متن درس
حکمت مالکیه در کلمه زکریاویه: تبیین اقتدار نفسی، رحمت و مغفرت در عرفان شیعی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه نهصد و شصت و یک)
دیباچه: درآمدی بر حکمت مالکیه و مقام حضرت زکریا علیهالسلام
فص مالکی فصوص الحکم ابنعربی، با محوریت حکمت مالکیه، به تبیین مقام معنوی حضرت زکریا علیهالسلام و اقتدار نفسی در ساحت عرفان نظری و عملی میپردازد. این فص، با تأکید بر رحمت الهی، مغفرت، و سه عنصر کلیدی کوشش، درد و عشق، به تحلیل مراتب سلوک و نقش تربیت ولایی در وصول به کمال مینشیند. استاد فرزانه قدسسره، در درسگفتار جلسه نهصد و شصت و یکم، با نگاهی نقادانه و عمیق، این فص را تحلیل کرده و با استناد به آیات قرآنی، روایات و اصول عرفانی شیعی، به نقد دیدگاههای ابنعربی پرداختهاند. این نوشتار، با حفظ تمامی جزئیات درسگفتار و سند تحلیلی، در قالبی علمی و دانشگاهی، مفاهیم را با زبانی متین و فاخر بازنویسی کرده و با تمثیلات ادبی، مانند چراغهایی در مسیر حقیقت، راه فهم معارف عمیق را روشن میسازد. متن، با افزودن توضیحات تکمیلی و پیوندهای معنایی، به غنای علمی آن افزوده و نقدهای استاد را در چارچوبی منسجم ارائه میدهد.
بخش نخست: رحمت و مغفرت در ساحت اسمای الهی
رحمت عام و خاص
رحمت الهی، مانند دریایی بیکران که همه موجودات را در بر میگیرد، به دو گونه عام و خاص تقسیم میشود. رحمت عام، مانند نسیمی فراگیر، ذاتی بوده و شامل تمامی عباد است، چنانکه قرآن کریم میفرماید:
﴿وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ﴾
«رحمتم همه چیز را فرا گرفته است» (اعراف: ۱۵۶). این رحمت، مانند چشمهای زلال، مقید به هیچ شرطی نیست و تمامی موجودات را در بر میگیرد. اما رحمت خاص، مانند قلهای که تنها سالکان والا به آن میرسند، به مغفرت اختصاص دارد که در مورد پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله متجلی است. این تقسیمبندی، مانند نقشهای دقیق، مراتب رحمت الهی را در دو ساحت ذاتی و فعلی تبیین میکند.
نقد خلط رحمت و مغفرت در دیدگاه ابنعربی
ابنعربی در تبیین آیه ﴿لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ﴾ (فتح: ۲؛ «تا خدا گناهان گذشته و آیندهات را بیامرزد»)، مغفرت را با رحمت خلط کرده است. این خلط، مانند آمیختن نور و سایه، از دقت علمی به دور است. مغفرت، مانند شاخهای متفرع از درخت رحمت، صفتی ثانویه و متکی بر قصور است، در حالی که رحمت، مانند ریشهای ذاتی، اولیه و فراگیر است. این نقد، مانند آینهای که خطا را منعکس میکند، بر ضرورت تمایز مفهومی میان اسمای الهی تأکید دارد.
اسمای اولیه و ثانویه
اسمای الهی، مانند نهرهایی که از چشمه ذات سرچشمه میگیرند، به دو دسته اولیه و ثانویه تقسیم میشوند. اسمای اولیه، مانند رحمت، جمالی و کمالیاند و ذاتیاند، چنانکه رحمت الهی همه چیز را در بر میگیرد. اما اسمای ثانویه، مانند مغفرت، متفرع بر کاستیها و قصور موجوداتاند. مغفرت، مانند پلی که پس از خطا ساخته میشود، به قصور وابسته است و نمیتواند پیش از وجود کاستی متجلی شود. این تقسیمبندی، مانند نقشهای که مراتب وجودی را نشان میدهد، با عرفان شیعی که اسما را مظاهر ذات میداند، همخوانی دارد.
