در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 1053

متن درس




نقدی عرفانی-فلسفی بر مفهوم اتحاد ارواح در فص موسویه فصوص الحکم ابن‌عربی

نقدی عرفانی-فلسفی بر مفهوم اتحاد ارواح در فص موسویه فصوص الحکم ابن‌عربی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۰۵۳)

مقدمه: بازخوانی فص موسویه در پرتو عرفان و فلسفه

فصوص الحکم ابن‌عربی، چون گوهری درخشان در آسمان عرفان نظری، همواره محمل تأملات عمیق و چالش‌برانگیز بوده است. فص موسویه، که به بررسی وجود حضرت موسی علیه‌السلام و مفاهیمی چون اتحاد ارواح کثیره و تأثیر صغیر بر کبیر می‌پردازد، از جمله بخش‌های پرمناقشه این اثر است. استاد فرزانه قدس‌سره، با نگاهی نقادانه و مبتنی بر مبانی فلسفی، عرفانی و روان‌شناختی، این فص را مورد کاوش قرار داده و ادعاهای شیخ اکبر را با معیارهای عقل، حکمت و شریعت سنجیده‌اند. این نوشتار، با تجمیع محتوای درس‌گفتار و تحلیل‌های تفصیلی، می‌کوشد تا دیدگاه ابن‌عربی را در پرتو استدلال‌های علمی و معارف قرآنی بازخوانی کرده و به نقد آن بپردازد. ساختار این متن، با عناوین و زیرعناوین منظم، به‌گونه‌ای طراحی شده که تمامی جزییات درس‌گفتار و تحلیل‌های ارائه‌شده را با دقت و امانت منتقل کند. از استعارات و تمثیلات فاخر برای غنای محتوا بهره گرفته شده تا مفاهیم عمیق عرفانی با زبانی روشن و متین برای مخاطبان متخصص ارائه گردد.

بخش نخست: بررسی ادعای اتحاد ارواح در وجود حضرت موسی علیه‌السلام

طرح ادعای شیخ: موسی، مجموع ارواح کثیره

ابن‌عربی در فص موسویه فصوص الحکم، با استناد به عبارت فَمَا وُلِدَ مُوسَىٰ إِلَّا وَهُوَ مَجْمُوعُ أَرْوَاحٍ كَثِيرَةٍ بِاتِّحَادِ بَعْضِهَا مَعْ بَعْضٍ (ترجمه: موسی به دنیا نیامد مگر آنکه مجموع ارواح کثیره‌ای بود که با اتحاد برخی از آنها با یکدیگر شکل گرفت)، مدعی است که وجود حضرت موسی علیه‌السلام، نه یک هویت متمایز، بلکه ترکیبی از ارواح کثیری است که در پی کشتار کودکان توسط فرعونیان در او متحد شده‌اند. این ادعا، موسی علیه‌السلام را به موجودی متشتت، درهم و فاقد تشخص معرفی می‌کند که با مقام نبوت و عصمت او ناسازگار است. چنین برداشتی، چون پرده‌ای غبارآلود بر آیینه حقیقت، هویت متعالی نبی مرسل را مخدوش می‌سازد و نیازمند نقدی عمیق است.

درنگ: ادعای اتحاد ارواح کثیره در وجود حضرت موسی علیه‌السلام، با مقام نبوت و تشخص وجودی او ناسازگار است و هویت متعالی نبی را به موجودی متشتت تنزل می‌دهد.

نقد فلسفی اتحاد ارواح

از منظر فلسفه وجودی، ارواح دارای تشخص مستقل‌اند و اتحاد آنها با یکدیگر، چون گردهم‌آیی سایه‌ها در یک نور، ناممکن است. هر روح، چون نگینی یگانه، دارای مراتب، خصوصیات و زمینه‌های خاص خود است که آن را از دیگر ارواح متمایز می‌سازد. ادعای ابن‌عربی مبنی بر اتحاد ارواح کثیره در وجود موسی علیه‌السلام، با این اصل فلسفی در تعارض است. ارواح، به‌سان ستارگان در آسمان وجود، هر یک در مدار خود می‌درخشند و نمی‌توانند در یک هویت واحد ادغام شوند. این نقد، چون تیغی برنده، ریشه‌های این ادعا را می‌گسلد و بر ضرورت حفظ تشخص وجودی تأکید می‌ورزد.

