متن درس
تبیین عرفانی رحمت الهی و وحدت اسماء در فص زکریاویه فصوص الحکم
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه نهصد و پنجاه و هشتم)
مقدمه: کاوش در رحمت الهی و وحدت اسماء
فص زکریاویه در فصوص الحکم ابنعربی، مانند چشمهای زلال از معرفت عرفانی، به تبیین مقام والای حضرت زکریا علیهالسلام و تجلی رحمت الهی در نسبت با اسماء و صفات الهی میپردازد. این نوشتار، برگرفته از درسگفتار نهصد و پنجاه و هشتم استاد فرزانه قدسسره، به تاریخ بیست و نهم آبان ۱۳۸۵، با نگاهی عمیق و نقادانه، به تحلیل این فص اختصاص دارد. متن، با ساختاری علمی و نظاممند، به کاوش در مفاهیم رحمت عام و خاص، وحدت اسماء و صفات، و نقد شبهات مرتبط با کثرت رحمت میپردازد. با بهرهگیری از آیات قرآن کریم، روایات، و تمثیلات فاخر، این نوشتار مانند آیینهای صاف، حقیقت رحمت الهی و وحدت اسماء را بازتاب میدهد و برای مخاطبان متخصص، راهنمایی روشنگر در مسیر فهم عرفان نظری ارائه مینماید.
بخش یکم: مبانی نظری رحمت الهی و وحدت اسماء
جامعیت رحمت و تفاوت در ظهورات
رحمت الهی، مانند نوری که از ذات حق ساطع میشود، جامعیتی بیکران دارد، اما در نسبت با هر یک از اسماء الهی، جلوهای متفاوت مییابد: «وَإِنْ كَانَتِ الرَّحْمَةُ جَامِعَةً فَإِنَّهَا بِالنِّسْبَةِ إِلَى كُلِّ اسْمٍ إِلَهِيٍّ مُخْتَلِفَةٌ». این تفاوت، مانند رنگهای گوناگونی است که از منشور نور الهی ساطع میشوند، اما ذات نور یکی است. تفاوت در ظهورات، به معنای کثرت ذاتی رحمت نیست، بلکه به تنوع تعینات اسماء در عالم خلقت اشاره دارد.
شمول رحمت عام بر همه موجودات
رحمت عام، مانند دریایی بیکران که همه موجودات را در خود جای داده، فارغ از اوصاف آنها، همه را در بر میگیرد. این شمول، در آیه «وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ» (اعراف: ۱۵۶؛ ترجمه: و رحمتم همه چیز را فرا گرفته است) تجلی یافته است. ضمیر متکلم در این آیه، مانند کلیدی که درهای معرفت را میگشاید، به احاطه ذات الهی بر همه اشیاء اشاره دارد: «الْكِنَايَةُ هُوَ الضَّمِيرُ الْمُتَكَلِّمُ فِي قَوْلِهِ وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ». این رحمت، مانند آسمانی که بر همه زمین سایه میافکند، هیچ موجودی را از فیض وجود محروم نمیسازد.
وحدت صفات و رد کثرت ذاتی
رحمت الهی، مانند گوهری یگانه در تاج ذات الهی، از کثرت ذاتی مبراست. دیدگاه برخی که رحمت را به تعداد اسماء الهی متعدد میپندارند، مانند تصور رنگینکمانی از نور واحد، با اصل وحدت ذات و صفات ناسازگار است. استاد فرزانه تأکید دارند: «اصلاً خدا چند رحمت ندارد». صفات الهی، مانند علم، قدرت، و رحمت، در ذات الهی متحدند و کثرت انضمامی ندارند. این وحدت، مانند آیینهای که یک حقیقت را بازتاب میدهد، در عرفان نظری ریشه دارد.
اطلاق و تشخص صفات الهی
صفات الهی، مانند جویبارهایی که از چشمه ذات سرچشمه میگیرند، در مرتبه ذات وحدتی اطلاقی دارند و در مرتبه ظهور، تشخص مییابند: «وَحْدَتِيٌّ اسْتِ اطْلَاقِيٌّ وَأَعْلَى مِنَ الْإِطْلَاقِ تَشَخُّصٌ». این تشخص، مانند نقشی که بر صفحه وجود نگاشته میشود، به معنای جدایی از ذات نیست، بلکه تعینی است که ذات الهی در عالم خلقت مییابد.
