متن درس
html
روانشناسی قرآن کریم: ابعاد اجتماعی، تربیتی و شخصیت
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 183)
مقدمه
در گستره دانش روانشناسی، که به کاوش در اعماق روح انسانی میپردازد، قرآن کریم به عنوان نگینی تابناک و منبع جاودان معرفت، نقشی محوری ایفا میکند. این نوشتار، با نگاهی عمیق و علمی به تعالیم قرآن کریم، به بررسی پیوندهای ناگسستنی میان این کتاب آسمانی و ابعاد گوناگون روانشناسی اجتماعی، تربیتی و شخصیت میپردازد. قرآن کریم، همچون دریایی بیکران، معارفی را در بر دارد که نه تنها راهگشای مسائل فردی و جمعی است، بلکه به مثابه چراغی فروزان، مسیر رشد و کمال انسانی را روشن میسازد.
بخش نخست: تصورات نادرست اجتماعی و نقش قرآن کریم در اصلاح نگرشها
در حوزه روانشناسی اجتماعی، یکی از چالشهای بنیادین، قضاوتهای نادرست درباره ماهیت جوامع انسانی است. اگر کسی مدعی شود که مردم بد هستند، در واقع در گمراهی به سر میبرد، زیرا مردم ذاتاً نیکو و سرشار از صفای باطنی هستند، به ویژه در میان شیعیان که عطر و بوی ارزشهای والای معنوی، همچون رایحه علی(ع)، در وجودشان جاری است. این تصور نادرست، ریشه در دوری از معیارهای راستین دارد. پرسش اینجاست که اشکال کار کجاست؟
ما از نسخه اصلی جدا افتادهایم؛ جفت خود را گم کردهایم و آن جفت، قرآن کریم است. همانگونه که برای ورود به کشوری، بدون پاسپورت و شناسنامه جرأت حرکت ندارید، زیرا در برابر موانع، سند هویت شما مطالبه میشود، بدون قرآن کریم نیز در مسیر زندگی، مشکلات فراوانی پدیدار میگردد. اگر مردم ما قرآن کریم را در دست داشتند و آن را میخواندند، حتی اگر تنها به مقدار اندکی به آن نزدیک میشدند و معانیاش را پیگیری میکردند، در طول هفتاد سال، پنجاه سال یا چهل سال، دستکم دانشی عظیم از آن کسب میکردند. چرا باید از دست زدن به قرآن کریم پرهیز کنیم؟ مسلمانان خود را از قرآن کریم بیگانه میدانند و این بیگانگی، بلایی خانمانسوز است که سبب شده اخلاق قرآنی نداشته باشیم و افکار قرآنی را نشناسیم. تنها منتظر هستیم تا کسی بیاید و چیزی از قرآن کریم برایمان بگوید، و اگر هم چیزی گفت، بقیهاش چه میشود؟
| درنگ: قرآن کریم به عنوان سند هویت معنوی، همچون پاسپورتی برای سفر زندگی، مشکلات را برطرف میسازد و دوری از آن، ریشه همه آشفتگیهای اجتماعی است. |
زیرعنوان: روانشناسی تربیتی و شخصیت قرآن کریم
آیا خودم نمیتوانم به قرآن کریم نزدیک شوم؟ این نزدیکی، امری آسان است؛ میتوان با قرآن کریم انس گرفت، از آن درس آموخت و به آن قرب یافت. هر کسی باید قرآنی برای خود تهیه کند و در خانهاش نگه دارد، بدون اینکه خجالت بکشد. اگر گفتند تو هم قرآن میفهمی، خجالت نکشید؛ به قدر خودتان میفهمید. هر کس قرآنی برای خود داشته باشد. میگویند امام زمان(عج) که میآید، هر کس شمشیری برای خود درست کند، اما همیشه از تیغ حرف میزنیم. اگر امام زمان(عج) بیاید و هر کسی شمشیری در دست بگیرد، لابد میگوید خودتان خودتان را بکشید: اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ عِنْدَ بَارِئِكُمْ (آن را که بهتر است برای شما نزد آفرینندهتان). توبه کنید به سوی آفرینندهتان، این بهتر است برای شما. همیشه از تیغ صحبت میکنیم، حال آنکه امام زمان(عج) اگر بیاید، همه باید قرآنی داشته باشند؛ میآید و میگوید کتابت کجاست؟ از این کتاب چه میدانی؟ واقعاً بیست سال، سی سال، پنجاه سال، اگر یک کلمه، نه مدرسه میخواهد نه مرکز علم میخواهد، یک کلمه این (بسم الله الرحمن الرحیم) معنی آن چیست؟ این ظالمین یعنی چه؟ این عالمین یعنی چی؟ یک کلام یک کلام، که اگر یک کلامش را یاد بگیرید، یک کلامش هم قرآن یاد میدهد. همیشه نگوییم قرآن کتاب خاصی است، علمایی است، کتاب علمی است. بله، همه چیز است؛ از آن طرف علما تحیر توابع هم میمانند، از این طرف هیچ کس بیبهره از قرآن نیست. یک سفره رحمت الهی است که هر کسی بر این سفره بنشیند، غذا دارد؛ برای بیسواد دارد، برای باسواد دارد، برای نابغه دارد، برای معمولی دارد، برای مومن دارد، برای کافر هم دارد. قرآن کریم فقط مال مسلمانان نیست، بلکه مراکز علمی و حوزههای علمیه باید بخشی از قرآن را به مراکز تبلیغاتی جهان بفرستند، بخشی به بتخانهها، بخشی به بیمارستانها، به مسیحیت، به اقوام و ملل مختلف بگویید قرآن کتاب علمی است، شما تست کنید آن را. یک کتابی نیست که فقط…
اگر شناسنامه همه در این قرآن است، شناسنامه همه اقوام ملل هم در آن است. شما وقتی میروید ثبت احوال، مگر شناسنامه مومنین فقط在那里 است، بلکه هر کسی در این مملکت است، شناسنامهاش در آن است. اگر آدم بدی است، شناسنامه او است؛ آدم خوبی هم باشد، است. این بیانی در روایات است که تمام دوستان امیرمؤمنان و دشمنان امیرمؤمنان در قرآن هستند، پس هر که است یا دوست امیرمؤمنان است یا دشمن امیرمؤمنان، پس همه در قرآن هستند و ما خودمان را واقعاً از قرآن دور نکنیم، یک مقدار خودمان را نزدیک کنیم به قرآن.
| درنگ: قرآن کریم، سفرهای گسترده از رحمت الهی است که برای همه سطوح و اقشار، از بیسواد تا نابغه، و از مومن تا کافر، معارف و هدایت ارائه میدهد. |
جمعبندی بخش نخست
در این بخش، به بررسی نقش قرآن کریم در اصلاح تصورات اجتماعی و تقویت هویت فردی و جمعی پرداخته شد. قرآن کریم، به عنوان محور تربیت و شخصیتسازی، انسان را از بیگانگی رها کرده و به سوی کمال هدایت میکند. این معارف، در روانشناسی اجتماعی و تربیتی، به عنوان ابزاری برای بازسازی شناختی و رشد معنوی عمل میکنند.
بخش دوم: نزول قرآن کریم و دسترسیپذیری آن در روانشناسی تربیتی
این بیان هم که در ماه مبارک رمضان است و در سوره انسان هم آمده است: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَاهُ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ (ما قرآن را بر تو نازل کردیم). یک چیزی که باید خیلی دقت کنیم این است که خداوند متعال میفرماید ما قرآن را پایین آوردهایم: إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ (ما آن را در شب قدر نازل کردیم). قرآن را پایین آوردهایم یعنی کوچکش کردهایم، سادهاش کردهایم. نزول یعنی پایین آمدن؛ آن قرآنی که آن بالا است به این راحتی به دست ما نمیافتد (فِي لَوْحٍ مَّحْفُوظٍ در لوح محفوظ). این قرآنی که پایین آمد، میفرماید برای همه است. پس دو دسته قرآن داریم: اولیاء خدا قرآن را از بالا هم میتوانند بخوانند، اما ما قرآن را باید از پایین بخوانیم، چون میفرماید (نزلناه) ما پایین آوردهایم. حال برای چه کسی پایین آوردهاید؟ میخواستید بگذارید همان بالا باشد. میفرماید من پایین آوردهام که تو استفاده کنی. این که میفرماید إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ یا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ (ما ذکر را نازل کردیم)، برای چه پایین آوردهاید؟ برای که شما استفاده کنید. پس قرآن پایین آمده که ما از آن استفاده کنیم. واقعاً اگر این قرآن بخواهد واقعاً برای استفاده نباشد، لازم نبود پایین بیاورد؛ اصلاً باید همان بالا میماند. میفرماید نَزَّلْنَاهُ أَنْزَلْنَاهُ تَنْزِيلًا مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ (این تنزیلی است از پروردگار جهانیان). این پایین آمده است؛ قرآن دقیقه پیدا کرده.
