در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 971

متن درس





شرح فصوص الحکم: قصور عقل و نقد تأویلات در فهم توحید (جلسه نهصد و هفتاد و یکم)

شرح فصوص الحکم: قصور عقل و نقد تأویلات در فهم توحید

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۹۷۱)

مقدمه: جایگاه عقل و وحی در فهم حقایق الهی

فصوص الحکم ابن‌عربی، چونان گوهری در عرفان نظری، دریچه‌ای به سوی فهم عمیق حقیقت توحید و تجلیات الهی می‌گشاید. این اثر، با تبیین نسبت عقل، وحی، و شئون الهی، به نقد و تحلیل تأویلات نادرست و برداشت‌های غیرمنطقی از آیات قرآن کریم می‌پردازد. شرح حاضر، برگرفته از درس‌گفتار جلسه نهصد و هفتاد و یکم، با محوریت قصور عقل در برابر عظمت الهی، نقد تبدیل عقل به وهم، و بررسی تشبیه و تنزیه در آیات قرآنی، به ارائه تحلیلی جامع و دقیق از این مباحث می‌پردازد. این نوشتار، با نگاهی عرفانی-فلسفی، ضمن حفظ امانت به محتوای اصلی، با افزودن توضیحات تکمیلی و تمثیلات ادبی، چارچوبی علمی و دانشگاهی ارائه می‌دهد تا برای پژوهشگران و متخصصان عرفان نظری و فلسفه اسلامی، منبعی غنی و روشمند باشد. هدف، تبیین جایگاه عقل و وحی در معرفت دینی و رد تأویلات نادرست است که ممکن است به تحریف معارف قرآنی منجر شود.

بخش نخست: قصور عقل در برابر عظمت الهی

محدودیت عقل در ادراک حقایق الهی

عقل انسانی، هرچند ابزاری قدرتمند در مسیر معرفت است، در برابر عظمت ذات و شئون الهی با قصور مواجه می‌شود: «وذلك القصور العقول ان ادراك مثل هذا اى وذلك التحديد يحصل من عقول ان ادراك الحقايق الالهيه وشئونها». این قصور، نه از نقص ذاتی عقل، بلکه از عظمت بی‌کران پروردگار ناشی می‌شود. عقل، چونان چراغی است که در روشنایی محدود خود، گوشه‌ای از حقیقت را روشن می‌کند، اما در برابر نور مطلق الهی، فروغش کم‌سو می‌گردد. این محدودیت، نسبی است و به معنای نفی کامل کارکرد عقل نیست، بلکه بر ناتوانی آن در احاطه کامل به ذات الهی دلالت دارد.

درنگ: قصور عقل در ادراک حقایق الهی، ناشی از عظمت بی‌کران ذات الهی است، نه نقص ذاتی عقل.

نقد تبدیل عقل به وهم

ادعای تبدیل عقل به وهم در مواجهه با پروردگار، باطل است: «عقل در حريم پروردگار تبديل به وهم مى‌شه و چيزى در ظرف واقعيتها بدون زمينه اصلا تبديل نميشود». عقل، حتی در محدودیت خود، هویت خویش را حفظ می‌کند و به وهم فروکاسته نمی‌شود. این نقد، چونان آیینه‌ای است که تمایز ماهوی عقل و وهم را نمایان می‌سازد. وهم، قوه‌ای ناقص و خیال‌پرداز است که به خطا می‌افتد، اما عقل، حتی در قصور، ابزار معرفتی معتبری باقی می‌ماند. این دیدگاه، بر ضرورت حفظ جایگاه عقل در معرفت دینی تأکید دارد.

درنگ: عقل در مواجهه با پروردگار به وهم تبدیل نمی‌شود و هویت معرفتی خود را حفظ می‌کند.

عقل به‌عنوان مبنای معرفت دینی

عقل، بنیاد معرفت دینی است: «انسان عاقل است وعقل انسان هم عقل است گرچه در ظرف معرفت خداوند كوتاه است». این اصل، عقل را چونان پایه‌ای استوار برای فهم شرایع الهی معرفی می‌کند، هرچند در برابر ذات الهی محدود باشد. عقل، مانند پلی است که انسان را به سوی معرفت الهی رهنمون می‌سازد، اما نمی‌تواند تمامی گستره حقیقت را درنوردد. این دیدگاه، بر نقش محوری عقل در ادیان الهی تأکید دارد و هرگونه تحریف در کارکرد آن را مردود می‌شمارد.