وحدت در فعل انسانی و الهی
انسان، مانند آیینهای که صفات الهی را در مقیاس کوچک بازتاب میدهد، در اعمال خود از همه قوای خویش بهصورت واحد بهره میگیرد. همانگونه که انسان با علم، قدرت، و عاطفه بهطور یکپارچه عمل میکند، خداوند نیز با همه صفات خویش بهصورت متحد فعل میکند. این وحدت، مانند نوری که از منشور ذات ساطع میشود، نشاندهنده عدم انضمام و کثرت در صفات الهی است.
سبقت رحمت بر غضب
رحمت الهی، مانند خورشیدی که پیش از سایه غضب میدرخشد، بر غضب سبقت دارد. این اصل، در حدیث قدسی «سَبَقَتْ رَحْمَتِي غَضَبِي» (ترجمه: رحمتم بر غضبم پیشی گرفته است) تجلی یافته است. رحمت، بهعنوان صفت اولی و ذاتی، مانند ریشهای است که درخت خلقت را استوار میدارد، در حالی که غضب، صفتی ثانوی است که در واکنش به اعمال موجودات ظهور مییابد.
تقسیم اسماء به اولی و ثانوی
اسماء الهی، مانند ستارگانی که در آسمان ذات میدرخشند، به دو دسته اولی و ثانوی تقسیم میشوند. اسماء جمالی و کمالی، مانند رحمان و کریم، اولیاند و بیچون و چرا فیض میبخشند. اما اسماء جلالی، مانند منتقم، ثانویاند و در واکنش به اعمال موجودات ظهور مییابند. این تقسیم، مانند نقشهای که مسیر فیض الهی را ترسیم میکند، بر تقدم رحمت و کمال تأکید دارد.
جمعبندی بخش یکم
این بخش، مانند بنایی استوار، مبانی نظری رحمت الهی و وحدت اسماء را در فص زکریاویه تبیین کرد. جامعیت رحمت، شمول آن بر همه موجودات، وحدت صفات، اطلاق و تشخص آنها، وحدت در فعل، سبقت رحمت بر غضب، و تقسیم اسماء به اولی و ثانوی، مانند ستونهایی هستند که فهم عرفانی این فص را استوار میسازند. این مبانی، راه را برای نقد شبهات و کاوش در کاربرد اسماء در دعا و سلوک هموار میکنند.
بخش دوم: نقد کثرتگرایی در رحمت و اسماء
نقد تصور کثرت ذاتی رحمت
برخی، رحمت الهی را به تعداد اسماء الهی متعدد پنداشتهاند، گویی هر اسم رحمتی جداگانه دارد. این دیدگاه، مانند آیینهای شکسته که حقیقت را ناقص بازتاب میدهد، با وحدت ذات و صفات ناسازگار است: «حرف ایشان این بود که رحمت متعدد است». رحمت، مانند گوهری یگانه، در ذات الهی یکی است و کثرت در متعلقات آن (کل شیء) است، نه در ذات رحمت.
نقد شعبهبندی رحمت
تصور شعبهبندی رحمت با هر اسم، مانند تلاش برای تقسیم نور خورشید به پرتوهای مستقل، با عینیّت ذات و صفات ناسازگار است: «شعبه دارد، پس با عینیّت سازگار نیست». این نقد، مانند مشعلی که تاریکیهای کثرتگرایی را روشن میکند، بر وحدت رحمت و عدم انضمام در صفات تأکید دارد.
نقد انضمام در صفات
تصور انضمام صفات، گویی هر صفت بهصورت جداگانه به ذات افزوده شده، مانند تلاش برای تجزیه نور به اجزای مستقل است. این دیدگاه، مانند سایهای که حقیقت را میپوشاند، با وحدت صفات ناسازگار است: «این همش میشود انضمام رحمت». صفات الهی، مانند جویبارهایی که از یک چشمه سرچشمه میگیرند، در ذات متحدند.
نقد تصور دال و مدلول
تصور اسماء بهعنوان دال و ذات بهعنوان مدلول، مانند جداسازی نور از منبع آن، به کثرت منجر میشود: «دال و مدلول خودش کثرت است». اسماء، تعینات ذاتاند، نه نشانههای جدا از آن. این نقد، مانند کلیدی که قفلهای کثرتگرایی را میگشاید، بر عینیّت اسماء و ذات تأکید دارد.
