متن درس
وهم، عقل و تأثیر در حکمت الیاسی فصوص الحکم
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۹۷۶)
مقدمه: کاوش در وهم، عقل و حقیقت توحید
فصوص الحکم ابنعربی، چون گوهری درخشان در آسمان عرفان نظری، به تبیین معارف عمیق توحیدی و حکمی پرداخته و در فص الیاسی، با ظرافتی بیمانند، به مقام جمع میان تنزیه و تشبیه، و نقش وهم و عقل در ادراک حقیقت مینردازد. این نوشتار، با تکیه بر درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، به تحلیل و نقد دیدگاههای عرفانی درباره وهم، عقل، و نظام تأثیر و تأثر در عالم هستی میپردازد. مانند جویباری زلال، این متن مفاهیم پیچیده را با ساختاری علمی و قلمی متین به سوی دریای معرفت هدایت میکند، تا طالبان حقیقت را در مسیر خودشناسی و خداشناسی رهنمون سازد. نقد دیدگاههای نادرست، تبیین نقش عقل و وهم، و تحلیل وحدت وجود، چون ستارگانی در این آسمان معرفت، راه را روشن میسازند.
بخش نخست: وهم و نقش آن در ادراک
دیدگاه عرفا درباره وهم
برخی عرفا، وهم را چون سلطانی در قلمرو متخیّلات و جزئیات دانستهاند که در این حوزهها حکم میراند، اما در ساحت معقولات و کلیات، احکامش چون سایهای بیبنیاد، فاقد اعتبار است. استاد فرزانه قدسسره، این دیدگاه را چون مشعلی روشنگر نقد میکنند و بر محدودیتهای وهم در ادراک حقیقت تأکید میورزند. وهم، مانند آیینهای شکسته، تنها تصاویر پراکنده و جزئی را بازمیتاباند و از درک کلیات عاجز است.
| درنگ: وهم، مانند آیینهای شکسته، تنها در متخیّلات و جزئیات حکم میراند و در معقولات، فاقد اعتبار است. |
تفاوت احکام وهم در متخیّلات و جزئیات
احکام وهم در جزئیات، مانند محبت به فرزند یا شیرینی خرما، غالباً صحیح است، زیرا با واقعیتهای ناسوتی همخوانی دارد. اما در کلیات و معقولات، مانند مفاهیم توحید و معرفت الهی، وهم چون پرندهای در قفس، ناتوان از پرواز به سوی حقیقت است. استاد، این تمایز را چون خطی روشن میان واقعیت و حقیقت ترسیم میکنند و بر ناتوانی وهم در ساحت معقولات تأکید میورزند.
| درنگ: وهم در جزئیات، مانند محبت به فرزند، غالباً صحیح است، اما در کلیات، چون پرندهای در قفس، از حقیقت دور میماند. |
تفاوت واقعیت و حقیقت
واقعیتهای ناسوتی، مانند محبت به فرزند یا لذتهای مادی، چون سایههایی گذرا، فاقد حقیقتاند، زیرا به عبودیت و توحید متصل نیستند. حقیقت، مانند نوری ابدی، تنها در امور مرتبط با حق تعالی و توحید یافت میشود. استاد، این تمایز را چون جویباری زلال تبیین میکنند که واقعیتهای ناسوتی را از حقیقت الهی جدا میسازد.
| درنگ: واقعیتهای ناسوتی، مانند سایههای گذرا، فاقد حقیقتاند، در حالی که حقیقت، چون نوری ابدی، به توحید متصل است. |
محبت به فرزند و پروردگار
محبت به فرزند، به دلیل محدودیت ناسوتی، مانند گلی است که روزی پژمرده میشود، اما محبت به پروردگار، چون چشمهای جاویدان، پایانناپذیر است. این تفاوت، مانند خطی میان زمین و آسمان، مراتب وجودی محبت را روشن میسازد. استاد، با این تمثیل، بر ابدی بودن محبت الهی در برابر محدودیت محبت ناسوتی تأکید میورزند.
