در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 1047

متن درس






کاوش در حکمت معبودیت و خردمندی در فص هارونیه فصوص الحکم

کاوش در حکمت معبودیت و خردمندی در فص هارونیه فصوص الحکم

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۱۰۴۷)

مقدمه

فص هارونیه از کتاب فصوص الحکم ابن‌عربی، دریچه‌ای است به سوی کاوش در مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی، که با محوریت معبودیت، توحید، و جایگاه خرد در دیانت، به بررسی رابطه میان انسان، خدا، و کثرت‌های ظاهری می‌پردازد. این فص، با طرح مباحثی چون پرستش کافران، نقش انبیا در تبلیغ توحید، و تبیین عرفان حقیقی، بستری برای نقد و تحلیل دیدگاه‌های عرفانی فراهم می‌آورد. در این نوشتار، با تکیه بر اصول اعتقادی شیعه، به‌ویژه خردمندی و پرهیز از تعبد کور، به تبیین و نقد دیدگاه‌های ابن‌عربی پرداخته می‌شود. این بررسی، با بهره‌گیری از آیات قرآن کریم، تمثیلات ادبی، و استدلال‌های فلسفی، می‌کوشد تا روح عرفانی و حکمی این فص را در قالبی علمی و دانشگاهی به مخاطبان عرضه نماید. همان‌گونه که اقیانوسی ژرف، هم گوهرهای تابناک و هم لایه‌های پنهان دارد، این نوشتار نیز در پی استخراج گوهرهای حقیقت و زدودن ابهامات از متن است، تا فهمی روشن و منسجم از حکمت معبودیت ارائه دهد.

بخش نخست: مبانی اعتقادی شیعه در فهم معبودیت

اصل خردمندی در فرهنگ شیعه

در فرهنگ شیعه، خردمندی بنیان همه تفکرات دینی و عرفانی است. این اصل، چون ستونی استوار، دیانت را بر پایه عقل و درایت بنا می‌کند. حتی قرآن کریم و روایات معصومین، که از سرچشمه‌های وحی سرچشمه می‌گیرند، در پرتو عقل سنجیده می‌شوند. تعبد کور، که پذیرش بی‌چون‌وچرا و بدون تأمل است، در این فرهنگ جایگاهی ندارد. همان‌گونه که خورشید با نور خود تاریکی را می‌زداید، عقل نیز با درایت خود، مسیر حقیقت را روشن می‌سازد. این اصل، نه‌تنها در فهم متون دینی، بلکه در نقد و تحلیل دیدگاه‌های عرفانی، چون فصوص الحکم، نقشی محوری دارد.

درنگ: خردمندی، ستون استوار دیانت شیعی است که هرگونه تعبد کور را مردود می‌شمارد و فهم دینی را بر پایه عقل و درایت استوار می‌کند.

نقد تعبد کور

تعبد کور، که پذیرش بدون پرس‌وجو و تأمل در برابر ادعاهای دینی است، در فرهنگ شیعه مردود است. این دیدگاه، چون بنایی سست بر شن‌های روان، نمی‌تواند در برابر طوفان نقد و عقلانیت پایدار بماند. حتی سخنان پیامبران و آیات الهی، که چون چشمه‌های زلال حقیقت‌اند، باید با معیار عقل سنجیده شوند. این اصل، نه‌تنها از پذیرش بی‌چون‌وچرا جلوگیری می‌کند، بلکه راه را برای فهمی عمیق و عقلانی از دین هموار می‌سازد. در این راستا، نقد دیدگاه‌های عرفانی، مانند آنچه در فص هارونیه ارائه شده، ضرورتی علمی و اعتقادی است.

بخش دوم: تحلیل تقسیم‌بندی ابن‌عربی از مردم

تقسیم‌بندی سه‌گانه ابن‌عربی

ابن‌عربی در فص هارونیه، مردم را به سه گروه تقسیم می‌کند: نخست، کافرانی که به آلهه معتقدند و در پرستش آنها، به زعم ابن‌عربی، در واقع خدا را ستایش می‌کنند؛ دوم، مؤمنانی که از این حقیقت ناآگاهند و کافران را به دلیل پرستش آلهه سرزنش می‌کنند؛ و سوم، عارفان کاملی که حقیقت پرستش کافران را می‌دانند، اما به پیروی از انبیا، وحدت الهی را تبلیغ می‌کنند تا دل انبیا نشکند. این تقسیم‌بندی، چون نقشه‌ای است که در نگاه نخست ساده به نظر می‌رسد، اما در ژرفای خود، ابهامات و ناسازگاری‌هایی را آشکار می‌سازد که نیازمند نقد و بررسی است.

