متن درس
تبیین عرفانی و فلسفی فص موسوی در فصوص الحکم: نقش محبت در خلقت و حرکت
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۰۷۸)
مقدمه: درآمدی بر فص موسوی و نقش محبت در عرفان اسلامی
فص موسوی در فصوص الحکم ابن عربی، چون نگینی در تاج معرفت عرفانی میدرخشد و دریچهای است به سوی تأملات ژرف در باب محبت (حب) به عنوان ریشه خلقت و انگیزه حرکت عالم. این نوشتار، با تکیه بر درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، به تحلیل دو محور اصلی میپردازد: نخست، نقش محبت به عنوان مبنای آفرینش و حرکت عالم، و دوم، بررسی فرار حضرت موسی علیهالسلام از منظر خوف ظاهری و حب باطنی به حیات. این تحلیل، با رویکردی عرفانی، فلسفی و نقادانه، دیدگاههای ابن عربی را مورد بازخوانی قرار داده و با استناد به آیات قرآن کریم و استدلالهای عقلی، کوشش دارد تا معیارهای علمی و قرآنی را در فهم این مفاهیم به کار بندد.
محبت، چون جریانی زلال از چشمه ذات الهی، عالم را سیراب کرده و هر حرکت و خلقتی را به سوی کمال رهنمون میسازد. این نوشتار، با ساختاری علمی و منسجم، ابتدا به تبیین مفاهیم کلیدی چون حب، خوف و اعتقاد پرداخته، سپس دیدگاههای عرفانی ابن عربی را نقد کرده و در نهایت، به بازسازی این مفاهیم در پرتو عرفان شیعی میپردازد. هدف آن است که خواننده، چون مسافری در مسیر حقیقت، با نوری از معرفت الهی هدایت شود و از ظلمات تفاسیر ناصواب به سوی روشنایی حقیقت رهنمون گردد.
بخش اول: اعتقاد مادر موسی و نقد مفهوم ظن
اعتقاد قلبی مادر موسی به حفظ فرزند
مادر حضرت موسی علیهالسلام، با ایمانی راسخ به قدرت الهی، فرزند خویش را به آب سپرد تا از گزند فرعون در امان ماند. این عمل، نه از سر ظن یا گمان، بلکه ریشه در اعتقادی قلبی داشت که خداوند قادر است فرزندش را حفظ کند. قرآن کریم در این باره میفرماید:
وَأَوْحَيْنَا إِلَىٰ أُمِّ مُوسَىٰ أَنْ أَرْضِعِيهِ ۖ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي ۖ إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ
و به مادر موسی وحی کردیم که او را شیر ده، و چون بر او ترسیدی، او را به دریا افکن و مترس و اندوهگین مشو، که ما او را به تو بازمیگردانیم و او را از پیامبران قرار میدهیم.
این آیه، چون آیینهای روشن، اعتقاد راسخ مادر موسی را به حفظ الهی بازتاب میدهد. او نه با تردید و گمان، بلکه با یقینی استوار عمل کرد که ریشه در وحی الهی داشت. این اعتقاد، چون درختی تناور، از ایمان به قدرت خداوند سیراب شده و میوه آن، حفظ حیات موسی و تحقق اراده الهی بود.
نقد تفسیر ظن به عنوان علم
ابن عربی در تفسیر خویش، ظن و گمان مادر موسی را به علم تعبیر کرده است. این دیدگاه، از منظر قرآنی و فلسفی، محل تأمل است. ظن، چون سایهای گذرا، امری ضعیف و ناپایدار است، در حالی که اعتقاد مادر موسی، چون صخرهای استوار، بر پایه ایمان به وحی الهی بنا شده بود. علم، معرفتی یقینی است که از تجربه یا استدلال برمیخیزد، اما اعتقاد، حالتی قلبی است که ممکن است با حقیقت خارجی مطابقت داشته یا نداشته باشد. در مورد مادر موسی، اعتقادش به حفظ فرزند با حقیقت خارجی (نجات موسی) همخوانی داشت، چنانکه قرآن کریم میفرماید:
فَرَدَدْنَاهُ إِلَىٰ أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ
پس او را به مادرش بازگرداندیم تا دیدهاش روشن شود و اندوهگین نشود.