| درنگ: نزول قرآن کریم، به معنای سادهسازی و دسترسیپذیری آن برای عموم، انسان را به استفاده مستقیم از معارف الهی دعوت میکند و در روانشناسی تربیتی، به عنوان فرآیندی برای رشد همگانی عمل مینماید. |
زیرعنوان: معرفت کرامت و اولیاء الهی از منظر قرآن کریم
در باب معرفت کرامت و در باب اولیاء الهی، وقتی با این قرآن قرب پیدا میکنند، خودشان را نزدیک میکنند و انس میگیرند با آن، قرآن هم نزدیک میشوند. میشود انسان روی زمین بنشیند آن قرآن را بخواند؛ میگویید قرآن علی، میگویید قرآن فاطمه(س) و بدون خواندن این قرآن از آنها خبری نیست. به عزیزان اهل علم عرض میکنم میشود با این قرآن بالا رفت، آن قرآن را خواند. این قرآن یک نردبانی است برای صعود به آن قرآن؛ بدون این قرآن هم نمیشود. اگر انسان خودش را به این قرآن نزدیک کند، به آن قرآن هم نزدیک میشود.
جمعبندی بخش دوم
نزول قرآن کریم، نمادی از مهربانی الهی برای دسترسی همگان به معارف آسمانی است. این بخش، بر نقش قرآن در تربیت و صعود معنوی تأکید کرد و نشان داد چگونه قرآن، همچون نردبانی استوار، انسان را به سوی کمال هدایت مینماید.
بخش سوم: اسامی و صفات قرآن کریم در روانشناسی شخصیت
اسماء قرآن هفتاد بار فقط قرآن آمده است، معرفه غیری معرفه؛ این یک اسمش است. اسم دیگرش قرآن کتاب است که هفتاد و پنجبار هم در قرآن از خودش به نام کتاب یاد کرده است (كِتَابٌ مُّبَارَكٌ کتاب مبارک، كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ کتابی که آیاتش محکم شده، كِتَابٌ مُّبِينٌ کتاب روشن). هفتادتا با هفتاد و پنجبار صد و چهل و پنج بار قرآن و کتاب آمده است. منتهی فرق قرآن با کتاب در این است که لفظ کتاب به کتابهای آسمانی دیگر هم اطلاق میشود، اما قرآن به آنها اطلاق نمیشود. این اسم دوم قرآن است.
در قرآن کریم صد و هفتاد و شش بار هم کتاب آمده است نسبت به چیزهای دیگر مثل (لوح محفوظ، کتاب العمل، کتابهای آسمانی دیگر یعنی صد و هفتاد و شش بار لفظ کتاب نسبت به غیر قرآن اطلاق شده است، صد و هفتاد و شش بار هفتاد و پنج بار میشود دویست و بیست و پنج بار لفظ کتاب در این کتاب آمده است. آن وقت آیا این درست است که ما به مردم التماس کنیم کتاب بخوانید؟ البته به نظر من مردم خوب کاری میکنند کتاب نمیخوانند، چون بناء نیست ما چیزی را از شما پنهان کنیم، چون خیلی از کتابها ارزش خواندن ندارد، عمر را تلف میکند. این که میگویید هر کتابی یک بار خواندنش عیبی ندارد، حرف غلطی است. مگر من عمرم را از سر جوی آب پیدا کردم که هر کتابی را یک بار بخوانم؟ خرفتی میآورد کتابهای زیادی خواند و کتابهای بیمورد خواندن و متاسفانه میگویند مردم ما کتاب نمیخوانند. من میگویم از هوششان است که کتاب نمیخوانند، چون خیلی هوش دارد، میخواند میبیند همش تکراری، همش همان مطالب، چند آیه و چند حدیث عربی را هم آوردهاند، نمیدانم چه چیز میخواهد بگوید، منتهی جرأت نمیکند بگوید این کتاب بدرد نمیخورد. پس ببینید در رسانههای گروهی و در تلویزیون میگویند مردم چرا پیشرفته نیستند، کتاب نمیخوانند؛ چرا این مردم عقب مانده هستند، کتاب نمیخوانند و میبیند شما بیشتر از ما تلویزیون نگاه میکنید، ما وقتمان خیلی کمتر است. میگویید چرا کتاب نمیخوانید، باید متمدن باشید، کتاب بخوانید. بنده عرض میکنم ملت ما از سر فهم کتاب نمیخوانند. چی این کتاب که شما چاپ میکنید، معلوم نیست سرته آن چی است، از چی دارید صحبت میکنید. لذا خیلی از این کتابهای که مردم میخرند، یک ورق میزنند، میگذارند در کتابخانهشان. بین و بین الله چندتا کتاب خریدهاید که همش را خوانده باشید؟ مثل غذایی است، چهارتا لقمه که میخورد، دلش را میزند؛ مثل این که این برنج نپخته است، خوب دم نکشیده یا مزه ندارد یا طعم ندارد، نمیخورد. اگر داشته باشد که همه آن را میخورد.
ملت ما یک ملت باشعوری است؛ کتابهای ما خیلی از آنها ارزش خواندن ندارد؛ مردم فهمشان زیاد است، نمیخوانند. خیلیها هم میخرند، عکسهایش را نگاه میکنند، چند ورق نگاه میکنند. بعضی از کتابها ریاضت میخواهد که دو سه تا خط آن را بخوانید، یعنی مثل آن که اعمال شاقه است. ملت ما خیلی ملت باهوشی هستند واقعاً، ولی متأسفانه آمدهاند مشکلات خودشان را سر ما گذاشتهاند، مثل آن میماند یک معلمی خوب نمیتواند درس بدهد، همش میگوید تو نمیفهمی. از کجا معلوم که من نمیفهمم، شاید درس دادن شما اشکال دارد. ما غافل هستیم از فهم این ملت؛ مردم ما خیلی شعورمند هستند. یکی از شعورهایشان این است که کتاب نمیخوانند یا کم میخوانند. این سخن ما غیر از سخنان دیگران است و واقعاً هم همینطور است؛ چه بخوانند، همش تکراری. این کتابها را بردارید، منابعی که مینویسند، یک کتاب نوشته چهل صفحه یا شصت صفحه، دویست منبع دارد، از هر آب انبار و حوضی یک تکه برداشته اینجا نوشته. حال چی از این کتاب مال شماست؟ شما که همش منابع مینویسید، اگر این منابع را جمع کنید، بیشتر از این کتاب میشود، پس شما چی نوشتهاید در این کتاب؟ این که همش مال این آن است. میگوید من خواستهام باقیات صالحات باشد، کتاب چاپ کردم تا بعد از مردنم زنده باشم!! بسیاری از این کتابها اینطور است. حال ما یک قرآنی داریم که هفتاد و پنج بار میگوید کتاب، صد و هفتاد و شش بار آن طور میگوید کتاب، ۲۲۵ بار کتاب کتاب، لذا این کتاب را بخوانید.
مصلحت و دید من آن است که یاران همه کار بگذارند، رخ تورهی یاری گیرند. در روایات هم داریم دورهی آخر الزمان دورهی وانفسا است، گمراه میشوید، علیکم بالقران، میفرماید با قرآن نزدیک شوید اگر میخواهید گمراه نشوید، قرآن. حالا به شما جرأت نمیکنم عرض کنم، به حضرات اهل علم میگویم تفسیر هم نخوانید، قرآن بخوانید، قرآن قرآن، این کتاب ما قرآن است، بخوانید. این اسم قرآن است، هفتاد با هفتاد و پنج تا میشود صد و چهل وپنج بار.
| درنگ: تکرار لفظ “کتاب” در قرآن کریم، بر اهمیت مطالعه آن به عنوان منبع اصلی دانش و تربیت تأکید دارد و در روانشناسی شخصیت، به تقویت شعور و فهم انسانی کمک میکند. |
زیرعنوان: روانشناسی سیاسی و جداسازی در قرآن کریم
سه بار هم فرقان آمده است یعنی جداسازی. این جملهای که عرض میکنم خیلی دقت کنید؛ فقط میخواهیم شما خط قرآن را بشناسید که میگویید خط و ربط شما چهجوری است، ما میخواهیم خط قرآن را بشناسیم. هفتاد و پنج بار صد و چهل پنج بار از قرآن یعنی وحدت، جمع کردن آمده است؛ سه بار هم جداسازی آمده است، فرقان یعنی تفرقه، جداسازی. سه بار از جداسازی آمده، صد و چهل و پنج بار از بههم بستگی آمده، ولی ما همش از فرقان حرف میزنیم. میبینید چقدر خط بازی در میآید، شما از قرآن حرف بزنید. لذا ببینید ما گروه قرآن نداشتیم اما فرقان داشتیم. خدا نیامرزد آنها را، شهید مطهری را همینها به شهادت رساندند. اگر جامعه ما یک جامعه پیش رفتهای بود، همان روز که اسم را در آوردهاند که ما گروه فرقان هستیم، باید میفهمید که اینها انحراف دارند که از فرقان حرف میزنند و حال آنکه از قرآن میبایست سخن میگفت، چون قرآن اصلاً انحراف در آن نیست، انحراف ندارد، اما فرقان جداسازی است، لذا سهبار هم فرقان داریم.
