در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 1127

متن درس





کاوش در حکمت ختمیه: نقد نگرش‌های عرفانی به نكاح و معرفت

کاوش در حکمت ختمیه: نقد نگرش‌های عرفانی به نكاح و معرفت

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۱۱۲۷)

مقدمه: سفری در ژرفای حکمت و نقد عرفانی

فصوص الحکم، چون گوهری در اقیانوس عرفان نظری، درخششی از معرفت الهی را به نمایش می‌گذارد، اما گاه تفاسیر آن، چون سایه‌ای بر نور حقیقت، به انحرافاتی از جنس ساده‌انگاری یا تعابیر غیرعلمی گرفتار شده است. این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتارهای عمیق عرفانی، به بررسی و نقد مفاهیمی بنیادین در فص حکمت ختمیه می‌پردازد: جایگاه نكاح به‌عنوان وصل، رابطه عشق و شهوت، اشتقاق لغوی نساء، و حقیقت خلقت انسان در پرتو معرفت الهی. این کاوش، مانند سفری است در میان امواج حکمت قرآنی و فلسفی، که با نگاهی نقادانه به متون عرفانی، در پی روشن ساختن حقیقت و زدودن غبار تحریف از چهره معرفت است. با استناد به آیات قرآن کریم و احادیث نبوی، و بهره‌گیری از تحلیل‌های عقلانی و روان‌شناختی، این متن تلاش می‌کند تا مسیری روشن به سوی فهمی اصیل و علمی از عرفان اسلامی هموار سازد، گویی چراغی است که در تاریکی ابهامات، راه را به سوی ساحل حقیقت می‌نمایاند.

بخش یکم: نقد مفهوم نكاح به‌عنوان اعظم وصل

تبیین ادعای نكاح به‌عنوان اعظم وصل

در فصوص الحکم، نكاح به معنای جماع، اعظم وصل دانسته شده و به‌عنوان نظیری برای توجه الهی در خلقت انسان معرفی گشته است. این ادعا، گویی تلاشی است برای پیوند زدن وصلی زمینی به فیض آفرینش الهی، اما این تعبیر، چون بنایی بر شالوده‌ای سست، در برابر نقد عقلانی فرو می‌ریزد. نكاح، به‌ویژه در معنای جماع، ظرفی برای شهوت است، و شهوت، تنها تنزیلی نازل از عشق متعالی به شمار می‌رود. عشق، چون خورشیدی است که نورش بر همه مراتب وجود می‌تابد، در حالی که شهوت، سایه‌ای است که در قلمرو حیوانیت محدود می‌ماند.

درنگ: نكاح، به معنای جماع، اعظم وصل نیست، بلکه عشق، به‌عنوان مرتبه‌ای متعالی، وصل حقیقی را در بر می‌گیرد.

تمایز میان عشق و شهوت

شهوت، چون جویباری است که از چشمه عشق سرچشمه می‌گیرد، اما خود، تنها ظرفی نازل برای تجلی آن است. عشق، در مرتبه‌ای متعالی، در خداوند، ملائکه، و اولیای الهی ظهور می‌یابد، بی‌آنکه نیازی به شهوت داشته باشد. شهوت بدون عشق، مانند ظرفی تهی است که به غفلت منجر می‌شود. در مقابل، عشق، چون گوهری است که در قلب مؤمنان می‌درخشد و آنان را به سوی قرب الهی رهنمون می‌سازد. این تمایز، گویی جداسازی نور از سایه است؛ نور عشق، راه را روشن می‌کند، اما سایه شهوت، گاه انسان را در تاریکی غفلت فرو می‌برد.

درنگ: شهوت، تنزیل نازل عشق است و بدون عشق، به غفلت می‌انجامد، در حالی که عشق، وصل حقیقی و متعالی را رقم می‌زند.