این آیه، گواهی است بر تحقق اعتقاد مادر موسی، که نه ظن بود و نه توهم، بلکه ایمانی قلبی و راسخ به اراده الهی. نقد این تفسیر، چون هرس شاخههای زائد از درخت معرفت، ما را به سوی فهمی دقیقتر از متن قرآنی رهنمون میسازد.
تمایز عقیده و حقیقت
عقیده، چون جریانی در ژرفای قلب، امری نفسانی است، در حالی که حقیقت، چون آفتابی درخشان، واقعیتی خارجی است. گاه عقیده با حقیقت همسو میشود، مانند اعتقاد مادر موسی به حفظ فرزندش که با نجات واقعی او مطابقت یافت. گاه نیز عقیده از حقیقت فاصله میگیرد، مانند کسی که به اشتباه گمان کند شب است، در حالی که روز است. در مورد مادر موسی، اعتقادش به قدرت الهی، چون پلی بود که قلب او را به حقیقت الهی پیوند داد. این تمایز، چون خطکشی دقیق در نقشه معرفت، از خلط مفاهیم جلوگیری میکند و راه را برای فهمی عمیقتر هموار میسازد.
هدف مادر موسی: سلامت فرزند و آرامش قلب
هدف اصلی مادر موسی، حفظ حیات فرزندش بود، حتی اگر به او بازنگردد. این رضایت، چون گوهری در دل ایمان، نشاندهنده تسلیم او به اراده الهی بود. بازگشت موسی به مادرش، هدفی ثانوی را محقق ساخت که آرامش قلب او بود. قرآن کریم این آرامش را چنین توصیف میکند:
فَرَدَدْنَاهُ إِلَىٰ أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ
پس او را به مادرش بازگرداندیم تا دیدهاش روشن شود و اندوهگین نشود.
این بازگشت، چون بارانی بر کویر دل مادر، آرامش و سرور را به او هدیه داد. سلامت فرزند، چون ریشه درخت حیات، و آرامش مادر، چون شاخههای آن، هر دو در سایه ایمان به خداوند به ثمر نشستند.
جمعبندی بخش اول
این بخش، با تبیین اعتقاد مادر موسی به حفظ فرزندش، نشان داد که عمل او ریشه در ایمانی راسخ داشت، نه ظن یا گمان. نقد تفسیر ابن عربی، که ظن را به علم تعبیر کرده، بر ضرورت رجوع به متن قرآن کریم تأکید دارد. تمایز میان عقیده و حقیقت، چون چراغی در مسیر معرفت، از خلط مفاهیم جلوگیری میکند. هدف مادر موسی، حفظ حیات فرزند و آرامش قلب خویش بود که هر دو در پرتو ایمان به اراده الهی محقق شد. این تحلیل، ما را به سوی فهمی ژرفتر از نقش ایمان در اعمال صالح هدایت میکند.
بخش دوم: محبت به عنوان اصل خلقت و حرکت
محبت الهی: ریشه آفرینش عالم
محبت، چون جریانی زلال از چشمه ذات الهی، مبنای خلقت عالم است. حدیث قدسی «كنت كنزا مخفيا فأحببت أن أعرف فخلقت الخلق لكى أعرف» (من گنجی نهان بودم، پس دوست داشتم که شناخته شوم، پس خلق را آفریدم تا شناخته شوم) گواهی است بر این حقیقت که عالم، ظهور حب ذاتی خداوند است. این حب، نه امری حادث، بلکه صفتی ذاتی و دائمی است که عالم را از ازل تا ابد در بر گرفته است. خلقت، چون آینهای است که کمالات ذاتی و انوار اسما و صفات الهی را بازتاب میدهد.
این دیدگاه، عالم را چون باغی میبیند که از بذر حب الهی روییده و هر موجودی در آن، شاخهای از این درخت بیکران است. محبت الهی، چون خورشیدی است که بر همه موجودات میتابد و هیچ سایهای از بخل یا حدوث در آن راه ندارد.