ابهام زمانی کشتار کودکان

یکی از چالش‌های ادعای شیخ، ابهام در زمان‌بندی کشتار کودکان توسط فرعونیان است. مشخص نیست که آیا این کودکان پیش از ولادت موسی علیه‌السلام یا پس از آن کشته شدند. اگر پیش از ولادت او بودند، چگونه ارواح آنها در وجود موسی متحد شده‌اند؟ و اگر پس از آن، چگونه می‌توان ادعا کرد که موسی تنها به واسطه این ارواح به دنیا آمده است؟ این ابهام، چون مهی غلیظ، استدلال شیخ را در خود فرو می‌برد. قرآن کریم در آیه وَإِذْ نَجَّيْنَاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ (بقره: ۴۹، ترجمه: و آنگاه که شما را از فرعونیان رهانیدیم که به شما عذاب سخت روا می‌داشتند، پسرانتان را می‌کشتند و زنانتان را زنده می‌گذاشتند) به این کشتار اشاره دارد، اما هیچ نشانی از اتحاد ارواح مقتولین در وجود موسی علیه‌السلام ارائه نمی‌دهد. فقدان سند قرآنی یا روایی، این ادعا را به ساحتی بی‌پشتوانه می‌کشاند.

درنگ: ابهام در زمان‌بندی کشتار کودکان و فقدان سند قرآنی یا روایی، ادعای اتحاد ارواح در وجود موسی علیه‌السلام را بی‌اساس می‌سازد.

نقد حصر در عبارت شیخ

استفاده از عبارت مَا وُلِدَ إِلَّا در ادعای شیخ، حصری را القا می‌کند که فاقد پشتوانه است. این حصر، که ولادت موسی علیه‌السلام را تنها به اتحاد ارواح کثیره وابسته می‌داند، نیازمند شواهد قطعی است که در متن شیخ یا شرح شارح یافت نمی‌شود. این ادعا، چون بنایی بدون پایه، در برابر باد نقد فرو می‌ریزد و بر ضرورت استدلال محکم در مباحث عرفانی تأکید دارد.

نقد شارح: اتحاد ارواح به‌صورت مجهول

شارح فصوص الحکم، داوود قیصری، اتحاد ارواح را به‌صورت مجهول با عبارت «جُمِعَ» بیان کرده و از توضیح چگونگی این اتحاد فرومانده است. این ابهام، چون سایه‌ای تاریک، بر استدلال شیخ و شارح می‌افتد و نشان‌دهنده ضعف در تبیین این مفهوم است. عرفان اصیل، چون جویباری زلال، از ابهام و تاریکی پرهیز می‌کند و حقیقت را با وضوح به نمایش می‌گذارد.

بخش دوم: نقد توجیهات غیرمستدل و مصلحت‌اندیشی

رد توجیه «مأمورم و معذور»

ابن‌عربی در برخی ادعاها، به توجیه «مأمورم و معذور» پناه برده و از ارائه دلیل بازمانده است. این رویکرد، چون تلاش برای پنهان شدن پشت سپری سست، در برابر تیغ نقد علمی تاب نمی‌آورد. در ساحت علم، هر ادعایی باید با دلیل همراه باشد و توجیهات مصلحت‌اندیشانه، چون حبابی بر آب، جایگاهی ندارند. این نقد، بر ضرورت استدلال در مباحث عرفانی تأکید دارد و هرگونه انحراف از این مسیر را مردود می‌شمارد.