تقدم رحمت بر مغفرت
در سوره فتح، رحمت بر مغفرت مقدم است و نعمت، مانند میوهای که از شاخه مغفرت میروید، متفرع بر آن است. قرآن کریم میفرماید:
﴿لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ﴾
«تا خدا گناهان گذشته و آیندهات را بیامرزد» (فتح: ۲). این ترتیب، مانند نردبانی که از رحمت به مغفرت و سپس به نعمت میرسد، سلسلهمراتب وجودی را نشان میدهد. رحمت، مانند چشمهای که همه چیز را سیراب میکند، مقدم است، و مغفرت، مانند جویباری که از آن سرچشمه میگیرد، پس از آن میآید.
رحمت وجوبی و تکلیفی
رحمت وجوبی، مانند گلی که با زحمت کاشته میشود، متفرع بر کردار است و مشروط به شروطی مانند تقوا و عمل صالح است. قرآن کریم میفرماید:
﴿فَسَأَكْتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ﴾
«پس آن را برای کسانی که تقوا پیشه کنند، مقرر میدارم» (اعراف: ۱۵۶). این رحمت، مانند راهی دشوار اما پرثمر، با زحمت و لولای شرطی همراه است. اما رحمت عام، مانند نسیمی که بیهیچ مانعی میوزد، غیرمشروط و فراگیر است. این تمایز، مانند خطوطی روشن در نقشه عرفان، مراتب رحمت را تبیین میکند.
تبیین دعای کمیل
دعای کمیل، مانند گوهری درخشان در گنجینه عرفان شیعی، رحمت را بهعنوان اسم اولیه معرفی میکند: «به رحمت تو که همه چیز را فرا گرفته است». این دعا، مغفرت را صفتی ثانویه میداند که پس از رحمت میآید: «خدایا، گناهانی را که پرده عصمتم را میدرد، بیامرز». این ترتیب، مانند نردبانی که از ذات به فعل میرسد، تمایز میان اسمای اولیه و ثانویه را آشکار میسازد. دعای کمیل، مانند آینهای که حقیقت را منعکس میکند، رحمت را مقدم بر مغفرت قرار داده و با عرفان عملی شیعه همخوانی دارد.
نقد روششناختی ابنعربی
ابنعربی، مانند مسافری که در مسیر حقیقت گمراه شده، در تبیین آیه ﴿لِيَغْفِرَ لَكَ﴾ مغفرت را با رحمت خلط کرده و تبیینی غیرعلمی ارائه داده است. این خطا، مانند سایهای که نور حقیقت را میپوشاند، از فقدان دقت در تحلیل اسمای الهی نشئت میگیرد. روششناسی شیعی، مانند چراغی که مسیر را روشن میکند، بر استدلال دقیق و تمایز مفهومی تأکید دارد و این خلط را نمیپذیرد.
جمعبندی بخش نخست
رحمت الهی، مانند دریایی بیکران، به عام و خاص تقسیم میشود و رحمت عام، همه موجودات را در بر میگیرد. مغفرت، صفتی ثانویه و متفرع بر قصور است و با رحمت اولیه خلط نمیشود. اسمای الهی، مانند نهرهایی از چشمه ذات، به اولیه و ثانویه تقسیم میشوند. رحمت وجوبی، مشروط به کردار است، اما رحمت عام، مانند نسیمی فراگیر، غیرمشروط است. دعای کمیل، مانند گوهری درخشان، این تمایز را آشکار میسازد. نقد ابنعربی، مانند آینهای که خطا را نشان میدهد، بر ضرورت دقت در تحلیل اسما تأکید دارد. این بخش، با تمثیلات فاخر، مفاهیم عرفانی را برای جویندگان حقیقت روشن کرده است.
بخش دوم: اقتدار نفسی در فص مالکی
حکمت مالکیه و اقتدار نفسی
فص مالکی، مانند قلعهای استوار، به اقتدار نفسی اختصاص دارد و به حضرت زکریا علیهالسلام نسبت داده شده است. این اقتدار، مانند نوری که از قلب سالک میتابد، با صلابت و قدرت در برابر موانع میایستد. حکمت مالکیه، مانند نقشهای که مسیر کمال را نشان میدهد، بر قدرت و نفوذ در موجودات تأکید دارد و سالک را به سوی تمکین رهنمون میسازد.
