متن درس
روانشناسی راستین حوزه و علما: تحلیلی علمی و فاخر از جایگاه حوزههای علمیه در تبار انبیاء
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 217)
مقدمه
در گستره دانش روانشناسی حوزههای علمیه و علما، که چونان دریایی ژرف و پرتلاطم، جایگاه این نهادهای مقدس را در تبار انبیای الهی میکاود، نیازمند نگاهی عمیق و تحلیلی هستیم تا ریشههای انفکاک و پیوندها را به روشنی بنگریم. این نوشتار، با رویکردی تخصصی و دانشگاهی، به بررسی روانشناختی اجتماعی و معنوی حوزهها میپردازد، جایی که حوزههای علمیه، همچون درختی تناور که ریشه در خاک تبار انبیا دارد، گاه از مسیر اصلی خویش فاصله گرفته و به سوی فعالیتهای روزمره گرایش یافته است. در این مسیر، بر اهمیت تمرینات معنوی، قدرت الهی و نقش هدایتگرانه علما تأکید میورزیم، تا تصویری جامع از ضرورت بازگشت به اصل تبار انبیا ارائه دهیم.
بخش اول: انفکاک حوزهها از تبار انبیا و ضرورت بازگشت به اصل
حوزههای علمیه، که باید چونان شاخساری از درخت تناور تبار انبیا برویند، گاه به سوی مسیری انحرافی کشیده شدهاند، جایی که همچون مدرسهای عادی، از عمق معنوی خویش دور افتاده است. استاد فرزانه قدسسره در توصیف این انفکاک، به مثالی اشاره میکنند که عالمی در مدرسه، دور حوض را وجب میزند و تعجب خویش را از فاصله میان جمادی و رجب ابراز میدارد، گویی که از این حوزهها، نه فلسفهای راستین برمیخیزد و نه عرفانی ژرف، بلکه تنها مشقهایی سطحی باقی میماند. این انفکاک، از منظر روانشناسی اجتماعی، به کاهش هویت معنوی و اقتدار حوزهها منجر شده، جایی که عالم باید همچون ورزشکاری زحمتکش، با عرقریزی و تمرین مستمر، به کمال رسد.
عالم راستین، نمیتواند همه اوقات خویش را به نماز یا کتابخوانی سپارد؛ بلکه باید همچون کشتیگیری که عضلات خویش را ورزیده میسازد، در جایی خویش را بشکافد و سوراخی در پرده ظاهر ایجاد کند. اما امروزه، بسیاری شبها را با نشستن پای تلویزیون یا گپزدن هدر میدهند، در حالی که عاشق حقیقی از دور پیداست و شبهای خویش را حرام نمیکند. این افراد، همچون آدمهای بیکار که به باشگاه میروند، بهترین عمر خویش را که شب است، ضایع میسازند. همانگونه که در کلام الهی آمده است: إِنَّ لَكَ فِي النَّهَارِ سَبْحًا طَوِيلًا (بهراستی که در روز برای تو آمد و شد طولانی است)، روز برای طویله دنیا است – طویلهای که به دلیل طولش چنین نامیده شده – و شب، سکه حق و زمان طلب علو.
انسان را باید در فازهای گوناگون نگریست: فاز اول در ناسوت، فاز دوم در ملکوت، و فاز سوم در مدرَک الهی. باید تمرین کند تا زنده است، و اگر همه را کنار گذارد و تنها به مشق بپردازد، استعمار او را از انبیا جدا میکند. خلفا و شاهان در زمان طاغوت، حوزهها را به مدرسه خلاصه کردند و از راه اصلی منحرف ساختند. اگر بازنگردیم، در برزخ خواهیم دید که این خرت و پرتها به درد نمیخورد. همچون کسی که برای پیکنیک ماشین را پر میکند اما در دم کوه میبیند همه چیز به درد نخور است، انسان در اول برزخ میفهمد چه به چه است.