پس ببینید جاذبه چقدر است؟ صد و چهل و پنج بار، دافعه چقدر است! سهبار، نسبت سه به صد و چهل و پنج چقدر است؟ اگر پنجاه بار به کسی گفتید عزیزم، یک بار حق دارید بگویید بنشین. اگر پنجاهبار به کسی محبت کردهاید، یک بار حق دارید به او تندی کنید. اگر پنجاه بار امر به معروف کردی، یک بار حق دارید نهی از منکر کنید، اما ما همش عصبانی هستیم. میگویید گروه فرقان، آخر ما همهمان گروه فرقان هستیم، همش تندی میکنید، عصبانی میشوید، گاهی جرات نمیکند کسی با کسی حرف بزند، زود عصبانی میشود. ما گروه قرآن هستیم نه فرقان، یعنی جمعسازی نه تفرقه و جداسازی.
پس قرآن کتاب فرقان اسامی قرآن است.
جمعبندی بخش سوم
اسامی و صفات قرآن کریم، همچون قرآن، کتاب و فرقان، نشاندهنده تعادل میان وحدت و جداسازی است. این بخش، بر نقش قرآن در روانشناسی شخصیت و سیاسی تأکید کرد و نشان داد چگونه قرآن، انسان را به سوی جمعسازی و محبت هدایت مینماید.
بخش چهارم: صفات سنگین قرآن کریم و مهربانی الهی
اسم چهارم کلام الله است که یک بار در قرآن آمده است. حال چرا؟ کلام الله یک قدر سنگینی است، کلام الله، یکبار بیشتر نیامده چون قرآن خیلی (یسرنا)، اگر بخواهد چهل بار کلام الله بیاید، نمیشود قرآن را بخوانید. حالا چرا یک بار آمده؟ من جرأت بکنم برای شما بگویم، خدا نمیخواهد وقتی قرآن میخوانید به تنفستان هم فشار بیاید. کلامالله یکبار آمده است ولی کتاب قرآن، فرقان، ولی کلام الله، خیلی سنگین است یعنی خدا اینقدر مهربان است که در حرف زدن ما هم مواظب بوده که ما سنگینمان نشود؟ بله.
اسم پنجم هم تنزیل است که شش بار آمده است، وحی هم دوبار آمد با این که همش وحی است اما دو بار آمده است. حالا قرآن چند اسم دارد، شش اسم روی هم این شش اسم که هفتاد و؟؟؟ قرآن هفتاد و پنج با کتاب میشود صد و چهل و پنج، سه بار فرقان، یک بار کلام الله، شش بار تنزیل، وحی دوبار، مجموعاً صد و پنجاه و هفت بار در قرآن کریم اسماء ششگانه قرآن آمده است. پس قرآن کریم شش اسم دارد: این شش اسم به ترتیب اول قرآن، دوم کتاب، سوم فرقان، چهارم کلام الله، پنجم تنزیل، ششم وحی، اسماء قرآن در قرآن. حال این اسماء قرآن است، بعد صفات قرآن چه است. انشاءالله یک مقدار کمی از صفات قرآن را بیان میکنیم ببینیم خط و ربط قرآن چه است. ما عرض میکنیم متاسفانه قرآن غریب است. در تلویزیون یک آقایی از قرآن صحبت میکرد، تعجب کردم، تعجب کردهام که از روایات در مورد قرآن میگفت و حال آنکه قرآن از قرآن برایم بگو.
اصلاً نمیتواند از قرآن سخنی بگوید، قرآن هم که میخواهد بگوید حدیث میآورد، میگوید من حدیث را باید از قرآن اطمینان پیدا کنم. اگر ما به قرآن اطمینان پیدا نکنیم، حدیث را چگونه قبول کنیم؟ قرآن سند حدیث است. ما باید با قرآن آشنا باشیم تا با سنت و با معصومین و با ائمه معصومین(علیهمالسلام) آشنا شویم و حدیث یاد بگیریم. اصل از اینجا باید وارد شویم، همان سخن رسول الله(ص) که فرمود ترکم فیکم ثقلین، اول کتاب الله بعد و عترتی، اول از کتاب صحبت بکند.
خداوند را قسم میدهیم به قرآن کریم، هرچه بیشتر انس ما، قرب، مهر ما، علاقه و محبت ما، دوستی ما را با قرآن بیشتر بفرماید.
| درنگ: مهربانی الهی در اسامی قرآن کریم، همچون کلام الله که تنها یک بار آمده، نشاندهنده توجه به ظرفیت انسانی است و در روانشناسی دینی، به تقویت رابطه عاطفی با خدا کمک میکند. |
زیرعنوان: معرفت نفس و شخصیت قرآن کریم
سخنمان در مورد قرآن کریم این شد که در ابتدا اسمهای چند از قرآن را دنبال کردهایم یعنی خود قرآن میگوید اسمهای من این است. ما میخواهیم قرآن را بشناسیم آن هم از زبان خود قرآن. شما یک وقت میخواهید تحقیق کنید برای تحقیق کسی را پیدا میکنید که این کلمه و این موضوع چه است؟ قرآن میفرماید نمیخواهید این کار را بکنید، من خودم خودم را معرفی میکنم، حاجت نیست کسی از من سخن بگوید، خود از خودم آنچه میخواهید نسبت به اسم و مسمی بیان میکنم.
نسبت به اسم سخنمان این بود که این اسماء شش گانه است اما نسبت به اوصاف قرآن، یعنی از قرآن سوالمان این است شما چه خط و ربطی دارید، اصلاً شما چه کسی هستید؟ چه صفات و خصوصیاتی دارید؟ وقتی میگویم قرآن چه اسمائی باید در ذهنم بیاید و چه خصوصیات صفاتی را باید از قرآن بدانم؟
اگر این بحث را بخواهیم به تمام آیات قرآن دنبال کنیم خیلی فراوان است یعنی نمیتوانیم به چهل پنجاه شصت هفتاد، صد، صفت از قرآن برای خود قرآن بیاوریم. حالا یک مقدار بهطور خلاصه این بحثها را بیان میکنیم که شما خسته نشوید، والا همین صفات فراز از قرآن بیش از شش ماه و یک سال بیانش کار دارد که خود قرآن میگوید این هستم. حالا دیدهاید صحبت میکنند روایت بیاوریم حدیث بیاوریم ببینیم قرآن چه است، مگر خود قرآن نمیتواند خودش را معرفی کند؟ شما روایت و حدیث میآورید. خود قرآن خودش را معرفی میکند که من عاجز نیستم خودم را بیان کنم.
خودش را که بیان میکند یک چنین صفاتی را دنبال میکند. عرض کردم فقط به خلاصه و اشاره این مقدار که ما دریابیم که نه ما عاجز از فهم قرآن هستیم و نه قرآن عاجز از بیان خودش است. به قول قدیم میگفتند آدم زنده دیگر وکیل وصی نمیخواهد. قرآن میگوید من خودم زنده هستم و خودم را بیان میکنم، حاجت به هیچ کسی در بیان و معرفی خودم ندارم. حالا چه صفاتی را شما دارید، خط و ربطش چه است.
جمعبندی بخش چهارم
صفات قرآن کریم، از کلام الله تا تنزیل، نشاندهنده عمق مهربانی الهی است. این بخش، بر نقش قرآن در معرفت نفس و شخصیتسازی تأکید کرد و قرآن را به عنوان منبع زنده معرفی نمود.
بخش پنجم: صفات برتر قرآن کریم در روانشناسی شخصیت و تربیتی
جناب قرآن میفرماید من (احسن الحدیث) هستم، بهترین و نیکوترین پدیده هستم. احسن الحدیث یعنی پدیده احسن یعنی بهترین، بهترین پدیدهی عالم بشریت هستم. در قبل عرض کردهایم خداوند یک کتاب نوشته آن هم قرآن است، تورات زبور، انجیل، صحف، اینها همه چکنویس بوده است، یک پاکنویس خداوند متعال داشته است آن هم قرآن است (احسن الحدیث) نیکوترین پدیده عالم بشریت قرآن است. حدیث نه به معنی قول نقل بلکه حدیث یعنی پدیده حدث، حادثه، حادثه یعنی پدیده احسن یعنی نیکو شایسته بهترین، بهترین پدیده عالم بشریت قرآن است، حال شما اگر قبول ندارید یک بهتر از قرآن بیاورید، نداریم.
