متن درس
تحلیل فص الیاسیه فصوص الحکم با محوریت حکمت انسیه و نقد تناسخ
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۹۶۴)
دیباچه
فص الیاسیه فصوص الحکم، اثری برجسته از محییالدین ابنعربی، به مقام حضرت الیاس علیهالسلام و نسبت آن با حضرت ادریس علیهالسلام میپردازد. این فص، با طرح مباحثی چون تمایز یا اتحاد این دو شخصیت، حیات دائم، تعینات عرفانی و رابطه انسان با عوالم ملکوت و ناسوت، چالشهایی عمیق در عرفان نظری و الهیات اسلامی مطرح میکند. متن حاضر، برگرفته از درسگفتار شماره ۹۶۴ استاد فرزانه قدسسره، با رویکردی عقلانی و نقادانه، این مباحث را تحلیل کرده و با تأکید بر استناد به دلیل و برهان، برخی تفاسیر سنتی و عرفانی را نقد میکند. ساختار این نوشتار، مانند چراغی است که تاریکیهای ابهام را از مفاهیم عرفانی میزداید، با بخشبندیهای دقیق، تمثیلات ادبی و استدلالهای علمی، به تبیین حقایق و رفع شبهات میپردازد..
بخش نخست: تمایز شخصیت ادریس و الیاس
تمایز تاریخی و موقعیتی
متن تأکید دارد: «ادریس با الیاس دو پیامبر جدا هستند». حضرت ادریس علیهالسلام از انبیای متقدم و پیش از نوح علیهالسلام، و حضرت الیاس علیهالسلام از انبیای متأخر است. این تمایز، مانند دو شاخه از یک درخت تنومند است که هرچند ریشه در حقیقت الهی دارند، اما در زمان و مأموریت، متمایزند. جایگاه تاریخی و مأموریتهای متفاوت این دو پیامبر، هرگونه اتحاد میان آنها را رد میکند.
نقد ادعای اتحاد
متن بیان میکند: «ما دلیلی، سندی بر این که این دو پیامبر یکی باشند نداریم». ادعای اتحاد ادریس و الیاس، مانند نسیمی بیریشه است که در برابر طوفان عقل و نقل فرو میریزد. این دیدگاه، فاقد سند معتبر و متأثر از روایات ضعیف یا اساطیر است و از منظر الهیات اسلامی مردود شمرده میشود.
رد نظریه تناسخ
متن تأکید دارد: «اینها حرفهای مزخرفی بوده که اهل تناسخ… میزدند». فرض یکیبودن ادریس و الیاس، به معنای تناسخ است که با اصول اسلامی ناسازگار است. تناسخ، مانند پلی شکسته است که روح را از بدنی به بدن دیگر منتقل میکند، اما در نظام اسلامی، معاد جسمانی و وحدت روح و بدن، این ادعا را باطل میسازد.
جمعبندی بخش
این بخش، با تأکید بر تمایز تاریخی و موقعیتی ادریس و الیاس، ادعای اتحاد آنها و نظریه تناسخ را رد کرد. این تحلیل، مانند آیینهای است که حقیقت تمایز انبیا را بازتاب میدهد و بر ضرورت استناد به دلیل و برهان در مسائل اعتقادی تأکید دارد.
بخش دوم: نقد نقش حضرت عیسی علیهالسلام در آخرالزمان
نقش محدود عیسی علیهالسلام
متن بیان میکند: «فقط میآید که رفع شبهه از اهل مسیحیت کند». حضور حضرت عیسی علیهالسلام در زمان حضرت مهدی علیهالسلام، تنها برای اثبات تبعیت از ایشان و رفع شبهات مسیحیان است، نه ایفای نقش نایب یا وزیر. این نقش، مانند مشعلی است که تاریکی شبهات را میزداید، بدون آنکه به مقام اصلی مهدی علیهالسلام خدشهای وارد شود.
نقد روایات غیرمحکم
متن تأکید دارد: «تازه اینها هم خیلی محکم باهاش برخورد نمیکنیم چون اصلاً نمیدانیم چی به چی است». روایات مربوط به نقش عیسی علیهالسلام، به دلیل فقدان قطعیت، باید با احتیاط بررسی شوند. این دیدگاه، مانند سدی است که از پذیرش بیچونوچرای روایات غیرمستند جلوگیری میکند.
جمعبندی بخش
این بخش، با تبیین نقش محدود حضرت عیسی علیهالسلام در آخرالزمان، بر ضرورت احتیاط در پذیرش روایات غیرمحکم تأکید کرد. این تحلیل، مانند کلیدی است که قفل شبهات را گشوده و راه را برای فهم دقیقتر الهیات آخرالزمانی هموار میسازد.