محبت: ریشه همه اعمال انسانی
همه حرکات انسانی، از درس خواندن تا فرار از خطر، ریشه در حب به نفس یا حب به حق دارد. حتی خوف و غضب، که ظاهراً اسباب حرکتاند، در باطن به حب بازمیگردند. خوف، چون سایهای است که از حب به حفظ نفس برمیخیزد، و غضب، چون سپری است که از این حب دفاع میکند. برای مثال، کسی که از خطر میگریزد، به دلیل حب به حیات است که خوف در او انگیزه حرکت میشود. این حب، چون ریشهای عمیق، همه اعمال را تغذیه میکند.
در عرفان اسلامی، حب به نفس در مؤمنان، مقدمهای است برای حب به حق. مؤمن، چون مسافری است که از عشق به خویشتن آغاز میکند و به سوی عشق الهی سیر میکند. این دیدگاه، همه اسباب ظاهری را چون پردههایی میبیند که حب باطنی را محجوب میکنند، اما در حقیقت، همه این اسباب در زنجیرهای طولی به حب منتهی میشوند.
نقد اسباب ظاهری و باطنی
برخی تفاسیر، خوف و غضب را اسباب ظاهری و حب را سبب باطنی میدانند. این تمایز، ناصواب است، زیرا همه اسباب، واقعیاند و در مراتبی طولی قرار دارند. خوف و غضب، چون شاخههایی از درخت حب، در مرتبهای پایینتر از آن قرار دارند، اما همگی واقعیاند. برای مثال، کسی که به اعتیاد روی میآورد، تحت تأثیر حب ظاهری و سطحی است، در حالی که حب باطنی و واقعی او به حفظ نفس، به دلیل ضعف، از فعلیت افتاده است. این تحلیل، چون نقشهای دقیق، مراتب علل را ترسیم میکند و از خلط ظاهری و باطنی پرهیز میدهد.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با تبیین محبت به عنوان مبنای خلقت و حرکت عالم، نشان داد که حب الهی، صفتی ذاتی و دائمی است که عالم را چون آینهای از کمالات الهی پدید آورده است. همه اعمال انسانی، از خوف و غضب گرفته تا تلاش برای کمال، ریشه در حب به نفس یا حب به حق دارند. نقد تمایز میان اسباب ظاهری و باطنی، بر واقعیت همه علل در مراتب طولی تأکید دارد. این تحلیل، چون چراغی در مسیر عرفان، راه را برای فهم عمیقتر نقش حب در هستی روشن میسازد.
بخش سوم: فرار موسی و نقش حب در حرکت
فرار موسی: خوف ظاهری و حب باطنی
فرار حضرت موسی علیهالسلام از شهر، ظاهراً از سر خوف بود، اما در باطن، ریشه در حب به حیات و نجات داشت. قرآن کریم این فرار را چنین توصیف میکند:
فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ
پس از آن [شهر] ترسان و نگران خارج شد.
خوف، چون پردهای ظاهری، انگیزه فرار را نشان میدهد، اما در ژرفای این حرکت، حب به حیات نهفته است. موسی، چون پرندهای که از دام شکارچی میگریزد، به سوی حفظ خویش شتافت، و این حرکت، بخشی از عنایت الهی برای نجات او بود. حب به حیات، چون جریانی زیرین، خوف را به حرکت واداشت و او را به سوی مقصدی الهی هدایت کرد.
حب به عنوان مبنای همه حرکات
همه حرکات انسانی، از تلاش برای کسب علم تا فرار از خطر، ریشه در حب دارند. حب به نفس، چون بذری است که در خاک وجود انسان کاشته شده و هر عمل، شاخهای از این درخت است. حتی گناه یا اعتیاد، که ظاهراً زیانبار است، از حب سطحی و ظاهری سرچشمه میگیرد، در حالی که حب باطنی به حفظ نفس، به دلیل ضعف، از فعلیت بازمانده است. این تحلیل، چون نقشهای از روان انسان، نشان میدهد که همه اعمال، در نهایت، به حب منتهی میشوند.
