در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 1140

متن درس






کاوش در حقیقت انسان و عالم در فص محمدیه فصوص الحکم

کاوش در حقیقت انسان و عالم در فص محمدیه فصوص الحکم

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۱۱۴۰)

مقدمه: سفری به سوی فهم حقیقت انسان و عالم

فصوص الحکم، اثر جاودانه ابن‌عربی، چونان گوهری درخشان در آسمان عرفان اسلامی می‌درخشد و فص محمدیه، به‌عنوان یکی از فصول محوری آن، دریچه‌ای ژرف به سوی فهم رابطه انسان، عالم، و حق می‌گشاید. این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره، به بررسی و نقد دیدگاه‌های عرفانی ابن‌عربی درباره خلقت انسان بر دو صورت (حق و عالم)، ادراک مزاج، جایگاه خیر و شر در عالم، و تحلیل ساختار سوره حمد می‌پردازد. همچنین، با تأمل در روایت «محبوب من از دنیای شما سه چیز است»، به تبیین جایگاه صلاة و نقد تفاسیر نادرست آن اهتمام می‌ورزد. این بررسی، با ساختاری علمی و منظم، مفاهیم را با زبانی فاخر و تمثیلات دل‌انگیز ارائه می‌دهد تا خواننده را به تأمل در معارف توحیدی و عرفانی دعوت کند.

بخش نخست: حقیقت خلقت انسان و عالم

خلقت انسان بر دو صورت

در فص محمدیه، ابن‌عربی انسان را موجودی معرفی می‌کند که بر دو صورت حق و عالم آفریده شده است. این دیدگاه، انسان را ترکیبی از تجلی الهی و تجلی عالمی می‌داند، به‌گونه‌ای که انسان، چونان آیینه‌ای، هم بازتاب صفات حق و هم تجلی عالم است.

تحلیل: این دیدگاه، انسان را واسطه‌ای میان حق و عالم قرار می‌دهد، گویی انسان پلی است که آسمان الهی را به زمین عالم متصل می‌سازد. بااین‌حال، این ترکیب نیازمند تأمل است، زیرا انسان، به‌عنوان خلیفه الهی، نه‌تنها بازتاب‌دهنده صفات حق، بلکه حامل حقیقت وجودی عالم نیز هست.

عالم بر صورت حق

ابن‌عربی معتقد است که عالم بر صورت حق آفریده شده و تجلی صفات الهی است. عالم، چونان پرده‌ای است که نقش صفات حق بر آن نگاشته شده و هر جزء آن، آیتی از آیات الهی است.

تحلیل: این بیان، عالم را مظهر اسماء و صفات الهی می‌داند، اما پرسشی بنیادین مطرح می‌شود: آیا عالم صرفاً تجلی حق است یا خود حامل حقیقتی مستقل است؟ این دیدگاه، نیازمند بازنگری در چارچوب وحدت وجود است.

نقد دیدگاه ابن‌عربی

دیدگاه ابن‌عربی که عالم را بر صورت حق و انسان را بر صورت حق و عالم می‌داند، مورد نقد قرار گرفته است. این دیدگاه، به دلیل عدم انسجام با اصول عرفان شیعی و تأکید بیش‌ازحد بر ترکیب دوگانه، مبنای سالمی ندارد.

تحلیل: این نقد، مانند کلیدی است که قفل پیچیدگی‌های عرفانی را می‌گشاید. در عرفان شیعی، انسان نه‌تنها مظهر حق، بلکه اصل و خاستگاه عالم است. عالم، چونان سایه‌ای است که از نور وجود انسان برمی‌خیزد، نه برعکس.

درنگ: انسان، اصل و خاستگاه عالم است و عالم ظهور انسان، نه انسان ظهور عالم. این دیدگاه، با اصول وحدت وجود در عرفان شیعی همخوان‌تر است.

انسان، عالم کبیر و صغیر

انسان، از حیث کیفیت، عالم کبیر و از حیث کمیت، عالم صغیر است. این دیدگاه، انسان را جامع تمامی مراتب وجودی عالم می‌داند، به‌گونه‌ای که انسان، چونان کتابی است که تمامی حقایق عالم در آن نگاشته شده است.

تحلیل: این بیان، انسان را چونان گوهری می‌داند که تمامی عالم در او خلاصه شده است. انسان کبیر، از آن‌روست که تمامی صفات و کمالات عالم را در خود دارد، و صغیر، از آن‌رو که در جسم محدود است.

