متن درس
تبیین حکمت تسخیر در فص هارونیه فصوص الحکم
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۱۰۳۵)
مقدمه
حکمت تسخیر، بهعنوان یکی از مفاهیم بنیادین در عرفان نظری و فلسفه اسلامی، در فص هارونیه کتاب فصوص الحکم ابن عربی جایگاهی ویژه دارد. این مفهوم، که در پیوند با اصل علّیت بررسی میشود، رابطهای ظریف و پیچیده میان فاعل و قابل، مسخّر و مسخَّر، و حاکم و محکوم را ترسیم میکند. در این نوشتار، با نگاهی عمیق و فلسفی، مفهوم تسخیر در فص هارونیه مورد کاوش قرار گرفته و تفاسیر نادرست برخی شارحان با استدلالهای منطقی و عرفانی نقد میشود. هدف، ارائه تبیینی جامع و منسجم از این مفهوم است که با تکیه بر اصول علّیت و احاطه قیومیه حق، به روشنی جایگاه عالم هستی و انسان را در نظام خلقت نشان دهد. این بررسی، با بهرهگیری از تمثیلات و استدلالهای فلسفی، میکوشد تا روح عرفانی و حکمی متن را در قالبی علمی و دانشگاهی به مخاطبان عرضه نماید.
بخش نخست: مفهوم تسخیر و نقد تقسیمبندی آن
تبیین تقسیمبندی تسخیر
در فص هارونیه، شارح فصوص الحکم تسخیر را به دو قسم تقسیم میکند: تسخیر مراد، که در آن فاعل قاهر با اقتدار خود مسخَّر را تحت سیطره درمیآورد، و تسخیر بالحال، که به اعطای قدرت از سوی مردم به حاکم اشاره دارد. این تقسیمبندی، اگرچه در نگاه نخست ساده به نظر میرسد، از منظر فلسفی به دلیل فقدان مبنای دقیق و استوار مورد نقد قرار میگیرد. تسخیر، بهمثابه جلوهای از علّیت، نمیتواند بهصورتی عام و بدون رعایت اصول فلسفی تحلیل شود. همانگونه که خورشید با نور خود ظلمت را میزداید، تسخیر نیز در بستر رابطه علّی میان فاعل و قابل معنا مییابد و هرگونه خلط در این رابطه، به تاریکی در فهم میانجامد.
درنگ: تقسیمبندی تسخیر به مراد و بالحال، به دلیل فقدان مبنای فلسفی دقیق، نادرست است و نیازمند بازنگری با تکیه بر اصول علّیت است.
تسخیر بهمثابه مصداق علّیت
تسخیر، در حقیقت، یکی از مصادیق علّیت است که در آن مسخّر (فاعل) با توانمندی خود و مسخَّر (قابل) با قابلیت پذیرش، رابطهای علّی برقرار میکنند. این رابطه، همانند نسیمی است که شاخسار را به رقص درمیآورد؛ فاعل، با قدرت ذاتی خود، قابل را تحت تأثیر قرار میدهد. از اینرو، باب تسخیر، باب علّیت است و هیچگاه معلول نمیتواند علت خود را از حیثی که علت است تسخیر نماید، مگر آنکه حیثیت علّی تغییر یابد. این اصل، بنیان تحلیلهای بعدی در نقد تفاسیر نادرست شارحان را تشکیل میدهد.
بخش دوم: تحلیل رابطه فاعل و قابل در تسخیر
مثال پدر و پسر: تغییر حیثیت علّی
برای فهم دقیقتر مفهوم تسخیر، تمثیلی روشن ارائه شده است: رابطه پدر و پسر. پدر، بهعنوان علت وجودی پسر، فاعل بالتسخیر است و پسر، بهعنوان معلول، تحت سیطره او قرار دارد. اما اگر پسر پزشک شود و پدر بیمار، حیثیت علّی تغییر مییابد. در این حالت، پسر از حیث پزشکی فاعل و پدر از حیث بیماری قابل میشود. این تغییر، همانند چرخش آفتابگردان به سوی خورشید است که در آن، جهتگیری رابطه علّی دگرگون میشود، اما اصل علّیت پابرجا میماند. بنابراین، تسخیر در این مثال، نه نقض علّیت، بلکه جلوهای از تغییر حیثیت علّی است.