| درنگ: محبت به فرزند، مانند گلی پژمردنی، محدود است، اما محبت به پروردگار، چون چشمهای جاویدان، ابدی است. |
نقد ادعای صحت اکثر احکام وهم
ادعای برخی عرفا مبنی بر صحت اکثر احکام وهم در جزئیات، مانند بنایی بر شالودهای سست، مورد نقد استاد قرار میگیرد. قرآن کریم در آیه «وَأَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ» (سوره مائده، آیه ۱۰۳؛ بیشترشان تعقل نمیکنند) بر غلبۀ نادانی و گمراهی در میان مردم تأکید دارد. این آیه، مانند مشعلی، خطاپذیری احکام وهم را روشن میسازد.
| درنگ: ادعای صحت اکثر احکام وهم، مانند بنایی سست، با آیه قرآن کریم ناسازگار است. |
تفاوت احکام وهم در افراد
احکام وهم، بسته به ایمان یا گمراهی افراد، متفاوت است. مؤمن، با محبت به خدا و موجودات، احکام وهمی صحیحی دارد، اما گمراه، با محبت به معصیت، چون راهپیمایی در تاریکی، به خطا میرود. استاد، این تنوع را چون رنگهای گوناگون در تابلوی هستی ترسیم میکنند.
| درنگ: احکام وهم، مانند رنگهای گوناگون، در مؤمن و گمراه متفاوت است. |
خطاپذیری وهم در متخیّلات
وهم در متخیّلات، مانند توهم حضور کسی در تاریکی، ممکن است به خطا رود. این خطاپذیری، مانند سایهای بر آیینه وهم، محدودیت آن را در ادراک حقیقت نشان میدهد. استاد، با این مثال، وهم را چون ابزاری ناکافی در برابر عقل معرفی میکنند.
| درنگ: وهم در متخیّلات، مانند سایهای بر آیینه، ممکن است به خطا رود. |
جمعبندی بخش نخست
این بخش، مانند مشعلی فروزان، نقش وهم را در ادراک متخیّلات و جزئیات روشن ساخت و محدودیتهای آن را در برابر عقل و معقولات تبیین کرد. تمایز میان واقعیت و حقیقت، و تفاوت محبت ناسوتی و الهی، چون جویبارهایی زلال، مسیر معرفت را از سایههای گمراهکننده جدا نمود.
بخش دوم: عقل و سلطه آن بر کلیات
نقد سلطه وهم بر شرایع
ادعای برخی عرفا مبنی بر سلطه وهم بر شرایع و نزول شرایع بر پایه وهم، مانند کاخی بیستون، فاقد اعتبار است. استاد، با استناد به عقل و وحی، این دیدگاه را رد میکنند و شرایع را چون نوری الهی میدانند که از عقل لبّی سرچشمه گرفته است.
| درنگ: شرایع، مانند نوری الهی، از عقل لبّی سرچشمه میگیرند، نه از وهم. |
تمایز عقل و وهم در کلیات و جزئیات
عقل، مانند سلطانی در قلمرو کلیات، به ادراک معقولات میپردازد، در حالی که وهم، چون کارگزاری در حوزه جزئیات، به متخیّلات محدود است. استاد، این تمایز را چون خطی روشن میان آسمان و زمین ترسیم میکنند.
| درنگ: عقل، مانند سلطانی در کلیات، و وهم، چون کارگزاری در جزئیات، نقشهای متمایزی دارند. |
کلیات تحت فرمان عقل
کلیات، مانند قلههای رفیع معرفت، تنها تحت فرمان عقل قرار دارند. وهم، مانند پرندهای زمینگیر، از صعود به این قلهها عاجز است. استاد، این اصل را چون ستارهای در آسمان معرفت معرفی میکنند.
| درنگ: کلیات، مانند قلههای رفیع، تنها تحت فرمان عقلاند. |
تفاوت کلی و جزئی در محبت
محبت کلی، مانند محبت به پروردگار، چون چشمهای ابدی، به حقیقت متصل است، اما محبت جزئی، مانند محبت به فرزند، چون گلی گذرا، محدود و پایانپذیر است. استاد، این تمایز را مانند خطی میان ابدیت و فنا ترسیم میکنند.
| درنگ: محبت کلی، مانند چشمهای ابدی، و محبت جزئی، چون گلی گذرا، مراتب متفاوتی دارند. |
عقل و حقیقت
احکام حقیقی، مانند ستارگانی در آسمان معرفت، لزوماً کلیاند و تحت حوزه عقل قرار میگیرند. وهم، چون سایهای در برابر این نور، از ادراک حقیقت عاجز است. استاد، این اصل را چون آیینهای زلال تبیین میکنند.
