در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 970

متن درس





تحلیل عرفانی-فلسفی تنزیه و تشبیه در فص زکریاویه فصوص الحکم

تحلیل عرفانی-فلسفی تنزیه و تشبیه در فص زکریاویه فصوص الحکم

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه نهصد و هفتاد)

مقدمه: کاوش در تنزیه و تشبیه الهی

فصوص الحکم، اثر سترگ ابن‌عربی، مانند گوهری درخشان در آسمان عرفان نظری، به تبیین مفاهیم عمیق الهیاتی نظیر تنزیه و تشبیه در نسبت با ذات باری‌تعالی می‌پردازد. آیه شریفه «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ» (شوری: ۱۱؛ ترجمه: چیزی مانند او نیست و او شنونده و بیناست) به‌عنوان یکی از عمیق‌ترین آیات قرآن کریم، محور بحث در فص زکریاویه قرار گرفته و دریچه‌ای به سوی فهم توازن میان تنزیه و تشبیه گشوده است. این نوشتار، برگرفته از درس‌گفتار نهصد و هفتاد استاد فرزانه قدس‌سره، با رویکردی عرفانی-فلسفی و نگاهی نقادانه، به تحلیل این آیه و نقد تفاسیر ابن‌عربی و شارحان وی می‌پردازد. متن حاضر، با ساختاری علمی و نظام‌مند، مفاهیم را در بخش‌های موضوعی دسته‌بندی کرده و با بهره‌گیری از تمثیلات فاخر، مانند آیینه‌ای صاف، حقیقت را بازتاب می‌دهد. هدف، ارائه تحلیلی جامع برای مخاطبان متخصص است که ضمن وفاداری به محتوای اصلی، با توضیحات تکمیلی و پیوندهای معنایی، عمق معرفت عرفانی را روشن می‌سازد.

بخش یکم: مبانی نظری تنزیه و تشبیه در آیه شریفه

اهمیت آیه در تبیین تنزیه و تشبیه

آیه شریفه «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ» مانند مشعلی فروزان، بزرگ‌ترین آیه تنزیه در قرآن کریم است: «وهی اعظم آیه تنزیه نزله». این آیه، با نفی هرگونه مشابهت برای ذات الهی، تنزیه را در اوج خود متجلی می‌سازد، اما با ذکر صفات سمیع و بصیر، به تشبیه نیز اشاره دارد. این ترکیب، مانند دو بال پرنده‌ای که در آسمان معرفت پرواز می‌کند، توازنی بی‌نظیر بین تنزیه و تشبیه برقرار می‌کند. تنزیه، ذات الهی را از هرگونه شباهت به مخلوقات منزه می‌دارد، در حالی که تشبیه، با نسبت‌دادن صفات انسانی به خدا، راه را برای فهم بشر هموار می‌سازد.

درنگ: آیه شریفه، با ترکیب تنزیه و تشبیه، ذات الهی را منزه از مشابهت می‌داند و همزمان با صفات سمیع و بصیر، فهم بشری را ممکن می‌سازد.

ترکیب تنزیه و تشبیه در ساختار آیه

این آیه، مانند نگینی که دو چهره متضاد را در خود جمع کرده، هم تنزیه دارد و هم تشبیه: «ومع ذلک لم تخل ان تشبیه فی الکاف». عبارت «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ» با نفی هرگونه مثل برای خداوند، تنزیه را متبلور می‌سازد، در حالی که «وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ» با نسبت‌دادن صفات شنوایی و بینایی، تشبیه را نمایان می‌کند. این دوگانگی، مانند منشوری که نور حقیقت را به رنگ‌های گوناگون تجزیه می‌کند، نشان‌دهنده حکمت قرآن کریم در بیان حقیقت الهی با زبانی است که برای بشر قابل‌فهم باشد.

درنگ: آیه شریفه با نفی مثل و اثبات صفات سمیع و بصیر، تنزیه و تشبیه را در ساختاری متعادل ارائه می‌دهد.

نفی و اثبات ضمنی مثل در آیه

عبارت «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ» مانند کلیدی که قفل تنزیه را می‌گشاید، با نفی مثل، به‌طور ضمنی وجود مثل را در ذهن تصور می‌کند: «وقتی می‌فرماید لیس کمثله، خود لیس کمثله اثبات مثل می‌شود». این نفی، مانند سایه‌ای که وجود نور را پیش‌فرض می‌گیرد، مستلزم تصور مثل است، وگرنه نفی آن ممکن نبود. این تحلیل، با منطق فلسفی همخوانی دارد که نفی یک مفهوم، به تصور آن وابسته است. از این‌رو، آیه با نفی مشابهت، به‌طور غیرمستقیم تصور مثل را در ذهن ایجاد می‌کند، اما آن را در ذات الهی نفی می‌نماید.