محجوب شدن اسباب واقعی
اسباب ظاهری، مانند خوف، گاه حب واقعی را محجوب میکنند، اما این محجوبیت، به معنای غیرواقعی بودن آنها نیست. خوف و حب، چون حلقههای زنجیری طولی، هر یک در مرتبه خود واقعیاند. برای مثال، کسی که از خطر میگریزد، ظاهراً به دلیل خوف حرکت میکند، اما در باطن، حب به حیات او را به سوی نجات سوق میدهد. این دیدگاه، چون چراغی در تاریکی، حقیقت اسباب را روشن میسازد و از خلط میان ظاهر و باطن جلوگیری میکند.
عنایت الهی در فرار موسی
فرار موسی، بخشی از عنایت الهی بود که او را از مرگ نجات داد. خوف، چون وسیلهای در دست تقدیر الهی، موسی را به سوی حیات و رسالتش هدایت کرد. این عنایت، چون نسیمی الهی، موسی را از طوفان خطر به ساحل امن رساند و نشان داد که حتی خوف ظاهری، در خدمت حب باطنی و اراده الهی است.
جمعبندی بخش سوم
این بخش، با بررسی فرار موسی، نشان داد که خوف ظاهری، در خدمت حب باطنی به حیات قرار دارد. همه حرکات انسانی، ریشه در حب به نفس یا حب به حق دارند، و اسباب ظاهری، چون خوف، در مراتبی طولی با حب مرتبطاند. عنایت الهی، چون جریانی زیرین، موسی را از خطر به سوی رسالتش هدایت کرد. این تحلیل، نقش حب را به عنوان انگیزه اصلی حرکت عالم و انسان برجسته میسازد.
بخش چهارم: نقد مفاهیم کلامی در خلقت
نقد مفهوم سكون و عدم
برخی دیدگاههای کلامی، عالم را از سكون و عدم به وجود آمده میدانند. این دیدگاه، چون بنایی سست، با حقیقت عرفانی و فلسفی ناسازگار است. عالم، چون آبشاری از فیض الهی، همیشه در حال ظهور و حرکت است، و سكون و عدم، چون سایهای موهوم، در جوار حق جایگاهی ندارند. حتی ثابت، در ذات خود، حرکتی جوهری است که از حب الهی سرچشمه میگیرد.
این نقد، چون تیغی برنده، مفاهیم کلامی ناصواب را کنار میزند و نشان میدهد که خلقت، ظهور دائمی حب ذاتی خداوند است. فرض سكون در عالم، نتیجه محدودیتهای ذهنی متکلمان است که نتوانستهاند وسعت فیض الهی را درک کنند.
دائمی بودن فیض الهی
فیض الهی، چون جریانی بیپایان، دائمی و ذاتی است. عالم، چون خانههایی متعدد، تعینات مختلفی از این فیض است که هر یک جلوهای از کمالات الهی را بازتاب میدهد. خدا، چون کاسبی که مشتریانش تغییر میکنند اما تجارتش پابرجاست، دائماً در حال خلق عالمهای گوناگون است. این دیدگاه، چون آینهای صاف، حقیقت خلقت را نشان میدهد و از محدودیتهای کلامی فراتر میرود.
نقد تعلیل زاید در خلقت
حدیث «كنت كنزا مخفيا» به معنای تعلیل زاید یا انگیزهای خارجی نیست. خلقت، ظهور ذاتی حب الهی است، نه نتیجه نیازی حادث. خدا، چون خورشیدی که ذاتاً میتابد، عالم را از سر حب ذاتی خلق میکند، بدون آنکه نیازی به شناخته شدن داشته باشد. این نقد، چون کلیدی طلایی، درهای معرفت را میگشاید و از تفاسیر ناصواب پرهیز میدهد.
نقد قدم و حدوث عالم
بحث قدم و حدوث عالم، چون گرهای در ذهن متکلمان، نتیجه محدودیتهای فکری است. فیض الهی، دائمی است و عالم، تعینات متغیر این فیض است. خدا، با علم، قدرت و عدم بخل، همیشه در حال خلق بوده و خواهد بود. این استدلال، چون مشعلی فروزان، تاریکیهای کلامی را روشن میکند و نشان میدهد که خلقت، ظهور بیپایان حب الهی است.