درنگ: تغییر حیثیت علّی، مانند تبدیل رابطه پدر و پسر به پزشک و بیمار، نشاندهنده پویایی تسخیر در بستر علّیت است.
امتناع تسخیر علت توسط معلول
اصل فلسفی امتناع تسخیر علت توسط معلول، یکی از ارکان اساسی این بحث است. معلول، از حیث معلولیت، نمیتواند علت خود را تسخیر کند، مگر آنکه حیثیت علّی جدیدی پدید آید. برای مثال، بیماری که ثروتمند است، ممکن است پزشک را از حیث نیاز مالی تحت تأثیر قرار دهد، اما این تسخیر، نه از حیث رابطه پزشکی و بیماری، بلکه از حیث ثروت و نیاز است. این رابطه، همانند رودخانهای است که مسیر خود را تغییر میدهد، اما همچنان در بستر علّیت جاری است. هرگونه تسخیر، نیازمند پیدایش جهت علّی تازهای است که معلول را به فاعل تبدیل کند.
بخش سوم: نقد تسخیر بالحال و اقتدار حاکم
نقد مفهوم تسخیر بالحال
شارح فص هارونیه، تسخیر بالحال را به معنای اعطای قدرت از سوی مردم به حاکم تعریف کرده است. این دیدگاه، که گویی مردم چون چشمهای قدرت را به حاکم میبخشند، از منظر فلسفی نادرست است. حاکم، با اقتدار ذاتی خود، همانند عقابی که بر فراز آسمان بال میگشاید، مردم را جذب و تسخیر میکند. این اقتدار، نه از مردم به حاکم اعطا میشود، بلکه حاکم با نیروی خود، توانمندی مردم را به خدمت میگیرد. این نقد، بر اصل فلسفی علّیت استوار است که فاعل را مسخّر و قابل را مسخَّر میداند.
درنگ: تسخیر بالحال، که مردم را فاعل تسخیر حاکم میداند، نادرست است؛ زیرا حاکم با اقتدار خود، مردم را تسخیر میکند.
اقتدار حاکم و جذب توانمندی مردم
حاکم، با اقتدار خود، توانمندی مردم را جذب و به اقتدار خویش تبدیل میکند. این فرآیند، همانند باغبانی است که نهالها را در باغ خود پرورش میدهد و از میوههای آن بهره میبرد. مردم، بهعنوان قابل، اقتدار حاکم را میپذیرند و تحت سیطره او قرار میگیرند. این دیدگاه، با اصل علّیت سازگار است و نشان میدهد که حاکم، فاعل بالتسخیر است و مردم، در جایگاه قابل، نقش مکمل دارند.
تمثیل کشتیگیران و پیروزی
برای روشنتر شدن این مفهوم، تمثیلی از کشتیگیران ارائه شده است. پیروزی کشتیگیر، ناشی از قدرت اوست، نه از زمین خوردن حریف. زمین خوردن حریف، معلول اقتدار کشتیگیر است، نه علت پیروزی او. این تمثیل، همانند نوری است که تاریکی را میزداید و نشان میدهد که فاعل (علت) با قدرت خود، معلول را تحت سیطره درمیآورد. این اصل، هرگونه تفسیر نادرست از تسخیر بالحال را رد میکند.
بخش چهارم: تسخیر در ساحت الهی
نقد تسخیر خدا توسط عالم
یکی از خطاهای فاحش شارح، ادعای تسخیر خدا توسط عالم هستی است. این دیدگاه، که عالم را مسخّر خدا میداند، با اصل فلسفی امتناع تسخیر علت مطلق (خدا) توسط معلول (عالم) ناسازگار است. قرآن کریم میفرماید:
سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ
(و آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است برای شما رام کرد). این آیه، بر تسخیر عالم توسط خدا تأکید دارد و هرگونه برداشت معکوس را باطل میسازد. خدا، چون خورشیدی بیغروب، عالم را تحت سیطره خود دارد و هیچگاه مسخَّر خلق نمیشود.
درنگ: خدا، مسخّر مطلق است و عالم، تحت سیطره اوست؛ ادعای تسخیر خدا توسط عالم، با اصل علّیت و آیات قرآن کریم ناسازگار است.