ثقل الله الاکبر، که در کنار قرآن مثل امیرمؤمنان مثل ائمه معصومین(علیهمالسلام) مثل اولیاء کملین اینها ثقل الله الصغر هستند، ترک فیکم ثقلین، ثقل اصغر تازه میشود علی(ع)، ثقل اکبر قرآن است، پس بهترین پدیده عالم بشریت قرآن است، میگوید من اینطور موجودی هستم.
| درنگ: قرآن کریم به عنوان احسن الحدیث، بهترین پدیده بشریت، در روانشناسی شخصیت، الگویی برای کمال و تعالی ارائه میدهد. |
زیرعنوان: تنوع و جامعیت قرآن کریم
دیگر از صفات قرآن (کتاباً متشابها) من یک کتاب هستم اما متشابه هستم. متشابه یعنی متنوع هستم. علما ما وقتی متشابه را معنی میکنند میگویند یعنی آن چیزهایی که نمیفهمیم، آن چیزهایی که نمیفهمیم میگویند آیا متشابهات مااصلاً اینطور نمیگوییم بلکه متشابه یعنی متنوع. شما دیدهاید یکی از خصوصیات اهل بیت همین است که هرچه برای مومنان در بهشت میآورند (وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا و با چیزهای همانند آن آورده شوند). میگوید این را خوردم اما دست میگذارد میبیند او نیست، سیب را میبیند میگوید سیب را دیدهام، دست میگذارد میبیند از آن نیست، گلابی خوردهام، دست میگذارد میبیند آن نیست، هم گلابی است هم نیست (وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا). حالا اگر شما در همه کتابهای تفسیر در همه قرآن در همه حوزه دنبال کنید، متشابه را اینطور معنی نمیکنند. این که حالا عرض میکنم فقط به خلاصه دنبال میکنیم و??? اینها باز بشود.
پس وقتی گفته میشود آیات متشابهات یعنی آیات متنوع و گوناگون نه آیات مجمل یعنی آنهایی که معنی آن معلوم نیست، معناهایش را نمیدانیم. اگر معناهایش را ندانیم چه بدرد ما میخورد؟ پس میفرماید من کتاب متشابه هستم یعنی متنوع هستم یکجور نیستم در مقابل کتابهای دیگر. یک وقت کتاب کتاب ریاضی است در آن فیزیک کم گیر میآید یا این کتاب ادبیات است عربی در آن کم پیدا میشود، این تاریخ است زیستشناسی در آن کم پیدا میشود، گاهی پیدا میشود.
قرآن میفرماید من متشابه هستم، من متنوع هستم (لَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ هیچ تر و خشکی نیست مگر اینکه در کتابی روشن است). من همه چیز دارم، حال چه میخواهید بگویید که میگوید متشابه هستم یعنی من را که اصلاً دارید، حاجت به هیچ چیز ندارید، اصلاً احتیاج به کتاب دیگر ندارید، من متنوع هستم، همه چیز دارم، هرچه شما لازم دارید من دارم.
جمعبندی بخش پنجم
صفات برتر قرآن کریم، از احسن الحدیث تا متشابه، بر جامعیت و تنوع آن تأکید دارد. این بخش، نقش قرآن در روانشناسی شخصیت و تربیتی را برجسته ساخت و آن را به عنوان منبع کامل معرفی کرد.
بخش ششم: قرآن کریم به عنوان برهان و نور در روانشناسی نظام حقوقی و خواب
دیگر آنکه میفرماید من برهان هستم، دلیل هستم (قَدْ جَاءَكُمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّكُمْ برهانی از پروردگارتان برای شما آمده است). من یک دلیل هستم از جانب پروردگار برای شما، برهان هستم. برهان یعنی روز قیامت خداوند متعال با من شما را محاکمه میکند، میگوید این دلیل من را چه کردهاید (قَدْ جَاءَكُمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّكُمْ). برهان یعنی سند محکم از جانب خدا برای شما، روز قیامت خداوند متعال ما را با قرآن محاکمه میکند، پس کتاب حقوق است، کتاب قانون است، کتاب دلیل است، سند است.
میفرماید (وَأَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُّبِينًا و نوری روشنگر بر شما نازل کردیم). من نور هستم، روشن هستم، ظلمت و تاریکی ندارم (بشری) بشارت هستم. حالا این اسمها را که میخوانیم ببینید قرآن در انسان آیا باید عشق صفا و صمیمیت را زنده کند یا سختی دگم خشکی باید بیافریند؟
قرآن خودش را که معرفی میکند ببینیم ما را روی کدام خواب بخوباند، هر چیزی یک خوابی دارد، این فرشها خواب دارند، قرآن هم خواب دارد. ببینم ما را روی چه نوایی بخواباند.
| درنگ: قرآن کریم به عنوان برهان و نور، در روانشناسی حقوقی و خواب، انسان را به سوی روشنایی و عدالت هدایت میکند. |
زیرعنوان: بشارت و هدایت قرآن کریم
لذا قرآن میفرماید من نور هستم، حال میخواهیم ببینیم قرآن ما را روی چه خوابی میخواباند، نشاط صفا، سرور، صمیمیت، معرفت، محبت، عشق یا سختی، سفتی، دگمی، گنگی، کندی، خماری، خمودی، کهنگی، تاریکی؟
میفرماید نور هستم، من بشارت هستم، بشارت میدهم، نمیخواهم شما را بترسانم. متأسفانه یک مشکلی که در مسلمانان افتاده است و این هم بر اساس مربیان ناشی ما بوده است که خدا نکند مربی ناشی باشد، آنها آمده ما را از خدا بترسانند، جهنم هیزم چوب نیمسوخته کتک با اینطور توصیفی، من از خدا وحشت میکنم. اسم خدا را که میآورید تا میگویید خدا به یاد جهنم میافتم، تا میگویید خدا یاد عذاب کتک میافتم. میگفت، در کف شیر نر خون خواری غير تسليم رضا كى چارهاى. من از ترس میگویم خدا، چون آنقدر تو آتش جهنم گفتی، دیگر اسم خدا که میگوییم من میترسم و حال آنکه اینطور نیست، بلکه خدا عشق است، صفا است، نو است، سرور است، محبت است، جمال است، زیبایی است، وقار است، کمال است، درستی است.
اگر ما بجای آنکه مردم را بترسانیم به خدا عاشق میکردهایم، لازم نبود چوب اینها به رخ مردم بکشیم. این مردمی که به دنبال یک گوشه چشم تا پشت بام میدوند، جمال حق را به این معرفتی رها میکنند؟ ولی ما ترسانیدهمشان، خدا نکند کسی بترسد از یک کسی دیگر نمیتواند دوستش داشته باشد.
جمعبندی بخش ششم
قرآن کریم، با صفاتی چون برهان و نور، انسان را از تاریکی به روشنایی هدایت میکند. این بخش، بر بشارت و عشق الهی تأکید کرد و نقش قرآن در روانشناسی دینی را برجسته ساخت.
بخش هفتم: خانواده و دین در پرتو قرآن کریم
ببینید در خانوادهها هم همینطور است، اگر دیدهاید زن و بچه از شما میترسند، دروغ میگوید دوست دارند، اصلاً دوست ندارند. حال اگر میگوید عزیز جونم اینها همه زوری هست، بروید از خانمها سوال کنید، از بچهها سوال کنید، میگوید به حضرت عباس نه. روانشناس این را میگوید، اگر کسی از کسی ترسید دیگر دوستش ندارد. خوب شما که مثل میرزا قشم شم میروید خانه، دست روی زنگ میگذارید، بدن این زن و بچه میلرزد، چطور میتوانند تو را دوست داشته باشد.
خدای که هزار بار در هزار بار جهنم به رخ من کشیده، آتش آن هم هفت طبقه، هر طبقهای هم اینطور آنطور است، دیگر من این خدا را چطور میتوانم دوست داشته باشم. حالا چارهای ندارم میگویم خدا، نماز هم که میخوانم میگویم خدا ترس از جهنم ما را به بهشت ببری، الله اکبر.