بخش سوم: ضرورت استناد در مسائل اعتقادی
احتیاط در اصول اعتقادی
متن تأکید دارد: «در بحثهای عقیدتی لازم نیست به هر چیز اعتقاد پیدا کنیم». مسائل اعتقادی، مانند گوهری گرانبها، نیازمند دلیل محکم و برهان قطعیاند. هر روایتی که شبههانگیز باشد، باید رها شود، مانند شاخهای خشکیده که از درخت معرفت جدا میگردد.
نقد فضولی در مسائل غیرضروری
متن بیان میکند: «به تو چه ربطی دارد الیاس کجاست؟». پرسوجو درباره مکان زندگی شخصیتهایی مانند الیاس یا خضر، مانند کاوش در شنهای روان است که انسان را از توجه به مسائل اساسی زندگی بازمیدارد. این نقد، بر اولویتبندی در معرفت دینی تأکید دارد.
تفاوت اصول و فروع
متن تأکید دارد: «در اصول دین نباید دنبال ظن و شک… بریم». برخلاف فروع فقهی که ظن معتبر ممکن است کفایت کند، اصول اعتقادی نیازمند یقین و استدلالاند، مانند بنایی که تنها بر پایههای استوار استحکام مییابد.
جمعبندی بخش
این بخش، با تأکید بر ضرورت استناد و احتیاط در مسائل اعتقادی، از پذیرش روایات غیرمستند و پرسوجوی غیرضروری نهی کرد. این تحلیل، مانند راهنمایی است که سالک را از مسیرهای حاشیهای به سوی صراط مستقیم هدایت میکند.
بخش چهارم: نقد چندشغلی انبیا و تمایز نقشها
تمایز نقش پیامبری و امامت
متن بیان میکند: «یه آدمی یه دفعه پیامبر شود یه دفعه امام شود، این نمیشود». پیامبری و امامت، هرچند در برخی انبیا جمع شده، اما بهصورت متمایز و با حاکمیت نبوت است، مانند دو رود که در یک بستر جاریاند، اما هر یک هویت خاص خود را حفظ میکنند.
نقد خلط نقشها
متن تأکید دارد: «انبیا نقشهای متمایز و غیرقابلتکرار دارند». هر پیامبر یا امام، مأموریت خاص خود را دارد، مانند ستارگانی که هر یک در آسمان معرفت، جایگاهی ویژه دارند. خلط نقشها، مانند بههمریختن نظم آسمانی است که حقیقت را مخدوش میسازد.
جمعبندی بخش
این بخش، با تبیین تمایز نقشهای پیامبری و امامت، خلط این نقشها را نقد کرد. این تحلیل، مانند نقشهای است که جایگاه هر پیامبر را در نظام الهی روشن میسازد و از آشفتگی معرفتی جلوگیری میکند.
بخش پنجم: حکمت انسیه و مقام الیاس
تبیین حکمت انسیه
متن بیان میکند: «فص حکمه ایناسیه فی کلمه الیاسیه». حکمت انسیه، به تعادل بین ملکوت و ناسوت در مقام الیاس اشاره دارد، مانند پلی که انسان را از عالم ماده به سوی عوالم غیبی هدایت میکند. این حکمت، در عرفان ابنعربی، رابطه انسان با دو ساحت وجود را تبیین میکند.
نقد حیات دائم به دلیل اعتدال
متن تأکید دارد: «این حیات دائم به اعتبار اعتدال حقیقی نیست». حیات دائم الیاس یا خضر، نتیجه مشیت الهی و خصوصیات خاص هر فرد است، نه صرف اعتدال، مانند گلی که به اراده باغبان، عمری جاودان مییابد.
صورت ملکی انبیا
متن بیان میکند: «تمام انبیا صورت ملکی را داشتن». همه انبیا، دارای صورت ملکیاند که حضورشان را در عالم ناسوت و ارتباط با ملکوت ممکن میسازد، مانند آیینهای که حقیقت غیبی را در عالم مادی بازتاب میدهد.
جمعبندی بخش
این بخش، با تبیین حکمت انسیه و مقام الیاس، بر نقش تعادلبخش انبیا در عوالم ملکوت و ناسوت تأکید کرد. نقد حیات دائم به دلیل اعتدال، مانند نسیمی است که غبار ابهام را از حقیقت عرفانی میزداید.
بخش ششم: نقد جایگاه خضر
خضر، ولی الهی نه پیامبر
متن تأکید دارد: «کی گفته خضر پیامبر بوده؟». خضر علیهالسلام، بهعنوان یکی از اولیای الهی و صاحب اسرار غیبی، از پیامبران متمایز است. او، مانند چشمهای است که از اسرار الهی جوشیده، اما در جایگاه نبوت قرار ندارد.