درنگ: توجیه «مأمورم و معذور» در مباحث علمی مردود است و هر ادعایی باید با استدلال محکم همراه باشد.

نقد مصلحت‌اندیشی و بدآموزی

یکی از عالمان دینی فرموده‌اند: «خان می‌بخشد، خان‌قلی نمی‌بخشد»، کنایه از اینکه برخی به بهانه مصلحت، از بیان حقیقت خودداری می‌کنند. این رویکرد، چون پرده‌ای بر حقیقت، مانع روشنگری علمی می‌شود. خودداری از بیان حقیقت به بهانه بدآموزی، چون بستن درهای حکمت، به تحریف معارف می‌انجامد. خداوند در قرآن کریم، هر آنچه لازم بوده بیان فرموده و عالمان موظف‌اند حقیقت را با دلایل روشن ارائه کنند. این دیدگاه، چون مشعلی فروزان، مسیر علم دینی را روشن می‌سازد.

نقد دین‌تراشی در غیبت

در زمان غیبت، برخی ادعاها، مانند دستور از قطب‌ها یا نواب، به دین‌تراشی منجر شده و غالباً فاقد اعتبارند. این ادعاها، چون علف‌های هرز در باغ معرفت، به تحریف دین می‌انجامند. استاد فرزانه قدس‌سره، با اشاره به این آسیب، بر ضرورت استناد به دلایل معتبر تأکید کرده و هرگونه ادعای غیرمستند را مردود می‌شمارند. این نقد، چون تیغی برنده، ریشه‌های خرافه را از ساحت عرفان می‌زداید.

درنگ: ادعاهای غیرمستند در زمان غیبت، به دین‌تراشی منجر شده و با معارف اصیل اسلامی ناسازگارند.

بخش سوم: نقد ادعای حاکمیت صغیر بر کبیر

ادعای شیخ: برتری ولد بر والد

ابن‌عربی مدعی است که ولد (فرزند) بر والد (پدر) حاکم است، زیرا فرزند به دلیل تازگی وجود (احدث بودن)، به خدا نزدیک‌تر است. این ادعا، چون ستاره‌ای کاذب در آسمان عرفان، با مبانی فلسفی و روان‌شناختی ناسازگار است. والد، به دلیل تجربه، حکمت و علّیت، اقتدار بیشتری دارد و فرزند، چون شاخه‌ای بر درخت وجود والدین، تحت هدایت آنهاست. این دیدگاه، برتری فرزند را به دلیل تازگی زمانی توجیه می‌کند، اما تازگی، چون نسیمی زودگذر، معیار برتری وجودی نیست.

نقد برتری به دلیل تازگی

تازگی وجود فرزند، که شیخ آن را «حديث عهد بربه» می‌خواند، نمی‌تواند معیار برتری او بر والد باشد. قرآن کریم در آیه كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ (رحمن: ۲۹، ترجمه: هر روز او در کاری است) بر تازگی مستمر همه عالم تأکید دارد. همه موجودات، چون جویبارهایی زلال، دائماً در ساحت الهی نو می‌شوند و تازگی، امتیازی خاص برای فرزند نیست. این نقد، چون آیینه‌ای روشن، نادرستی تعمیم تازگی به برتری را نشان می‌دهد.

درنگ: تازگی وجود فرزند، معیار برتری او بر والد نیست، زیرا همه عالم در ساحت الهی دائماً نو می‌شود.

نقد تنزل والد برای فرزند

شیخ مدعی است که والد برای تربیت فرزند، خود را به سطح او تنزل می‌دهد، اما این تنزل، به معنای حاکمیت فرزند نیست. تنزل والد، چون نزول پرنده‌ای از اوج برای همراهی با جوجه‌اش، عملی ارادی و نشانه اقتدار است، نه تسخیر توسط فرزند. والد، با حکمت و درایت، فرزند را به سوی کمال هدایت می‌کند، در حالی که فرزند، چون خاکی حاصلخیز، تحت تأثیر این هدایت رشد می‌یابد.