درنگ: عقل، مبنای معرفت دینی است و در شرایع الهی، ابزار اصلی فهم حقیقت محسوب می‌شود.

بخش دوم: شرایع الهی و رد اوهام

استواری شرایع بر عقل و وحی

شرایع الهی بر پایه عقل، خرد، و علم استوارند و وحی، مرتبه‌ای فراتر از آن‌هاست: «اديان الهى بر اساس خرد انديشه و عقل و علم وارد شده و فوق ان وحى است». این اصل، شرایع را چونان بنایی رفیع می‌داند که ستون‌های آن بر عقل و علم استوار است و سقف آن با وحی الهی آراسته شده است. اوهام، زمینه‌های ناقصی‌اند که نمی‌توانند مبنای شرایع باشند: «اوهام اينها زمينه‌هاى ناقصى است كه در انسان وجود دارد». این نقد، بر پالایش معارف دینی از خرافات و اوهام تأکید دارد.

درنگ: شرایع الهی بر عقل، خرد، و علم استوارند و وحی، مرتبه‌ای فراتر از آن‌هاست.

نقد اوهام به‌عنوان مبنای شرایع

ادعای ورود شرایع بر پایه اوهام، باطل است: «اين نيست مكه شرايع و اديان به اوهام نازل شده و وارد شده». شرایع الهی، چونان جویبارهایی زلال از سرچشمه وحی و عقل سرچشمه می‌گیرند و هرگونه آلودگی به اوهام، آن‌ها را از اصالت دور می‌سازد. این دیدگاه، بر ضرورت حفظ خلوص شرایع و رد هرگونه مبنای وهمی تأکید می‌کند.

درنگ: شرایع الهی، مبتنی بر عقل و وحی‌اند و اوهام نمی‌توانند مبنای آن‌ها باشند.

تأثیر نفس اماره بر عقل

نفس اماره، با ایجاد کدورت، مانع کارکرد صحیح عقل می‌شود: «نفس عماره مى‌ايد عقل ما را كدر مى‌كند». این کدورت، چونان غباری است که بر آیینه عقل نشسته و شفافیت آن را کاهش می‌دهد. تهذیب نفس، لازمه حفظ کارکرد عقل در مسیر معرفت الهی است. این اصل، بر ضرورت خودسازی و پالایش درون برای بهره‌مندی از عقل تأکید دارد.

درنگ: نفس اماره، با ایجاد کدورت، مانع کارکرد صحیح عقل می‌شود و تهذیب نفس، لازمه حفظ عقل است.

بخش سوم: تشبیه و تنزیه در آیات قرآنی

جمع تشبیه و تنزیه در قرآن کریم

قرآن کریم، در تبیین توحید، هم تشبیه و هم تنزیه را در بر دارد: «تشبيه و تنزيه در آيات الهى است در باب معرفت خدا است». آیه شریفه لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ (شوری: ۴۲/۱۱، چیزى مانند او نیست و او شنوا و بیناست) نمونه‌ای روشن از این جمع است. تنزیه، ذات الهی را از هرگونه مشابهت مبرا می‌داند، در حالی که تشبیه، با نسبت دادن صفات شنوایی و بینایی، راه را برای فهم انسانی هموار می‌سازد. این جامعیت، چونان دو بال است که سالک را به سوی حقیقت توحید پرواز می‌دهد.

درنگ: قرآن کریم، با جمع تشبیه و تنزیه، جامعیتی بی‌نظیر در تبیین توحید ارائه می‌دهد.

نقد تساوی تشبیه و وهم

تشبیه و تنزیه، لزوماً وهمی نیستند: «هر تشبيه و تنزيهى موهوم نيست همان طور كه هر موهومى تشبيه و تنزيه نيست». این نقد، رابطه عام و خاص من‌وجه را میان تشبیه، تنزیه، و وهم برقرار می‌سازد. تشبیه می‌تواند عقلانی باشد، مانند صفات قرآنی، یا وهمی، مانند تصورات نادرست. این تمایز، چونان خط‌کشی است که مرز میان معرفت عقلانی و اوهام را روشن می‌سازد.

درنگ: تشبیه و تنزیه در قرآن کریم، لزوماً وهمی نیستند و با اوهام متمایزند.