درنگ: نفی مثل در آیه، به‌طور ضمنی تصور مثل را در ذهن ایجاد می‌کند، اما ذات الهی را از آن منزه می‌دارد.

تشابه با توحید در «لا إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّٰهُ»

نفی در آیه شریفه، مانند نفی در «لا إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّٰهُ» عمل می‌کند: «وقتی کسی می‌گوید لا إله، خود این اثبات الإله است». نفی اله‌های باطل، مانند نفی مثل در آیه، به معنای اثبات اله حقیقی یا تصور مثل است. این تشابه، مانند دو شاخه از یک ریشه، نشان‌دهنده پیوند عمیق بین توحید و تنزیه در قرآن کریم است. نفی شرک، توحید را اثبات می‌کند، همان‌گونه که نفی مثل، تنزیه ذات الهی را متجلی می‌سازد.

درنگ: نفی مثل در آیه، مشابه نفی اله‌های باطل در توحید، به اثبات ضمنی مفهوم مورد نفی منجر می‌شود.

تحلیل منطقی نفی و اثبات

نفی هر مفهوم، مانند کلیدی که درهای ذهن را می‌گشاید، مستلزم تصور آن مفهوم است: «اگر تصور نمی‌کند نفیش ممکن نیست، اگر تصور می‌کند این خود یک اثبات است». برای نفی مثل یا اله، ذهن ابتدا باید آن را تصور کند، و این تصور، خود نوعی اثبات ضمنی است. این اصل، مانند ستونی استوار در منطق کلاسیک، نشان می‌دهد که نفی بدون تصور موضوع ممکن نیست. در آیه شریفه، نفی مثل، تصور مثل را در ذهن ایجاد می‌کند، اما ذات الهی را از آن منزه می‌دارد.

درنگ: نفی مثل در آیه، مستلزم تصور مثل است، اما ذات الهی را از هرگونه مشابهت منزه می‌دارد.

تنزیه و تشبیه در صفات سمیع و بصیر

عبارت «وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ» مانند آیینه‌ای که دو چهره را بازتاب می‌دهد، هم تنزیه دارد و هم تشبیه: «وقتی سمیع می‌افتد می‌شود تنزیه و وقتی سمیع و بصیر می‌شود تداعی غیریت را پیدا می‌کند». این صفات، در معنای حصری، تنزیه‌اند، زیرا شنوایی و بینایی الهی را از محدودیت‌های بشری مبرا می‌دانند. اما در معنای ظاهری، تشبیه‌اند، زیرا صفاتی انسانی را به خدا نسبت می‌دهند. این دوگانگی، مانند نوری که از منشور حقیقت ساطع می‌شود، پیچیدگی عرفانی آیه را آشکار می‌سازد.

درنگ: صفات سمیع و بصیر در آیه، در معنای حصری تنزیه‌اند و در معنای ظاهری تشبیه را متجلی می‌سازند.

ابعاد چندگانه تنزیه و تشبیه

هر بخش از آیه، مانند گوهری که از زوایای مختلف می‌درخشد، دو تنزیه و دو تشبیه را در خود جای داده است: «در هر کدام دو تنزیه و دو تشبیه است». این ابعاد چندگانه، مانند شاخه‌های درختی که از یک ریشه می‌رویند، نشان‌دهنده غنای معنایی آیه هستند. تنزیه و تشبیه در سطوح مفهومی و مصداقی تفکیک‌پذیرند و خصوصیات متعددی را در بر می‌گیرند که هر یک دریچه‌ای به سوی معرفت الهی می‌گشایند.

درنگ: آیه شریفه، با دو تنزیه و دو تشبیه در هر بخش، غنای معنایی عرفانی و فلسفی را متجلی می‌سازد.

ظرفیت آیه برای تألیف کتاب

آیه شریفه، مانند چشمه‌ای زلال که می‌تواند دریایی از معرفت را سیراب کند، ظرفیت تألیف کتابی مستقل را دارد: «ان شاء الله یک کتاب است اگر باز شود». عمق معانی این آیه، مانند گنجینه‌ای بی‌پایان، آن را به یکی از غنی‌ترین آیات قرآن کریم برای تحلیل عرفانی و فلسفی تبدیل کرده است. این ظرفیت، مانند بذری است که با پرورش، درختی تناور از معرفت به بار می‌آورد.