نقد حیوانی دانستن جماع

توصیف جماع به‌عنوان اعظم وصل، به دلیل اشتراک آن با حیوانات، نادرست و غیرمعرفتی است. حیوانات، گاه در شدت و قدرت شهوت و انزال، از انسان پیشی می‌گیرند، اما این برتری، نه نشانه فضیلت، بلکه نشانه محدودیت در قلمرو حیوانیت است. اگر جماع، اعظم وصل باشد، آنگاه حیوانات در این وصل، بر انسان برتری می‌یافتند، که این نتیجه، چون طنزی تلخ، با حقیقت معرفت الهی ناسازگار است. اعظم وصل، در معرفت و عشق الهی است که انسان را از مرتبه حیوانیت به قله‌های وجودی رهنمون می‌سازد.

درنگ: جماع، به دلیل اشتراک با حیوانات، نمی‌تواند اعظم وصل باشد؛ وصل حقیقی در مرتبه معرفت و عشق الهی است.

عشق الهی و فقدان شهوت

خداوند، ملائکه، و اولیای الهی، دارای عشق‌اند، اما از شهوت مبرا هستند. عشق الهی، چون چشمه‌ای زلال، از ذات حق جاری می‌شود و موجودات را سیراب می‌کند، بی‌آنکه نیازی به ظرف نازل شهوت داشته باشد. اولیای خدا، که در سایه این عشق به معرفت دست یافته‌اند، نشان می‌دهند که وصل حقیقی، در مرتبه‌ای فراتر از شهوت و جماع است. این حقیقت، مانند نوری است که تاریکی تعابیر حیوانی را می‌زداید و راه را به سوی فهمی متعالی از وصل الهی می‌گشاید.

درنگ: عشق الهی، صفتی متعالی است که در خداوند، ملائکه، و اولیای الهی بدون شهوت ظهور می‌یابد.

نقد مقایسه خلقت انسان با جماع

مقایسه خلقت انسان با جماع، به‌عنوان اعظم وصل الهی، چون نسبتی ناسازگار است که حقیقت خلقت را به سطحی نازل فرو می‌کاهد. خلقت انسان، عالی‌ترین تجلی فیض الهی است، اما این فیض، نه در قالب جماع، بلکه در مرتبه معرفت و عشق الهی تحقق می‌یابد. خداوند، انسان را آفرید تا مظهر اسماء و صفاتش باشد، نه آنکه خلقت را به شهوت و جماع تشبیه کنیم. این مقایسه، مانند آمیختن نور با تاریکی، از تنزیه الهی دور است و با حکمت قرآنی سازگار نیست.

درنگ: خلقت انسان، عالی‌ترین توجه الهی است و با جماع، که صفتی حیوانی است، قابل‌مقایسه نیست.

جمع‌بندی بخش یکم

بررسی مفهوم نكاح به‌عنوان اعظم وصل، نشان داد که این تعبیر، به دلیل تقلیل وصل به شهوت و جماع، از حقیقت عرفانی دور است. عشق، به‌عنوان مرتبه‌ای متعالی، وصل حقیقی را رقم می‌زند، در حالی که شهوت، تنها ظرفی نازل است که بدون عشق، به غفلت می‌انجامد. مقایسه خلقت انسان با جماع، نسبتی غیرعلمی و ناسازگار با تنزیه الهی است. این بخش، مانند چراغی در مسیر معرفت، بر ضرورت تبیین عقلانی و علمی مفاهیم عرفانی تأکید می‌کند تا از تحریفات و ساده‌انگاری‌ها پرهیز شود.

بخش دوم: اشتقاق لغوی نساء و جایگاه زن در حکمت عرفانی

اشتقاق واژه نساء و تأخیر در فردیت

واژه «نساء» از ریشه «نَسَأَ» به معنای تأخیر است و در قرآن کریم، به‌عنوان اسم جمع برای زنان به کار رفته، بی‌آنکه مفردی از جنس «مرأه» داشته باشد. این تأخیر، به ظهور فردی زن (حوا) پس از مرد (آدم) اشاره دارد، نه به نقص در حقیقت انسانی. انسان، به‌عنوان حیوان ناطق، دارای گوهر مشترکی است که زن و مرد را در بر می‌گیرد. تأخیر نساء، مانند شاخه‌ای است که پس از تنه درخت می‌روید، اما هر دو از یک ریشه‌اند و در حقیقت انسانی برابرند.