انواع تشبیه در معرفت دینی

تشبیه در شرایع الهی، گاه عقلانی، گاه وهمی، و گاه غیرتشبیهی است: «مى‌شه تشبيه باشد عقلانى باشد مى‌تواند وهمى باشد». این تقسیم‌بندی، تنوع کارکردهای تشبیه را در معرفت دینی نشان می‌دهد. تشبیه عقلانی، چونان پلی است که ذهن را به حقیقت نزدیک می‌کند، در حالی که تشبیه وهمی، چونان سرابی است که به گمراهی می‌انجامد. این دیدگاه، بر ضرورت تمییز میان انواع تشبیه تأکید دارد.

درنگ: تشبیه در معرفت دینی می‌تواند عقلانی، وهمی، یا غیرتشبیهی باشد و نیازمند تمییز دقیق است.

بخش چهارم: معرفت الهی و لطف عام

دسترسی همگانی به معرفت الهی

معرفت الهی، از لطف عام پروردگار ناشی می‌شود و منحصر به اولیا و انبیا نیست: «ان كسانى كه معرفت الهى پيدا مى‌كنند اين با ان من الله است». همه انسان‌ها، با تلاش و بهره‌مندی از لطف الهی، می‌توانند به معرفت دست یابند: «غير از ائوليا خدا غير از انبيا الهى… ما بقى انسانهاى معمولى همه اينها خداوند معرفت وعلم ودانش را در آنها قرار داده». این اصل، چونان بارانی است که بر همه زمین‌ها می‌بارد، اما ثمره آن به کوشش هر فرد بستگی دارد.

درنگ: معرفت الهی، از لطف عام پروردگار ناشی شده و برای همه انسان‌ها با تلاش قابل دسترسی است.

نقش تلاش در رشد معرفتی

رشد معرفتی، نتیجه تلاش فردی است: «هر كى زحمت بكشه رشد مى‌كنه هر كه هم زحمت نكشه در جا مى‌زنه». این اصل، انسان را چونان کشاورزی می‌داند که با کاشت بذر تلاش، محصول معرفت را برداشت می‌کند. عدم تلاش، به توقف در مسیر معرفت منجر می‌شود و این مسئولیت فردی، نقش کلیدی در سلوک معنوی دارد.

درنگ: رشد معرفتی، نتیجه تلاش فردی است و عدم کوشش، به توقف در مسیر معرفت می‌انجامد.

لطف عام الهی و مراتب آن

لطف الهی، شامل همه موجودات است، اما مراتب آن متفاوت است: «خدا به همه دارد انعام و كرم مكى كند». این عنایت، چونان نوری است که بر همه عالم می‌تابد، اما شدت و ظهور آن در هر موجود، به تناسب ظرفیتش متفاوت است. سنگ، گیاه، و انسان، هرکدام به فراخور وجودشان از این فیض بهره‌مند می‌شوند.

درنگ: لطف الهی، شامل همه موجودات است، اما مراتب آن به تناسب ظرفیت هر موجود متفاوت است.

دسترسی اولیا به اسرار آیات

اولیای الهی، به لطف پروردگار، به اسرار آیات دسترسی می‌یابند: «اوليا خدا اطلاع بر اسرار و آياتش پيدا مى‌كنند». این دسترسی، نه از خود اولیا، بلکه از فیض الهی است. اسرار آیات، چونان گنج‌هایی‌اند که با کلید لطف الهی گشوده می‌شوند و اولیا، به واسطه تقرب به حق، به این گنجینه راه می‌یابند.

درنگ: اولیای الهی، به لطف پروردگار، به اسرار آیات دسترسی می‌یابند، اما این از فیض الهی است.

بخش پنجم: نقد تأویلات نادرست قرآنی

نقد تعمیم بیعت به رسالت

تعمیم بیعت با انبیا به بیعت با خدا، اگر بدون ضابطه باشد، نادرست است: «اطاعت اوليا خدا اطاعت خداست… مبايعت با اوليا خدا مبايعت با نبيست و مبايعت نبى مبايعت خدا». قرآن کریم می‌فرماید: إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ (فتح: ۴۸/۱۰، کسانی که با تو بیعت می‌کنند، در حقیقت با خدا بیعت می‌کنند). این آیه، بیعت با انبیا را بیعت با خدا می‌داند، اما رسالت، امری اختصاصی است و نمی‌توان آن را به همه تعمیم داد: «اصلا نمى‌شود كه همه پيغمبر شوند».

درنگ: بیعت با انبیا، بیعت با خداست، اما رسالت، امری اختصاصی است و قابل تعمیم نیست.