درنگ: آیه شریفه، با عمق معانی خود، ظرفیت تألیف کتابی مستقل در عرفان و فلسفه را داراست.

جمع‌بندی بخش یکم

این بخش، مانند بنایی استوار، مبانی نظری تنزیه و تشبیه را در آیه شریفه تبیین کرد. اهمیت آیه به‌عنوان بزرگ‌ترین آیه تنزیه، ترکیب تنزیه و تشبیه، نفی و اثبات ضمنی مثل، تشابه با توحید، تحلیل منطقی نفی و اثبات، و ابعاد چندگانه صفات سمیع و بصیر، مانند ستون‌هایی هستند که فهم عرفانی این آیه را استوار می‌سازند. این مبانی، راه را برای نقد تفاسیر و کاوش در نسبت شریعت با عقل و وهم هموار می‌کنند.

بخش دوم: نقد تفاسیر ابن‌عربی و شارحان

نقد تفکیک تنزیه و تشبیه

ابن‌عربی، مانند نقاشی که دو رنگ را جداگانه به کار می‌برد، تنزیه و تشبیه را در جایگاه‌های متفاوت مطرح می‌کند: «شیخ تنزیه و تشبیه را که می‌آورد… به یک جا می‌زند». این تفکیک، مانند جداسازی نور از منشور، با ماهیت ترکیبی آیه که تنزیه و تشبیه را در کنار هم دارد، ناسازگار است. آیه شریفه، مانند آیینه‌ای که حقیقت را یکپارچه بازتاب می‌دهد، این دو مفهوم را در وحدتی متعادل ارائه می‌کند.

درنگ: تفکیک تنزیه و تشبیه در تفسیر ابن‌عربی، با ماهیت ترکیبی آیه شریفه ناسازگار است.

نقد نسبت‌دادن شریعت به وهم

ابن‌عربی، مانند کسی که گوهر حقیقت را به خاک می‌آمیزد، شریعت را به وهم نسبت می‌دهد: «شیخ می‌گوید تشبیه یعنی وهم‌گرایی و شریع همه به وهم وارد شده». این ادعا، مانند سایه‌ای که نور عقلانیت شریعت را می‌پوشاند، با تأکید قرآن کریم بر عقل و تعقل ناسازگار است. شریعت، مانند چشمه‌ای زلال از وحی الهی، بر پایه عقل و معرفت استوار است و نسبت آن به وهم، بی‌اساس و گمراه‌کننده است.

درنگ: نسبت‌دادن شریعت به وهم، با عقلانیت و قداست شریعت در قرآن کریم ناسازگار است.

تأکید قرآن کریم بر عقل در شریعت

قرآن کریم، مانند مشعلی که مسیر هدایت را روشن می‌کند، شریعت را به عقل سفارش کرده است: «شریع همه به عقل سفارش کردند». آیات متعدد، مانند «أَفَلَا تَعْقِلُونَ»، بر ضرورت تعقل در فهم شریعت تأکید دارند. این تأکید، مانند ستونی استوار، عقل را ابزار درک دین می‌داند و هرگونه نسبت شریعت به وهم را نفی می‌کند.

درنگ: قرآن کریم، با تأکید بر عقل و تعقل، شریعت را از نسبت به وهم مبرا می‌داند.

غیبت ماده وهم در قرآن کریم

ماده «وهم»، مانند گوهری غایب در گنجینه قرآن کریم، در هیچ آیه‌ای یافت نمی‌شود: «اصلاً ماده وهم در آن نیامده». این غیبت، مانند آیینه‌ای صاف، نشان‌دهنده عدم ارتباط شریعت با وهم است. قرآن کریم، مانند دریایی زلال، شریعت را بر پایه عقل و وحی بنا کرده و هرگونه نسبت آن به وهم را رد می‌کند.

درنگ: غیبت ماده وهم در قرآن کریم، ناسازگاری نسبت شریعت به وهم را آشکار می‌سازد.

نقد خرافه بودن نسبت شریعت به وهم

نسبت‌دادن شریعت به وهم، مانند بذری که در خاک بی‌حاصل کاشته شود، خرافه و گمراهی است: «این که ما شریع را به اوهام نسبت دهیم این خرافه و گمراهی و بی‌اساس است». شریعت، مانند درختی تناور که ریشه در وحی و عقل دارد، از هرگونه نسبت به وهم مبراست و این ادعا، با حقیقت دین ناسازگار است.