سه عنصر کوشش، درد و عشق
کوشش، درد و عشق، مانند سه گوهر در تاج اقتدار نفسی، عناصر کلیدی فص مالکیاند. کوشش، مانند بذری که با زحمت به ثمر مینشیند، تلاش بیوقفه سالک را نشان میدهد. درد، مانند تیغی که گوهر وجود را صیقل میدهد، سالک را به سوی کمال میراند. عشق، مانند آتشی که قلب را روشن میکند، محرک اصلی سلوک است. این سه عنصر، مانند کیمیایی که مس وجود را به طلا بدل میکند، برای وصول به اقتدار نفسی ضروریاند.
نقد فقدان عشق و درد در تبیین ابنعربی
ابنعربی، مانند نقاشی که رنگهای عشق و درد را از تابلوی خود حذف کرده، در فص مالکی از این دو عنصر سخنی نگفته است. این نقص، مانند بنایی که بدون پایه ساخته شده، تبیین او را ناقص میسازد. عرفان شیعی، مانند باغی پر از گلهای عشق و درد، این دو را کیمیای سلوک میداند و بر ضرورت آنها تأکید دارد.
غضب الهی و تازیانه عشق
غضب الهی، مانند تازیانهای که سالک را به حرکت وا میدارد، در سلوک ضروری است. این تازیانه، مانند رعد و برقی در آسمان ولایت، سالک را از سستی به سوی کمال میراند. روایت «البلاء لِلْوَلَاءِ» (بلا برای ولایت است)، مانند چراغی که مسیر را روشن میکند، بلا را وسیله قرب الهی معرفی میکند. غضب، مانند مکملی برای رحمت، سالک را به سوی مقصد هدایت میکند.
جمعبندی بخش دوم
فص مالکی، مانند قلعهای استوار، به اقتدار نفسی اختصاص دارد و با صلابت حضرت زکریا علیهالسلام متجلی است. کوشش، درد و عشق، مانند سه گوهر درخشان، کیمیای سلوکاند. فقدان تبیین عشق و درد در دیدگاه ابنعربی، مانند بنایی ناقص، تحلیل او را تضعیف میکند. غضب الهی، مانند تازیانهای که سالک را به حرکت وا میدارد، مکمل رحمت در سلوک است. این بخش، با تمثیلات فاخر، مفاهیم اقتدار نفسی را روشن ساخته است.
بخش سوم: نقد تربیت ولایی و روششناسی ابنعربی
نقد فقدان تربیت ولایی
ابنعربی، مانند مسافری که بدون راهنما در مسیر حقیقت گام برمیدارد، به دلیل فقدان تربیت ولایی در تبیین اسما دچار خطا شده است. تربیت ولایی، مانند کلیدی که درهای معرفت را میگشاید، در فهم اسمای الهی ضروری است. عرفان شیعی، مانند درختی که ریشه در عصمت معصومان دارد، معارف را از اهل بیت علیهمالسلام اخذ میکند و از این خطاها مصون است.
نقد تبیین ظرف و مظروف
ابنعربی رحمت و رحیم را بهعنوان ظرف و مظروف معرفی کرده، اما این تبیین، مانند بنایی که بر شالودهای سست بنا شده، فاقد اساس منطقی و فلسفی است. رحمت، مانند نوری که از رحیم میتابد، ظهور آن است، و رحیم، مانند ظرفی که تعینات ذات را در بر میگیرد، ظرف خلقی است. این دیدگاه، مانند نقشهای دقیق، با عرفان شیعی که رحمت را ظهور رحیم میداند، همخوانی دارد.
نقد صفات بهمثابه اضافات
ابنعربی صفات را نسب و اضافات یا لا موجود و لا معدوم پنداشته، مانند نقاشی که خطوط را نادرست ترسیم کرده است. این دیدگاه، با حقیقت صفات که تعینات ظهورات ذاتاند، ناسازگار است. صفات، مانند نهرهایی که از چشمه ذات جاری میشوند، موجودند و نه عارض بر ذات. این نقد، مانند آینهای که حقیقت را منعکس میکند، بر ضرورت بازنگری در تبیین صفات تأکید دارد.