درنگ: نساء، به معنای تأخیر در فردیت است، نه نقص در حقیقت انسانی که میان زن و مرد مشترک است.

نقد استفاده از واژه مرأه

ادعای وجود واژه «مرأه» در قرآن کریم نادرست است، زیرا این واژه، کلمه‌ای زائد و غیرقرآنی است. قرآن کریم از «مرء» به معنای انسان، شامل زن و مرد، استفاده می‌کند، چنان‌که در آیه زیر آمده است:

﴿كُلُّ الْمَرْءِ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ﴾

هر انسانی در گرو چیزی است که کسب کرده.

«مرء»، مانند آینه‌ای است که حقیقت کلی انسان را بازتاب می‌دهد، فارغ از جنسیت. نساء، به‌عنوان اسم جمع، به تأخیر در ظهور فردی اشاره دارد، اما «مرأه» به معنای زن، در قرآن کریم یافت نمی‌شود و کاربرد آن، نتیجه سوءتفاهم در اشتقاق لغوی است.

درنگ: «مرء» در قرآن کریم به معنای انسان است و «مرأه» کلمه‌ای زائد و غیرقرآنی است.

نقد افراط و تفریط در جایگاه زنان

در طول تاریخ، نگرش به زنان گاه به افراط (انکار هرگونه تفاوت) و گاه به تفریط (نقص دانستن زنان) گرفتار بوده است. این دوگانه، مانند دو سوی طنابی است که حقیقت را در میانه خود گم کرده است. زنان و مردان، با وجود تفاوت‌های طبیعی، مکمل یکدیگرند و هیچ‌یک در حقیقت انسانی ناقص نیستند. تفاوت‌های جسمانی و عاطفی، مانند عاطفه غالب در زنان یا توان جسمانی در مردان، حکمت الهی در خلقت را نشان می‌دهد، نه نقص یا برتری یکی بر دیگری.

درنگ: زنان و مردان، مکمل یکدیگرند و تفاوت‌های طبیعی آن‌ها، حکمت الهی در خلقت است، نه نشانه نقص.

تفاوت‌های طبیعی زن و مرد

تفاوت‌های خلقتی میان زن و مرد، مانند عاطفه غالب در زنان برای نقش مادری یا توان جسمانی مردان برای حمایت، بخشی از حکمت الهی در آفرینش است. این تفاوت‌ها، مانند دو بال پرنده‌ای است که در هماهنگی، پرواز به سوی کمال را ممکن می‌سازد. عاطفه غالب زنان، نه نقص عقل، بلکه ضرورتی برای پرورش نسل است، و توان مردان، بستری برای مدیریت و حمایت فراهم می‌آورد. انکار این تفاوت‌ها، گویی انکار حکمت آفرینش است.

درنگ: تفاوت‌های طبیعی زن و مرد، برای تکمیل نقش‌های مکمل در خلقت طراحی شده و نقص محسوب نمی‌شوند.

نقد ظلم تاریخی به زنان

زنان در تاریخ، گاه از حقوق و جایگاه خود محروم شده‌اند، اما این محرومیت، نتیجه ظلم و سوءاستفاده از تفاوت‌های طبیعی است، نه نقص ذاتی. این ظلم، مانند سایه‌ای است که بر نور حقیقت انسانی زنان افتاده و حقوقشان را در پرده جهل پنهان کرده است. اصلاح این وضعیت، نیازمند تبیین علمی و عادلانه جایگاه زنان در چارچوب حکمت الهی و شرع است.

درنگ: محرومیت زنان در تاریخ، نتیجه ظلم است، نه نقص ذاتی، و نیازمند تبیین علمی و عادلانه است.

مدیریت طبیعی مردان

مدیریت و رهبری، به دلیل ویژگی‌های خلقتی، در تاریخ عمدتاً به مردان واگذار شده است. این امر، مانند جریان رودخانه‌ای است که به سوی مقصدی طبیعی روان است، اما به معنای نقص زنان نیست. زنان نیز، در نقش‌های مکمل، از عاطفه و خرد برخوردارند و در تدبیر زندگی و پرورش نسل، نقشی بی‌بدیل دارند. این توزیع نقش‌ها، حکمت الهی را در خلقت نشان می‌دهد.