| درنگ: احکام حقیقی، مانند ستارگان معرفت، کلی و تحت فرمان عقلاند. |
نقد سلطان اعظم بودن وهم
ادعای سلطان اعظم بودن وهم، مانند بنایی بیستون، نادرست است. سلطان اعظم، عقل لبّی است که چون مشعلی، حقیقت را روشن میسازد. عقل عمومی نیز، مانند پرندهای در پرواز، ممکن است به خطا رود. استاد، این نقد را با تأکید بر برتری عقل لبّی تبیین میکنند.
| درنگ: سلطان اعظم، مانند مشعلی فروزان، عقل لبّی است، نه وهم. |
جمعبندی بخش دوم
این بخش، مانند دریچهای به سوی حقیقت، نقش عقل را در ادراک کلیات و محدودیت وهم را در برابر معقولات روشن ساخت. شرایع، چون نوری الهی، از عقل لبّی سرچشمه میگیرند و وهم، از صعود به این قلهها عاجز است.
بخش سوم: نظام تأثیر و تأثر در عالم هستی
تقسیم عالم به مؤثر و متأثر
عالم هستی، مانند تابلویی عظیم، به دو دسته مؤثر (حق و اسماء و صفات الهی) و متأثر (مخلوقات) تقسیم میشود. استاد، این تقسیمبندی را چون خطی روشن در نظام وجودی عالم ترسیم میکنند.
| درنگ: عالم، مانند تابلویی عظیم، به مؤثر (حق) و متأثر (خلق) تقسیم میشود. |
دیدگاه صدرالمتألهین درباره موجودات
صدرالمتألهین، مانند حکیمی فرزانه، موجودات عالم را به سه دسته تقسیم میکند: علت صرف (حق)، معلول صرف، و موجوداتی که هم علت و هم معلولاند. این تقسیمبندی، مانند نقشهای دقیق، نظام علّی عالم را تبیین میکند.
| درنگ: موجودات، مانند نقشهای دقیق، به علت صرف، معلول صرف، و موجودات دوگانه تقسیم میشوند. |
معلولهای علت ثالثه
برخی موجودات، مانند خواهر و برادر، نه نسبت به یکدیگر علتاند و نه معلول، بلکه معلولهای علت ثالثه (مانند والدین) هستند. استاد، این مفهوم را چون جویباری زلال تبیین میکنند که روابط غیرعلّی را در عالم روشن میسازد.
| درنگ: معلولهای علت ثالثه، مانند خواهر و برادر، نه علتاند و نه معلول یکدیگر. |
ارتباط موجودات در عالم
همه موجودات عالم، مانند تار و پود یک فرش، از طریق علّیت، معلولیت، یا ارتباط با علت ثالثه به هم مرتبطاند. استاد، این وحدت وجودی را چون آیینهای میدانند که ظهورات الهی را بازمیتاباند.
| درنگ: موجودات، مانند تار و پود فرش، از طریق علّیت و معلولیت به هم مرتبطاند. |
وحدت حقیقت
حقیقت مؤثر و متأثر، مانند نوری واحد، در مظاهر کثرت ظاهر میشود. استاد، این وحدت را چون جویباری زلال تبیین میکنند که کثرت را در وحدت وجود محو میسازد.
| درنگ: حقیقت، مانند نوری واحد، کثرت مظاهر را در وحدت وجود محو میکند. |
حق، علتالعلل
حق تعالی و صفاتش، مانند خورشیدی بیغروب، علتالعلل عالم هستیاند. استاد، این اصل را چون ستارهای در آسمان حکمت معرفی میکنند.
| درنگ: حق، مانند خورشیدی بیغروب، علتالعلل عالم است. |
اعیان عالم، مظهر اسماء
اعیان عالم، مانند آیینههایی زلال، مظهر اسماء و صفات الهی در ظرف علم و عیناند. استاد، این رابطه را چون جویباری تبیین میکنند که ظهورات الهی را به مظاهر متصل میسازد.