درنگ: نسبت شریعت به وهم، خرافه‌ای بی‌اساس و ناسازگار با حقیقت دین است.

کوتاهی عقل در برابر عظمت الهی

عقل، مانند پرنده‌ای که در برابر آسمان بی‌کران الهی بال می‌زند، در برابر عظمت خدا کوتاه است: «هرچه به عقل هم متوسل شویم در مقابل عظمت پروردگار کوتاه است». این کوتاهی، نه به معنای نقص عقل، بلکه به دلیل عظمت بی‌نهایت ذات الهی است. روایات، مانند «لا یناله بعد الهمم» (ترجمه: همت‌ها به او نمی‌رسد)، بر این محدودیت تأکید دارند.

درنگ: کوتاهی عقل در برابر عظمت الهی، به دلیل بی‌نهایت بودن ذات خدا و نه نقص عقل است.

نقد نسبت وهم به خدا

وهم، در برابر عظمت الهی، گاه به معنای عقل به کار رفته است: «اوهامکم کل ما یستوهمکم باوهامکم همان عقولکم است». این کاربرد، مانند نوری که در تاریکی معرفت می‌درخشد، به دلیل عظمت خدا و نه نقص عقل است. وهم در اینجا، مانند سایه‌ای است که عقل را در برابر بی‌نهایت الهی نشان می‌دهد.

درنگ: وهم در برابر خدا، به معنای عقل است و به عظمت الهی اشاره دارد، نه نقص عقل.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، مانند غربال حقیقت، تفاسیر نادرست ابن‌عربی و شارحان را پالایش کرد. نقد تفکیک تنزیه و تشبیه، رد نسبت شریعت به وهم، تأکید بر عقلانیت شریعت، و غیبت ماده وهم در قرآن کریم، مانند ستارگانی در آسمان معرفت، حقیقت را روشن ساختند. کوتاهی عقل در برابر عظمت الهی نیز، مانند آیینه‌ای، محدودیت ادراک بشری را در برابر ذات بی‌نهایت الهی بازتاب داد.

بخش سوم: تساوی مخلوقات در برابر ذات الهی

تساوی بندگان در برابر خدا

همه بندگان، مانند قطره‌هایی در اقیانوس ذات الهی، در برابر خدا یکسان‌اند: «به ظرف پروردگار علی و قلی نداریم». در مقام ذات، هیچ تفاوتی بین پیامبر، امام، یا سنگ وجود ندارد. این تساوی، مانند نوری که همه را یکسان روشن می‌کند، با اصل توحید و وحدت خلقت همخوانی دارد.

درنگ: در مقام ذات الهی، همه مخلوقات، اعم از پیامبر یا سنگ، یکسان‌اند.

امکان خلقت یکسان توسط خدا

قدرت الهی، مانند چشمه‌ای بی‌کران، می‌توانست همه عالم را مانند حضرت علی علیه‌السلام بیافریند: «خدا می‌توانسته به جای خشت همه عالم را علی بیافریند». این امکان، مانند دری که به سوی قدرت مطلق الهی گشوده می‌شود، با نظریه امکان بالذات در فلسفه اسلامی همخوانی دارد.

درنگ: خدا می‌توانست همه عالم را با کمال اولیا بیافریند، که نشان‌دهنده قدرت مطلق الهی است.

تساوی در قیامت

در قیامت، همه مخلوقات، مانند زمینی که سخن می‌گوید، یکسان‌اند: «همین زمین می‌شود پیامبر». زمین، مانند انبیا، در قیامت شهادت می‌دهد، که نشان‌دهنده تساوی در مقام الهی است. این دیدگاه، مانند آیینه‌ای که حقیقت قیامت را بازتاب می‌دهد، با آیات قرآنی درباره شهادت زمین همخوانی دارد.

درنگ: در قیامت، همه مخلوقات، از جمله زمین، در مقام شهادت یکسان‌اند.

تفاوت مراتب از نگاه انسانی

تفاوت مراتب، مانند سایه‌هایی که از منظر انسانی دیده می‌شوند، در نگاه بشری است: «نسبت به ما این یک کلاس جلوتر، آن دو کلاس جلوتر است». اما در مقام ذات الهی، همه مخلوقات یکسان‌اند. این تمایز، مانند پرده‌ای که حقیقت وحدت را می‌پوشاند، از منظر وجودی و معرفتی تفکیک می‌شود.

