در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 962

متن درس





تحلیل عرفانی و فلسفی فص ایناسیه: تأملی در اقتدار انسان کامل و انس با ملائکه

تحلیل عرفانی و فلسفی فص ایناسیه: تأملی در اقتدار انسان کامل و انس با ملائکه

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۹۶۲)

مقدمه: درآمدی بر فص ایناسیه و جایگاه ادريس در عرفان نظری

فصوص الحکم، اثر جاودان محیی‌الدین ابن‌عربی، چون گوهری در آسمان عرفان نظری می‌درخشد و هر فص آن، چون آیینه‌ای، جلوه‌ای از اسما و صفات الهی را در مقام پیامبران بازمی‌تاباند. فص ایناسیه، که به حضرت ادريس علیه‌السلام، همو که در قرآن کریم با نام الیاس نیز شناخته می‌شود، اختصاص دارد، دریچه‌ای است به سوی تأمل در اقتدار انسان کامل، انس با ملائکه، و پیوند میان عوالم ناسوت و ملكوت. این فص، حکمت ایناسیه را در کلمه الیاسیه یا ادريسیه تبیین می‌کند، که به معنای انس و ارتباط با موجودات مجرد و ملائکه است. استاد فرزانه قدس‌سره، در درس‌گفتار جلسه ۹۶۲ (مورخ ۲۴/۸/۱۳۸۵)، با رویکردی عمیق و نقادانه، این فص را شرح داده و با تکیه بر فرهنگ شیعی و حکمت اسلامی، به نقد دیدگاه‌های ابن‌عربی و شارحانش پرداخته‌اند. این نوشتار، با تجمیع محتوای درس‌گفتار و تحلیل‌های تفصیلی، به بررسی جایگاه ادريس، نقد اسرائیلیات، تبیین مقام انسان کامل، و رابطه او با عوالم روحانی می‌پردازد. متن حاضر، با ساختاری علمی و زبانی متین، معارف عرفانی و فلسفی را برای پژوهشگران و طالبان حقیقت روشن می‌سازد، گویی مشعلی است که در تاریکی جهل، راه را به سوی معرفت می‌گشاید.

بخش نخست: تبیین حکمت ایناسیه و جایگاه ادريس در قرآن کریم

حکمت ایناسیه و کلمه الیاسیه

فص ایناسیه، که در پی فص مالکیه در فصوص الحکم جای گرفته، به حکمت ایناسیه در کلمه الیاسیه یا ادريسیه اختصاص دارد. این حکمت، به انس و ارتباط حضرت ادريس علیه‌السلام با عوالم ملكوتی و روحانی اشاره دارد، گویی او پلی است میان ناسوت و ملكوت، که با اقتدار معنوی خود، ملائکه را تابع خویش ساخته است. مراد از الیاس، همان ادريس است، پیامبری که در سنت اسلامی به عظمت و قداست شناخته می‌شود. این فص، ادريس را چون ستاره‌ای در آسمان نبوت می‌بیند که با نور علم و تقوا، راه را برای سالکان حقیقت روشن می‌سازد.

درنگ: حکمت ایناسیه، چون جویباری زلال، به انس ادريس با ملائکه و پیوند او با عوالم روحانی اشاره دارد.

جایگاه ادريس در قرآن کریم

قرآن کریم، ادريس علیه‌السلام را در دو موضع با عظمت یاد کرده است. در سوره مریم، آیات ۵۶ و ۵۷، چنین آمده است: وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا ۝ وَرَفَعْنَاهُ مَكَانًا عَلِيًّا («و در این کتاب از ادريس یاد کن، که او صدیق و پیامبر بود، و او را به مکانی بلند ارتقا دادیم»). این آیات، ادريس را به عنوان پیامبری صدیق و دارای مقام والا معرفی می‌کنند. همچنین، در سوره انبیاء، آیه ۸۵، فرموده است: وَإِسْمَاعِيلَ وَإِدْرِيسَ وَذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصَّابِرِينَ («و اسماعیل و ادريس و ذوالکفل، همه از شکیبایان بودند»). این آیه، ادريس را در زمره صالحان و صابران جای داده است. عبارت وَالذِّكْرَ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ به احتمال وجود کتابی برای ادريس اشاره دارد، که او را در زمره انبیای صاحب شریعت قرار می‌دهد.