عالم، ظهور انسان

برخلاف دیدگاه ابن‌عربی که انسان را ظهور عالم می‌داند، عالم ظهور انسان است. انسان، اصل و عالم، فرع اوست، گویی عالم، چونان شاخه‌ای است که از درخت وجود انسان روییده است.

تحلیل: این دیدگاه، انسان را محور خلقت قرار می‌دهد و عالم را چونان آینه‌ای می‌بیند که حقیقت انسان در آن متجلی است. این نقد، بر اولویت انسان در نظام وجودی تأکید دارد.

جمع‌بندی بخش نخست

این بخش، با بررسی خلقت انسان و عالم در فص محمدیه، به نقد دیدگاه ابن‌عربی پرداخته و انسان را اصل و عالم را ظهور او معرفی کرده است. انسان، به‌عنوان عالم کبیر، حامل تمامی حقایق وجودی است و عالم، چونان سایه‌ای از وجود اوست. این تحلیل، بر انسجام با اصول عرفان شیعی و اولویت انسان در نظام خلقت تأکید می‌ورزد.

بخش دوم: ادراک مزاج و جایگاه خیر و شر

ادراک مزاج

مزاج انسان، قادر به ادراک صرفاً طیب یا خبیث نیست، بلکه توانایی درک هر دو را دارد. این توانایی، مانند ظرفی است که هم نور خیر و هم سایه شر را در خود جای می‌دهد.

تحلیل: این دیدگاه، به انعطاف وجودی انسان اشاره دارد. مزاج، چونان آیینه‌ای است که هر دو وجه طیب و خبیث را بازتاب می‌دهد، و این توانایی، انسان را به موجودی متمایز در عالم خلقت بدل می‌سازد.

خبیث و طیب در اشیاء

هر خبیثی وجهی طیب دارد و خبیث مطلق در عالم وجود ندارد. هر مخلوقی، چونان گوهری است که در دل خود، نوری از خیر الهی نهفته دارد.

تحلیل: این اصل، به خیر ذاتی خلقت تأکید دارد. هیچ مخلوقی نیست که از رحمت الهی بی‌بهره باشد، و این دیدگاه، مانند کلیدی است که درهای توحید را به روی تأملات عرفانی می‌گشاید.

درنگ: خبیث مطلق در عالم وجود ندارد، زیرا هر خبیثی وجهی طیب دارد. این اصل، بر خیر ذاتی خلقت و رحمت فراگیر الهی گواهی می‌دهد.

مثال مردار و نقد آن

ابن‌عربی مثالی از مردار می‌آورد که دندان‌های سفید آن طیب است، اما این مثال مورد نقد قرار گرفته، زیرا طیب باید از ذات خبیث استخراج شود، نه از جزئی مانند دندان‌ها.

تحلیل: این نقد، مانند شمشیری است که پرده‌های عاميانه‌گری را می‌درد. مردار، از حیث مردار بودن، می‌تواند طیب باشد، مانند کاربرد آن به‌عنوان کود یا دارو، نه صرفاً به دلیل سفیدی دندان‌هایش.

منافع خبیث‌ها

خبیث‌ها دارای منافع و خیر هستند، مانند مردار که به‌عنوان کود یا دارو کاربرد دارد. این دیدگاه، مانند نوری است که سایه‌های خبیث را به خیر بدل می‌سازد.

تحلیل: قرآن کریم درباره شراب می‌فرماید: وَفِيهَا مَنَافِعُ لِلنَّاسِ (بقره: ۲۱۹)، به معنای «و در آن برای مردم سودهایی است». این آیه، بر منافع نسبی خبیث‌ها تأکید دارد.

نقد عاميانه‌گری

استدلال ابن‌عربی درباره مردار و دندان‌های سفید آن، به دلیل عاميانه بودن و عدم انسجام علمی، مورد انتقاد است. عارف باید طیب را از ذات خبیث استخراج کند، نه از جزئی ظاهری.

تحلیل: این نقد، مانند آیینه‌ای است که ضعف‌های استدلالی را آشکار می‌سازد. عرفان، نیازمند نگاهی ژرف است که حقیقت را از ذات اشیاء استخراج کند، نه از ظواهر.

رحمت الهی و فقدان خبیث مطلق

سبقت رحمت الهی بر غضبش، مانع وجود خبیث مطلق است. هر مخلوقی، چونان گلی است که از خاک رحمت الهی روییده و خیر ذاتی در آن نهفته است.

تحلیل: این اصل، مانند نوری است که تاریکی‌های شر را می‌زداید. رحمت الهی، چونان دریایی بی‌کران، تمامی مخلوقات را در بر گرفته و خبیث مطلق را محو می‌سازد.

