در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 1045

متن درس





توحید و شرك در عرفان نظری: بازخوانی و نقد فص هارونیه فصوص الحکم

توحید و شرك در عرفان نظری: بازخوانی و نقد فص هارونیه فصوص الحکم

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۰۴۵)

دیباچه: توحید، فطرت و نقد عرفان‌نما

توحید، چونان گوهر فطری در نهاد آدمی، محور معرفت الهی است که در برابر شرك، چونان آیینه‌ای زلال، حقیقت وجود را بازمی‌تاباند. فص هارونیه در فصوص الحکم ابن‌عربی، با تمرکز بر تمایز میان توحید و شرك، به بررسی دعوت انبیا به سوی خدای واحد و نقد دیدگاه‌هایی می‌پردازد که عرفان را به تقلید صوری یا ادعاهای بی‌اساس فرومی‌کاهد. این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتارهای جلسه ۱۰۴۵، کوشیده است تا این مفاهیم را در چارچوبی علمی و عرفانی بازخوانی کرده و با نقد دقیق دیدگاه‌های شیخ، به تبیین اصالت توحید و نقش فطرت در ایمان بپردازد. در این مسیر، عرفان اصیل، نه چونان لباسی ظاهری، بلکه به مثابه جوششی درونی از معرفت و تقوا تصویر می‌شود که با عقل و فطرت هم‌نوا است.

این دیباچه، دروازه‌ای است به سوی کاوش در تمایز میان توحید و شرك، نقش انبیا در صیقل دادن فطرت، و نقد ادعاهای غیرمستند در عرفان. هدف، ارائه چارچوبی است که هم برای پژوهشگران عرفان و هم برای اندیشمندان فلسفه، راهگشا و روشنگر باشد.

بخش نخست: توحید، دعوت انبیا و فطرت الهی

دعوت به خدای واحد و غیرمشهود

دعوت انبیا به سوی خدای واحد، که «إِلَهٍ وَاحِدٍ يُعْرَفُ وَلَا يُشْهَدُ» (خدایی که شناخته می‌شود اما مشاهده نمی‌گردد)، جوهره توحید در برابر شرك است. قرآن کریم در آیه «لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ» (انعام: ۱۰۳) می‌فرماید: «دیده‌ها او را درنمی‌یابند». این آیه، بر متعالی بودن ذات الهی تأکید دارد که با فطرت شناخته می‌شود، اما از شهود حسی بیرون است. گویی خدا، چونان نوری است که در آیینه فطرت آدمی بازتاب می‌یابد، اما از دسترس حواس ظاهری دور است.

این دعوت، انسان را به سوی معرفتی فرا می‌خواند که در ژرفای وجود او ریشه دارد. انبیا، چونان مربیانی حکیم، این فطرت توحیدی را بیدار کرده و آن را از غبار جهل و شرك می‌زدایند.

درنگ: دعوت انبیا به خدای واحد و غیرمشهود، بر فطری بودن توحید تأکید دارد که با معرفت درونی شناخته می‌شود، نه با شهود حسی.

فطرت توحیدی و نقش انبیا

توحید، نیازی به علم لدنی یا واسطه‌های خاص ندارد. قرآن کریم در آیه «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا» (روم: ۳۰) می‌فرماید: «فطرت الهی که مردم را بر آن آفریده». این آیه، گواه آن است که توحید در نهاد هر انسانی نهفته است. انبیا، این فطرت را صیقل می‌دهند و استعدادهای نهان را به کمال می‌رسانند. گویی فطرت، چونان بذری است که در خاک وجود انسان کاشته شده و انبیا، باغبانانی هستند که آن را به بار می‌نشانند.

مثال ابوذر غفاری، که پیش از دیدار با پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله موحد بود، این حقیقت را روشن می‌کند. توحید او، ریشه در فطرت داشت و پیامبر، آن را به کمال رساند. این نشان می‌دهد که انبیا، خالق ایمان نیستند، بلکه مربیانی هستند که فطرت توحیدی را شکوفا می‌کنند.

متابعت از انبیا: ارشادی، نه تقلیدی

متابعت از انبیا، واجب ارشادی است، نه تقلیدی یا تعبدی. انسان باید با عقل و فطرت خویش درك کند که راه انبیا، راه حق است. این متابعت، چونان انتخاب راهی روشن در میان تاریکی‌های جهل است که با نور عقل و فطرت روشن می‌شود. تقلید کورکورانه، با روح عرفان و توحید ناسازگار است، زیرا ایمان حقیقی، از معرفت درونی سرچشمه می‌گیرد.