جمعبندی بخش سوم
فقدان تربیت ولایی، مانند سایهای که نور حقیقت را میپوشاند، ابنعربی را در تبیین اسما دچار خطا کرده است. تبیین ظرف و مظروف، مانند بنایی سست، فاقد اساس منطقی است و رحمت، ظهور رحیم معرفی میشود. صفات، مانند نهرهایی از چشمه ذات، تعینات ظهوراتاند و نه اضافات. این بخش، با تمثیلات فاخر، نقدهای روششناختی را روشن ساخته و برتری عرفان شیعی را آشکار کرده است.
بخش چهارم: معرفت، حکم و اقتدار نفسی
وجود، آثار و احکام
هر موجودی، مانند درختی که ریشه، شاخه و میوه دارد، دارای وجود، آثار و احکام است. معرفت، مانند کلیدی که درهای حقیقت را میگشاید، در شناخت احکام موجودات نهفته است. آثار، مانند شاخههایی که از وجود میرویند، مظهر آناند، و احکام، مانند میوههایی که از شاخهها به دست میآیند، نفوذ در موجودات را ممکن میسازند. این دیدگاه، مانند نقشهای که مسیر عرفان را روشن میکند، با فلسفه اسلامی همخوانی دارد.
حکم و اقتدار
حکم، مانند کلیدی که درهای نفوذ را میگشاید، توانایی تأثیرگذاری بر اشیا و موجودات است. قرآن کریم میفرماید:
﴿رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا﴾
«پروردگارا، به من حکمت عطا کن» (شعراء: ۸۳). این حکمت، مانند نوری که مسیر را روشن میکند، به معرفت و تمکین منجر میشود. سالک با شناخت حکم، مانند پادشاهی که بر قلمرو خویش فرمان میراند، اقتدار نفسی مییابد.
تمکین و استجماع صفات
تمکین، مانند قلهای که سالک پس از سلوک به آن میرسد، وحدت و استجماع صفات در وجود اوست. سالک متمکن، مانند دریایی که همه نهرها را در خود جای داده، به مقام «کن فیکون» میرسد، جایی که ارادهاش با اراده الهی همسو میشود. این مقام، مانند گوهری درخشان، نتیجه وحدت صفات و اقتدار نفسی است.
جمعبندی بخش چهارم
معرفت، مانند کلیدی که درهای حقیقت را میگشاید، در شناخت احکام موجودات نهفته است. حکم، مانند نوری که نفوذ در اشیا را ممکن میسازد، به اقتدار نفسی منجر میشود. تمکین، مانند قلهای رفیع، نتیجه وحدت صفات است و سالک را به مقام «کن فیکون» میرساند. این بخش، با تمثیلات فاخر، مفاهیم معرفت و اقتدار را روشن ساخته است.
بخش پنجم: تنفس، حیات نفسی و سلوک عملی
تنفس حقیقی و حیات نفسی
تنفس حقیقی، مانند جریانی که از تمام وجود سالک میگذرد، از استخوانها، ماهیچهها و تمامی اجزای بدن است، نه صرفاً از ریه. این تنفس، مانند رودی که حیات را به همه جا میرساند، نماد حیات نفسی و اقتدار در سلوک است. انسان عادی، مانند درختی که تنها از ریشه آب میکشد، از تنفس ناقص رنج میبرد و حیاتش محدود است.
نقد حیات نباتی انسان
انسان، برخلاف نبات که از تمام وجودش تنفس میکند، مانند درختی که شاخههایش خشکیده، از حیات نفسی کامل محروم است. این محدودیت، مانند سایهای که نور حیات را میپوشاند، نشانه ضعف نفسی است. نبات، مانند موجودی که با تمام وجودش زنده است، از تمامی اجزای خود تنفس میکند، اما انسان، به دلیل تشتت، تنها از بخشی از وجودش بهره میگیرد.
تمرین تنفس در سلوک
سالک باید تنفس را، مانند جریانی که از عمق وجودش برمیخیزد، با تمرین از تمام بدنش انجام دهد. این تمرین، مانند ریاضتی که جسم و روح را صیقل میدهد، او را به تمکین میرساند. تنفس کامل، مانند رودی که همه موانع را درمینوردد، حیات نفسی را تقویت کرده و اقتدار را در وجود سالک متجلی میسازد.