نقد دیدگاه ابن‌عربی درباره کافران

ابن‌عربی ادعا می‌کند که کافران، در پرستش آلهه، در حقیقت خدا را ستایش می‌کنند. این دیدگاه، چون ادعایی است که بر پایه‌ای سست بنا شده، از منظر فلسفی و عرفانی نادرست است. پرستش کافران، که مبتنی بر کثرت‌گرایی و فقدان معرفت توحیدی است، نمی‌تواند به‌عنوان ستایش حقیقی خدا تلقی شود. همان‌گونه که شب را نمی‌توان روز نامید، پرستش آلهه را نیز نمی‌توان توحید دانست. این پرستش، فاقد معرفت واقعی است و به کفر یا شرک می‌انجامد، که هر دو از حقیقت توحید دورند.

درنگ: پرستش کافران، به دلیل فقدان معرفت توحیدی و کثرت‌گرایی، نمی‌تواند ستایش حقیقی خدا باشد و به کفر یا شرک بازمی‌گردد.

نقد معرفی مؤمن به‌عنوان جاهل

ابن‌عربی، مؤمن غیرعارف را جاهل می‌خواند که از حقیقت پرستش کافران بی‌خبر است. این دیدگاه، چون آمیختن آب و روغن، مفاهیم توحید و جهل را به‌گونه‌ای نادرست درهم می‌آمیزد. مؤمن، که به وحدت الهی ایمان دارد، نمی‌تواند جاهل خوانده شود، در حالی که کافر، به دلیل کثرت‌گرایی، از حقیقت توحید دور است. این خلط، نه‌تنها با اصول توحید ناسازگار است، بلکه جایگاه مؤمن را در نظام اعتقادی تضعیف می‌کند.

نقد پنهان‌کاری عارف کامل

ابن‌عربی مدعی است که عارف کامل، حقیقت پرستش کافران را می‌داند، اما به دلیل پیروی از انبیا و حفظ دل آنها، این حقیقت را پنهان می‌کند. این دیدگاه، چون سیاستی دوگانه است که عارف را به نفاق متهم می‌سازد. عارف حقیقی، همانند آیینه‌ای صاف، حقیقت را بی‌هیچ پرده‌ای بازتاب می‌دهد و نمی‌تواند به بهانه حفظ دل انبیا، واقعیتی را کتمان کند. این رویکرد، با صداقت و خلوص عرفانی ناسازگار است و به سیاست‌بازی تشبیه می‌شود.

درنگ: ادعای پنهان‌کاری عارف کامل برای حفظ دل انبیا، با صداقت و خلوص عرفانی ناسازگار است و به نفاق شباهت دارد.

بخش سوم: نقش انبیا و اعجاز در تبلیغ توحید

اعجاز و خردمندی انبیا

انبیا، چون ستارگان درخشان در آسمان هدایت، با اعجاز خود خردمندی را ترویج می‌کنند. اعجاز، که نشانه‌ای از قدرت الهی است، دلیل اطاعت از انبیا را فراهم می‌آورد. خداوند نیز، با خلقت آسمان‌ها و زمین، اعجاز خود را به نمایش می‌گذارد و بندگان را به متابعت فرا می‌خواند. قرآن کریم می‌فرماید:

وَقَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ لَوْلَا يُكَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِينَا آيَةٌ ۗ كَذَٰلِكَ قَالَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ

(و کسانی که نمی‌دانند گفتند: چرا خدا با ما سخن نمی‌گوید یا نشانه‌ای برایمان نمی‌آید؟ پیشینیانشان نیز همانند سخنشان گفتند). این آیه، بر اهمیت اعجاز به‌عنوان دلیل اطاعت از خدا و انبیا تأکید دارد.