درنگ: قرآن کریم، ادريس را چون گوهری قدسی، با اوصاف صدیق، نبی، صابر، و صالح ستوده و او را به مکانی رفیع ارتقا داده است.

ادريس، پیامبر علم و فرهنگ

ادريس علیه‌السلام، نه تنها پیامبر، بلکه عالم، معلم، و فرهنگ‌ساز بوده است. او را به عنوان پیشگام خط و خیاطی می‌شناسند، که چون مشعل‌دارانی در تاریکی جهل، علم و تمدن را به بشریت عرضه کرد. خط، چون کلیدی برای ثبت معارف، و خیاطی، چون جامه‌ای برای تمدن، از ابتکارات ادريس بوده‌اند. او، با تأسیس نظام آموزشی و تعلیمی، چون ستونی استوار، بنیان‌های علم و معرفت را در میان امت خویش استوار ساخت.

درنگ: ادريس، چون باغبانی در بوستان تمدن، با خط و خیاطی، بذر علم و فرهنگ را کاشت و نظام آموزشی را بنیان نهاد.

جمع‌بندی بخش نخست

این بخش، با معرفی حکمت ایناسیه، ادريس را به عنوان پیامبری جامع میان ناسوت و ملكوت معرفی کرد. آیات قرآن کریم، چون مشعل‌هایی، جایگاه رفیع او را با اوصاف صدیق، نبی، صابر، و صالح روشن ساخته‌اند. ادريس، نه تنها پیامبر، بلکه فرهنگ‌ساز و معلم بوده که با خط و خیاطی، تمدن را به بشریت هدیه داد. این تبیین، چون آیینه‌ای، عظمت ادريس و حکمت ایناسیه را در نظام عرفانی ابن‌عربی بازمی‌تاباند.

بخش دوم: نقد اسرائیلیات و خرافات درباره ادريس

اسرائیلیات و مخدوش‌سازی حقیقت

حضرت ادريس علیه‌السلام، به دلیل قدمت تاریخی و جایگاه معنوی، آماج روایات و اساطیر متعددی قرار گرفته که بسیاری از آن‌ها تحت تأثیر اسرائیلیات‌اند. این روایات، که از منابع یهودی و مسیحی وارد متون اسلامی شده‌اند، گاه با اصول توحیدی ناسازگارند. علاقه مردم به شنیدن داستان‌های شگفت‌انگیز، چون بادی که شاخ و برگ درخت حقیقت را می‌لرزاند، پذیرش این روایات را آسان کرده است. این اسرائیلیات، حقیقت وجودی ادريس را لوس کرده و در لابه‌لای خرافات پنهان ساخته‌اند، گویی گوهری ناب را در میان خاکستر مدفون کرده باشند.

درنگ: اسرائیلیات، چون پرده‌ای غبارآلود، حقیقت ادريس را مخدوش کرده و از جلوه توحیدی او کاسته است.

علل شیوع اسرائیلیات

سه عامل در شیوع اسرائیلیات نقش داشته‌اند: نخست، علاقه مردم به داستان‌های شگفت‌انگیز، که چون جویباری، هر روایتی را بی‌چون‌وچرا می‌پذیرفت. دوم، قصد مخدوش‌سازی حقیقت، که گویی با افزودن شاخ و برگ‌های زائد، گوهر حقیقت را در زیر خرافات مدفون می‌ساخت. سوم، نادانی در تعریف انبیا، که به جای ستایش حقیقی، به توصیفات سطحی و نادرست منجر شده است. این عوامل، چون سایه‌هایی تاریک، از درخشش حقیقت ادريس کاسته‌اند.

درنگ: علاقه، نادانی، و قصد تحریف، چون سه پرده، حقیقت ادريس را در پس خرافات پنهان ساخته‌اند.