نقد روان‌شناختی تأثیر صغیر بر کبیر

تأثیر فرزند بر والدین، عاطفی و تفريحی است، در حالی که تأثیر والدین بر فرزند، درایتی و تربیتی است. والدین، چون باغبانی دانا، فرزند را به سوی کمال می‌برند، اما فرزند، چون نسیمی سبک، تنها شادی و عاطفه‌ای زودگذر به والدین می‌بخشد. این تفاوت، چون خطی روشن میان نور و سایه، نقش فعال والدین را در برابر تأثیر منفعلانه فرزند آشکار می‌سازد. قرآن کریم در آیه وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا (اسراء: ۲۳، ترجمه: و پروردگارت فرمان داده که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید) والدین را در کنار خدا قرار داده و اقتدار آنها را تأیید می‌کند.

درنگ: تأثیر فرزند بر والدین عاطفی است، اما تأثیر والدین بر فرزند تربیتی و درایتی است و اقتدار والدین را تأیید می‌کند.

نقد استناد به روایت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله

شیخ به روایتی استناد می‌کند که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله زیر باران می‌ایستاد و آن را «احدث» (تازه‌تر) می‌دانست. این استناد، برای اثبات برتری صغیر بر کبیر نادرست است. باران، چون رحمتی الهی، تأثیر معنوی دارد، اما این تأثیر، نشانه برتری وجودی آن بر پیامبر نیست. تعمیم این تأثیر به برتری، چون ساختن پلی لرزان بر رود حقیقت، غیرعلمی و بی‌ربط است.

نقد تعمیم تأثیر به برتری

تأثیرپذیری انسان از محیط، مانند باران، خواب یا حتی امور روزمره، به معنای برتری آن محیط نیست. انسان، چون دریایی مواج، از همه عالم تأثیر می‌پذیرد، اما این تأثیر، نشانه اقتدار وجودی محیط نیست. ادعای شیخ در تعمیم تأثیر به برتری، چون گردبادی بی‌جهت، منطق عرفانی را به سویی نادرست می‌کشاند.

بخش چهارم: نقد سخنان غیرعلمی به نام عرفان

رد سخنان بی‌اساس

سخنان شیخ، مانند تأثیر صغیر بر کبیر یا اتحاد ارواح، به دلیل فقدان استدلال، چون حباب‌هایی بر آب، بی‌اعتبارند. عرفان اصیل، چون گوهری ناب، مبتنی بر استدلال و معرفت است و از ادعاهای بی‌پشتوانه پرهیز می‌کند. این نقد، چون مشعلی در تاریکی، مسیر عرفان حقیقی را روشن می‌سازد و از انحراف به سوی خرافه جلوگیری می‌کند.

درنگ: عرفان اصیل، مبتنی بر استدلال و معرفت است و از سخنان بی‌اساس و غیرعلمی پرهیز می‌کند.

تأکید بر استدلال در عرفان

عرفان، چون جویباری زلال، باید از ادعاهای بی‌اساس پاک باشد و سخنانش با استدلال‌های محکم همراه گردد. ادعاهای غیرمستدل، چون علف‌های هرز، به تحریف عرفان می‌انجامند. استاد فرزانه قدس‌سره، با تأکید بر این اصل، عرفان را به گفت‌وگوی عقلانی دعوت کرده و هرگونه انحراف از این مسیر را مردود شمرده‌اند.

نقد دشواری فهم ادعاهای نادرست

سخنان نادرست، چون اتحاد ارواح، به دلیل مغایرت با فطرت عقل، دشوار فهمیده می‌شوند. این دشواری، چون سایه‌ای سنگین، نشانه ضعف محتواست، نه عظمت آن. حقیقت، چون خورشیدی فروزان، با عقل انسانی همخوان است و در ساحت وضوح می‌درخشد.