رحمت و صفات نقص
رحمت الهی، مانند چشمهای که تنها به موجودات طبیعی و اولی فیض میبخشد، با صفات نقص (نفس، ضعف، فقر) در تعارض نیست: «آنجاها رحمت ندارد». این دیدگاه، مانند آیینهای که حدود رحمت را روشن میسازد، بر شمول رحمت بر موجودات اولی تأکید دارد.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، مانند غربال حقیقت، شبهات کثرتگرایی در رحمت و اسماء را پالایش کرد. نقد تصور کثرت ذاتی، شعبهبندی رحمت، انضمام صفات، و دال و مدلول، مانند ستارگانی در آسمان معرفت، وحدت ذات و صفات را روشن ساخت. تأکید بر شمول رحمت بر موجودات اولی، راه را برای فهم عمیقتر رابطه رحمت و اسماء هموار کرد.
بخش سوم: کاربرد اسماء الهی در دعا و سلوک
تربیت در استفاده از اسماء
استفاده از اسماء الهی در دعا، مانند کلیدی که درهای معرفت را میگشاید، نیازمند تربیت و فهم صحیح وحدت اسماء است: «در اسماء الهی، نوع استفاده از اسماء تربیت خاصی دارد». دعا باید با معرفت به وحدت اسماء و تناسب با موقعیت انجام شود تا به اجابت نزدیک گردد.
نقد دعای مقید به اسم منتقم
دعای «یا منتقم ارحم»، مانند درخواستی که از سنگ محبت طلبد، با وحدت اسماء و جامعیت رحمت ناسازگار است: «یا منتقم یعنی انتقام بگیر، ارحم یعنی انتقام نگیر». این دعا، به معنای درخواست کاهش عذاب، با اسماء جمالی مانند رحمان و رحیم همخوانی ندارد.
کاربرد اسماء جلالی در موارد خاص
اسماء جلالی، مانند منتقم یا قاطع، مانند تیغی که باطل را قطع میکند، در مواردی مانند ابطال سحر یا ایستادگی در برابر ظلم کاربرد دارند: «یا قاطع، یا باتش، یا منتقم… در باطل السحر». این اسماء، برای طلب رحمت مناسب نیستند، بلکه برای مقاصد خاص به کار میروند.
کاربرد اسماء جمالی در دعاهای مأثور
دعاهای مأثور، مانند دعای کمیل، مانند چشمهای زلال، از اسماء جمالی و کمالی مانند رحمان و رحیم بهره میگیرند: «در دعای کمیل… از اسماء جمالی و کمالی استفاده میشود». این دعاها، مانند آیینهای که رحمت الهی را بازتاب میدهد، الگویی برای کاربرد صحیح اسماء ارائه میدهند.
نقد محدودیت به اسم منتقم
محدود کردن خداوند به اسم منتقم در دعا، مانند حصر نور بیکران الهی در ظرفی تنگ است: «چرا خدا را به منتقم محدود میکنی؟». این محدودیت، با جامعیت رحمت و وحدت اسماء ناسازگار است و دعا را از اثر میاندازد.
نقد دعاهای بیاساس
دعاها و طلسمات بیاساس، مانند بذری که در خاک بیحاصل کاشته شود، فاقد معرفت و تناسب با اسماء الهیاند: «اینها همه بیاساس است». این نقد، مانند مشعلی که تاریکیهای جهل را روشن میکند، بر ضرورت معرفت در دعا تأکید دارد.
نقد فقدان معرفت به علم اسماء
فقدان آگاهی به علم اسماء، مانند گمراهی در تاریکی معرفت، به استفاده نادرست از اسماء در دعا و سلوک منجر میشود: «انیها اصلاً آگاهی به علم اسماء نداشتند». این نقد، مانند کلیدی که قفلهای جهل را میگشاید، بر ضرورت آموزش و معرفت تأکید دارد.
دعای ربنا و شمول رحمت و علم
دعای «ربنا»، مانند نسیمی که از چشمه رحمت و علم الهی میوزد، به شمول این دو صفت بر همه چیز اشاره دارد: «رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً وَعِلْمًا» (ترجمه: پروردگارا، رحمت و علم تو همه چیز را فرا گرفته است). این دعا، مانند آیینهای که حقیقت را بازتاب میدهد، جامعیت رحمت و علم الهی را نشان میدهد.