نقد خرافات ظاهری

برخی روایات، ادريس را با اوصاف ظاهری مانند درشتی هیکل، وجود لک سفید در سینه، یا تفاوت اندازه چشمان توصیف کرده‌اند. این توصیفات، چون برگ‌های پاییزی که از درخت حقیقت فرومی‌ریزند، بی‌اساس و مخدوش‌کننده مقام انبیا هستند. انبیا، چون آیینه‌های قدسی، از هر نقص جسمانی و اخلاقی مبرا هستند. این خرافات، گویی نقاشی‌های نازیبا بر دیوار حقیقت‌اند که جز تحریف، حاصلی ندارند.

درنگ: خرافات ظاهری، چون سایه‌هایی گمراه‌کننده، از عظمت قدسی ادريس کاسته و حقیقت او را تحریف کرده‌اند.

نقد تعریف نادرست از شخصیت‌ها

ستایش نادرست از شخصیت‌های بزرگ، گاه به زیان آن‌ها تمام می‌شود. برای مثال، برخی برای ستایش عالمان دینی، به معیارهای سطحی مانند دانستن زبان‌های متعدد متوسل شده‌اند، گویی که علم حقیقی را در تعداد زبان‌ها می‌جویند. این رویکرد، چون جامه‌ای نامناسب بر قامت حقیقت، ارزش‌های معنوی و فکری را فرومی‌کاهد و به جای تعالی، به تحقیر پنهان منجر می‌شود.

درنگ: ستایش نادرست، چون آینه‌ای شکسته، حقیقت شخصیت‌های بزرگ را مخدوش می‌سازد.

نقد وابستگی به علوم ظاهری

کسانی که به علوم ظاهری مانند یادگیری زبان‌های متعدد یا ترجمه وابسته‌اند، گاه فاقد عمق فکری و استقلال معنوی‌اند. این افراد، چون پرندگانی که بر شاخه‌های دیگران آشیان می‌سازند، از خلاقیت و اقتدار باطنی بی‌بهره‌اند. علم حقیقی، چون چشمه‌ای زلال از قلب انسان کامل جوشیده و به معرفت الهی می‌پیوندد، نه آنکه در حافظه‌ای انباشته از اطلاعات ظاهری محصور بماند.

درنگ: علم حقیقی، چون نوری از قلب انسان کامل، به معرفت الهی می‌رسد، نه در اطلاعات ظاهری محصور می‌ماند.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، با نقد اسرائیلیات و خرافات، بر ضرورت رجوع به منابع معتبر قرآنی و روایی برای شناخت ادريس تأکید کرد. اسرائیلیات، با انگیزه‌های علاقه، تحریف، و نادانی، حقیقت ادريس را مخدوش ساخته‌اند. نقد تعریف نادرست و وابستگی به علوم ظاهری، چون مشعلی، راه را برای فهم حقیقت انبیا روشن می‌سازد. این تحلیل، بر اهمیت روش‌شناسی دقیق در تبیین معارف توحیدی تأکید دارد.

بخش سوم: اقتدار انسان کامل و تبعیت ملائکه

ادريس، انسان کامل و جامع

ادريس علیه‌السلام، به عنوان انسان کامل، جامع میان ناسوت و ملكوت است. او، با مزاج ملكوتی و جسمانی، چون آیینه‌ای دوسویه، هم با خلق در ناسوت ارتباط داشته و هم با ملائکه در ملكوت انس برقرار کرده است. این ویژگی، ادريس را به عنوان حوراء انسیه معرفی می‌کند، گویی گوهری است که در صدف ناسوت جای گرفته و نور ملكوت را بازمی‌تاباند.

درنگ: ادريس، چون گوهری در صدف ناسوت، با مزاج ملكوتی، پلی میان عوالم مادی و روحانی است.

تبعیت ملائکه از انسان کامل

انسان کامل، به دلیل اقتدار معنوی، ملائکه را تابع خویش می‌سازد. این تبعیت، چون جویباری که از چشمه اقتدار انسان کامل جاری می‌شود، نشان‌دهنده مقام خلافت الهی است. در قرآن کریم، سجده ملائکه به آدم علیه‌السلام (فَسَجَدَ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ، حجر: ۳۰؛ «پس همه‌ی فرشتگان یکسره سجده کردند») این حقیقت را تأیید می‌کند. ملائکه، چون پرندگانی که در سایه انسان کامل آشیان می‌سازند، از اقتدار او بهره‌مند می‌شوند.