تشتت صفات و مانع تمکین
تشتت صفات، مانند قوطیهای پراکندهای که هر یک محتوی مادهای متفاوت است، مانع تمکین است. انسان عادی، مانند باغی که درختانش پراکندهاند، از وحدت صفات محروم است. سالک متمکن، مانند دریایی که همه نهرها را در خود جمع میکند، با استجماع صفات به اقتدار نفسی میرسد.
نقد ضعف جسمانی در علم دینی
عالمان دینی، مانند درختانی که به دلیل فقدان تحرک خشکیدهاند، گاه از ضعف جسمانی رنج میبرند. این ضعف، مانند سایهای که حیات نفسی را کمرنگ میکند، مانع وصول به کمال است. علم دینی، مانند گوهری که نیاز به صیقل دارد، با سلامت جسم و تحرک کامل میشود.
تازیانه الهی و تربیت نفسی
تازیانه الهی، مانند تیغی که گوهر وجود را صیقل میدهد، برای تربیت سالک ضروری است. سالک نباید از درد و بلا گریزد، بلکه مانند درختی که با باد استوارتر میشود، باید آن را بپذیرد. روایت «البلاء لِلْوَلَاءِ» (بلا برای ولایت است)، مانند نوری که مسیر را روشن میکند، بلا را وسیله قرب الهی میداند.
نقد تنفس ناقص
تنفس ناقص، مانند جویباری که به دریا نمیرسد، نشانه بیماری نفسی و جسمی است. این نقص، مانند سایهای که حیات را کمرنگ میکند، مانع سلوک است. سالک باید، مانند نباتی که از تمام وجودش تنفس میکند، تنفس را با تمرین اصلاح کند تا به حیات نفسی کامل دست یابد.
عارف متمکن و اقتدار نفسی
عارف متمکن، مانند کوهی استوار در برابر طوفان، در برابر بلا جلا مییابد و به اقتدار نفسی میرسد. برخلاف پهلوان که در برابر مصیبت سست میشود، عارف، مانند پرندهای که با بلا بال میگشاید، از مصیبت خیر میبیند و به کمال میرسد. این تمایز، مانند نوری که حقیقت را روشن میکند، عارف را از دیگران متمایز میسازد.
جمعبندی بخش پنجم
تنفس حقیقی، مانند رودی که حیات را به همه جا میرساند، از تمام وجود سالک است. نقص در حیات نباتی انسان، مانند سایهای که نور را میپوشاند، مانع کمال است. تمرین تنفس، مانند ریاضتی که جسم و روح را صیقل میدهد، به تمکین منجر میشود. تشتت صفات، مانند قوطیهای پراکنده، مانع اقتدار است، اما استجماع صفات، مانند دریایی که همه را در بر میگیرد، کمال را به ارمغان میآورد. تازیانه الهی، مانند تیغی برای تربیت، سالک را به سوی مقصد هدایت میکند. عارف متمکن، مانند کوهی استوار، در برابر بلا به اقتدار نفسی میرسد. این بخش، با تمثیلات فاخر، مفاهیم سلوک عملی را روشن ساخته است.
نتیجهگیری
فص مالکی فصوص الحکم، با محوریت حکمت مالکیه، به تبیین اقتدار نفسی و مقام حضرت زکریا علیهالسلام میپردازد. رحمت الهی، مانند دریایی بیکران، عام و خاص است و مغفرت، صفتی ثانویه و متفرع بر قصور. نقد ابنعربی، مانند آینهای که خطا را نشان میدهد، بر خلط رحمت و مغفرت و فقدان تربیت ولایی تأکید دارد. دعای کمیل، مانند گوهری درخشان، رحمت را مقدم بر مغفرت میداند. کوشش، درد و عشق، مانند سه گوهر در تاج سلوک، اقتدار نفسی را ممکن میسازند. تنفس حقیقی، مانند رودی که حیات را جاری میکند، با تمرین به تمکین منجر میشود. تازیانه الهی، مانند تیغی که گوهر وجود را صیقل میدهد، سالک را به کمال میرساند. عارف متمکن، مانند کوهی استوار، در برابر بلا جلا مییابد. این نوشتار، با تمثیلات فاخر، مانند چراغهایی در مسیر حقیقت، معارف عرفانی و فلسفی را برای جویندگان حقیقت روشن ساخته و برتری عرفان شیعی را در پرتو تربیت ولایی آشکار کرده است.