طیب بالاصاله و خبیث نسبی

طیبی بالاصاله وجود دارد، اما خبیث بالاصاله خیر. خبیث، تنها به‌صورت نسبی و در ادراک برخی مزاج‌ها خبیث است.

تحلیل: این دیدگاه، مانند ستاره‌ای است که در آسمان توحید می‌درخشد. خیر، ذاتی خلقت است و شر، چونان سایه‌ای نسبی، تنها در نسبت با ادراکات پدیدار می‌شود.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، با بررسی ادراک مزاج و جایگاه خیر و شر در عالم، بر خیر ذاتی خلقت و فقدان خبیث مطلق تأکید کرد. نقد مثال‌های عاميانه، مانند دندان‌های سفید مردار، و تأکید بر استخراج طیب از ذات خبیث، به انسجام علمی و عرفانی این تحلیل افزوده است. رحمت الهی، محور تمامی مخلوقات است و شر، تنها به‌صورت نسبی در ادراکات ظاهر می‌شود.

بخش سوم: تحلیل روایت «محبوب من از دنیای شما سه چیز است»

جایگاه صلاة در روایت

در روایت «محبوب من از دنیای شما سه چیز است: زنان، عطر، و صلاة»، صلاة به دلیل عظمتش جدا از نساء و طیب ذکر شده و قرة عینی فی الصلاة، به معنای «روشنی چشمم در صلاة است»، بر جایگاه ویژه آن تأکید دارد.

تحلیل: صلاة، چونان قله‌ای است که در سپهر عبادت می‌درخشد. این جداسازی، مانند نوری است که عظمت صلاة را از دیگر امور متمایز می‌سازد.

نقد حذف ثلاث و صلاة

برخلاف برخی تفاسیر که معتقدند لفظ «ثلاث» و صلاة در روایت محذوف‌اند، صلاة به دلیل عظمتش مستقل است و حذف نشده است.

تحلیل: این نقد، مانند کلیدی است که درهای فهم دقیق روایت را می‌گشاید. صلاة، چونان گوهری مستقل، در عداد نساء و طیب قرار نمی‌گیرد، بلکه فراتر از آن‌هاست.

درنگ: صلاة، به دلیل عظمتش، در روایت «محبوب من از دنیای شما سه چیز است» مستقل است و محذوف نیست. این استقلال، بر جایگاه والای صلاة در عبادت گواهی می‌دهد.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، با تحلیل روایت «محبوب من از دنیای شما سه چیز است»، بر جایگاه ویژه صلاة تأکید کرد. نقد تفاسیر نادرست، مانند حذف ثلاث و صلاة، به فهم دقیق‌تر این روایت کمک کرده و صلاة را چونان قله‌ای در عبادت معرفی می‌کند.

بخش چهارم: تحلیل ساختار سوره حمد

نقد تثلیث سوره حمد

ابن‌عربی سوره حمد را به سه بخش تقسیم می‌کند: بخش حق (الحمدلله تا مالک یوم الدین)، بخش مشترک (إیاک نعبد و إیاک نستعین)، و بخش عبد (اهدنا الصراط المستقیم تا آخر). این تثلیث مورد نقد قرار گرفته، زیرا بی‌اساس است.

تحلیل: این نقد، مانند آیینه‌ای است که تحریفات را آشکار می‌سازد. سوره حمد، ساختاری دوگانه دارد و تثلیث آن، با حقیقت عرفانی این سوره همخوان نیست.

تنصیف سوره حمد

سوره حمد به دو بخش تقسیم می‌شود: بخش حق، از الْحَمْدُ لِلَّهِ تا مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ، و بخش عبد، از إِيَّاكَ نَعْبُدُ تا آخر. این تقسیم‌بندی، دقیق‌تر و با حقیقت سوره سازگار است.

تحلیل: این تنصیف، مانند نقشه‌ای است که مسیر فهم سوره را روشن می‌سازد. بخش حق، تجلی صفات الهی و بخش عبد، بیان حال بنده در برابر حق است.

نقد بخش مشترک

آیات إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ لسان عبد است، نه مشترک بین حق و عبد. این دیدگاه، بر اختصاص این آیات به بنده تأکید دارد.

تحلیل: این نقد، مانند شمعی است که تاریکی‌های تفسیر نادرست را روشن می‌کند. این آیات، بیانگر حال بنده در برابر حق‌اند و نمی‌توانند مشترک تلقی شوند.