| درنگ: اعیان عالم، مانند آیینههای زلال، مظهر اسماء و صفات الهیاند. |
تفاوت حقیقی حق و خلق
تفاوت میان حق و خلق، مانند خطی میان آسمان و زمین، حقیقی است، نه صرفاً حیثی. حق، ذات دارد و خلق، فعل و ظهور اوست. استاد، این تمایز را چون مشعلی روشنگر تبیین میکنند.
| درنگ: تفاوت حق و خلق، مانند خطی میان آسمان و زمین، حقیقی است. |
خلق، مظهر حق
خلق، مانند سایههایی از نور حق، مظهر و تجلی اوست، نه محل یا ظرف اسماء الهی. استاد، این دیدگاه را چون آیینهای زلال تبیین میکنند که ظهورات الهی را بازمیتاباند.
| درنگ: خلق، مانند سایههای نور حق، مظهر و تجلی اوست. |
نقد مفهوم محل
مفهوم خلق بهعنوان محل اسماء الهی، مانند بنایی بیستون، نادرست است. خلق، مظهر و تجلی حق است، نه ظرف او. استاد، این نقد را چون مشعلی روشنگر ارائه میدهند.
| درنگ: خلق، مانند مظهر نور، نه ظرف اسماء الهی است. |
جمعبندی بخش سوم
این بخش، مانند مشعلی فروزان، نظام تأثیر و تأثر در عالم را تبیین کرد. حق، بهعنوان علتالعلل، و خلق، بهعنوان مظهر او، در وحدت وجودی متحدند. تمایز حقیقی میان حق و خلق، مانند خطی روشن، نظام هستی را روشن میسازد.
بخش چهارم: نقد تأویلات و روششناسی عرفانی
نقد دیدگاه شیخ درباره وهم
ادعای شیخ مبنی بر سلطه وهم بر شرایع و کلیات، مانند کاخی بیبنیاد، نادرست است. استاد، این دیدگاه را با استناد به عقل و وحی رد میکنند و بر نقش عقل لبّی در ادراک حقیقت تأکید میورزند.
| درنگ: سلطه وهم بر شرایع، مانند کاخی بیبنیاد، نادرست است. |
نقد تأویل «رسل الله الله»
تأویل عبارت «رسل الله الله» به دلیل ناسازگاری با عقل و قرآن کریم، مانند بنایی سست، مردود است. استاد، این تأویل را چون سایهای گمراهکننده رد میکنند.
| درنگ: تأویل «رسل الله الله»، مانند سایهای گمراهکننده، با عقل و قرآن ناسازگار است. |
ظهور الله در رسل
خداوند، مانند نوری بیکران، در انبیا به صورت مظهر ظهور میکند، اما این ظهور، عینیت با ذات الهی نیست. استاد، این دیدگاه را چون آیینهای زلال تبیین میکنند.
| درنگ: ظهور الله در رسل، مانند نوری در آیینه، تجلی است، نه عینیت. |
نقد تأویلات باطنی
تأویلات باطنی بدون پشتوانه عقل و شریعت، مانند جویبارهایی گمراه، از حقیقت دورند. استاد، بر ضرورت انطباق تأویلات با عقل و وحی تأکید میورزند.
| درنگ: تأویلات باطنی، مانند جویبارهایی گمراه، باید با عقل و شریعت منطبق باشند. |
روح حکمت الیاسی
روح حکمت الیاسی، مانند مشعلی فروزان، در تقسیم عالم به مؤثر (حق) و متأثر (خلق) نهفته است. استاد، این حکمت را چون قلهای رفیع در عرفان نظری معرفی میکنند.
| درنگ: حکمت الیاسی، مانند مشعلی فروزان، عالم را به مؤثر و متأثر تقسیم میکند. |
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، مانند دریچهای به سوی حقیقت، نقد تأویلات نادرست و تبیین حکمت الیاسی را روشن ساخت. تأکید بر عقل و شریعت، مانند مشعلی، راه معرفت را از سایههای گمراهی جدا نمود.