نقد تفسیر آیه انعام

آیه شریفه وَإِذَا جَاءَتْهُمْ آيَةٌ قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ (انعام: ۶/۱۲۴، و چون آیه‌ای برایشان بیاید، گویند: هرگز ایمان نمی‌آریم تا به ما همانند آنچه به پیامبران خدا داده شده، داده شود) نشان‌دهنده انکار کافران از پذیرش رسالت است. خداوند در پاسخ می‌فرماید: اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ (انعام: ۶/۱۲۴، خدا بهتر می‌داند رسالتش را کجا قرار دهد). این پاسخ، بر انحصار رسالت در افراد برگزیده تأکید دارد و ادعای کافران را رد می‌کند.

درنگ: آیه ۱۲۴ انعام، بر انحصار رسالت در افراد برگزیده تأکید دارد و ادعای کافران را رد می‌کند.

نقد تأویل «رسل الله الله»

تأویل «رسل الله الله»، که رسولان را با خدا یکی می‌داند، نادرست است: «رسل الله الله رسولان خدا الله هستند». این تأویل، به تحریف لفظی و معنوی آیه منجر می‌شود: «اگر بخواهند قران را خراب كنند ديگه از اين بهتر نمى‌شود». قرآن کریم، سندی معتبر است که باید با دقت و منطق تفسیر شود: «قران يه سند است يك قباله است سك نقشه است». این نقد، بر ضرورت حفظ امانت در تفسیر قرآن کریم تأکید دارد.

درنگ: تأویل «رسل الله الله» به تحریف قرآن کریم منجر شده و با منطق و ساختار آیه ناسازگار است.

دو وجه تفسیر آیه انعام

آیه اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ را می‌توان به دو صورت تفسیر کرد: وجه ابتدایی (الله مبتدا و اعلم خبر) و وجه اخباری (رسل الله الله، با هو اعلم). اما وجه دوم، به دلیل اشکالات فراوان، مردود است: «والوجه الاول وان كانت تاسفات كثيره». این نقد، بر ضرورت حفظ ساختار صحیح آیه تأکید دارد و هرگونه دستکاری در ترکیب آن را باطل می‌شمارد.

درنگ: وجه اخباری «رسل الله الله» به دلیل اشکالات فراوان، غیرقابل قبول است.

نقد التزام شیخ به تأویل نادرست

شیخ، به تأویل نادرست خود ملتزم شده، اما این التزام فاقد اعتبار است: «لاكن لما كان فى نفس الامر كلام حقا التزمه شيخ». این التزام، چونان راهی است که به بیراهه می‌رسد و نمی‌تواند مبنای معرفتی معتبری باشد. قرآن کریم، سندی است که نیازمند تفسیر منطقی و دقیق است و هرگونه تحریف لفظی یا معنوی، آن را از اصالت دور می‌سازد.

درنگ: التزام به تأویلات نادرست، مانند «رسل الله الله»، فاقد اعتبار و ناسازگار با قرآن کریم است.

بخش ششم: عرفان و خردگرایی

خردگرایی به‌عنوان پایه عرفان

عرفان اصیل، باید بر پایه خردگرایی استوار باشد: «عرفان بايد اولين منزلش خرد گرايى باشد». این اصل، عرفان را چونان بنایی می‌داند که بنیاد آن بر عقل و برهان نهاده شده و هرگونه انحراف از منطق، آن را به وادی اوهام می‌کشاند. عارف، باید سخنانش منطبق بر عقل، برهان، و شریعت باشد: «عارفى كه همين طور دهانش را باز كند خلاف منطق حرف بزنه اين گمراه است».

درنگ: عرفان اصیل، بر پایه خردگرایی استوار است و از اوهام و خرافات مبراست.

عرفان و انسجام با شریعت

عرفان معتبر، باید با برهان، شریعت، یا شهود منطبق با آن‌ها همراه باشد: «در عرفان مى‌گفتيم سه پرگار داريم يا برهان كامل… يا شريعت بى پيرايه». این دیدگاه، عرفان را چونان راهی می‌داند که با سه پرگار عقل، شریعت، و شهود پیموده می‌شود. هرگونه ادعای عرفانی که با عقل و شریعت ناسازگار باشد، چونان سرابی است که سالک را به گمراهی می‌کشاند.

درنگ: عرفان معتبر، باید با عقل، شریعت، و شهود منطبق باشد و از انحرافات مصون بماند.