احاطه قیومیه حق
آیه شریفه قرآن کریم میفرماید:
كُلُّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ
(هر روز او در کاری است). این آیه، به احاطه قیومیه حق بر همه هستی اشاره دارد. خدا، چون اقیانوسی بیکران، همه عالم را در بر گرفته و هیچ مرتبهای از خلقت نمیتواند بر او سیطره یابد. این احاطه، حاکمیت مطلق الهی را نشان میدهد و هرگونه تفسیر نادرست از تسخیر عالم بر خدا را باطل میسازد.
هستی بهمثابه ظهورات الهی
عالم هستی، نه محکوم خدا، بلکه ظهورات الهی است. همانگونه که امواج اقیانوس، جلوهای از خود اقیانوساند، عالم نیز مظهر حق است و هویتی مستقل از او ندارد. این دیدگاه، با اصل وحدت وجود همخوانی دارد و عالم را شأنی از شئون الهی میداند. بنابراین، سخن از محکومیت عالم در برابر خدا، به خطا میرود، زیرا عالم، خود تجلی ذات حق است.
درنگ: عالم هستی، ظهورات الهی است و نه محکوم خدا؛ این دیدگاه، با اصل وحدت وجود سازگار است.
بخش پنجم: نقد تسخیر مرتبه و نقش مردم
نقد تسخیر مرتبه توسط رعایا
شارح، تسخیر مرتبه را به معنای سیطره مردم بر حاکم تعریف کرده است. این ادعا، که گویی مردم چون باغبانی نهال حاکم را پرورش میدهند، نادرست است. حاکم، با اقتدار خود، مردم را تسخیر میکند و مرتبه رعایا، همیشه در جایگاه قابل است. اگر مردم حاکم را تسخیر کنند، او دیگر حاکم نیست، بلکه آلت دست است. این دیدگاه، با اصل علّیت سازگار است و نشان میدهد که تسخیر مرتبه، سلطه فاعل بر قابل است.
مثال سلطان و رعایا
سلطان، با اقتدار خود، رعایا را تسخیر میکند، همانگونه که چوپانی گله را هدایت میکند. این تسخیر، از باب سلطه و اقتدار است، نه اعطای قدرت از سوی رعایا. مردم، در جایگاه قابل، اقتدار سلطان را میپذیرند و تحت سیطره او قرار میگیرند. این مثال، نقش فعال سلطان را در تسخیر نشان میدهد و تفسیر نادرست شارح را رد میکند.
انفعال حاکم و فقدان اقتدار
حاکمی که آلت دست دیگران شود، دیگر حاکم نیست، بلکه معلول است. این انفعال، همانند درختی است که در برابر طوفان خم میشود و اقتدار خود را از دست میدهد. حاکمیت واقعی، با سلطه و اقتدار همراه است و هرگونه انفعال، نشانه فقدان حاکمیت است. این اصل، در تحلیل رابطه حاکم و مردم، اهمیت بسزایی دارد.
بخش ششم: تحلیل تاریخی و معاصر
مثال تاریخی اقتدار و ضعف
تاریخ ایران باستان، شاهد حاکمانی بوده که با اقتدار خود، کشور را به رونق رساندهاند و حاکمانی که به دلیل ضعف، آن را به نابودی کشاندهاند. این تاریخ، همانند آینهای است که عظمت و زوال را در برابر دیدگان قرار میدهد. حاکمان قدرتمند، با جذب توانمندی مردم، کشور را به اوج بردهاند، در حالی که حاکمان ضعیف، به دلیل فقدان اقتدار، کشور را به ورطه سقوط کشاندهاند.
مثال معاصر: انفعال در برابر دیگران
در جهان معاصر، برخی دولتها به دلیل انفعال، تحت سیطره دیگران قرار گرفتهاند. این انفعال، همانند کشتیای است که در برابر امواج، بیجهت به سوی ساحل رانده میشود. چنین دولتهایی، به دلیل فقدان اقتدار واقعی، به آلت دست تبدیل شدهاند و حاکمیت خود را از دست دادهاند.
بخش هفتم: نقد استدلالهای منطقی و دینی
برهان انّی و لمّی در تحلیل تسخیر
در منطق، برهان لمّی از علت به معلول میرسد، مانند آنکه اختلال مزاج را علت تب بدانیم. برهان انّی، از معلول به علت میرسد، مانند آنکه نبض بد را نشانه تب بدانیم. اما این به معنای تسخیر معلول بر علت نیست. همانگونه که سایه، گواه وجود نور است، معلول نیز نشانه علت است، اما نمیتواند بر آن سیطره یابد. این تمایز، دیدگاه شارح را که معلول را مسخّر علت میداند، رد میکند.