درنگ: سوره حمد به دو بخش حق و عبد تقسیم می‌شود و آیات إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ لسان عبد است، نه مشترک بین حق و عبد.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، با تحلیل ساختار سوره حمد، بر تنصیف دقیق آن به دو بخش حق و عبد تأکید کرد. نقد تثلیث ابن‌عربی و اختصاص آیات إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ به لسان عبد، به انسجام عرفانی و علمی این تحلیل افزوده است.

بخش پنجم: نسبیت خیر و شر و ادراکات انسانی

نسبیت خیر و شر

خبیث و طیب، نسبی‌اند و به ادراک مزاج‌ها بستگی دارند. آنچه برای یک مزاج طیب است، ممکن است برای دیگری خبیث باشد، مانند عسل که برای مزاج‌های سرد نافع و برای مزاج‌های گرم مضر است.

تحلیل: این نسبیت، مانند رنگی است که در آیینه‌های مختلف، به گونه‌های متفاوت جلوه‌گر می‌شود. خیر و شر، در نسبت با ادراکات انسانی معنا می‌یابند.

مثال زهر و عسل

زهر، از حیث کشندگی خبیث و از حیث شفابخشی طیب است. عسل، ذاتاً طیب است و حتی اگر برای برخی مضر باشد، خبیث نمی‌شود.

تحلیل: این مثال‌ها، مانند دو بال پرنده‌ای هستند که حقیقت نسبیت را در آسمان عرفان به پرواز درمی‌آورند. عسل، چونان گوهری ذاتاً خیر، از خباثت مبراست.

نقد مثال عسل

دیدگاه ابن‌عربی درباره عسل و مزاج‌ها، به دلیل عدم انسجام با دانش طبی، مورد نقد است. عسل، ذاتاً طیب است و خبیث نمی‌شود.

تحلیل: این نقد، مانند آیینه‌ای است که ضعف‌های علمی را آشکار می‌سازد. عسل، چونان دارویی الهی، برای همه مزاج‌ها خیر است، هرچند اثراتش نسبی باشد.

مثال زباله

زباله برای برخی مزاج‌ها، مانند درمان حالت تهوع، دارو است. این مثال، مانند نوری است که خیر نهفته در خبیث را آشکار می‌سازد.

تحلیل: تجربه‌ای از مواجهه با زباله برای خنثی‌سازی بوی مردار، نشان‌دهنده کارکردهای نسبی خبیث‌هاست. این دیدگاه، به انعطاف ادراکات انسانی گواهی می‌دهد.

نقد روان‌شناختی

انسان‌های نجیب، خوبی‌ها را زودتر می‌بینند، اما انسان‌های مگسی، بدی‌ها را. این دیدگاه، مانند آیینه‌ای است که باطن انسان را آشکار می‌سازد.

تحلیل: انسان نجیب، چونان پرنده‌ای است که بر شاخسار خوبی‌ها می‌نشیند، اما انسان مگسی، مانند مگسی است که به سوی زشتی‌ها می‌شتابد.

مثال مگس و طاووس

مگس به سوی زباله‌ها می‌رود و طاووس، با ظاهری زیبا، مگس می‌خورد و باطنی نجیب ندارد. این تشبیه، مانند نقاشی است که تفاوت ظاهر و باطن را به تصویر می‌کشد.

تحلیل: طاووس، چونان موجودی است که ظاهرش فریبنده اما باطنش ناپاک است، و این تفاوت، به ضرورت توجه به باطن در قضاوت‌ها اشاره دارد.

درنگ: خیر و شر، نسبی‌اند و به ادراک مزاج‌ها بستگی دارند. انسان نجیب، خوبی‌ها را می‌بیند، اما انسان مگسی، به سوی بدی‌ها می‌شتابد.

جمع‌بندی بخش پنجم

این بخش، با بررسی نسبیت خیر و شر، بر تفاوت ادراکات مزاجی و نقش روان‌شناختی در قضاوت‌ها تأکید کرد. مثال‌های زهر، عسل، و زباله، به کارکردهای نسبی خبیث‌ها گواهی می‌دهند، و نقد روان‌شناختی، بر اهمیت باطن نجیب در ادراکات تأکید دارد.

بخش ششم: مدیریت خلقت و نقش عقل

نقد مفهوم مطرود

مفهوم مطرود درگاه الهی، فاقد اساس دینی است و بیشتر به قصه شبیه است تا حقیقت.

تحلیل: این نقد، مانند شمشیری است که خرافات را از حقیقت جدا می‌سازد. در خلقت الهی، هیچ مخلوقی مطرود نیست، بلکه همه در دایره رحمت الهی جای دارند.

تساوی در خلقت

قرآن کریم می‌فرماید: لَا تَفَاوُتَ فِي خَلْقِ الرَّحْمَنِ، به معنای «در خلقت رحمان تفاوتی نیست». این اصل، بر تساوی ذاتی مخلوقات تأکید دارد.