نقد علم‌ستیزی در معارف دینی

ادعای غیرعلمی بودن معارف دینی، ناشی از عدم فهم صحیح رابطه دین و علم است: «امروز در دنيا علم مى‌كنند مى‌گويند اصلا مباحث دينى علم نيست». دین، چونان چشمه‌ای زلال، از علم و وحی تغذیه می‌کند و گزاره‌های آن، قابلیت اثبات علمی دارند. علم دینی، به وحی متصل است و از تجربه انسانی فراتر می‌رود: «علم به وحى منتهى مى‌شود».

درنگ: معارف دینی، علمی و متصل به وحی‌اند و ادعای غیرعلمی بودن آن‌ها نادرست است.

بخش هفتم: امت‌ها و انبیا

رابطه وجودی امت‌ها و انبیا

امت‌ها، ظهورات انبیای خود هستند: «امتها همه ظهور انبياشون هستند». این رابطه، چونان پیوند شاخه و ریشه است که امت‌ها را در تناسب با انبیای خود قرار می‌دهد. هر امت، جلوه‌ای از هدایت نبوی خویش است و این تناسب، در سیر تکامل معنوی امت‌ها نقش کلیدی دارد.

درنگ: امت‌ها، ظهورات انبیای خود هستند و با آن‌ها در تناسب وجودی قرار دارند.

نقد عینیت هویت حق و رسول

ادعای عینیت هویت حق با هویت رسول، نادرست است: «هويت حق عين هویت رسول». این دیدگاه، ذات الهی را با ظهورات آن خلط می‌کند. هستی، ظهورات و تعینات الهی است، اما عین ذات حق نیست: «همه هستى ظهور خداوند است تعينات الهىست». مخلوقات، چونان آیینه‌هایی‌اند که نور حق را بازمی‌تابانند، اما خود نور نیستند.

درنگ: مخلوقات، ظهورات الهی‌اند، اما عین ذات حق نیستند و خلط این دو نادرست است.

بخش هشتم: تکلیف و عقل

عقل و قدرت به‌عنوان موضوع تکلیف

تکلیف شرعی، مبتنی بر عقل و قدرت است: «موضوع تكليف عقل است و قدرت است». بدون عقل، تکلیف موضوعیت ندارد. این اصل، چونان بنیادی است که بنای شریعت بر آن استوار است. اجرای حدود بر دیوانه، به دلیل فقدان عقل، نادرست است: «ديوانه را نمى‌توانى بزنى».

درنگ: تکلیف شرعی، مبتنی بر عقل و قدرت است و بدون آن‌ها موضوعیت ندارد.

نقد اجرای حدود بر دیوانه

اجرای حدود بر دیوانه، به دلیل فقدان عقل، باطل است: «ديوانه را نمى‌توانى بزنى». این دیدگاه، بر ضرورت عقل به‌عنوان شرط تکلیف تأکید دارد. عقل، چونان نگهبانی است که درگاه تکلیف را پاس می‌دارد و بدون آن، اجرای حدود، چونان تیری است که به خطا می‌رود.

درنگ: اجرای حدود بر دیوانه، به دلیل فقدان عقل، نادرست و غیرشرعی است.

جمع‌بندی

این شرح، با تبیین قصور عقل در برابر عظمت الهی، نقد تأویلات نادرست، و تأکید بر نقش عقل و وحی در شرایع الهی، چارچوبی جامع برای فهم معرفت توحیدی ارائه می‌دهد. عقل، به‌عنوان مبنای معرفت دینی، در کنار وحی، راه را برای درک حقیقت هموار می‌سازد، اما قصور آن در برابر ذات الهی، نشان از عظمت بی‌کران پروردگار دارد. نقد تبدیل عقل به وهم، رد اوهام به‌عنوان مبنای شرایع، و تبیین تشبیه و تنزیه در آیات قرآنی، بر ضرورت حفظ خلوص معارف دینی تأکید دارد. نقد تأویلات نادرست، مانند «رسل الله الله»، و تأکید بر انسجام عرفان با عقل و شریعت، از دیگر محورهای کلیدی این نوشتار است. برای پژوهش‌های آتی، پیشنهاد می‌شود این مباحث با دیدگاه‌های دیگر شارحان فصوص الحکم، مانند قیصری و جندی، تطبیق گردد تا زوایای جدیدی از عرفان نظری روشن شود.

با نظارت صادق خادمی