درنگ: متابعت از انبیا، ارشادی و مبتنی بر عقل و فطرت است، نه تقلیدی. ایمان حقیقی، از معرفت درونی انسان سرچشمه می‌گیرد.

بخش دوم: نقد دیدگاه‌های شیخ در فصوص الحکم

نقد ادعای علم لدنی عرفا

شیخ ابن‌عربی ادعا می‌کند که عرفا به دلیل علم لدنی، با انبیا همراه شده و خدا را یگانه می‌دانند. این دیدگاه، که همراهی عرفا را صوری یا به نفع انبیا توجیه می‌کند، فاقد اساس محکم است. علم لدنی، جوششی درونی بدون معلم است و مختص عرفا نیست. حتی غیرمؤمنان یا اشیای بی‌جان، مانند سنگ یاقوت، می‌توانند به گونه‌ای مورد عنایت الهی قرار گیرند. گویی علم لدنی، چونان چشمه‌ای است که از فیض الهی می‌جوشد و به هر بنده‌ای، فارغ از عنوان، عطا می‌شود.

این نقد، بر ضرورت استناد به دلایل عقلی و نقلی در عرفان تأکید دارد. ادعای انحصار علم لدنی در عرفا، نه تنها بی‌اساس است، بلکه با شمول عنایات الهی ناسازگار است.

نقد انحصار نبوغ و محبوبیت الهی

نبوغ یا جوشش درونی، محدود به عرفا نیست و می‌تواند در فقها، مردم عادی، یا حتی غیرمؤمنان بروز کند. همچنین، محبوبیت الهی، مختص عرفا، فلاسفه، یا مؤمنان نیست. حتی یک سنگ می‌تواند به دلیل عنایت الهی، محبوب شود. قرآن کریم در آیه «فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ» (بقره: ۲۵۳) می‌فرماید: «خدا برخی را بر برخی دیگر برتری داده است». این آیه، بر شمول فیض الهی تأکید دارد که فراتر از قالب‌های انسانی یا عرفانی است.

گویی محبوبیت الهی، چونان بارانی است که بر همه مخلوقات می‌بارد، بی‌آنکه به عنوان یا مرتبه‌ای خاص محدود شود.

نقد نشانه‌های ظاهری عرفان

نشانه‌های ظاهری، مانند سبیل بلند یا عناوین خودخوانده، به‌عنوان معیار عارف بودن، بی‌اعتبار است. عرفان حقیقی، در باطن و معرفت است، نه در ظواهر. این نقد، به آسیب‌های عرفان‌نما اشاره دارد که گاه عرفان را به سطحی‌نگری و ادعاهای بی‌اساس فرومی‌کاهد. گویی عارف حقیقی، چونان گوهری است که در ژرفای وجود می‌درخشد، نه در زرق‌وبرق ظواهر.

درنگ: عرفان حقیقی، در معرفت باطنی و تواضع نهفته است، نه در نشانه‌های ظاهری یا ادعاهای بی‌اساس.

بخش سوم: تمایز توحید و شرك

تعینات الهی در برابر آلهه

عالم هستی، به‌عنوان تعینات ظهوری الهی، با توحید سازگار است، اما معرفی اشیا، مانند سنگ یا بت، به‌عنوان آلهه، شرك و کفر است. قرآن کریم در آیه «مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيَقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَىٰ» (زمر: ۳) می‌فرماید: «ما آنها را نمی‌پرستیم، مگر برای اینکه ما را به خدا نزدیک کنند». این آیه، توهم مشرکان در نزدیکی به خدا از طریق بت‌ها را نشان می‌دهد که ریشه در جهل و شرك دارد.

تعینات الهی، مظاهر حق‌اند، اما معبود دانستن آنها، چونان گمراهی در تاریکی‌های جهل است. مشرکان، خدا را قبول دارند، اما به دلیل عدم شهود او، به بت‌ها متوسل می‌شوند. این تمایز، جوهره توحید را در برابر شرك روشن می‌کند.