درنگ: انسان کامل، چون خورشیدی، ملائکه را در مدار اقتدار خویش قرار می‌دهد.

تبعیت اجسام و اجنه از انسان کامل

انسان کامل، نه تنها ملائکه، بلکه اجسام و حتی طوایف اجنه را تحت تأثیر قرار می‌دهد. این اقتدار، چون نوری ساطع از ذات انسان کامل، عالم را به تسبیح وامی‌دارد، چنان‌که قرآن کریم فرموده است: تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ (اسراء: ۴۴؛ «آسمان‌های هفت‌گانه و زمین و هر که در آن‌هاست برای او تسبیح می‌گویند»). این تأثیر، گویی جویباری است که از چشمه وجود انسان کامل به سوی عالم جاری می‌شود.

درنگ: اقتدار انسان کامل، چون نوری فراگیر، ملائکه، اجسام، و اجنه را در مدار تسبیح حق قرار می‌دهد.

تمایز مدبرات امر و ملائکه تابع

ملائکه مدبرات امر، که امور همه انسان‌ها را تدبیر می‌کنند (وَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا، نازعات: ۵؛ «و تدبیرکنندگان امر»)، با ملائکه تابع اولیای الهی متمایزند. ملائکه تابع، چون سربازانی وفادار، خاص اولیا هستند و از اقتدار معنوی آن‌ها بهره می‌برند. این تمایز، گویی خطی است که میان تدبیر عام و تبعیت خاص کشیده شده است.

درنگ: ملائکه تابع، چون آیینه‌هایی صیقلی، اقتدار اولیای الهی را بازمی‌تابانند، در حالی که مدبرات امر، تدبیرگر همه خلق‌اند.

حفاظت اولیا از شیاطین

اقتدار اولیای الهی، چون سپری استوار، آن‌ها را از تسلط شیاطین حفظ می‌کند. قرآن کریم فرموده است: إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ (حجر: ۴۲؛ «به‌راستی بر بندگانم هیچ تسلطی نداری»). این حفاظت، از اتصال اولیا به حق‌تعالی و حمایت ملائکه نشأت می‌گیرد، گویی که نور الهی، سایه شیاطین را از وجودشان می‌زداید.

درنگ: اقتدار اولیا، چون سپری نورانی، آن‌ها را از شر شیاطین مصون می‌دارد.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، ادريس را به عنوان انسان کامل معرفی کرد که با اقتدار معنوی، ملائکه، اجسام، و اجنه را تابع خویش ساخته است. تمایز میان مدبرات امر و ملائکه تابع، جایگاه ویژه اولیا را نشان می‌دهد. آیات قرآن کریم، چون ستارگانی در آسمان معرفت، این اقتدار را تأیید می‌کنند. این تحلیل، انسان کامل را چون خورشیدی می‌بیند که عالم را با نور خویش روشن می‌سازد.

بخش چهارم: نقد اصطلاحات و روش‌شناسی عرفانی

نقد اصطلاح امتزاج در مجردات

ابن‌عربی در فص ایناسیه، قوای روحانی را دارای امتزاج می‌داند که به هیأت وحدانیه منجر می‌شود. اما این اصطلاح، چون جامه‌ای نامناسب بر قامت مجردات، نادرست است. ملائکه، چون جنود مجنده، فاقد مزاج و امتزاج‌اند، زیرا امتزاج و مزاج مختص مادیات است. این نقد، گویی خطی است که مرز میان مادیات و مجردات را ترسیم می‌کند.

درنگ: ملائکه، چون جنود مجرده، از امتزاج و مزاج مبرا هستند و اصطلاح امتزاج برای آن‌ها نادرست است.

نقد ترتیب احکام و آثار

ابن‌عربی، هیأت وحدانیه را منشأ احکام و آثار می‌داند، اما ترتیب ذکر آن‌ها را نادرست قرار داده، گویی که آثار را بر احکام مقدم کرده است. در نظام عرفانی، احکام، چون ریشه‌های درخت وجود، مقدم بر آثارند که شاخه‌های آن‌اند. این نقد، بر اهمیت ترتیب منطقی در تبیین عرفانی تأکید دارد.