ترس از نقد در گذشته

در گذشته، برخی به دلیل سنگین جلوه دادن علوم دینی، از نقد سخنان نادرست خودداری کرده و دشواری فهم را به ناتوانی خود نسبت می‌دادند. این رویکرد، چون قفلی بر درهای حکمت، مانع نقد آزاد و روشنگری علمی شد. عرفان امروز، چون جویباری آزاد، نیازمند نقد شفاف و بی‌پرده است.

درنگ: ترس از نقد در گذشته، مانع روشنگری علمی شد؛ عرفان امروز نیازمند نقد شفاف و آزاد است.

تأکید بر شفافیت در علم دینی

علم دینی، چون آیینه‌ای صاف، باید شفاف و بدون پرده‌پوشی ارائه شود. ابهام و خرافه، چون غباری بر این آیینه، از درخشش حقیقت می‌کاهند. این دیدگاه، بر ضرورت روشنگری در علوم دینی تأکید دارد و هرگونه انحراف از این مسیر را مردود می‌شمارد.

بخش پنجم: تبیین نزول موجودات و نقد اتحاد ارواح

ادعای شیخ: علم به اتحاد ارواح

شیخ مدعی است که علم به اتحاد ارواح، نزد کسی است که کیفیت تنزل ارواح از حضرة علمیه به مراتب جبروت، ملکوت و ناسوت را بداند. این ادعا، چون بنایی بدون پایه، فاقد توضیح روشن است و به فرافکنی تعبیر شده است. علم حقیقی، چون جویباری زلال، با وضوح و استدلال همراه است و از ابهام پرهیز می‌کند.

تبیین نزول موجودات

در مصباح، نزول موجودات به‌عنوان تعینات بیدالله (دست قدرت الهی) بیان شده که از علم به عین صدر و ذیل می‌شود. خداوند، چون نقاشی چیره‌دست، موجودات را از ساحت علم به اسما و صفات، سپس به ظرف معانی و ارواح، و سرانجام به عالم ناسوت نازل می‌فرماید. این نزول، چون جریانی منظم، تحت قدرت الهی است و هیچ ذره‌ای به دست غیر رها نمی‌شود. با این حال، اتحاد ارواح، با این تبیین سازگار نیست، زیرا ارواح دارای تشخص مستقل‌اند و نمی‌توانند در یک وجود واحد ادغام شوند.

درنگ: نزول موجودات، ظهور الهی تحت قدرت بیدالله است، اما اتحاد ارواح با اصل تشخص وجودی ناسازگار است.

نقد تأثیر متقابل ارواح در موسی

ادعای تأثیر ارواح مقتوله در موسی علیه‌السلام و بالعکس، چون گردبادی بی‌جهت، فاقد دلیل و ناسازگار با عصمت نبوی است. موسی علیه‌السلام، چون ستاره‌ای درخشان در آسمان نبوت، دارای هویتی متعالی و مستقل است و نمی‌توان او را به موجودی شلخته و متشتت تنزل داد.

بخش ششم: نقد روان‌شناختی و فلسفی روابط والد و فرزند

نقد فعاله بودن صغیر

شارح مدعی است که صغیر (کودک)، به دلیل فعاله بودن، در کبیر (والد) اثر می‌گذارد، زیرا در والدین تصرف می‌کند. این ادعا، چون سایه‌ای بی‌وزن، با واقعیت روان‌شناختی ناسازگار است. والدین، به دلیل علّیت و درایت، نقش اصلی را در تربیت دارند، در حالی که اثر فرزند، عاطفی و گذراست.

نقد طهارت نفس کودک

ادعای طهارت نفس کودک به دلیل تازگی، چون گلی نو شکفته اما بی‌ریشه، نادرست است. نفس کودک، در آغاز ضعیف و در حال تکامل است، در حالی که نفس والد، با تجربه و عبادت، چون درختی تنومند، از اقتدار بیشتری برخوردار است.

درنگ: نفس کودک، به دلیل ضعف و عدم تکامل، فاقد طهارت یا اقتدار در برابر نفس والد است.