نقد توجیه شرك به‌عنوان پرستش خدا

ادعای شیخ که مشرکان خدا را در چهره مخلوقات می‌پرستند، نادرست است. این توجیه، شرك را با توحید خلط می‌کند. پرستش مخلوقات، حتی با نیت الهی، شرك است. گویی مشرک، در پی یافتن نور حق در آیینه‌های شکسته مخلوقات است، حال آنکه توحید، جست‌وجوی حق در ذات بی‌همتای اوست.

تمایز مشهود و غیرمشهود در شرك

بت‌ها برای مشرکان مشهودند (مانند سنگ یا خرما)، اما الوهیت آنها تخیل است. خدا، معروف اما غیرمشهود است. قرآن کریم در آیه «قُلْ سَمُّوهُمْ» (رعد: ۳۳) می‌فرماید: «بگو آنها را نام ببرید». این آیه، مشرکان را به تأمل در ماهیت بت‌ها دعوت می‌کند که آنها را به خلق فرومی‌کاهد. گویی مشرک، در پی شهود خدا در اشیای مشهود است، اما توحید، شناخت خدا در غیرمشهود را می‌طلبد.

درنگ: تعینات الهی، مظاهر حق‌اند و با توحید سازگارند، اما معبود دانستن اشیا، شرك است. توحید، شناخت خدای غیرمشهود در فطرت است.

بخش چهارم: نقش انبیا و اولیا در توحید

تکمیل استعداد مؤمنان توسط انبیا

انبیا، چونان معلمانی حکیم، استعدادهای توحیدی مؤمنان، مانند ابوذر، مقداد، یا امیرالمؤمنین علیه‌السلام، را تکمیل می‌کنند. بدون انبیا نیز این افراد موحد باقی می‌ماندند، اما انبیا، راه را کوتاه و روشن می‌کنند. گویی انبیا، چونان چراغی هستند که مسیر فطرت توحیدی را در تاریکی‌های جهل روشن می‌کنند.

اولیای خدا و افاضات ظهوری

اولیای خدا، مانند ملائکه، از طریق افاضات و تعینات ظهوری الهی عمل می‌کنند. آنها مظاهر فیض الهی‌اند که در راستای توحید گام برمی‌دارند. گویی اولیا، چونان آیینه‌هایی هستند که نور حق را در عالم بازمی‌تابانند و توحید را در عمل متجلی می‌سازند.

بی‌نیازی خدا از انبیا

خداوند، برای توحید به انبیا نیازی ندارد، زیرا توحید، ذاتی اوست. قرآن کریم در آیه «وَٱللَّهُ غَنِيٌّ عَنِ ٱلْعَٰلَمِينَ» (آل‌عمران: ۹۷) می‌فرماید: «و خدا از جهانیان بی‌نیاز است». انسان‌ها هستند که به انبیا نیاز دارند تا فطرت توحیدی‌شان شکوفا شود. گویی خدا، چونان اقیانوسی بی‌کران است که نیازی به جویبارهای هدایت ندارد، اما انسان، به این جویبارها برای سیراب شدن محتاج است.

بخش پنجم: نقد ادعاهای غیرمستند در عرفان

نقد تقلید صوری عرفا

همراهی عرفا با انبیا نباید صوری یا از سر مصلحت باشد. توحید عرفا باید از معرفت درونی نشأت گیرد، نه تقلید یا مماشات. انكار آلهه توسط عرفا، به دلیل معرفت به توحید است، نه تقلید از انبیا. گویی عارف حقیقی، چونان پرنده‌ای است که با بال‌های معرفت خود به سوی آسمان توحید پرواز می‌کند، نه آنکه در سایه انبیا پناه گیرد.

نقد انحصار عصمت و مراتب علمی

عصمت، موهبتی خاص است که با سند معتبر قرآنی به معصومین علیهم‌السلام نسبت داده می‌شود. ادعای عصمت یا قرب ویژه برای دیگران، بدون سند، نادرست است. همچنین، ادعای مرتبه علمی خاص برای عرفا که آنها را به متابعت از انبیا ملزم کند، بی‌اساس است. توحید، نیازی به مرتبه علمی خاص ندارد و هر مؤمنی می‌تواند به آن دست یابد. گویی توحید، چونان دری است که با کلید فطرت گشوده می‌شود، نه با عناوین علمی یا عرفانی.