دعای رب ارحم و طلب کمالات
دعای «یا رب ارحم»، مانند درخواستی که گوهر کمال را از خزانه الهی طلب میکند، به معنای کسب کمالات و رهایی از عذاب است: «یا رب ارحمني تريد ان يجعلك موصوفا بالكمالات» (ترجمه: پروردگارا، به من رحم کن، یعنی مرا به کمالات آراسته ساز). این دعا، مانند پلی به سوی سعادت، انسان را به تخلق به صفات الهی دعوت میکند.
جمعبندی بخش سوم
این بخش، مانند پلی که دعا و سلوک را به معرفت اسماء پیوند میدهد، به تبیین کاربرد صحیح اسماء در دعا پرداخت. نقد دعاهای ناسازگار، تأکید بر استفاده از اسماء جمالی در دعاهای مأثور، و ضرورت معرفت به علم اسماء، مانند ستارگانی در آسمان عرفان، راه را برای سلوک صحیح روشن ساختند.
بخش چهارم: وحدت اسماء و ذات در دعا و سلوک
دلالت اسماء بر ذات یگانه
همه اسماء الهی، مانند جویبارهایی که به اقیانوس ذات میریزند، به ذات یگانه دلالت دارند: «لَانَّ هَذِهِ الْأَسْمَاءَ تَدُلُّ عَلَى الذَّاتِ». هیچ اسمی از سایر اسماء جدا نیست، و همه در ذات متحدند. این اصل، مانند آیینهای که وحدت را بازتاب میدهد، بر عدم تفکیک اسماء تأکید دارد.
نقد تفکیک اسماء
محدود کردن خداوند به یک اسم، مانند حصر نور بیکران در ظرفی کوچک، با وحدت اسماء ناسازگار است: «اصلاً نمیشود خدا را به یک اسم خواند». این نقد، مانند مشعلی که تاریکیهای محدودیت را روشن میکند، بر ضرورت فهم جامع اسماء تأکید دارد.
اسم خاص و دلالت بر ذات
اسم خاص الهی، مانند کلیدی که به ذات یگانه راه میبرد، از حیث دلالت بر ذات از سایر اسماء متمایز نیست: «فَإِنَّ الِاسْمَ الْخَاصَّ لَا يَتَمَيَّزُ عَنْ غَيْرِهِ مِنْ حَيْثُ أَنَّهُ يَدُلُّ عَلَى الذَّاتِ الْوَاحِدَةِ». این اصل، مانند نوری که وحدت را روشن میسازد، بر عینیّت اسماء و ذات تأکید دارد.
معرفت به اسماء و اثر دعا
معرفت به اسماء الهی، مانند گوهری که دعا را به اجابت نزدیک میکند، شرط مؤثر بودن دعاست: «نسبت به اسماء الهی، معرفت خیلی مؤثر است». دعای بدون معرفت، مانند بذری در خاک سنگلاخ، به ثمر نمینشیند: «بدون معرفت… هزار تا یا الله هم بگوید، جواب لا لبیک».
نقد کثرت در دعا
گرایش به کثرت در دعا، بدون معرفت، مانند پراکنده شدن در مسیرهای بیپایان، مانع وصول به وحدت الهی است: «سعی کند انسان تو دعا به کثرت پناه نبرد». این نقد، مانند نسیمی که پردههای غفلت را کنار میزند، بر گرایش به وحدت در سلوک تأکید دارد.
وحدت و افزایش موهبت الهی
گرایش به وحدت در دعا و سلوک، مانند کلیدی که خزانه فیض الهی را میگشاید، به افزایش موهبتهای الهی منجر میشود: «هر چه وحدت بیشتر بشود، موهبت بیشتر میشود». این اصل، مانند ستارهای در آسمان عرفان، راه را برای وصول به فیض الهی روشن میسازد.
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، مانند آیینهای که وحدت اسماء و ذات را بازتاب میدهد، به تبیین دلالت اسماء بر ذات یگانه، نقد تفکیک و محدودیت اسماء، و نقش معرفت در اثرگذاری دعا پرداخت. تأکید بر گرایش به وحدت و اجتناب از کثرت بیمعرفت، مانند پلی است که سالک را به سوی حقیقت الهی رهنمون میسازد.