درنگ: برهان انّی و لمّی، رابطه علّی را روشن میسازد، اما تسخیر معلول بر علت را تأیید نمیکند.
نقد جعل حدیث
شارح، بدون سند، ادعا کرده که خداوند به حاکم عادل، پاداش علما میدهد. این ادعا، همانند کاشتن بذری بیریشه در خاک است که هیچگاه به بار نمینشیند. هر ادعای دینی، نیازمند سند معتبر از قرآن کریم، سنت یا عقل است. جعل حدیث، مانند افزودن شاخ و برگی خیالی به درخت حقیقت است که به گمراهی میانجامد.
مثال جعل حدیث پیاز
تمثیلی از جعل حدیث نقل شده که ادعا میکند: «هر که در مکه پیاز بخورد، بهشت بر او واجب میشود.» این ادعا، مانند نسیمی است که گرد و غبار را برمیانگیزد، اما هیچ حقیقتی در آن نیست. چنین ادعاهایی، به دلیل فقدان سند، به سوءاستفاده و گمراهی منجر میشود.
بخش هشتم: ضرورت مستندسازی در علم دینی
اهمیت مستندسازی
علم دینی، همانند بنایی است که بر ستونهای استوار قرآن کریم، سنت و عقل بنا میشود. هر ادعایی که فاقد سند باشد، مانند بنایی است که بر شنهای سست ساخته شده و فرو میریزد. مستندسازی، ضرورتی است که علم دینی را از گزند ادعاهای بیاساس حفظ میکند و راه را برای فهم صحیح حقیقت هموار میسازد.
درنگ: علم دینی نیازمند مستندسازی است و هر ادعایی باید با سند معتبر از قرآن کریم، سنت یا عقل همراه باشد.
نقد خلط نقشهای عالم و حاکم
خلط نقشهای عالم و حاکم، مانند آمیختن آب و روغن است که هر یک جایگاه و کارکرد خود را دارد. عالم و حاکم، هر یک در حیطه خود ممکن است صواب یا خطا کنند، اما خلط این نقشها، به تاریکی در فهم میانجامد. این نقد، بر ضرورت تمییز حیثیتهای اجتماعی و دینی تأکید دارد.
نقد ادعای صواب علمایی برای حاکم
ادعای اعطای صواب علمایی به حاکم، بدون سند، باطل است. قرآن کریم میفرماید:
فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ
(پس هر کس به قدر ذرهای خیر کند، آن را میبیند). این آیه، نشان میدهد که هر کس بر اساس عمل خود پاداش میگیرد و خلط پاداش عالم و حاکم، بیمبنا است.
بخش نهم: نقد دیدگاه شئون عباد
شئون الهی در برابر شئون عباد
شارح، خدا را در شئون عباد میداند، در حالی که عباد، شئون الهی هستند. این خلط، مانند آن است که آینه را با تصویر درون آن یکی بدانیم. عالم، مظهر شئون الهی است و خدا، چون سرچشمهای بیپایان، همه هستی را در بر گرفته است. این دیدگاه، با اصل وحدت وجود همخوانی دارد و هرگونه تفسیر معکوس را باطل میسازد.
درنگ: عالم، شئون الهی است و خدا در شئون عباد نیست؛ این دیدگاه، با اصل وحدت وجود سازگار است.
جمعبندی
این نوشتار، با کاوش در مفهوم تسخیر در فص هارونیه فصوص الحکم، به تبیین دقیق این مفهوم در بستر علّیت پرداخت. تسخیر، بهعنوان جلوهای از رابطه فاعل و قابل، تنها در چارچوب اصول فلسفی علّیت معنا مییابد. نقد تفاسیر نادرست شارحان، از جمله تسخیر بالحال و تسخیر خدا توسط عالم، نشان داد که این دیدگاهها با اصول علّیت و احاطه قیومیه حق ناسازگارند. عالم، ظهورات الهی است و خدا، مسخّر مطلق. همچنین، ضرورت مستندسازی در علم دینی و تمییز حیثیتهای عالم و حاکم، از دستاوردهای این بررسی است. این تحلیل، با بهرهگیری از تمثیلات و استدلالهای فلسفی، راه را برای فهم عمیقتر حکمت تسخیر هموار میسازد.
با نظارت صادق خادمی