیین، پیوند ناگسستنی ذات و صفات را آشکار می‌کند.

جمع‌بندی بخش یازدهم

بخش یازدهم، با تمایز نیت و جزء در فقه و تأکید بر عینی بودن قدرت الهی، نظام وحدت ذات و صفات را روشن ساخت.

بخش دوازدهم: نظام ذات، صفات و افعال

تمایز ذات، صفات و افعال

ذات، صفات و افعال الهی، هرکدام جایگاه و ویژگی خاصی دارند: «يك ذات، يك صفات، يك افعال». ذات، فاقد تعین و مبدأ همه‌چیز است؛ صفات، تعینات ذاتی و فیاض‌اند؛ و افعال، ظهورات صفات و مستفیض‌اند.

درنگ: ذات، فاقد تعین است؛ صفات، تعینات ذاتی و فیاض‌اند؛ و افعال، ظهورات صفات و مستفیض‌اند.

این تبیین، نظام وجودی عالم را چون شطرنجی منظم ترسیم می‌کند.

نقد صفات زوالی

صفات الهی، نه حدوثی‌اند و نه زوالی: «حق تعالى صفات مترقبه حدوثى زوالى ندارد». برخلاف مخلوقات که سبز می‌شوند و خشک می‌گردند، صفات الهی ابدی‌اند.

درنگ: صفات الهی، نه حدوثی‌اند و نه زوالی، برخلاف صفات مخلوقات.

این نقد، ابدیت صفات الهی را چون گوهری درخشان آشکار می‌کند.

نقد نسب و اضافات

تعریف صفات به عنوان نسب و اضافات، به معنای زاید بودن آن‌هاست: «نسب و اضافات». این دیدگاه، با عینی بودن صفات ناسازگار است، زیرا اضافه، گویی غیریت را القا می‌کند.

درنگ: تعریف صفات به عنوان نسب و اضافات، به معنای زاید بودن آن‌هاست که با عینی بودن ناسازگار است.

این نقد، حقیقت وحدت صفات را روشن می‌سازد.

جمع‌بندی بخش دوازدهم

بخش دوازدهم، با تبیین نظام ذات، صفات و افعال، و نقد صفات زوالی و نسب، چارچوبی منسجم برای فهم وحدت وجود ارائه داد.

جمع‌بندی

فص زکریاویه، چون دریچه‌ای به سوی حقیقت وحدت وجود، رابطه ذات و صفات الهی را کاوش می‌کند. این نوشتار، با تحلیل درس‌گفتار جلسه ۹۵۶، دیدگاه‌های ابن عربی را با استناد به فلسفه اسلامی و عرفان شیعی نقد کرد. نقد عبارت حسنه و چالش‌های تاریخی کلام، محدودیت‌های مکاتب اشعری و معتزلی را آشکار ساخت. تبیین صفات به عنوان تعینات ذات، و تمایز آن‌ها از مخلوقات، نظام وحدت وجود را استوار کرد. مثال‌های عینی مانند دست و افاضه علم، و تفسیر یدالله به قدرت، مفاهیم را روشن ساختند. تمایز ذات، صفات و افعال، و نقد صفات زوالی و نسب، چارچوبی جامع ارائه داد. این متن، چون پلی است که سالکان را از ظواهر به سوی باطن حقیقت هدایت می‌کند.

با نظارت صادق خادمی