حالا باید برزخ خویش را بنگریم و ببینیم چه خبر است. ما انگار منتظر مرگ هستیم تا معلوم شود، اما مردیم به چه درد میخورد؟ مدرسه ما را به خاک کشانده، گاه عارفی از مدرسه بیزار شده و به بازار میرود، اما بازار بدتر است، پر از گرگ و شیر و پلنگ. با این حال، شاید شیر و پلنگ بهتر از مستضعف باشد، زیرا انسانشناسی راستین نه تنها کاغذ و کتابخوانی است، بلکه حمله به خویش و سرایت به عالم، همچون ورزشکاری که تا کجا نش میکند و میبیند.
اگر کسی بخواهد از بانک پول بردارد، با دسته چک و حساب خوب میتواند؛ برزخ هم همینگونه است. انسان باید بخشی از شبها را برای آزمایشگاه باز کند، در بیداری یا غیربیداری ببیند آیا میتواند جایی را سوراخ کند یا نه. اگر نتوانست پیراهن خویش را پاره کند، لااقل یقهاش را بشکافد تا ببیند انسان چقدر بزرگ است، به اندازه همه هستی، اما این انسان بستهشده، به اندازه سفرهاش است.
خدا توفیق دهد عمر را تلف نکنیم؛ درس خوب است اما کافی نیست. انبیا همهاش مشق نمینوشتند؛ دعاها، قرآن، نمازها وسایل ورزشی برای تمرین هستند. در باشگاه، وسایل ریخته، اما مربّی، نوع ورزش، زمینه، روش همه شرط است. اگر خودش را تکان دهد و از پوسته بیرون رود، رفتنش راحتتر اما برگشتنش سختتر است. گاه گم میشود، جن هلش میدهد، شیطان میبرد، و خل و چل میشود. اینها چون مربّی ناشی داشتند، خراب شدند.
رفتن اول راه است، باید برگشت هم داشته باشد. ما اهل مدرسه نیستیم، درس میخوانیم اما همه کار این نیست. گاه یک جو صفا چشم را باز میکند که هزار رکعت نماز نمیتواند. راحت نیست اما سخت هم نیست؛ سابق بشر پرواز نمیکرد، حالا آپولو هوا میکند. معنویات هم همینگونه، با تمرین ذره ذره.
اهمیت تمرین مستمر: انسان همچون پرندهای که با بالزدن به اوج میرسد، باید با تمرینات معنوی از محدودیتها رها شود و به کمال وجودی دست یابد.
جمعبندی بخش اول
در این بخش، انفکاک حوزهها از تبار انبیا بررسی شد و بر ضرورت تمرینات معنوی و بازگشت به اصل تأکید گردید. روانشناسی رشد نشان میدهد که بدون تلاش مستمر، عالم از کمال بازمیماند، و باید همچون ورزشکاری ورزیده، به قدرت رسد.
بخش دوم: قدرت معنوی حوزهها و ضرورت رویارویی با تخصصهای جهانی
انبیا با قدرت کار میکردند، اما ما بیقدرتیم؛ استعمار، سلاطین، خلفا دندان ما را کشیدند. اگر حوزهها قدرت داشت، نظام و انقلاب مصونیت مییافت، اما چون قدرت نداریم، قهر و قهر میشود. ما باید با دنیا طرف شویم، سحره را جمع کنیم، دانشها را تعددیل کنیم.
حالا مداحها روضه میخوانند، اساتید دانشگاه فتوا میدهند؛ برو کار خودت را بکن. فتوا از کتاب و سنت است، نه جهانبینی. قاضیها عمامه برداشتند، میگویند سنگین است. اول انقلاب، طلبهها را حکم زدم اما نتوانستند نگه دارند، ضعیف بودند.
حوزهها باید قدرتمند شوند، نه با قلدری یا پول، بلکه قدرت معنوی همچون انبیا. ما پول نمیخواهیم، این همه خوردیم، حالا بودجه را هم میخواهیم؟ بسیاری مصارف فرهنگی مال فقراست، آشغالفروشی سودش بیشتر از طلافروشی است، کاغذها هنوز در پلاستیک، جایشان نان فقراست.