درنگ: احکام، چون ریشه‌های درخت وجود، بر آثار مقدم‌اند و ترتیب نادرست، تبیین عرفانی را مخدوش می‌سازد.

نقد اصطلاح اشتراک با ملائکه

ابن‌عربی، رابطه انسان کامل و ملائکه را با اصطلاح اشتراک توصیف کرده، که نادرست است. انسان کامل، به دلیل مقام جمع، در طول ملائکه قرار دارد و آن‌ها را تابع خویش می‌سازد، نه شریک. این رابطه، چون خورشید و ستارگان است که ستارگان در پرتو خورشید می‌درخشند، نه آنکه با آن شریک‌اند.

درنگ: انسان کامل، چون خورشیدی در طول ملائکه، آن‌ها را تابع خویش می‌سازد، نه شریک.

نقد اصطلاح برزخیه

تعبیر ادريس به عنوان برزخی میان دو عالم، نادرست است، زیرا مقام او ملكوتی و جبروتی است، نه برزخی. عالم برزخ، چون پلی متوسط میان دنیا و آخرت، پایین‌تر از ملكوت و جبروت است. ادريس، با اقتدار معنوی، در مراتب عالی وجود جای دارد، گویی که در آسمان ملكوت پرواز می‌کند، نه در برزخ ساکن است.

درنگ: ادريس، چون پرنده‌ای در آسمان ملكوت، در مراتب عالی جای دارد، نه در عالم برزخ.

تبیین عالم برزخ

عالم برزخ، چون دریایی میان دو ساحل دنیا و آخرت، عالمی متوسط است که خوبان و بدان در آن حضور دارند. این عالم، گویی سایه‌ای است که نه نور کامل آخرت را دارد و نه تاریکی دنیا را. ویژگی‌های آن، چون مهی غبارآلود، مبهم و غیرقطعی است، چنان‌که قرآن کریم فرموده است: بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَا يَبْغِيَانِ (رحمن: ۲۰؛ «میان آن دو برزخی است که به هم تجاوز نمی‌کنند»).

درنگ: عالم برزخ، چون پلی میان دنیا و آخرت، عالمی متوسط با ویژگی‌های مبهم است.

نقد شارحان غیرسالک

بسیاری از شارحان فصوص الحکم، چون راهنمایانی بی‌چراغ، فاقد تجربه عرفانی‌اند و تنها عبارات را از کتاب‌ها تکرار می‌کنند. این شارحان، گویی نقاشانی‌اند که بدون دیدن منظره، تنها از روی توصیف دیگران تصویر می‌کشند. شرح حقیقی، چون چشمه‌ای از شهود عرفانی، از قلب سالک جوشیده و حقیقت را روشن می‌سازد.

درنگ: شارحان غیرسالک، چون آیینه‌هایی غبارگرفته، از بازتاب حقیقت عرفانی عاجزند.

تمایز مفهوم و معنا

در تبیین عرفانی، تمایز میان مفهوم و معنا، چون خطی میان ظاهر و باطن است. مفهوم، سطح ظاهری عبارات است، اما معنا، چون گوهری در صدف، حقیقت باطنی آن‌ها را آشکار می‌سازد. فهم معنا، گویی کلیدی است که درهای معرفت را می‌گشاید.

درنگ: معنا، چون گوهری در صدف مفهوم، حقیقت عرفانی را آشکار می‌سازد.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، با نقد اصطلاحات نادرست مانند امتزاج، اشتراک، و برزخیه، بر ضرورت دقت در روش‌شناسی عرفانی تأکید کرد. عالم برزخ، به عنوان عالمی متوسط، از مراتب ملكوتی و جبروتی ادريس پایین‌تر است. نقد شارحان غیرسالک و تمایز مفهوم و معنا، راه را برای فهم عمیق‌تر معارف عرفانی هموار می‌سازد.