یکی از مشکلات امروز جهان که اسلام رشد نکرد و جوانها در این مملکت از اسلام دارند کناره میگیرند، مال زور است. عشق همه را زنده میکند، خدا عشق است، قرآن عشق است (بشری) میگوید من بشارت هستم، من که نمیخواهم تو را بترسانم. این قرآن که دارد خودش را معرفی میکند ببینید جهنم از آن در میآید یا نمیآید. قرآن صادق است، ما هم اعتقاد داریم، خودش میگوید من دارم خودم را تعریف میکنم، من (بشری) من بهبه هستم، من بشارت هستم، من ترس لولو، خوف از این حرفها نیستم که تو خیال کنی. من نورم، روشنم، بشارتم و (تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ تبيانی برای هر چیز). من بیانم، هدایتم، رحمتم، اینها از صفات قرآن است. اگر یک ماه برایتان بشمارم تمام نمیشود، حالا بهطوری جمع میکنیم که خدای نکرده خسته نشوید شما.
| درنگ: ترس از خدا، مانع محبت حقیقی است و قرآن کریم با تأکید بر بشارت، عشق و محبت را در روابط خانوادگی و دینی تقویت میکند. |
زیرعنوان: بشیر و بشرى در قرآن کریم
بعد میفرماید من بشیرم، بشری با بشیر، خیلی فرق میکند. وقتی میگوید بشیر یعنی از تو دارم بشارت میدهم، وقتی میگوید بشری یعنی برای همه دارم بشارت میدهم یعنی هم به تو هم به همه بشارت میدهم. حال بشارت میدهد.
جمعبندی بخش هفتم
در پرتو قرآن کریم، روابط خانوادگی و دینی بر پایه عشق و بشارت استوار میشود. این بخش، بر ضرورت جایگزینی ترس با محبت تأکید کرد.
بخش هشتم: محکمبودن و تفصیل قرآن کریم در روانشناسی زبان و رفتاری
بعد میفرماید (فُصِّلَتْ آيَاتُهُ آیاتش تفصیل یافته)، روشن هم هستم (أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ آیاتش محکم شده). فصلت آیاته یعنی مفصل هستم، (احکمت آیاته) یعنی محکم هستم. من سخنانم همه محکم است، شول شوِلی سخن نمیگویم (فصلت و احکمت). چقدر خوب است انسان با یک موجود محکمی در ارتباط باشد.
شما ببینید در خانوادهها یک مردی که وقار داشته باشد، یک مردی که ستوت داشته باشد، این زن بچهها احساس آرامش میکنند. وقتی این مرد درخانه است دیگر نمیترسند، چون نگاه به این مرد خانه که میکنند، انگار مردی از سر رویش میریزد، دیگر نمیترسند. خدا نکند در یک خانهای مرد شول شولی باشد، شب که میشود این زن بچه میترسد، میگویند اگر کسی از دیوار با ادبیاتی این کاری از??? نمیآید. یکی میخواهد مواظب خودش باشد. در بمب باران یک بند خدایی میگفت تا بمب باران میخواهد بشود، ما در آقا مصطفی میآید پاهایم من را میگیرد نلرزد. این مردی که پایش را باید بگیرد که نلرزد، دیگران چگونه به این تکیه کنند؟!
لذا اگر در یک خانهای مرد باشد، صلابت داشته باشد اما لولو هم نباشد، مرد باشد اما قلدر نباشد، این زن بچه خیلی احساس آرامش میکنند. خیلی تهمت بزرگی است اما وای بحال آن موقعی که یک مردی زورهایش را میبرد درخانه، بیرون که میآید هیچ کسی توجه به او ندارد، درخانه که میرود انگار میرزاقشم شم است، همه پهلوانی را میبرد برای زن و بچهاش، انگار بیرون هیچ محلی ندارد، همه چکهایش را میخواهد در خانه وصول کند، وای بحال آن زن و بچه واقعاً خیلی مکافات است.
| درنگ: محکمبودن و تفصیل قرآن کریم، در روانشناسی زبان و رفتاری، انسان را به سوی استواری و وضوح هدایت میکند. |
زیرعنوان: متشابه و مجمل در قرآن کریم
حالا قرآن میگوید خیال نکنید شول هستم، من محکم هستم، به من تکیه کن، روی من حساب کن (احکمت آیاته، فصلت آیاته) هم مفصل هستم هم محکم هستم. پس این آقایانی که میگویند آیات متشابه یعنی آیات مجمل، قرآن میگوید فصلت آیاته، بر اساس سخن ما دیگر اصلاً مشکل پیدا نمیشود اما روی سخن آن حضرات باید بیایند بگویند فصلت آیاته یعنی یک تعداد از آیات متشابهاً یک تعداد دیگر از آیات یعنی دو دست بکنند آیات را. فصلت هم یعنی مفصل سخنی میگویم، گنگ دربسته تو جیبی پشت پردهای زیر زمین ندارند، همه سخنانم آشکار است، پوست کنده و عریان است سخن میکنیم. تفصیل فصلت آیاته یعنی به تفصیل سخنانم را میگویم.
شما ملاحظه کنید ما نسبت به قیامت دوهزار آیه داریم و این خیلی مفصل است، حدود شش هزار مقدار آیه در قرآن داریم، شش هزار آیه؟ خیلی مفصل است، اگر ما با شش هزار آیه کارمان درست نشود یا شش میلیارد آیه هم کارمان درست نمیشود. این نیست که خیال شود آقا امام زمان(عج) که میآید یک قرآن دیگر میآورد، یک چندتا آیه اضافه میکند، نه اینها نیست، بلکه همین آیات را درست معنی میکند، الان دریافت اینها را مشکل داریم، آن موقع مشکل برطرف میشود.
جمعبندی بخش هشتم
قرآن کریم با محکمبودن و تفصیل، الگویی برای استواری در رفتار و زبان ارائه میدهد. این بخش، بر جامعیت قرآن در حل مسائل تأکید کرد.
بخش نهم: بصائر و بلاغ قرآن کریم در روانشناسی رشد
میفرماید من بصائر هستم، من چشم گوش تو را باز میکنم. چقدر خوب است یک معلم چشم گوش انسان را باز کند، همش انسان یکجا نبندد، آزاد بصیرت??? آزادی. میفرماید من تو را آزاد میکنم (بَصَائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ بصیرتهایی از پروردگارتان). من چشم گوش تو را باز میکنم (قَدْ جَاءَكُمْ بَصَائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ). از جانب خدا من برای تو بصیرت میآورم، حال برای ما میآوری یا برای پیامبر؟ این قرآن برای پیامبر نازل شده است یا برای ما؟ میفرماید برای شما نازل شده است، پس پیامبر چی؟ پاسخ این است که او واسطه در فیض بوده و الا قرآن برای پیامبر تنها نازل نشده است بلکه برای همه نازل شده است. الان در یک محل یا در یک مغازه این جنسهای که میآورند برای یک نفر که نمیآورند، برای همه میآورند، منتهی آن آقا میرود سهمیه میگیرد، این آقا میآید توزیع میکند، خودش هم بر میدارد ولی این اجناس این نان این آرد این گندم برای نانوا نیست، برای همه است. میفرماید (قَدْ جَاءَكُمْ) برای شما (بَصَائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ) از جانب خدا برای شما من بصیرت آوردهام، آن هم بصائر یعنی همهجور چشم و گوش شما را باز میکنم. اگر ما به قرآن آشنا بودهایم، باز چشم گوشمان باز بود، ما الان چشم گوشمان بسته است، ما خیلی چیزها را نمیدانیم، چشم گوش ما بسته است. باورش کنید اگر چشم و گوش ما باز بود، کلاه سرمان نمیرفت. نگاه کنید روی چندبار یا سالی چندبار کلاه سرتان میرود. میگفت من سالی دوبار اشتباه میکنم، مکافاتش را دوازده ماه پس میدهم (بَصَائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ). قرآن کریم یک نورانیت و صفایی دارد که اگر انسان به آن نزدیک بشود، دیگر کلاه سرش نمیرود. لذا در روایات است که در دوره آخر زمان، علیکم بالقران، بروید با قرآن آشنا شوید وگرنه مشکل دارید.
| درنگ: بصائر قرآن کریم، چشم و گوش انسان را به سوی رشد و آگاهی باز میکند و در روانشناسی رشد، از گمراهی جلوگیری مینماید. |
زیرعنوان: بلاغ و پختگی در قرآن کریم
میفرماید من بلاغ هستم. بلاغ یعنی چه؟ بلوغ یعنی من میرسانم سخنانم را. بالغ یعنی رسیده به بچهها که دورانی را میگذرانند میگویند بالغ شده است، بلغ، بلَغَ به چه چیز؟ رسیده به نطفه، کان من نطفه، اول نطفه بود الان که بالغ شده است به نطفه رسیده است یعنی اول نطفه بود الان نطفه میبیند، بلغ یعنی به خودش رسید. قرآن میگوید من بلاغم هستم، بلوغ هستم، میرسم به تو، میرسم تو را میرسانم، میپزم تو را. پس اگر ما در دیگ قرآن نرویم، پشت ظرف غذا پخته نمیشود، غذا را باید در طرف در دیگ بریزید روی حرارت بگذارید تا پخته بشود. اگر جامعه ما یک جامعه قرآنی بود، ما رسیده میشدهایم. میفرماید من بلاغ هستم (هَٰذَا بَلَاغٌ لِّلنَّاسِ این ابلاغی است برای مردم). الله اکبر از این قرآن اصلاً نمیشود خیلی نزدیک شوید. قرآن نمیگوید بلاغ للمومنین بلکه بلاغ للناس یعنی من هم کافر را میرسانم هم مومن را میرسانم، هم سالم را میرسانم هم ناسالم را میرسانم. اگر قرآن نباشد کفار هم نمیرسند، پخته نمیشوند. میفرماید من میرسانمشان، من همه را میپزم، پس اگر کسی ناپخته ماند، معلوم است که در تیررس قرآن قرار نگرفته است، امان از قرآن.