لزوم اعجاز برای وراث انبیا

وراث انبیا، چون علمای ربانی و مجتهدان، باید سندی از اعجاز داشته باشند تا ادعای وراثت آنها معتبر باشد. این اعجاز، ممکن است در قالب اجتهاد، تحقیق، یا وصول معنوی ظاهر شود. همان‌گونه که باغبان با میوه‌های باغش شناخته می‌شود، وارث انبیا نیز باید با نشانه‌ای از حقیقت و قدرت معنوی خود را اثبات کند. بدون این سند، ادعای وراثت، چون بنایی بی‌ستون، فرو می‌ریزد.

درنگ: وراث انبیا باید با سندی از اعجاز، مانند اجتهاد یا وصول معنوی، ادعای خود را اثبات کنند، وگرنه وراثت آنها بی‌مبنا است.

بخش چهارم: حب و معرفت در عرفان شیعی

پیوند حب و معرفت

حب الهی، چون گلی است که در خاک معرفت می‌روید. بدون معرفت، حب نمی‌تواند ریشه بدواند و به بار نشیند. قرآن کریم می‌فرماید:

قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ ۗ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ

(بگو: اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشاید، و خدا آمرزنده و مهربان است). این آیه، بر پیوند ناگسستنی حب و معرفت تأکید دارد و اتباع انبیا را نه کورکورانه، بلکه آگاهانه و مبتنی بر خرد می‌داند.

نقد اتباع کورکورانه

اتباع انبیا، باید با معرفت و خرد باشد، نه تقلیدی صوری و بی‌محتوا. حب بدون معرفت، چون سایه‌ای است که در غیاب نور محو می‌شود. عارف حقیقی، با چشمان باز و دل آگاه، به سوی خدا می‌شتابد و از هرگونه تقلید کور پرهیز می‌کند. این اصل، عرفان شیعی را از عرفان‌های صوری و غیرعلمی متمایز می‌سازد.

درنگ: حب الهی بدون معرفت، صوری و بی‌ارزش است؛ اتباع انبیا باید با خرد و آگاهی همراه باشد.

بخش پنجم: نقد دیدگاه کافران و شرک

کفر و شرک در پرستش آلهه

کافران یا آلهه را خدا می‌دانند، که کفر است، یا آنها را واسطه‌ای به سوی خدای بزرگ‌تر می‌پندارند، که شرک است. هر دو دیدگاه، چون شاخه‌های درختی زهرآگین، به کفر بازمی‌گردند. قرآن کریم می‌فرماید:

أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ ۚ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَىٰ

(آگاه باشید که دین خالص از آن خداست و کسانی که جز او دوستانی گرفتند [گفتند]: ما آنها را جز برای اینکه ما را به خدا نزدیک کنند نمی‌پرستیم). این آیه، بطلان شرک و پرستش غیرخدا را آشکار می‌سازد.

نقد پرستش کافران

پرستش کافران، به دلیل فقدان معرفت توحیدی و گرایش به کثرت، کور و بی‌اساس است. ادعای ابن‌عربی که این پرستش را ستایش خدا می‌داند، چون بنایی است که بر پایه‌ای لرزان ساخته شده و نمی‌تواند پایدار بماند. پرستش توحیدی، همانند چشمه‌ای زلال، از معرفت و خلوص سرچشمه می‌گیرد، در حالی که پرستش کافران، در باتلاق کثرت غرق است.

درنگ: پرستش کافران، به دلیل کثرت‌گرایی و فقدان معرفت توحیدی، کور و بی‌اساس است و نمی‌تواند ستایش حقیقی خدا باشد.

بخش ششم: نقد عرفان غیرشیعی و برتری عرفان شیعه

نقد عرفان اهل سنت

عرفان اهل سنت، که از کلام به عرفان رسیده، چون درختی است که ریشه‌هایش در خاک استدلال و فلسفه ژرف نیست. این عرفان، که به عرفان قهوه‌خانه‌ای تشبیه شده، فاقد منطق و عمق فلسفی است و نمی‌تواند با علوم مدرن و پیشرفته هماوردی کند. در مقابل، عرفان شیعه، چون اقیانوسی ژرف، با منطق، فلسفه، و خردمندی پیوند دارد و می‌تواند با علوم روز، از ریاضیات تا فیزیک، هم‌گام شود.