تفاوت نفس کودک و والد

نفس کودک، چون نهالی نوپا، در مقایسه با نفس والد، که چون کوهی استوار از تجربه و حکمت سر برافراشته، ضعیف است. این تفاوت، چون خطی روشن میان نور و سایه، اقتدار والد را در برابر فرزند تأیید می‌کند.

تأثیر ارواح مجرده بر نفوس

شیخ مدعی است که ارواح مجرده در نفوس ناطقه، نفوس ناطقه در نفوس منطبعه، و نفوس منطبعه در اجسام اثر می‌گذارند. این سلسله مراتب، با مبانی فلسفی سازگار است، اما کاربرد آن برای اثبات تأثیر کودک بر والد، چون پلی شکسته، نادرست است. کودک، به‌عنوان نفس منطبعه، نمی‌تواند در نفس ناطقه والد اثر بگذارد، زیرا والد از مرتبه‌ای بالاتر برخوردار است.

بخش هفتم: نقد تاریخی و ضرورت بازنگری متون کهن

نقد تاریخی ادعاهای شیخ

ادعاهای شیخ، متعلق به چند قرن پیش است و با شرایط علمی امروز، چون لباسی کهنه بر تن حقیقت، ناسازگار است. مطالعه بی‌نقد این متون، چون گام زدن در مسیری بسته، نشانه عقب‌ماندگی است. عرفان امروز، چون جویباری زلال، نیازمند بازنگری در پرتو علم مدرن است.

درنگ: ادعاهای کهن، در پرتو علم مدرن نیازمند بازنگری‌اند و مطالعه بی‌نقد آنها نشانه عقب‌ماندگی است.

دفاع از شیخ و شارح

شیخ و شارح، در زمان خود، چون ستارگانی در آسمان معرفت، تلاش کردند، اما مقصر اصلی، کسانی هستند که این متون را بدون نقد مطالعه می‌کنند. این دیدگاه، چون آیینه‌ای صاف، مسئولیت نسل حاضر را در بازسازی میراث عرفانی نشان می‌دهد.

نقد ابن‌سینا در عصر حاضر

حتی ابن‌سینا، چون فرزانه‌ای از روزگار کهن، اگر امروز بود، باید دانش نوین را فرا می‌گرفت. متون کهن، چون چراغ‌هایی در گذشته، برای امروز کافی نیستند و نیازمند بازنگری‌اند.

نقد هدررفت منابع

صرف منابع عمومی برای ترویج متون کهن بدون نقد، چون ریختن آب در کوزه‌ای سوراخ، به هدررفت بیت‌المال می‌انجامد. این نقد، بر ضرورت استفاده مسئولانه از منابع در ترویج علم دینی تأکید دارد.

درنگ: ترویج متون کهن بدون نقد، به هدررفت منابع عمومی منجر می‌شود و با مسئولیت علمی ناسازگار است.

نتیجه‌گیری

این نوشتار، با کاوش در فص موسویه فصوص الحکم، ادعاهای ابن‌عربی مبنی بر اتحاد ارواح کثیره در وجود حضرت موسی علیه‌السلام و برتری صغیر بر کبیر را مورد نقد قرار داد. این ادعاها، با مبانی فلسفی، عرفانی و روان‌شناختی ناسازگارند و فاقد استدلال معتبرند. تأکید بر تشخص ارواح، اقتدار والدین در تربیت، و ضرورت استدلال در عرفان، از محورهای کلیدی این تحلیل بود. نقد تاریخی متون کهن و دعوت به بازنگری آنها در پرتو علم مدرن، نشان‌دهنده تعهد به پویایی عرفان است. این متن، چون آیینه‌ای صاف، حقیقت را در برابر خرافه و ابهام قرار داده و راه را برای فهمی عمیق‌تر از معارف عرفانی هموار می‌سازد.

با نظارت صادق خادمی