درنگ: تفاوت مراتب، از منظر انسانی است، نه از منظر ذات الهی که همه را یکسان می‌بیند.

تقوا به‌عنوان معیار کرامت

آیه شریفه «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ ٱللَّٰهِ أَتْقَىٰكُمْ» (حجرات: ۱۳؛ ترجمه: گرامی‌ترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست) مانند نوری که مسیر کرامت را روشن می‌کند، تقوا را معیار برتری می‌داند. این معیار، از منظر انسانی است، اما در مقام ذات، همه یکسان‌اند.

درنگ: تقوا، معیار کرامت از منظر انسانی است، اما در مقام ذات الهی، تفاوتی بین مخلوقات نیست.

قرب الهی به همه مخلوقات

خداوند، مانند خورشیدی که بر همه یکسان می‌تابد، به همه مخلوقات نزدیک است: «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» (ق: ۱۶؛ ترجمه: ما از رگ گردن به او نزدیک‌تریم). این قرب، مانند جویباری که همه را سیراب می‌کند، بین اولیا و دیگران تفاوتی قائل نمی‌شود.

درنگ: قرب الهی به همه مخلوقات یکسان است و تفاوتی بین اولیا و دیگران نیست.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، مانند آیینه‌ای که وحدت خلقت را بازتاب می‌دهد، تساوی مخلوقات در برابر ذات الهی را تبیین کرد. تساوی بندگان، امکان خلقت یکسان، تساوی در قیامت، تفاوت مراتب از نگاه انسانی، تقوا به‌عنوان معیار کرامت، و قرب یکسان الهی، مانند ستون‌هایی هستند که این حقیقت را استوار می‌سازند. این مبانی، راه را برای نقد انحرافات در فهم ولایت و توحید هموار می‌کنند.

بخش چهارم: نقد انحرافات در فهم ولایت و توحید

نقد خلط مقامات الهی و انسانی

خلط مقام انسانی با الهی، مانند آمیختن نور و سایه، به گمراهی می‌انجامد: «اینور را با آنور قاطی کردند». نسبت‌دادن الوهیت به اولیا، مانند حضرت علی یا عیسی علیهما‌السلام، ناشی از خلط مقامات است و با توحید ناسازگار است.

درنگ: خلط مقام انسانی با الهی، با اصل توحید ناسازگار است و به گمراهی منجر می‌شود.

نقد فرهنگ احساسی ولایت

فرهنگ ولایت در برخی جوامع، مانند جویباری که از مسیر معرفت دور افتاده، احساسی است: «جامعه ما فرهنگ ما در ولایت احساسی است». فقدان معرفت توحیدی، مانند سایه‌ای که نور حقیقت را می‌پوشاند، به برداشت‌های احساسی از ولایت منجر شده است.

درنگ: فرهنگ احساسی ولایت، ناشی از فقدان معرفت توحیدی است و نیازمند اصلاح است.

نقد برتری‌دادن اولیا بر خدا

تصور برتری اولیا بر خدا، مانند تلاش برای قرار دادن ستاره‌ای بالاتر از خورشید، گمراهی است: «انگار یه خورده از خدا گنده‌تر است». این برداشت، مانند پرده‌ای که حقیقت توحید را می‌پوشاند، ناشی از ضعف معرفت توحیدی است.

درنگ: تصور برتری اولیا بر خدا، با اصل توحید ناسازگار است و از ضعف معرفت ناشی می‌شود.

عبادت معصومین و فراموشی خود

معصومین، مانند شمع‌هایی که در برابر نور الهی ذوب می‌شوند، در عبادت خود را فراموش می‌کنند: «آقا امام صادق وقتی نماز می‌خواند خودش را فراموش می‌کند». این حالت، مانند آیینه‌ای که تنها خدا را بازتاب می‌دهد، نشان‌دهنده کمال عبادت اولیاست.

درنگ: معصومین در عبادت، خود را فراموش کرده و تنها به خدا توجه دارند.

نقد فقدان انس با خدا

فقدان انس با خدا، مانند دوری از چشمه معرفت، به برتری‌دادن اولیا بر خدا منجر شده است: «ما هنوز لیاقت خدا را پیدا نکردیم». این نقص، مانند سایه‌ای که نور حقیقت را کم‌رنگ می‌کند، نیازمند تقویت رابطه مستقیم با خداست.