جمعبندی بخش نهم
قرآن کریم با بصائر و بلاغ، انسان را به پختگی و رشد میرساند. این بخش، بر نقش قرآن در جلوگیری از گمراهی تأکید کرد.
بخش دهم: موعظه و حبل الله در روانشناسی اجتماعی و تربیتی
میفرماید (بَيَانٌ لِّلنَّاسِ بیانی برای مردم). من بیان هستم یعنی سخنانم را میگویم، پنهان نمیکنم. من (مَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ موعظهای برای پرهیزگاران). قرآن یک کتاب روانشناسی، علمی فنی است، یک کتاب تنها برای ثواب برای خواندن نیست.
به بیان و بلوغ که میرسد میگوید للناس، به موعظه که میرسد میگوید للموتقین، چون میگوید مردم شاید گوش به سخنان من ندهد اما مومن به سخنانم گوش میدهد (مَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ). من خوبها را موعظه میکنم اما همه را میرسانم، مومنین را موعظه میکنم اما همه را میپزم. پختن غیر از موعظه است چرا؟ چون کسی را موعظه میکنید که گوش میکند اما کسی که گوش نمیکند موعظه ندارد، برای چه چیز موعظه کنید او را. موعظه یعنی??? عزیزم جونم است و او هم حرف را بدون دلیل از شما قبول کند اما بیان و بلاغ یعنی با سند، چرا قبول کنم؟ میگوید چرایش را هم برایت میگویم. موعظه جایی است که از کسی سند نمیخواهد. امروز یک حادثهای که در جامعه ما افتاده است و این هم از این عنایات این انقلاب بزرگ شیعی بوده است این است که مردم ما امروز خیلی دنبال موعظه نیستند، میگوید موعظه پیشکش، من خودم موعظه میکنم، دلیل شما کجا است، سند شما چه است. امروز واقعاً خیلی خوب شده است یعنی چه شما همینطور بیدلیل میخواهید به من چیزی و سخن بگویید، بلاغ بیان مبین، نور، بلوغ، لذا موعظه خیلی کمتر از بلاغ بیان است.
| درنگ: موعظه قرآن کریم برای پرهیزگاران، و بیان آن برای همه مردم، در روانشناسی اجتماعی، تعادل میان هدایت و پختگی ایجاد میکند. |
زیرعنوان: حبل الله و رابطه با خدا
میفرماید من طناب خدا هستم (وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ و به ریسمان خدا چنگ زنید). من طناب خدا هستم یعنی چه که من قرآن طناب خدا هستم. این که میفرماید من قرآن طناب خدا هستم یعنی من رابطه بین تو و خدا هستم. الان وقتی در چاهی آب است، بخواهید به آب برسید، ظرف هم داشته باشید، این طناب شما را به آب میرساند. در اینجا این طناب نه چیز پشم و نخی بلکه طناب یعنی رابط. میگوید من بین تو و خدای تو رابطه هستم، سخنان او را برای تو نقل میکنم، نظرش را نقل میکنم. پس وقتی میگوییم قرآن چنین است چنان است یعنی خدا هم چنین و چنان است. این رابطه او است.
پس هرچه قرآن میگوید خدا هم همان است. اسماء قرآن صفات قرآن آن صفات الهی هم هست. حال چه رابطهای غیر از قرآن کریم میتواند انسان برای خدای خودش داشته باشد، حتی پیغمبراکرم(ص) بواسطه قرآن است، وحی است (إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ این نیست مگر وحیی که وحی میشود). من هرچه وحی است به شما میگویم یعنی.
جمعبندی بخش دهم
قرآن کریم به عنوان حبل الله، رابطه انسان با خدا را استوار میسازد. این بخش، بر موعظه و بیان در تربیت اجتماعی تأکید کرد.
بخش یازدهم: حکمت بالغه و ذکر مبارك در روانشناسی محیطی و سلامت
قرآن میفرماید (حِكْمَةٌ بَالِغَةٌ حکمت رسیده). آنجا گفتیم بلوغ است، آنجا گفتیم محکم است، اینجا میگوید حکمت بالغه یعنی محکمهای رسیدهاش. در میوهها ببینید، ببینیم میوه قرآن با میوه ما چه فرقی دارد. این میوههای ما وقتی میرسند شول میشوند مثل زردآلو یا گلابی. چرا کال میچینند؟ میگوید رسیده بشود تا بخواهم بچینم میگندد و قابل مصرف نیست، لذا کال میچیند، کالش هم که بدرد خوردن نمیخورد. پس بگذارید برسد، برسد هم که میگندد و قابل خوردن نیست، حال که اینطور است پس مشکل دارد. این میوههای باغ شما چرا مشکل دارد؟ این میخواهد زردآلو اینجا را ببرد آن لنگه دنیا، مشکل پیدا میکند. از نظر زیست محیطی هر میوه باید در همان منطقه مصرف بشود، در منطقه دیگر ممکن است مضر باشد. میبیند زود پیری زود میری پیدا کردهایم و عمرمان کوتاه شده است. شما خودتان را خودمان را نگاه میکنیم، من که خودم را نمیبینم، شما میبینید، من هم شما را میبینم، به سن سال شما نمیخورد این قیافه، موها همه سفید. مگر شما چند سال دارید؟ یک مقدار مال همین غذاها است. شما غذاهای سردسیر را میخوردی گرم سیر را میخورید، از کجای لنگه دنیا برمیدارند میآورند اینجا مصرف میکنید، بیمار میشوید، مریض میشوید، سست میشوید. اینجا قم است، باید غذاهای فت و محکم خورده بشود اما همش برنج میخورد، نتیجه آن میشود که عمرش کوتاه میشود. برنج مال یک جای رطوبتی است، اینجا نباید زیاد برنج مصرف شود اما برنج زیاد مصرف میکند، میبینید هیکل، چوق یا خمشن، خیلی خوب میشود اما هیچ بنیهای ندارد، میخواهد بلند شود میگوید آخ، مال چه است، مال همین برنجهای است که خورده. اینجا قونوید باید خورده شود، میبینید دیگر پیدا نمیشوید، بیانصاف قونوید میخوری دیگر کم نمیتوانی داشته باشی، محکم نمیشوید، مشکل پیدا میکنید، بازو دیگر ستبر نمیشود. شما بروید تاریخ اجدادتان را بخوانید، سابق قمیها چقدر محکم بودهاند، کسی بازوهایشان را نمیتوانست بگیرد. اینجا با کاشان نزدیک بود ولی بازوها خیلی با هم متفاوت بوده، مال همین قونوید بوده که حالا ما بجایش هلو میخوریم، زردآلو میخوریم، آلبالو میخوریم، شفتالو میوریم. لذا میوه را باید رسیدهاش بخوریم، کالش ضرر دارد، گندیده آن هم ضرر دارد. حال چکار کنم که میوه رسیده بخورم، میگوید همان میوه خودت را بخور، میوه یخچالی سردخانهای شش ماهی این طرفی آن طرفی از نظر اقتصاد زندگی خوب است، فصل زمستان هم شما میوه میخورید اما نمیدانی که دارید عمر خودتان را کوتاه میکنید.
قرآن میگوید من همه میوه هایم هم رسیده است هم گندیده نیست و این خیلی حرف است. میفرماید (حکمت بالغه) یعنی هم محکم هستم هم رسیده هستم، کال نیستم گندیده هم نیستم. میوه کال و میوه گندیده خوردن ندارد.