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، با نقد مفاهیم کلامی چون سكون، عدم و حدوث، نشان داد که عالم، ظهور دائمی حب ذاتی خداوند است. فیض الهی، چون جریانی بیپایان، عالمهای متعددی را خلق کرده که هر یک تعینی از کمالات الهی است. نقد تعلیل زاید و بحث قدم و حدوث، بر ضرورت فهم عرفانی و فلسفی خلقت تأکید دارد. این تحلیل، راه را برای بازسازی عرفان اسلامی در پرتو معیارهای قرآنی هموار میسازد.
بخش پنجم: وسعت خلقت و نقد انقراض عالم
تنوع تعینات الهی
عالم، چون باغی بیکران، شامل تعینات مختلفی از فیض الهی است. خدا، چون باغبانی که گلهای گوناگون میکارد، عالمهای متعددی خلق کرده که هر یک جلوهای از کمالات اوست. این تنوع، نشاندهنده وسعت خلقت است که از ذهن محدود بشری فراتر میرود. قرآن کریم، با اشاره به عظمت خلقت، ما را به تأمل در این وسعت دعوت میکند:
كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ وَيَبْقَىٰ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ
هر که بر آن [زمین] است فانی است و چهره پروردگارت که دارای شکوه و کرامت است باقی میماند.
این آیه، چون آیینهای، فانی بودن موجودات و باقی بودن ذات الهی را نشان میدهد، اما این فانیت، به معنای انقراض عالم نیست، بلکه تعینات متغیر آن است.
نقد دیدگاه انقراض عالم
ابن عربی در برخی تفاسیر، عالم را فانی و در حال انقراض میداند. این دیدگاه، چون سایهای بر حقیقت، با دائمی بودن فیض الهی ناسازگار است. عالم، چون جریانی جاری، همیشه در حال ظهور است و انقراض، به معنای توقف خلقت، با حب ذاتی خدا سازگار نیست. این نقد، چون نسیمی، غبار تفاسیر ناصواب را میزداید و حقیقت خلقت را آشکار میسازد.
دائمی بودن حب الهی
حب الهی، چون چشمهای جوشان، ذاتی و دائمی است. خلقت، ظهور این حب است که بدون تغییر یا حدوث، عالم را در بر گرفته است. خدا، چون نقاشی که دائماً تابلوهای جدید میآفریند، عالمهای گوناگون را خلق میکند، و این خلقت، چون آبشاری از فیض، هرگز متوقف نمیشود.
جمعبندی بخش پنجم
این بخش، با تأکید بر وسعت خلقت و تنوع تعینات الهی، نشان داد که عالم، ظهور دائمی حب ذاتی خداوند است. نقد دیدگاه انقراض عالم، بر دائمی بودن فیض الهی تأکید دارد و مفاهیم کلامی ناصواب را کنار میزند. این تحلیل، چون پلی به سوی حقیقت، ما را به فهم عمیقتر عرفان اسلامی رهنمون میسازد.
نتیجهگیری کلی
این نوشتار، با تبیین فص موسوی در فصوص الحکم، نقش محبت را به عنوان مبنای خلقت و حرکت عالم برجسته ساخت. اعتقاد مادر موسی، ریشه در ایمانی راسخ به وحی الهی داشت و فرار موسی، از حب به حیات ناشی شد. محبت، چون جریانی زلال، همه اعمال انسانی و خلقت عالم را در بر گرفته و اسباب ظاهری، مانند خوف، مراتبی از این حباند. نقد مفاهیم کلامی چون سكون، عدم و انقراض عالم، بر دائمی بودن فیض الهی تأکید دارد. این تحلیل، چون مشعلی فروزان، راه را برای بازسازی عرفان اسلامی در پرتو معیارهای قرآنی و فلسفی هموار میسازد و خواننده را به تأمل در حقیقت حب الهی دعوت میکند.