برتری عرفان شیعی

عرفان شیعه، چون خورشیدی درخشان، ظرفیت آن را دارد که نه‌تنها در حوزه‌های علمی، بلکه در سطح جهانی، عرفان‌های دیگر را تحت‌الشعاع قرار دهد. این عرفان، با تکیه بر خردمندی، معرفت، و بی‌طمعی، از عرفان‌های غیرعلمی و خرافی متمایز است. همان‌گونه که عقابی بر فراز آسمان، همه‌چیز را در نظر دارد، عرفان شیعه نیز با دیدگاهی کل‌نگر، می‌تواند عرفان جهانی را متحول سازد.

درنگ: عرفان شیعه، با تکیه بر خردمندی و منطق، از عرفان غیرعلمی و خرافی متمایز است و ظرفیت تحول در عرفان جهانی را دارد.

نقد عرفان‌های غیرشیعی

عرفان‌های غیرشیعی، از جمله عرفان اهل سنت، مسیحیت، و یهودیت، اغلب فاقد محتوای عمیق و گرفتار خرافات‌اند. این عرفان‌ها، چون سایه‌هایی کم‌رنگ، در برابر عرفان شیعه، که چون نوری درخشان است، رنگ می‌بازند. عرفان شیعه، با تکیه بر معرفت و خلوص، می‌تواند این عرفان‌ها را محاصره کند و راه را برای فهمی ژرف‌تر از حقیقت هموار سازد.

بخش هفتم: عرفان شیعی و بی‌طمعی

بی‌طمعی در عرفان شیعه

عرفان شیعه، بر بی‌طمعی از خود، غیر، و حتی خدا استوار است. عارف شیعی، چون ابراهیم علیه‌السلام، خدا را نه از ترس آتش و نه به طمع بهشت، بلکه به دلیل اهلیت او برای عبادت می‌پرستد. این دیدگاه، که در کلام امیرالمؤمنین علیه‌السلام متجلی است، عرفان را از هرگونه طمع و خودخواهی آزاد می‌سازد. همان‌گونه که نسیمی خنک، روح را تازه می‌کند، بی‌طمعی نیز عرفان را به سوی خلوص و حقیقت هدایت می‌کند.

نقد طمع در عرفان ابن‌عربی

ابن‌عربی، اتباع انبیا را به طمع محبت الهی پیوند می‌دهد، که این دیدگاه با عرفان شیعی ناسازگار است. طمع، حتی به محبت الهی، چون غباری است که آینه قلب را تیره می‌کند. عارف شیعی، با دلی پاک از طمع، به سوی خدا می‌شتابد و اتباع انبیا را از روی معرفت و خلوص انجام می‌دهد.

درنگ: عرفان شیعه، بر بی‌طمعی از خود، غیر، و خدا استوار است، در حالی که عرفان ابن‌عربی با طمع به محبت الهی آلوده است.

نقد شعرهای عرفانی نادرست

برخی شعرهای عرفانی، مانند «هرگاه گامی به سوی خدا برمی‌داری، او یک میل دور می‌شود»، خدا را فراری از بنده نشان می‌دهند. این دیدگاه، چون شعله‌ای کاذب، حقیقت را پنهان می‌کند و با عرفان شیعی، که خدا را نزدیک و در دسترس می‌داند، ناسازگار است. عارف شیعی، چون پرنده‌ای که به سوی آشیانه خود پرواز می‌کند، خدا را در قلب خود می‌یابد و از هرگونه ناامیدی دور است.

بخش هشتم: شهادت توحید در عرفان شیعی

شهادت اولیای خدا

اولیای خدا، ملائکه، و خود پروردگار، به عين الحق توحید را شهادت می‌دهند. قرآن کریم می‌فرماید:

شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ ۚ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ

(خدا گواهی داد که جز او خدایی نیست و فرشتگان و صاحبان دانش نیز، که به عدالت ایستاده‌اند. جز او خدایی نیست، توانا و حکیم). این آیه، بر شهادت عملی و قائم بالقسط بودن اولیای خدا تأکید دارد. این شهادت، نه‌تنها نظری، بلکه عملی است و با خون و فداکاری همراه است.

نقد دیدگاه یعلم و لا یشهد

ابن‌عربی ادعا می‌کند که خدا دانسته می‌شود، اما ذاتش مشهود نیست. این دیدگاه، با شهادت اولیای خدا و آیات قرآن کریم ناسازگار است. عارف شیعی، چون آیینه‌ای صاف، خدا را در ظرف صفات و با عين الحق مشاهده می‌کند. این شهود، همانند نسیمی است که پرده‌های جهل را کنار می‌زند و حقیقت را آشکار می‌سازد.