درنگ: فقدان انس با خدا، به برتری‌دادن اولیا بر خدا در ذهن مردم منجر شده است.

نقد تقدیس غیرمنطقی امام‌زادگان

تقدیس غیرمنطقی برخی امام‌زادگان، مانند گلی که از ریشه حقیقت دور افتاده، ناشی از تعصبات محلی است: «این امام‌زاده خودشون را از امیرالمؤمنین هم بالاتر می‌دانند». این برداشت، مانند بذری در خاک بی‌حاصل، از فقدان معرفت دینی سرچشمه می‌گیرد.

درنگ: تقدیس غیرمنطقی امام‌زادگان، ناشی از تعصبات محلی و فقدان معرفت دینی است.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، مانند مشعلی که تاریکی‌های انحراف را روشن می‌کند، به نقد خلط مقامات، فرهنگ احساسی ولایت، و تقدیس غیرمنطقی پرداخت. تأکید بر عبادت معصومین و ضرورت انس با خدا، مانند ستارگانی در آسمان معرفت، راه را برای اصلاح برداشت‌های نادرست هموار ساخت.

بخش پنجم: عقل و شریعت در برابر عظمت الهی

تأکید قرآن کریم بر عقل

قرآن کریم، مانند دریایی که گوهر عقل را در خود جای داده، بر تعقل تأکید دارد: «از عقل و تعقلون بیست و چهار مورد». آیاتی مانند «أَفَلَا تَعْقِلُونَ» عقل را مبنای فهم دین قرار داده‌اند. این تأکید، مانند نوری که مسیر هدایت را روشن می‌کند، شریعت را با عقل قرین می‌داند.

درنگ: قرآن کریم با تأکید بر عقل، شریعت را بر پایه تعقل و معرفت بنا کرده است.

نقد تأثیرات استعماری بر علم دینی

نسبت‌دادن شریعت به وهم، مانند بذری که از دستان بیگانه در خاک دین کاشته شده، نتیجه القائات استعماری است: «اینها حرف‌های استعماری است». این تأثیرات، مانند سایه‌ای که حقیقت را می‌پوشاند، ذهن برخی عالمان دینی را آلوده کرده و به انحراف در فهم شریعت منجر شده است.

درنگ: نسبت شریعت به وهم، نتیجه القائات استعماری و انحراف از حقیقت دین است.

شریعت مبتنی بر وحی و ولایت

شریعت، مانند درختی که ریشه در وحی و ولایت دارد، بر این دو استوار است: «شریعت به وحی و به وصایت است». وحی و ولایت، مانند دو ستون استوار، شریعت را از هرگونه نسبت به وهم مبرا می‌دارند و آن را با عقل و معرفت قرین می‌سازند.

درنگ: شریعت بر پایه وحی و ولایت استوار است و با عقل و معرفت قرین است.

نقد عنوان «اعلم العلما» برای خدا

عنوان «اعلم العلما» برای خدا، مانند تلاش برای حصر اقیانوس در کوزه، نادرست است: «خدا اعلم العلما نیست». خداوند، عالم بالذات است و با علمای بشری قابل‌مقایسه نیست. این نقد، مانند مشعلی که تاریکی‌های تحدید را روشن می‌کند، بر تنزیه ذات الهی تأکید دارد.

درنگ: عنوان «اعلم العلما» برای خدا نادرست است، زیرا او عالم بالذات و منزه از مقایسه است.

نقد عنوان «اعلم» برای معصومین

نسبت‌دادن «اعلم» به معصومین، مانند تلاش برای مقایسه گوهر با شیشه، نادرست است: «درست نیست بگوییم امیرالمؤمنین اعلم العلما است». معصومین، عالم بالذات‌اند و با علمای بشری مقایسه نمی‌شوند. این نقد، مانند آیینه‌ای صاف، مقام عصمت و علم لدنی معصومین را روشن می‌سازد.

درنگ: معصومین عالم بالذات‌اند و عنوان «اعلم» برای آنها نادرست است.

نقد صیغه‌های مبالغه در خدا

صیغه‌های مبالغه، مانند اعلم، در خدا به معنای ذاتی است: «باب افعل و باب مبالغه در پروردگار شبه معنای ذاتیت است». این صفات، مانند نوری که از ذات ساطع می‌شود، علم ذاتی خدا را نشان می‌دهند، نه مقایسه با دیگران.

درنگ: صیغه‌های مبالغه در خدا، به معنای علم ذاتی و نه مقایسه با دیگران است.