تحلیل: این آیه، مانند نوری است که برابری خلقت را روشن می‌سازد. همه مخلوقات، چونان برگ‌هایی از یک درخت، در ذات الهی برابرند.

تفاوت نسبی بر اساس تقوا

قرآن کریم می‌فرماید: إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ (حجرات: ۱۳)، به معنای «گرامی‌ترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست». این آیه، بر تفاوت نسبی بر اساس تقوا تأکید دارد.

تحلیل: این تفاوت، مانند مراتبی است که در نردبان تقوا پدیدار می‌شود. تقوا، معیار کرامت نزد خداست، نه ذات مخلوقات.

نقد خبث ذاتی

خبث ذاتی وجود ندارد، بلکه خبث اقتضایی است. اگر خبث ذاتی باشد، جبر لازم می‌آید، که با اختیار انسانی ناسازگار است.

تحلیل: این نقد، مانند کلیدی است که درهای اختیار را می‌گشاید. خبث، چونان سایه‌ای است که از اقتضائات پدید می‌آید، نه از ذات خلقت.

مثال شمر و حر

شمر و حر، اقتضائاً خبیث یا طیب شدند، نه ذاتاً. حر، با انتخاب خود، به سوی خیر شتافت، درحالی‌که شمر در مسیر خبث باقی ماند.

تحلیل: این مثال، مانند دو راهی است که سرنوشت انسان را به تصویر می‌کشد. اختیار، چونان چراغی است که مسیر خیر یا شر را روشن می‌سازد.

نقد مدیریت جامعه

ضعف مدیران در استفاده از نیروهای قوی، آن‌ها را خبیث می‌کند. مدیران ضعیف، به‌جای رخش، قاطر می‌خواهند که کارایی محدودی دارد.

تحلیل: این نقد، مانند زنگ بیداری است که ضرورت مدیریت علمی را گوشزد می‌کند. نیروهای قوی، چونان اسب‌های تیزپا، نیازمند مدیریتی حکیمانه‌اند.

مثال مار و تارزان

مار، با قدرت خود، جنگل را تسخیر می‌کند، اما رام‌شدنی است. تارزان، حیوانات وحشی را رام می‌کند، گویی عقل انسانی قادر به مهار نیروهای قوی است.

تحلیل: این مثال، مانند حکایتی است که قدرت عقل را در مدیریت خلقت به نمایش می‌گذارد. عقل، چونان افسار، نیروهای وحشی را رام می‌سازد.

اخلاق ناصری و نقش عقل

خواجه نصیر در اخلاق ناصری می‌گوید عقل می‌تواند حیوانات را رام کند. این دیدگاه، مانند نوری است که نقش عقل را در مدیریت خلقت روشن می‌سازد.

تحلیل: عقل، چونان سلطانی است که بر قلمرو خلقت فرمانروایی می‌کند و نیروهای قوی را به خدمت می‌گیرد.

درنگ: خبث ذاتی وجود ندارد و خبث اقتضایی است. عقل، قادر به رام کردن نیروهای قوی است و مدیریت علمی، کلید بهره‌گیری از این نیروهاست.

جمع‌بندی بخش ششم

این بخش، با بررسی نسبیت خبث و طیب، بر فقدان خبث ذاتی و نقش اختیار در سرنوشت انسان تأکید کرد. نقد مدیریت ضعیف و تأکید بر نقش عقل در رام کردن نیروهای قوی، به ضرورت مدیریت علمی در جامعه گواهی می‌دهد.

نتیجه‌گیری کلی

این نوشتار، با کاوش در فص محمدیه فصوص الحکم، به تحلیل مفاهیم عرفانی انسان، عالم، و حق پرداخت و دیدگاه‌های ابن‌عربی را با نگاهی انتقادی بررسی کرد. انسان، به‌عنوان اصل و عالم به‌عنوان ظهور او، محور خلقت است. خیر ذاتی خلقت، فقدان خبیث مطلق، و نسبیت خیر و شر، از اصول بنیادین این تحلیل‌اند. نقد تفاسیر عاميانه، مانند مثال دندان‌های سفید مردار، و تأکید بر تنصیف سوره حمد و استقلال صلاة در روایت، به انسجام علمی و عرفانی این بررسی افزوده است. نقش عقل در مدیریت خلقت و ضرورت اصلاح نگرش‌های علم دینی، راه را برای فهمی ژرف‌تر از معارف توحیدی هموار می‌سازد.

با نظارت صادق خادمی