درنگ: مدیریت مردان، نتیجه ویژگی‌های خلقتی است، اما زنان نیز در نقش‌های مکمل، از خرد و عاطفه برخوردارند.

نقد ادعای نقص عقل زنان

ادعای نقص عقل زنان، نتیجه غلبه عاطفه بر عقل در آن‌هاست، که نه نقص، بلکه ضرورتی برای نقش مادری است. عاطفه، مانند چشمه‌ای است که حیات عاطفی نسل را سیراب می‌کند، و عقل، چون چراغی است که در کنار آن، مسیر را روشن می‌سازد. این ترکیب، حکمت الهی در خلقت زنان را نشان می‌دهد و ادعای نقص، گویی تلاشی است برای تحریف این حکمت.

درنگ: عاطفه غالب زنان، برای نقش مادری ضروری است و ادعای نقص عقل، تحریفی از حکمت خلقت است.

جمع‌بندی بخش دوم

بررسی اشتقاق لغوی نساء و جایگاه زنان در حکمت عرفانی، نشان داد که تأخیر نساء، به ظهور فردی اشاره دارد، نه نقص در حقیقت انسانی. واژه «مرء» در قرآن کریم، انسان را شامل زن و مرد می‌داند، و «مرأه» کلمه‌ای زائد است. تفاوت‌های طبیعی زن و مرد، حکمت الهی در خلقت را نشان می‌دهد، و ظلم تاریخی به زنان، نتیجه سوءتفاهم و تعصب است. این بخش، مانند آینه‌ای، حقیقت انسانی زن و مرد را در پرتو حکمت قرآنی بازتاب می‌دهد و بر ضرورت تبیین علمی و عادلانه جایگاه آن‌ها تأکید می‌کند.

بخش سوم: نقد روان‌شناختی تعابیر شهوانی و اصلاح نظام اجتماعی

نقد روان‌شناختی تأکید بر شهوت

تأکید بیش از حد بر شهوت در متون عرفانی، مانند فص حکمت ختمیه، نتیجه محرومیت‌های روان‌شناختی و اجتماعی است. این محرومیت، چون خاکستری بر آتش معرفت، نور حقیقت را کم‌فروغ می‌کند و به تعابیر غیرعلمی، مانند نكاح به‌عنوان اعظم وصل، دامن می‌زند. محرومیت، گاه به تحریص و سادیسم منجر می‌شود، و این انحراف، در جوامعی که نظام اجتماعی کاستی دارند، شدت می‌یابد. رفع این کمبودها، مانند آبی است که آتش حرص را فرو می‌نشاند و راه را برای معرفتی اصیل هموار می‌سازد.

درنگ: تأکید بر شهوت در متون عرفانی، نتیجه محرومیت‌های روان‌شناختی و اجتماعی است و نیازمند اصلاح نظام اجتماعی است.

نقد ازدواج‌های تزریقی

ازدواج‌های تشویقی و غیرطبیعی، که بدون زیرساخت‌های اجتماعی مناسب انجام می‌شوند، مانند نهال‌هایی در خاک نامناسب‌اند که به ثمر نمی‌نشینند و گاه به طلاق و مشکلات اجتماعی منجر می‌شوند. ازدواج، چون جویباری است که باید در بستر طبیعی خود جاری شود. نظام اجتماعی سالم، با رفع موانع و تأمین نیازهای طبیعی، می‌تواند ازدواج را به مسیری برای سعادت و تعادل تبدیل کند.

درنگ: ازدواج‌های تزریقی، بدون زیرساخت‌های اجتماعی، به مشکلات منجر می‌شوند و نیازمند نظام اجتماعی سالم‌اند.

نقد نظام اجتماعی ناکارآمد

نظام اجتماعی ناکارآمد، که موانع و محدودیت‌های غیرضروری را بر نیازهای طبیعی تحمیل می‌کند، مانند قفسی است که پرنده معرفت را در خود محبوس کرده است. این محدودیت‌ها، به حرص و فساد اخلاقی دامن می‌زنند، در حالی که رفع آن‌ها، مانند گشودن درهای قفس، انسان را به سوی تعادل و سعادت رهنمون می‌سازد. اصلاح نظام اجتماعی، نیازمند مهندسی دقیق و علمی است که نیازهای انسانی را در چارچوب شرع و عقل تأمین کند.