باز میفرماید (هَٰذَا ذِكْرٌ مُّبَارَكٌ این ذکری مبارک است). من یک ذکر هستم یعنی توجه هستم، من مبارک هستم، من شفا هستم (شِفَاءٌ لِّمَا فِي الصُّدُورِ شفایی برای آنچه در سینههاست). دلها را شفا میدهم. متاسفانه الان در جامعهای، ما از قرآن استفاده نمیکنیم، میگوید من کتاب شفا هستم. حال چگونه شفا میدهید، مگر شما طبیب هستید؟ دارو هستید؟ میفرماید بله طبیب هستم، دارو هستم. پس چرا ما استفاده نمیکنیم؟ چون شما نمیدانید. الان یک مشکل عمده بشریت به هم ریختگی اعصاب است، عصبانیتها، بیخوابیها، کم خوابیها، نگرانیها، آفتها دارو هم ندارد. شما بروید پیش دکترهای روانشناس، غالباً خودشان مشکل روانی دارند، میگویند کوزهگر از کوزه شکسته آب میخورد، میگوید من اعصاب خیلی ضعیف است، اصلاً خوابم نمیبرد. یک چکش پلاستیکی دست گرفتند مثل صافکارها، منتهی صاف کارها گریس به آن میمالند، اینها گریس به آن نمیمالند، میزند سر زانو میگوید تکان خورد؟ خوب سر زانو هر چه بزنید تکان میخورد. مثل فالگیرهای سابق است که میگفت فالت فال است، مردنت امساله??? پارسال… خوب معلوم است هر کسی دوتا دوست دارد، دشمن دارد، گرفتاری دارد، بالاخره پریشانی دارد. فال گیر میگوید بله تو دوتا پریشانی مهم داشتی، یک مرضی هم در پیش رس است که پیش میرسد. لذا ما اصلاً روانشناسی نداریم، مشکل عمده چه است؟ دارو ندارند برای روانشناسی. طبیب باید دارو داشته باشد. الان دنیای روانشناسی حتی در کشورهای پیش رفته دارو ندارند، همین اقسام والیونها را دارند، الان همینها است. میگوید من روانم مشکل دارد، میگودی این را بخور، میافتی از جا تکان نمیخوری. سابق دیوانه که داشتیم زنجیری بودهاند با زنجیر میبستند آنها را، الان این والیونها کار آن زنجیرها را میکند، وقتی این قرصها را میخورد مثل نعش میافتد، نفس میکشد ولی زنده نیست، دیگر کسی را نمیزند، لذا لازم نیست دیوانهها را زنجیر کنیم، همین قرص را میدهیم برایشان میخورند میافتند. سابقها در ایران در تیمارستانها حتی دیوانههای زنجیری داشتیم، الان دیگر نداریم.
در تیمارستان که میروید کسی را زنجیر نمیکنند بلکه والیون برایش میدهند میخورد، این همین خودش زنجیر است مثل نعش میافتد. یک آمپول میزنند به او چهل و هشت ساعت خمار است، لذا دیوانهها را زنجیر نمیکنند، قرص برایشان میدهند. اینهای هم که اعصابشان خرد است میروند دکتر، من نمیگویم نروید ولی میگویم نروید چون میروید بیشتر مریض میشوید، برای چه بروید؟
یک چک میزنند به پایت میگویند تکان خورد، مسلم است که تکان میخورد، میگوید راست نگهدار ببین تکان میخورد؟ مسلم است که تکان میخورد، باز آن صافکار یک مقدار گریس به آن چکش میمالد، این بیگریس میزند، حال وقتی زد میگوید بله شما اعصابت خراب است. هرچه هم نمیدانند میگویند مال اعصابتان است، میگویند پایم درد میکند میگوید اعصابت خراب است، سرم اینطور است میگوید اعصابت خراب است، هرجا ندانند میگویند اعصاب خراب است. راست هم میگوید اعصاب خراب، حال از کجا میگویی اعصابم خراب است، میگوید خراب است دیگر حالا خراب دارو؟ او هم میگوید این قرصها را بخور مثل نعش میافتی، شب که هیچ روز هم خواب هستی. حال این بگوید آقا من کار زندگی دارم، من بیچارهگی دارم، من زن و بچه دارم، من میخواهم زندگی کنم، بوابم که مشکل حل نمیشود؟ لذا دارو ندارند اما قرآن میگوید من دارم (شِفَاءٌ لِّمَا فِي الصُّدُورِ). مال اعصابت نیست مال دلت است، همش اعصاب اعصاب میکنند. قرآن میفرماید مشکل مال دلت است، مال اعصابت نیست. ببینید وقتی در یک مجلسی تمام چراغها روشن است، حال اگر برق ضعیف و قوی شد مال سیمها نیست، اعصاب همین سیمها است، این نیرو است که کم و زیاد میشود. اینجا برق خاموش میشود روشن میشود، شل میشود سفت میشود، نوسان پیدا میکند مال موتور است مال سیمها نیست اما او میگوید اعصابت خراب است یعنی سیمهایت خراب است و حال آنکه مال سیمها نیست. قرآن میفرماید (شفا لما فی الصدور) موتور شما اشکال دارد، نوسان برق نوسان نیرو (شفاء لما فی الصدور) میگوید من طبیب هستم دارم طبابت میکنم، میگویم سیمها همه سالم است، اعصابت هیچ اشکالی ندارد، موتور شما اشکال دارد اما ما از قرآن استفاده نمیکنیم. حالا که استفاده نمیکنیم مشکلمان هم حل نمیشود، من خدمت شما عرض میکنم و شما هم بشنوید تا دنیا دست به قرآن نگیرد مشکل بشر حل نمیشود اصلاً حل نمیشود. هزار سال الاف بودهایم هزار سال دیگر هم با شما صبر میکنیم لذا اصلاً مشکل دنیا بدون قرآن حل نمیشود. بیماریهای روانی اعصاب شکستگیهای روحی بیقرآن حل نمیشود اصلاً این، آنتی تز، همین تز، است. دارو این بیماری قرآن است. اگر این جمله را عرض میکنم نگران نشوید، قرآن دارد با بشر زورآزمایی میکند، میگوید نمیآیید دنبال من، نیا اگر توانستی مشکل را در جای حل کن، و دنیا نمیتواند. شما بروید دنیا اروپا کشورهای پیش رفته به قول شما آزاد و متمدن همه مشکل روانی دارند. هشتاد درصد بیماریهای روانی مال کشورهای پیش رفته است که همه چیز هم دارند، بیست درصد مشکلات روانی مال کشورهای عقبمانده است، پس پیش رفته بودن شفا نمیآورد. برای خفا طبیب میخواهد، دارو میخواهد و قرآن میگوید اصلاً مشکل شما مال اعصاب نیست، سیممها هیچ مشکل ندارد، دست نزن، موتور اشکال دارد (شفاء لما فی الصدور) میگوید تز من این است اما این همش چسبیده به سیمهای تو چک میزند سر زانوی تو لذا این کار دیگر از او ساخته نیست. شما بروید تمام اطباء روانشناسی را ببینید میگویند کاری از ما ساخته نیست، فقط این بیمار را کاری میکنیم به گونهای مداوا میکنیم که فقط زنجیر لازم نداشته باشد، این بیمار میزند میکشد عصابنی میشود حمله میکند، کاری میکند که از جایش تکان نخورد، معجزهاش این است که آدم را میت میکند، حال چکار کند. خوابش نمیبرد اعصاب او خرد است عصبانی است موجی است، بالاخره بروید دکتر یا نرود؟ برود فایده ندارد نرود هم فایده ندارد، برديد ميت ميكند نرودي اعصاب خراب است حال چكار كند؟ و به قرآن نزديك بشود مجبور است راه ديگرى نيست (لما فى الصدور، مىگويد اول بايد موتورت سرويس كرد. اگر انسان بتواند باور كند كه قرآن كتاب طب است، قرآن كتاب روانشناسى است، قرآن كتاب ادب و اخلاق است، كتاب عمل و اعتقادات است. اين نيست كه كتاب بر سر قبر اينطور چيزها باشد لذا مراجعه به قرآن نزديك شدن به قرآن مشكل ما خيلى حل مىشود.