نقد عبارت «الله اکبر من کل شیء»

عبارت «الله اکبر من کل شیء»، مانند تلاش برای مقایسه نور با اشیا، نادرست است: «مگه شیء است که خدا اکبرش باشد». خدا از مقایسه با اشیا منزه است و اکبر به معنای ذاتی است، نه مقایسه‌ای.

درنگ: عبارت «الله اکبر من کل شیء» نادرست است، زیرا خدا از مقایسه با اشیا منزه است.

نقد تشبیه اولیا به خدا

تشبیه اولیا به خدا، مانند آمیختن نور با سایه، کفر است: «من شبه علی بعمر فهو کافر» (ترجمه: کسی که علی را به عمر تشبیه کند کافر است). این تشبیه، مانند پرده‌ای که حقیقت توحید را می‌پوشاند، با اصل تنزیه ناسازگار است.

درنگ: تشبیه اولیا به خدا، با اصل توحید و تنزیه ذات الهی ناسازگار است.

نقد مقایسه‌های بی‌وجه

مقایسه‌های بی‌وجه، مانند تلاش برای یافتن شباهت بین نور و خاک، نادرست‌اند: «نون بهتر است یا نجاست بهتر است». این مقایسه‌ها، مانند بذری در خاک سنگلاخ، به انحراف در فهم منجر می‌شوند و با منطق فلسفی که وجه شبه را لازم می‌داند، ناسازگارند.

درنگ: مقایسه‌های بی‌وجه، به دلیل فقدان وجه شبه، به انحراف در فهم منجر می‌شوند.

نقد مبالغه غیرمنطقی در توصیف خدا

مبالغه غیرمنطقی در توصیف خدا، مانند تلاش برای حصر بی‌نهایت در ظرف محدود، نادرست است: «خدا اعلم العلما است خیلی بی‌احترامی است». توصیف خدا باید با دقت و تنزیه همراه باشد تا از تحریف حقیقت جلوگیری شود.

درنگ: مبالغه غیرمنطقی در توصیف خدا، با تنزیه ذات الهی ناسازگار است.

تبیین آیه تنزیه در سوره صافات

آیه شریفه «سُبْحَٰنَ رَبِّكَ رَبِّ ٱلْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ» (صافات: ۱۸۰؛ ترجمه: منزه است پروردگار تو، پروردگار عزت، از آنچه وصفش می‌کنند) مانند نوری که هرگونه توصیف ناقص را نفی می‌کند، بر تنزیه خدا تأکید دارد. این آیه، مانند آیینه‌ای صاف، ذات الهی را از توصیفات بشری منزه می‌دارد.

درنگ: آیه صافات، با تأکید بر تنزیه، ذات الهی را از توصیفات ناقص بشری منزه می‌دارد.

جمع‌بندی بخش پنجم

این بخش، مانند پلی که عقل و شریعت را به حقیقت الهی پیوند می‌دهد، به تبیین عقلانیت شریعت، نقد تأثیرات استعماری، و رد عناوین نادرست مانند «اعلم العلما» پرداخت. تأکید بر وحی و ولایت به‌عنوان پایه‌های شریعت، مانند ستارگانی در آسمان معرفت، راه را برای فهم صحیح دین روشن ساخت.

بخش ششم: محدودیت عقل و شئون الهی

محدودیت عقل در توصیف خدا

عقل، مانند پرنده‌ای که در برابر آسمان بی‌کران الهی بال می‌زند، در توصیف خدا کوتاه است: «هرچه می‌رسد کوتاه است». این محدودیت، مانند سایه‌ای که عظمت نور را نشان می‌دهد، به دلیل بی‌نهایت بودن ذات الهی است.

درنگ: محدودیت عقل در توصیف خدا، به دلیل عظمت بی‌نهایت ذات الهی است.

نقد تحدید خدا با تنزیه

تحدید خدا با تنزیه، مانند تلاش برای حصر اقیانوس در کوزه، نادرست است: «چرا خدا را تحدید می‌کردند بذلک التنزیه». تنزیه، اگر به تحدید منجر شود، با عظمت الهی ناسازگار است و باید با تشبیه متعادل گردد.

درنگ: تحدید خدا با تنزیه، با عظمت الهی ناسازگار است و نیازمند توازن با تشبیه است.

تمایز به معنای محدودیت

هر چیزی که متمایز شود، مانند گلی که از باغ جدا می‌شود، محدود است: «ان کل شیء محدود بتمایزه». اما ذات الهی، مانند نوری بی‌کران، از این محدودیت منزه است و تمایز در آن راه ندارد.