نقد خلط صورت ملکی و حیات دائم
متن بیان میکند: «این صورت ملکی را بالاتر از همه امام حسین داشته که مخفی که نشده». صورت ملکی خضر یا الیاس، دلیل حیات دائم نیست، مانند نوری که در آیینهای خاص میدرخشد، اما جاودانگیاش به اراده الهی وابسته است.
جمعبندی بخش
این بخش، با تمایز جایگاه خضر بهعنوان ولی الهی و نه پیامبر، رابطه صورت ملکی و حیات دائم را نقد کرد. این تحلیل، مانند کلیدی است که قفل ابهامات درباره جایگاه اولیا را میگشاید.
بخش هفتم: نقد داستانسرایی و اسطورهسازی
نقد داستان فلک شمس
متن تأکید دارد: «کی گفته قلب افلاک است خورشید؟». ادعای حضور ادریس در فلک شمس، مانند خیالی است که در آینه واقعیت محو میشود. این روایت، فاقد سند معتبر و متأثر از اساطیر است.
نقد داستان بعلبک و صنم
متن بیان میکند: «یه بت شاهانه بوده». داستان بعلبک و ارتباط آن با بتپرستی، مانند شاخهای بیریشه است که در خاک حقیقت نمیروید. این روایات، فاقد سند تاریخی و متأثر از اساطیر هستند.
نقد انفلاق جبل لبنان
متن نقد میکند: «یهو تمثل زده این کوه شکافته شد». داستان شکافتن کوه لبنان و خروج اسب ناری، مانند رویایی است که در عالم حقیقت رنگ میبازد. این روایت، به عالم مثال نسبت داده شده، اما فاقد سند معتبر است.
جمعبندی بخش
این بخش، با نقد داستانهای فلک شمس، بعلبک و انفلاق جبل لبنان، بر بیاعتباری روایات غیرمستند تأکید کرد. این تحلیل، مانند تیغی است که شاخههای اسطوره را از درخت حقیقت جدا میسازد.
بخش هشتم: نقد ویژگیهای غیرانسانی انبیا
نقد عقل بدون شهوت
متن تأکید دارد: «عقل بلا شهوت دیگه بدرد پیامبری نمیخورد». ادعای عقل بدون شهوت برای الیاس، مانند درختی خشکیده است که میوه انسانیت نمیدهد. پیامبران، بهعنوان بشر، دارای ویژگیهای انسانیاند و عقل مجرد بدون شهوت، با مقام نبوت ناسازگار است.
نقد تجرد کامل الیاس
متن بیان میکند: «یه چیز خشکیده مجردی بوده». ادعای تجرد کامل الیاس و فقدان شهوت، مانند نسیمی است که از حقیقت بشری انبیا دور است. انبیا، بهعنوان الگوهای انسانی، باید دارای ویژگیهای بشری باشند.
جمعبندی بخش
این بخش، با نقد ادعاهای عقل بدون شهوت و تجرد کامل، بر بشریت انبیا تأکید کرد. این تحلیل، مانند آیینهای است که حقیقت انسانی پیامبران را بازتاب میدهد.
بخش نهم: نقد مشاهدات عرفانی و خلط خواب و کشف
نقد مشاهدات شیخ محییالدین
متن تأکید دارد: «شیخ خودش دیده انگار ما هالوئیم». مشاهدات عرفانی شیخ محییالدین، بدون سند شرعی یا عقلی، مانند سایهای است که در برابر نور حقیقت رنگ میبازد. این مشاهدات، بدون تأیید متخصصان، قابلاتکا نیستند.
نقد خلط خواب و کشف
متن بیان میکند: «قاطی کرده». مشاهدات عرفانی ممکن است با خواب خلط شوند، مانند رودی که گلآلود شده و نیاز به صافکردن دارد. این کشفیات، نیازمند تصحیح توسط متخصصان است.
جمعبندی بخش
این بخش، با نقد مشاهدات عرفانی و خلط خواب و کشف، بر ضرورت استناد و تصحیح کشفیات تأکید کرد. این تحلیل، مانند کلیدی است که قفل ابهامات عرفانی را میگشاید.
بخش دهم: وحدت روح و بدن و نقد تناسخ
وحدت روح و بدن
متن تأکید دارد: «روح ما بدنمون را میسازد هم بدن ما روحمون را میسازد». روح و بدن، مانند دو بال پرندهای هستند که در تعامل متقابل، یکدیگر را میسازند. این دیدگاه، با فلسفه ملاصدرا درباره وحدت روح و بدن همخوانی دارد.