اين است كه قرآن از خودش تعريف مىكند اين كه انسان خودش از خودش تعريف كند چون بالاخره، ادرع??? فى البيت، است خودش بهتر از همه خودش را مىشناسد، خداوند هم اينطور است خودش از خودش تعريف ميكند مىفرمايد (شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ خدا گواهی داد که نیست خدایی جز او). مىگويد من شهادت مىدهم كه من يكى هستم خودش شاهد است و خودش هم مدعى، قرآن مىگويد من كتاب هستم كه بى من زندگى ممكن نيست. خداوند متعال را قسم مىدهم به قرآن كريم ما به اين مقام برسيم كه بتوانيم قرآن را در دست بگيريم و از آن استفاده كنيم، شفا دلهاى ما باشد و قرآن طبيب جان ما گردد با ما دوست و با قرآن آشنا گرديم خدا را قسم مىدهيم بحق قرآن كريم در اين ماه مبارك رمضان هرچه بيشتر و بيشتر ما به قرآن نزديكى پيدا كنيم.
| درنگ: قرآن کریم به عنوان شفا برای دلها، مشکلات روانی را حل میکند و در روانشناسی سلامت، بر اولویت موتور (دل) بر سیمها (اعصاب) تأکید دارد. |
زیرعنوان: هدايت قرآن كريم و جهانشمولی آن
يك بيانى كه نسبت به حقيقت قران عنوان مىشود بايد به ان توجه داشته باشيد دربين كلمات و گفتهها گاهى در مساجد و حتى رسانههاى گروهى درماه رمضان خيلىها صحبت مىكنند مىگويند قران كتاب هدايت است يكى از اسماء قران هادى است و كتاب هدايت ولى هدايت يعنى چه يعنى مارابه راه راست هدايت مىكند خوب راه راست يعنى چه راه مسجد راه نماز و تنها همين كتاب هدايت است وقتى مىگوييد كتاب هدايت است يعنى كتاب علم و فن نيست و يا كتاب حرفه عدد لغت و نقش و نقاشى و هنرنمايى نيست ياهست اين كه مىگويند قران كتاب هدايت است و هدايت رامنحصر مىكنند به راه راست و راه خداو اينها اينان غافل از قران هستند اصلا شناخت قران براى انان ميسر نيست يك چيزى شنيدهاند ويا ازكتابى وجايى خواندهاند و تمام قران يك كتاب اكادميك است يعنى هم كتاب لغت و هم كتاب عمل است هم كتاب علم و هم كتاب هنر است هم كتاب زندگى و هم كتاب معرفت است هم كتاب عرفان و هم كتاب حكمت است و تنها كتابى است كه تمام زمينههاى معنوى اجتماعى علمى و سياسى فنى در قران است حالامانمى توانيم ازاين قران استفاده كنيم وشماطناب نداريد از اين چاه اب بكشيد ان حرف ديگرى است مشكل اين جاست كه وقتى مىگوييم قران يعنى يك كتاب كامل و جامع و اصل و همه جهات و حيثيات رادارد ياكتاب هدايت است يعنى همين نمازبخوان وريشت رانزن وروزه بگير ومسجد بياوهمين اين است كتاب قران براى نماز امده براى روزه و مسجد امده ياقران يك كتاب جامع و كامل و دستودالعمل زندگى درتمام امور حياتى انسان است اينى كه ما نسبت به قران اعتقاد داريم اين دومى است يعنى علمى فنى اختراع و اكتشافى زمينهاى و تحقيقى نيست در عالم كه در قران نباشد و يا از قران بهره برى نداشته باشيم و نتوانيم از ان استفاده كنيم لذا اوصاف قران كه الان داشتيم ديشب و امشب دنبال مىكنيم و همين مقدار نسبت به اوصاف قران پس باشد كه يك وقت خسته نشويد ببينيد اسمها متنوع است اين نيست كه قران فقط كتاب هدايت باشد خوب هدايت به چه هدايت به علم به هنر به زندگى سياست دنيا و اخرت هدايت است اما هدايت بسته دگم و خشك نيست هدايت باز است به تمام زمينههاى علمى و فنى هدايت راه دارد پس اين اسمها و صفاتى كه در قران مطرح مىشود مىبينيم قران را يك كتاب جامع كامل گسترده عظيم وسيع كه براى همه علوم و فنون لازم است و ضرورت دارد از كارهاى فنى و حرفهاى گرفته تا كارهاى علمى تجربى و تامسايل معرفتى فاسقى و تا عرفان و زمينههاى معنوى و ربوبى و الهى والى السماء مااگر قران راباز كنيم همين امروز كه دنيا دنياى علم است امروزكه دنيا در علوم تجربى بسيار پيشرفته است و كواكب و افلاك و تطام كيهانى رادارد محاصره مىكند در قران مطالبى است كه در عالم هنوز زمينههاى ان روشن نيست يك كتاب هدايت است يعنى كتاب مسجد است ؟كتاب زندگى و علمى براى تمام رشتهها و علوم و فنون اين كتاب دستورالعمل دارد و عنوان و صفت دارد حال ببينيد اين اوصافى كه دارد از قران ياد مىكند اينها اين نيست كه ما خيال كنيم قران يك كتاب مذهبى است تنها يك كتاب دينى است براى علماو مومنين و مسجد و اينها فقط خوب است نه اين طور نيست بلكه قران يك كتاب بازو گسترده براى تمام زمينههاى علمى و معرفتى و تجربى لازم است.
همين طور نسبت به اسما قران مىفرمايد كه و كذلك اوصينا اليك روحا من امرنا قران روح است يعنى چه روح است يعنى زنده و متحرك است وجامد نيست كاغذو مركب نيست قران حيات دارد حركت و ظهورو بروز دارد قران روح دارد خيلى سنگين است واقعاشما وقتى مىخواهيد بگوييد قران روح دارد مىدانيد معناى ان چه است يعنى تنفس مىكند ولى نه مثل ما بلكه يك چيزى بالاتر از ما اين كه مىگوييم ظهورات قران تجليات بالفعل است يعنى لحظه به لحظه ظهورات قران متفاوت است برداشتها متفاوت است و وقتى گفته مىشود قران روح دارد يعنى دائمالنزول است نازل مىشود نازل مىشود و نازل مىشودمااگر بركات قران را بخواهيم استفاده كنيم قران يك كتابى است كه دائما ظهورات ان برما نازل مىشود اين نيست كه بگوييم كه كتابى است كه هزارو چهارصد سال پيش نازل شده و تمام شدو رفت اين طور نيست ظهورات تجليات و حقايق قرانى ظرف به ظرف و لحظه به لحظه و روز به روز ظاهر مىشود مثل بارانى كه باران امسال باباران سال پيش متفاوت است مثل نسيم امروز كه بانسيم ديروز متفاوت است اگر ما بتوانيم به قران نزديك شويم و قرب به قران پيداكنيم اين كه مىفرمايد قران روح است روح است يعنى چه خيلى سنگين است اين حرف كه قران روح است يعنى تجرد صفا ظهور و حركت دارد متاسفانه ما هميشه از دين لبههاى كوتاه و نارساى ان را استفاكردهايم مىبينيد ما الان از قران چه استفادهاى مىكنيم در ماشين هايمان مىگذاريم موقع مسافرت استفاده مىكنيم بااينه و چراغ قران راهم مىگذاريم وسر قبر مىخوانيم ماه رمضان يك مقدارقرائت مىكينم و در نهايت علماى ما از ان استخاره مىكنند همين استخاره خيلى معركه است اينها كه هستندكه استخاره مىكنند خيلى خطرناك است كسى كه با قران استخاره مىكند يا بايد وصول به حقايق قران داشته باشد يا اعتقاد به دين ندارد چرا اين بنده خدا مسافرت مىخواهد برود خانهاش رامى خواهد بفروشد عمل جراحى مىخواهد بكند مىگويد اقا يك استخاره بكن كه خوب است يابد ممكن است بميرد چه طور تو جرئت مىكنى به او بگويى برو اين كار رابكن استخاره مىكند مىگويد به صف مىايستند بله كه خوب است و بد است خوب است بد است خوب اين بى چاره مىرود يك دفعه نابود و كشته مىشود روز قيامت به گردن تو است تو به او گفتهاى برو مىگويد من استخاره كردم خوب تو استخاره را از كجا گفتهاى خوب است يا بد است اين بالاى ان قران نوشته خوب است يا بد است خوب اين كه خودش هم مىتوانست اين كاررا بكند اگر استخارهى قران مىگوييد استخاره است براى ان كسى است كه وقوف به حقايق قرانى داشته باشد يعنى وقتى قران راباز مىكند يعنى ان ظهور نازل شده روح از روح قران مىبينيد كه شما بايد چه بكنى و چه كار نكنى حالااين استخاره درست است لذانه خودش انسان مىتواند استخاره كند و نه هركس مىتواند استخاره كند.
جمعبندی بخش یازدهم
حکمت بالغه و ذکر مبارک قرآن، سلامت روان و محیط را تضمین میکند. این بخش، بر نقش شفابخش قرآن تأکید کرد و آن را به عنوان داروی حقیقی معرفی نمود.
نتیجهگیری کل کتاب
قرآن کریم، به عنوان منبع بیبدیل معرفت و هدایت، در تمامی ابعاد روانشناسی اجتماعی، تربیتی و شخصیت، نقشی transformative ایفا میکند. این نوشتار، با بررسی اسامی، صفات و نقشهای گوناگون قرآن، نشان داد چگونه این کتاب آسمانی، انسان را از گمراهی به کمال میرساند. امید است این کاوش، دریچهای به سوی انس بیشتر با قرآن کریم بگشاید و پژوهشهای آتی را غنا بخشد.
| با نظارت صادق خادمی |