نقد ادعای عباد الوقت

ادعای عرفا به‌عنوان «عباد الوقت» (بندگان خاص خدا)، بدون سند، نادرست است. همه بندگان خدا می‌توانند خاص باشند، و این انحصار، با تواضع عرفانی ناسازگار است. گویی بندگی خدا، چونان میدانی است که همه مخلوقات می‌توانند در آن گام نهند، بی‌آنکه به گروهی خاص محدود شود.

درنگ: ادعاهای غیرمستند، مانند انحصار علم لدنی یا عصمت در عرفا، با روح عرفان اصیل ناسازگار است. توحید و بندگی، به فطرت و معرفت وابسته‌اند، نه عناوین خاص.

بخش ششم: ایمان و تقوا فراتر از عناوین

ایمان مردم عادی در برابر اهل علم

مردم عادی، گاه از اهل علم، مؤمن‌تر و متقی‌تر هستند. ایمان و تقوا، به عرفان یا علم وابسته نیست، بلکه به خلوص و فطرت گره خورده است. گویی ایمان، چونان گوهری است که در دل‌های ساده و بی‌ریا می‌درخشد، بی‌آنکه به دانش یا عنوان نیازی داشته باشد.

مؤمن: پیرو خدا و رسول

مؤمن، کسی است که به خدا و رسول ایمان دارد، اعم از عارف، فقیه، یا مردم عادی. عنوان عارف، شرط ایمان نیست. این دیدگاه، ایمان را از انحصار عناوین خاص آزاد می‌کند و بر متابعت از خدا و رسول تأکید دارد. گویی ایمان، چونان جویباری است که از چشمه فطرت می‌جوشد و در مسیر انبیا جاری می‌شود.

بخش هفتم: شرك، خطای ذاتی و نقد توجیهات

شرك: خطای ذاتی مستقل از انبیا

شرك، چه انبیا آن را خطا بدانند یا نه، ذاتاً خطاست. متابعت یا عدم متابعت از انبیا، ماهیت شرك را تغییر نمی‌دهد. گویی شرك، چونان تاریکی است که در برابر نور توحید، ذاتاً باطل است.

اقامه حجت بر مشرکان

مشرکان، خدا را قبول دارند و بت‌ها را سنگ می‌دانند، اما به دلیل عدم شهود خدا، به بت‌ها متوسل می‌شوند. این جهل، عذری برای شرك نیست و حجت را بر آنها تمام می‌کند. گویی مشرک، در پی یافتن خدا در اشیای مشهود است، حال آنکه توحید، شناخت خدای غیرمشهود را می‌طلبد.

بخش هشتم: عرفان و استدلال عقلانی

نیاز به استدلال در برابر غیرمسلمانان

ادعاهای عرفانی باید چنان مستدل باشند که حتی غیرمسلمان عاقل نیز آنها را تأیید کند. این استدلال، اعتبار عرفان را در گفت‌وگوی عقلانی با جهان بالا می‌برد. گویی عرفان اصیل، چونان پلی است که عقل و ایمان را به هم پیوند می‌دهد و در برابر نگاه جهانی، استوار می‌ماند.

نقد ادعاهای غیرمستند و تمسخر در جامعه

ادعاهای غیرمستند، مانند معرفت خودخوانده یا عناوین خیالی، در جامعه به تمسخر منجر می‌شود. عرفان باید از این آسیب‌ها دور باشد و با استدلال محکم، مقبول عقلانیت عمومی شود. گویی عرفان، چونان درختی است که باید با ریشه‌های استدلال در خاک عقل استوار گردد.

جمع‌بندی

این نوشتار، با کاوش در فص هارونیه فصوص الحکم، به تبیین تمایز میان توحید و شرك، فطری بودن ایمان، و نقش انبیا در صیقل دادن فطرت پرداخت. نقد دیدگاه‌های شیخ ابن‌عربی، بر ضرورت استدلال در عرفان و پرهیز از ادعاهای غیرمستند تأکید دارد. توحید، گوهری فطری است که انبیا آن را شکوفا می‌کنند، و شرك، خطایی ذاتی است که با معرفت و تقوا زدوده می‌شود. عرفان اصیل، با عقل و فطرت هم‌نوا است و از ظواهر و ادعاهای بی‌اساس دور می‌ماند. این تحلیل، چارچوبی علمی و عرفانی ارائه می‌دهد که توحید را در مرکز معرفت انسانی قرار داده و راه را برای پژوهش‌های عمیق‌تر هموار می‌کند.

با نظارت صادق خادمی