درنگ: اولیای خدا، با شهادت عملی و قائم بالقسط، توحید را مشاهده می‌کنند، در حالی که دیدگاه ابن‌عربی شهود ذات الهی را محدود می‌سازد.

ذات خدا و ظرف صفات

ذات خدا، بدون تعین، از شهود مستقیم به دور است، اما در ظرف صفات، قابل شهود است. قرآن کریم، با تأکید بر صفات الهی، چون چشمه‌ای زلال، راه را برای فهم حقیقت هموار می‌سازد. شهود عارفان، در ظرف صفات رخ می‌دهد و ذات الهی، چون اقیانوسی بی‌کران، در این ظرف متجلی می‌شود.

بخش نهم: نقد علمی و ضرورت تصحیح متون عرفانی

اهمیت نقد علمی

نقد متون عرفانی، مانند فصوص الحکم، نه نشانه بی‌احترامی، بلکه ضرورتی علمی برای استخراج حقیقت است. این فرآیند، چون غواصی در اقیانوس معرفت، گوهرهای حقیقت را از لایه‌های نادرست جدا می‌کند. نقد علمی، راه را برای فهمی عمیق‌تر و دقیق‌تر از عرفان هموار می‌سازد و از تقلید کور جلوگیری می‌کند.

درنگ: نقد علمی متون عرفانی، ضرورتی است برای استخراج حقیقت و پرهیز از تقلید کور، که راه را برای فهم عمیق‌تر هموار می‌سازد.

تشبیه عرفان به اقیانوس

عرفان، چون اقیانوسی است که هم گوهرهای تابناک و هم لایه‌های لجن‌آلود دارد. عارف، مانند غواصی ماهر، باید با دقت گوهرهای حقیقت را از نادرستی‌ها جدا کند. این تشبیه، بر ضرورت دقت و تأمل در مطالعه متون عرفانی تأکید دارد و عارف را به سوی فهمی ژرف‌تر هدایت می‌کند.

بخش دهم: تنوع حالات بندگان خدا

تنوع حالات بندگان

خداوند، چون باغبانی دانا، بندگان گوناگونی دارد؛ از تکدی‌گرانی که به دنبال خواسته‌های مادی‌اند تا اولیایی که با علم لدنی و شهادت توحید به او می‌رسند. این تنوع، همانند باغی است که هم گل‌های رنگارنگ و هم خارهای بی‌ثمر دارد. اولیای خدا، با شهادت عملی و قائم بالقسط، در بالاترین مرتبه این باغ قرار دارند.

درنگ: خداوند بندگان گوناگونی دارد، اما اولیای خدا با شهادت توحید و علم لدنی، در بالاترین مرتبه قرار دارند.

اوليا و علم لدنی

اولیای خدا، که صاحبان علم لدنی‌اند، از عالمان صرف و نحوخوان متمایزند. اینان، چون ستارگان در آسمان معرفت، با شهادت عملی و قائم بالقسط، حقیقت توحید را متجلی می‌سازند. علم لدنی، چون چشمه‌ای است که از سرچشمه وحی جوشان است و اولیا را به سوی قرب الهی هدایت می‌کند.

جمع‌بندی

این نوشتار، با کاوش در فص هارونیه فصوص الحکم، به تبیین مفاهیم معبودیت، خردمندی، و عرفان شیعی پرداخت. با نقد دیدگاه‌های ابن‌عربی، از جمله موحد دانستن کافران و جاهل خواندن مؤمنان، نشان داده شد که این تفاسیر با اصول توحید و عقلانیت شیعی ناسازگارند. عرفان شیعه، با تکیه بر خردمندی، بی‌طمعی، و شهادت عملی، از عرفان‌های غیرعلمی و خرافی متمایز است. آیات قرآن کریم، چون چراغ‌هایی درخشان، راه را برای فهم حقیقت توحید روشن می‌سازند و اولیای خدا، با قائم بالقسط بودن، این حقیقت را با خون خود امضا می‌کنند. این تحلیل، با بهره‌گیری از تمثیلات و استدلال‌های فلسفی، راه را برای فهمی عمیق‌تر از عرفان شیعی هموار می‌سازد.

با نظارت صادق خادمی