نقد سیاسیبودن تناسخ
متن بیان میکند: «بحث تناسخ یک بحث سیاسی است». تناسخ، مانند ابزاری است که برای تضعیف اعتقاد به معاد و آخرت طراحی شده است. این نظریه، با ریشههای سیاسی و انحرافی، از منظر اسلامی مردود است.
نقد تمثلات عالم مثال
متن تأکید دارد: «این تمثلات همه عوامل است». تمثلات عالم مثال، مانند اسب ناری، مانند سایههاییاند که از حقیقت غیبی برمیخیزند، اما فاقد سند معتبرند و نباید با واقعیت خلط شوند.
جمعبندی بخش
این بخش، با تبیین وحدت روح و بدن، تناسخ و تمثلات عالم مثال را نقد کرد. این تحلیل، مانند نوری است که تاریکیهای انحرافات اعتقادی را میزداید.
بخش یازدهم: تبیین آیه قرآنی و نقد تفاسیر
تبیین آیه قرآنی درباره ادریس
متن به آیه قرآن کریم اشاره دارد:
وَرَفَعْنَاهُ مَكَانًا عَلِيًّا
و او را به مقامى بلند ارتقا داديم (مریم: ۵۷).
این آیه، به ارتقای مقام معنوی و منزلت ادریس علیهالسلام اشاره دارد، مانند ستارهای که در آسمان معرفت به اوج میرسد. تفسیر «مکانا علیا» به منزلت معنوی، با اجماع مفسران شیعه و سنی سازگار است.
نقد تفسیر فلک شمس
متن تأکید دارد: «اینجا پشت در خونمان است». ادعای حضور ادریس در فلک شمس، مانند خیالی است که در برابر عقل و نقل محو میشود. این تفسیر، با معنای ظاهری و باطنی آیه ناسازگار است.
جمعبندی بخش
این بخش، با تبیین آیه قرآنی درباره ادریس و نقد تفسیر فلک شمس، بر معنای معنوی «مکانا علیا» تأکید کرد. این تحلیل، مانند آیینهای است که حقیقت قرآنی را بازتاب میدهد.
بخش دوازدهم: نقد علم دینی و ضرورت استناد
تأکید بر استناد در ادعاها
متن بیان میکند: «حرفهایی که میزنیم سند و دلیل داشته باشد». هر ادعایی، مانند بنایی است که بدون پایههای استوار سند و دلیل، فرو میریزد. این اصل، با روششناسی علمی و دینی همخوانی دارد.
نقد ادعای علم کامل
متن تأکید دارد: «کسی که میگوید من همهچیز را بلدم این دیوانه است». ادعای علم مطلق، مانند تلاش برای دربرگرفتن اقیانوس در کاسهای کوچک است. علم انسانی محدود است و تواضع علمی، لازمه معرفت است.
نقد علم دینی غیرمستند
متن نقد میکند: «اینها حرفهای بیربط بیاساس بیدلیل». علم دینی غیرمستند، مانند شاخههای خشکیدهای است که از درخت معرفت جدا میشوند. این نقد، بر ضرورت بازنگری علمی در مباحث دینی تأکید دارد.
جمعبندی بخش
این بخش، با تأکید بر استناد و نقد ادعاهای غیرمستند، راه را برای بازنگری علمی در علم دینی هموار ساخت. این تحلیل، مانند نسیمی است که غبار ابهام را از معرفت دینی میزداید.
بخش سیزدهم: جمعبندی و نتایج
فص الیاسیه فصوص الحکم، با تمرکز بر حکمت انسیه و مقام الیاس، رابطه انسان با عوالم ملکوت و ناسوت را تبیین میکند. این نوشتار، با تحلیل تمایز ادریس و الیاس، نقد تناسخ، نقش محدود عیسی علیهالسلام، و ضرورت استناد در مسائل اعتقادی، بر اصول عقلانی و شرعی تأکید کرد. رد داستانهای غیرمستند، مانند فلک شمس و انفلاق جبل لبنان، و نقد ویژگیهای غیرانسانی انبیا، مانند عقل بدون شهوت، راه را برای فهم دقیقتر عرفان نظری هموار ساخت. این تحلیل، با تکیه بر آیات قرآن کریم و روششناسی عقلانی، مانند مشعلی است که مسیر سلوک عرفانی را روشن میکند. توصیه برای پژوهشهای آتی: بررسی تطبیقی این دیدگاه با سایر شارحان فصوص الحکم، مانند جندی و قونوی، میتواند زوایای جدیدی از حکمت انسیه و مقام الیاس را آشکار سازد.