درنگ: نظام اجتماعی ناکارآمد، به حرص و فساد دامن می‌زند و اصلاح آن، نیازمند مهندسی علمی و عادلانه است.

جمع‌بندی بخش سوم

نقد روان‌شناختی تعابیر شهوانی در متون عرفانی، نشان داد که تأکید بر شهوت، نتیجه محرومیت‌های اجتماعی و روان‌شناختی است. ازدواج‌های تزریقی و نظام اجتماعی ناکارآمد، به مشکلات اخلاقی و اجتماعی دامن می‌زنند. اصلاح این وضعیت، مانند بازسازی بنایی کهن، نیازمند مهندسی دقیق و علمی است که نیازهای انسانی را در چارچوب حکمت و شرع تأمین کند. این بخش، مانند نوری بر تاریکی‌های انحرافات، راه را به سوی معرفتی اصیل و اجتماعی متعادل روشن می‌سازد.

بخش چهارم: نقد خلقت انسان و تعینات الهی

نقد خلقت انسان به صورت الهی

ادعای اینکه انسان به صورت خداوند خلق شده و خداوند در او خود را می‌بیند، مانند نسبتی است که نور بی‌کران حق را به آینه‌ای محدود فرو می‌کاهد. انسان، مظهر تعینات اسماء الهی است، نه صورت ذات الهی. این تعبیر، به دلیل ناسازگاری با تنزیه خداوند، باطل است و از سوءتفاهم در فهم رابطه حق و خلق ناشی می‌شود.

درنگ: انسان، مظهر تعینات اسماء الهی است، نه صورت ذات الهی، و این تعبیر، با تنزیه خداوند ناسازگار است.

نقد روح الهی در انسان

روح دمیده‌شده در انسان، چنان‌که در قرآن کریم آمده، مخلوقی الهی است، نه نفس خداوند:

﴿فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي﴾

چون او را درست کردم و از روح خود در او دمیدم.

این روح، مانند نوری است که از فیض الهی ساطع شده، اما خود، مخلوقی متجرد است، نه ذات یا نفس خداوند. نسبت دادن روح به ذات الهی، گویی تلاشی است برای آمیختن حق و خلق، که با حکمت تنزیه ناسازگار است.

درنگ: روح انسانی، مخلوقی متجرد است، نه نفس خداوند، و نسبت دادن آن به ذات الهی، نادرست است.

نقد مقایسه نكاح انسانی و الهی

مقایسه نكاح انسانی با خلقت الهی، مانند تشبیه دریای بی‌کران فیض الهی به جویباری زمینی است. خلقت انسان، نتیجه فیض الهی است، نه نكاح یا جماع. این مقایسه، به دلیل تقلیل خلقت به سطح حیوانی، از حقیقت عرفانی و فلسفی دور است و با تنزیه الهی ناسازگار می‌باشد.

درنگ: خلقت انسان، فیض الهی است و با نكاح انسانی، که برای تولید مثل است، قابل‌مقایسه نیست.

نقد تعینات اسمایی در نكاح

ادعای اینکه نكاح الهی، تعینات اسمایی است و خلقت انسان، نكاح الهی محسوب می‌شود، مانند نسبتی است که حقیقت متعالی اسماء الهی را به سطحی نازل فرو می‌کاهد. تعینات اسمایی، ظهور اسماء و صفات الهی در عالم خلقت است، نه نكاح. این تعبیر، از سوءتفاهم در فهم رابطه حق و خلق ناشی می‌شود و با حکمت عرفانی ناسازگار است.

درنگ: تعینات اسمایی، ظهور اسماء الهی است، نه نكاح، و خلقت انسان، نتیجه فیض الهی است.

ظاهر و باطن انسان

ظاهر انسان، خلق است و باطن او، مظهر حق، اما این باطن، به معنای روح مخلوقی است که تدبیر بدن را بر