بخش پنجم: تأثیر محیط و تحول در فهم عوالم

تأثیر محیط بر روان‌شناسی انسان

محیط، چون نقشی بر لوح روان انسان، بر خلق‌وخو و تفکر او اثر می‌گذارد. کسانی که در فضاهای بسته چون دره‌ها زیست می‌کنند، گویی در تنگنای تنگ‌نظری گرفتارند، در حالی که ساکنان کوه‌ها و دشت‌ها، چون پرندگانی در آسمان وسیع، از صلابت و وسعت نظر برخوردارند. این تأثیر، چون رنگی است که بر بوم روان انسان نقش می‌بندد.

درنگ: محیط، چون نقاشی بر بوم روان، خلق‌وخو و تفکر انسان را شکل می‌دهد.

تحول در دسترسی به عوالم

همان‌گونه که محدودیت‌های گذشته، مانند عدم دسترسی به شهرها، با پیشرفت فناوری آسان شده، دسترسی به عوالم معنوی نیز با اقتدار معنوی ممکن است. این تحول، گویی پلی است که از ناسوت به ملكوت کشیده شده و انسان را به سوی معرفت رهنمون می‌سازد.

درنگ: اقتدار معنوی، چون پلی از ناسوت به ملكوت، دسترسی به عوالم روحانی را ممکن می‌سازد.

نقد نظام کیوانی

نظام کیوانی، که بر اخترشناسی باستانی استوار است، از سموات قرآنی متمایز است. سموات قرآنی، چون عوالم تجردی ملكوت و جبروت، از آسمان‌های مادی نظام کیوانی فراترند. این تمایز، گویی خطی است که حقیقت قرآنی را از تصورات باستانی جدا می‌سازد.

درنگ: سموات قرآنی، چون آسمان‌های تجردی، از نظام کیوانی مادی متمایزند.

تبیین مكان علي

عبارت وَرَفَعْنَاهُ مَكَانًا عَلِيًّا (مریم: ۵۷؛ «و او را به مکانی بلند ارتقا دادیم») به مراتب عالی ملكوت و جبروت اشاره دارد، نه مکان‌های مادی مانند خورشید. این تبیین، گویی مشعلی است که تاریکی تعابیر نادرست را می‌زداید.

درنگ: مكان علي، چون قله‌ای در ملكوت و جبروت، مرتبه‌ای عالی از وجود است.

جمع‌بندی بخش پنجم

این بخش، با بررسی تأثیر محیط بر روان انسان، تحول در دسترسی به عوالم، و نقد نظام کیوانی، بر ضرورت فهم قرآنی از عوالم وجودی تأکید کرد. مكان علي ادريس، چون قله‌ای در آسمان ملكوت، از تصورات مادی نظام کیوانی متمایز است. این تحلیل، راه را برای درک عمیق‌تر معارف عرفانی هموار می‌سازد.

بخش ششم: جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره، به تبیین و نقد فص ایناسیه از فصوص الحکم پرداخت و جایگاه حضرت ادريس علیه‌السلام را به عنوان انسان کامل و جامع میان ناسوت و ملكوت بررسی کرد. حکمت ایناسیه، چون جویباری زلال، انس ادريس با ملائکه و اقتدار او در تبعیت عالم را نشان می‌دهد. آیات قرآن کریم، مانند وَرَفَعْنَاهُ مَكَانًا عَلِيًّا (مریم: ۵۷) و صِدِّيقًا نَبِيًّا (مریم: ۵۶)، عظمت او را تأیید می‌کنند. نقد اسرائیلیات، خرافات، و اصطلاحات نادرست مانند امتزاج و برزخیه، بر ضرورت روش‌شناسی دقیق در تبیین معارف عرفانی تأکید دارد. ادريس، به عنوان پیامبری فرهنگ‌ساز، با خط و خیاطی، تمدن را به بشریت هدیه داد و با اقتدار معنوی، ملائکه و عالم را تابع خویش ساخت. این اثر، چون مشعلی فروزان، راه را برای پژوهشگران عرفان نظری و حکمت اسلامی روشن می‌سازد تا در سایه معرفت توحیدی، به حقیقت انسان کامل دست یابند.

با نظارت صادق خادمی