بخش پنجم: ذات الهی بهعنوان قبله حاجات
ذات، قبله حاجات و وصول
ذات الهی، مانند قبلهای که همه حاجات به سوی آن جهت مییابد، مقصد نهایی دعا و سلوک است: «فَإِنَّهَا قِبْلَةُ الْحَاجَاتِ». اما این قبله، نه برای گدایی، بلکه برای وصول به کمال و عشق الهی است. تصور ذات بهعنوان قبله گداها، مانند حصر اقیانوس در کوزهای کوچک، با غنای الهی ناسازگار است.
نقد تصور گدایی از خدا
تصور خداوند بهعنوان قبله گداها، مانند سایهای که نور غنای الهی را میپوشاند، با مقام وصول عرفانی ناسازگار است: «قبله الحاجات یعنی قبله الگداها است». این نقد، مانند مشعلی که تاریکیهای جهل را روشن میکند، بر ضرورت فهم ذات بهعنوان قبله عشق و معرفت تأکید دارد.
ظهور ذات از طریق اسماء
ذات الهی، مانند نوری که بدون منشور ظاهر نمیشود، تنها از طریق اسماء در عالم خلقت ظهور مییابد: «ذات بدون اسم ظاهر نمیشود». اسماء، مانند منشورهایی هستند که نور ذات را در رنگهای گوناگون متجلی میسازند.
تمایز صفات فعلی و ذاتی
حاجات، مانند شاخههایی که از درخت خلقت میرویند، به صفات فعلی (مانند رزاق) مربوطاند، در حالی که معرفت، عشق، و قرب، مانند ریشههای درخت، به صفات ذاتی وابستهاند: «حاجات تمام صفات فعلی است». این تمایز، مانند نقشهای که مراتب سلوک را ترسیم میکند، راه را برای وصول به حقیقت روشن میسازد.
عشق و سلوک عرفانی
سلوک عرفانی، مانند سفری به سوی معشوق، در مرتبهای فراتر از حاجات مادی محقق میشود: «آدم گرسنه عاشق نمیشود». عشق الهی، مانند گوهری که در سینه سالک میدرخشد، نیازمند رهایی از حاجات و وصول به مقام قرب است.
مراتب رب در موجودات
رب هر موجود، مانند نوری که بر حسب ظرفیت او میتابد، بسته به مرتبه ظهور و باطن، میتواند یک یا چند اسم الهی باشد: «ربش یک اسم است، یککسی دو تا، تا ده تا». این اصل، مانند آیینهای که تفاوت ظرفیت موجودات را بازتاب میدهد، بر تنوع ظهور اسماء در خلقت تأکید دارد.
جمعبندی بخش پنجم
این بخش، مانند پلی که ذات و اسماء را به سلوک عرفانی پیوند میدهد، به تبیین ذات بهعنوان قبله حاجات، نقد تصور گدایی، و نقش اسماء در ظهور ذات پرداخت. تمایز صفات فعلی و ذاتی، عشق در سلوک، و مراتب رب، مانند ستارگانی در آسمان معرفت، راه را برای وصول به حقیقت الهی روشن ساختند.
نتیجهگیری کلی
فص زکریاویه در فصوص الحکم، مانند نوری که از منشور حکمت الهی میگذرد، رحمت الهی و وحدت اسماء را در نسبت با ذات و ظهورات الهی تبیین میکند. این نوشتار، با تحلیل دقیق جامعیت رحمت، وحدت صفات، نقد کثرتگرایی، و کاربرد صحیح اسماء در دعا و سلوک، مانند آیینهای صاف، حقیقت عرفانی را بازتاب داد. تأکید بر معرفت به اسماء، گرایش به وحدت، و رهایی از حاجات مادی، مانند چشمهای زلال، راه سلوک عارفانه را سیراب نمود. این تحلیل، مانند بنایی استوار، مبانی عرفان نظری را تقویت کرد و راه را برای کاوشهای آتی در این حوزه هموار ساخت.
توصیه برای پژوهشهای آتی: بررسی تطبیقی فص زکریاویه با دیگر فصوص، مانند فص عیسویه یا یحیویه، و تحلیل عمیقتر رابطه وحدت اسماء با سلوک عارفانه، میتواند به غنای معرفت عرفانی بیفزاید. همچنین، مطالعه روانشناسی دعا و تأثیر معرفت به اسماء بر اصلاح سلوک، زوایای جدیدی را در این حوزه روشن خواهد ساخت.