بخش پنجم: ادب در برابر حق و نقد موانسه
مناسبت میان علت و معلول
رابطه میان علت و معلول، مانند پلی میان حق و خلق، مستلزم تناسب وجودی است. استاد، این اصل را چون جویباری زلال تبیین میکنند.
| درنگ: رابطه علت و معلول، مانند پلی، مستلزم تناسب وجودی است. |
نقد مفهوم موانسه
مفهوم موانسه، که در باب مفاعله به کار رفته، مانند بنایی سست، در رابطه میان حق و خلق نادرست است. حق، به دلیل غنای ذاتی، نیازی به موانسه ندارد. استاد، این نقد را چون مشعلی روشنگر ارائه میدهند.
| درنگ: موانسه، مانند بنایی سست، در رابطه حق و خلق نادرست است. |
انس یکطرفه
انس، مانند جویباری از خلق به سوی حق، یکطرفه است. حق، چون خورشیدی بینیاز، از انس با خلق مستغنی است. استاد، این دیدگاه را با استناد به آیه «هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ» (سوره حدید، آیه ۴؛ او با شماست هر کجا که باشید) تبیین میکنند.
| درنگ: انس، مانند جویباری یکطرفه، از خلق به حق است. |
ادب در برابر حق
سخن گفتن از حق، مانند ورود به حرم الهی، مستلزم رعایت ادب و احترام است. استاد، این اصل را چون مشعلی در مسیر عرفان معرفی میکنند.
| درنگ: ادب در برابر حق، مانند مشعلی، راه عرفان را روشن میسازد. |
نقد ادبیات ضعیف عرفا
ضعف ادبی برخی عرفا، مانند غباری بر آیینه حقیقت، به کاربرد نادرست مفاهیمی مانند موانسه منجر شده است. استاد، این نقد را چون جویباری زلال تبیین میکنند.
| درنگ: ضعف ادبی، مانند غباری بر آیینه، به کاربرد نادرست مفاهیم عرفانی میانجامد. |
نقد عشق الهی
حق، مانند اقیانوسی بیکران، منبع عشق است و عاشق مخلوقات نمیشود. استاد، این دیدگاه را چون ستارهای در آسمان توحید معرفی میکنند.
| درنگ: حق، مانند اقیانوسی بیکران، منبع عشق است، نه عاشق مخلوقات. |
عصمت اولیا
اولیای الهی، مانند ستارگانی در آسمان هدایت، به دلیل عنایت و عصمت الهی از خطا مصوناند. استاد، این اصل را چون مشعلی روشنگر تبیین میکنند.
| درنگ: اولیا، مانند ستارگان هدایت، به عنایت الهی از خطا مصوناند. |
نقد تسبیب
دیدگاه تسبیب، که خطا را اجتنابناپذیر میداند، مانند سایهای گمراهکننده، مورد قبول نیست. اولیا، تحت حمایت الهی، از خطا مصوناند. استاد، این نقد را با تأکید بر عصمت اولیا تبیین میکنند.
| درنگ: تسبیب، مانند سایهای گمراهکننده، با عصمت اولیا ناسازگار است. |
جمعبندی بخش پنجم
این بخش، مانند مشعلی فروزان، ضرورت ادب در برابر حق و نقد مفاهیم نادرست مانند موانسه را روشن ساخت. انس یکطرفه، عصمت اولیا، و غنای الهی، مانند جویبارهایی زلال، مسیر توحید را روشن نمودند.
نتیجهگیری
این نوشتار، مانند مشعلی در تاریکی، به تبیین نقش وهم و عقل در ادراک حقیقت و نظام تأثیر و تأثر در عالم هستی پرداخت. نقد دیدگاههای نادرست عرفانی، مانند سلطه وهم بر شرایع و تأویلات بیاساس، چون جویبارهایی زلال، حقیقت را از سایههای گمراهی پالود. حکمت الیاسی، مانند قلهای رفیع، عالم را به مؤثر و متأثر تقسیم کرد و وحدت وجود را در آیینه ظهورات الهی بازتاباند. تأکید بر ادب در برابر حق، عصمت اولیا، و تمایز میان حقیقت و واقعیت، مانند ستارگانی، راه معرفت را روشن ساختند. این متن، منبعی ارزشمند برای پژوهشگران عرفان و فلسفه اسلامی است که در پی فهم عمیق توحید و نظام وجودی عالماند.
توصیه برای پژوهشهای آتی: بررسی تطبیقی دیدگاههای این درسگفتار با شارحان دیگر فصوص الحکم، مانند قیصری و جندی، و تحلیل عمیقتر نقش عقل لبّی در عرفان نظری، میتواند افقهای جدیدی در معرفت عرفانی بگشاید.
| با نظارت صادق خادمی |