درنگ: تمایز به معنای محدودیت است، اما ذات الهی از هرگونه محدودیت منزه است.

قصور عقل در ادراک خدا

قصور عقل در ادراک خدا، مانند پرنده‌ای که در برابر آسمان بی‌کران ناتوان است، به عظمت الهی بازمی‌گردد: «وذلک قصور العقول ان ادراک مثل هذا». این قصور، مانند آیینه‌ای که محدودیت بشر را بازتاب می‌دهد، با عرفان نظری همخوانی دارد.

درنگ: قصور عقل در ادراک خدا، به دلیل عظمت الهی و نه نقص عقل است.

شئون الهی و حقیقت خدا

شئون الهی، مانند منشورهایی که نور حقیقت را تجزیه می‌کنند، حقیقت خدا را نشان می‌دهند: «شئون علیه بر آن شئون است». این شئون، مانند جویبارهایی که از چشمه ذات سرچشمه می‌گیرند، مظاهر حقیقت الهی‌اند، اما ذات او فراتر از ادراک است.

درنگ: شئون الهی، مظاهر حقیقت خدا هستند، اما ذات او فراتر از ادراک است.

عقل منور و عنایت الهی

عقل منور، مانند گلی که با نور الهی می‌شکفد، با عنایت خدا به معرفت می‌رسد: «ان عقول منوره هم با عنایت خدا چیزها را یاد می‌گیرد». این عقل، هرچند کامل باشد، در برابر ذات الهی قاصر است و نیازمند فیض الهی است.

درنگ: عقل منور، با عنایت الهی به معرفت می‌رسد، اما در برابر ذات خدا قاصر است.

عظمت خدا فراتر از عقل

خداوند، مانند اقیانوسی بی‌کران، بزرگ‌تر از عقل است: «خدا بزرگ‌تر از اینهاست که عقل به جایی برسد». این عظمت، مانند نوری که عقل را در خود فرو می‌برد، محدودیت ادراک بشری را نشان می‌دهد.

درنگ: عظمت خدا، عقل را در ادراک ذاتش محدود می‌کند.

لطف الهی به انسان

خداوند، مانند چشمه‌ای که همه را سیراب می‌کند، به انسان لطف می‌نماید: «خدا به انسان لطف می‌کنه». این لطف، مانند نسیمی که در مسیر هدایت می‌وزد، در هدایت انسان به معرفت و شریعت تجلی می‌یابد.

درنگ: لطف الهی، در هدایت انسان به معرفت و شریعت متجلی می‌شود.

جمع‌بندی بخش ششم

این بخش، مانند آیینه‌ای که محدودیت عقل و عظمت الهی را بازتاب می‌دهد، به تبیین قصور عقل، شئون الهی، و لطف الهی پرداخت. نقد تحدید خدا، تمایز به‌عنوان محدودیت، و نقش عنایت الهی در معرفت، مانند ستارگانی در آسمان عرفان، حقیقت را روشن ساختند.

نتیجه‌گیری کلی

فص زکریاویه در فصوص الحکم، مانند نوری که از منشور حکمت الهی ساطع می‌شود، تنزیه و تشبیه را در آیه شریفه «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ» تبیین می‌کند. این نوشتار، با تحلیل مبانی نظری، نقد تفاسیر ابن‌عربی، تساوی مخلوقات، نقد انحرافات در فهم ولایت، و تأکید بر عقلانیت شریعت، مانند آیینه‌ای صاف، حقیقت عرفانی و فلسفی را بازتاب داد. تأکید بر عقل و وحی به‌عنوان پایه‌های شریعت، و رد عناوین نادرست مانند «اعلم العلما»، مانند چشمه‌ای زلال، راه معرفت را سیراب نمود. این تحلیل، مانند بنایی استوار، مبانی عرفان نظری را تقویت کرد و راه را برای پژوهش‌های آتی هموار ساخت.

توصیه برای پژوهش‌های آتی: بررسی تطبیقی این آیه با دیگر آیات تنزیه و تشبیه در قرآن کریم، و تحلیل عمیق‌تر رابطه عقل و شریعت در عرفان نظری، می‌تواند به غنای معرفت دینی بیفزاید. همچنین، مطالعه تأثیرات فرهنگی و تاریخی بر فهم ولایت و توحید، زوایای جدیدی را در این حوزه روشن خواهد ساخت.

با نظارت صادق خادمی