قدرت شبهاست؛ درس بخوان، مشق کن، تا نصف شب علاف نباش، آب بریز در هونگ بکوب تا مچت سفت شود. مشکل ما اگر نظام با خون شهدا گوارا باشد، حوزهها باید قدرتمند باشند: علمی، معنوی، حقوقی، فلسفی.
راه پیروزی: حوزهها با رشتههای قدرت در جهان ارتباط برقرار کنند، فلسفه با فیلسوفان، حقوق با حقوقدانان، عرفان با عرفا، سحر با ساحران. با متخصصان کشتی بگیریم، اگر بزنندمان، تکلیف مردم با اسلام معلوم میشود؛ اگر بزنیم، رونق دین شروع.
در حوزه، بخش ادیان ابراهیمی بیهوده است؛ با متخصصان درگیر شوید، نه طلبهها. موسی با سحره درگیر شد، نه فرعون که لباس پولادین داشت. الان بدلها زیادند، فرعون از جلد بیرون نمیآمد.
سابق گفتیم سایت بزنید، مناظره با دنیا؛ اگر زدند خوشحال، اگر زدیم خوشحال. با روستاییان رجز نخوانیم، این بیست میلیون دانشجو را بگیریم. عرفانهای نوظهور قدرت است، میترکاند.
آنوقت در حسینیه، شیشهها ریخت، همه فرار کردند؛ گفتم نامردید، لااقل ما را ببرید. اگر فلسفه میدانستید، فرار نمیکردید. حوزهها قدرت شوند، قدرتها را پیدا کنند: فلسفه، حقوق، فقه، طبعیات، ریاضیات، قرآن، سحر، جادو، رمل، اسطرلاب.
فاطمیه است، برویم دهات گریه کنیم؟ حضرت فاطمه الان کجاست؟ در بهشت با والد فالوده میخورند؟ امام حسین کجاست؟ گریه سیاسی است، ره گم نشود. معصومین الان در بهشت، وضعشان بهتر است؛ شاید به حال ما گریه کنند.
حوزهها قدرت شوند، نیرو آماده کنند، با متخصصان گلاویز شوند. این روضه در دهات از لاعلاجی است؛ لااقل با سی میلیون دانشجو کشتی بگیرند، با علم، نه چاقو.
در آمار فاطمیه، چقدر عالم به دانشجو میرود؟ ما باختیم. موفقیت موسی با سحره بود؛ سحره ایمان آوردند. فرعون گفت توطئه کردید، اما توطئه داخلی بود، خارجی معنا کرد.
امروز توطئهها داخلی است، نه خارجی.
رویارویی با تخصصها: حوزهها همچون موسی که با سحره کشتی گرفت، باید با متخصصان جهانی درگیر شوند تا قدرت راستین اسلام آشکار گردد.
جمعبندی بخش دوم
این بخش بر قدرت معنوی حوزهها و ضرورت رویارویی با تخصصهای جهانی تأکید کرد. روانشناسی سازمانی نشان میدهد که قدرت الهی و ارتباط با متخصصان، حوزهها را به نهادهایی پیشرو تبدیل میکند.
بخش سوم: روانشناسی قدرت در تبار انبیا و حوزهها
اسلام، حوزهها، علما باید قدرت داشته باشند از علم، معنویت، صفا، تربیت، اخلاق، روش، منش، کنش، ریزش، پویش؛ همه معنویت. پیغمبران اینگونه بودند؛ پیغمبر بیعرضه مفت نمیارزد، عالم قلدر هم مفت نمیارزد.
حوزهها باید تبار انبیا شوند؛ الان هیچ کاری ازشان ساخته نیست. باید صدها سفیر در دنیا داشته باشند از حقوق، فلسفه، عرفان، غیب، سحر، جادو، رمل، اسطرلاب. اگر قدرت داشته باشیم، دنیا سقوط میکند.
دولتها بیعرضهترین چهرههای بشریاند؛ آمریکا عرضه ندارد، لیبی را ببینید. اوباما باد در غبغب میاندازد، اما دیوانه را کنترل نمیکند؛ موش و گربه بازی برای پول.
صدام را وقتی کار تمام شد، از سوراخ درآوردند. انبیا قلدر نبودند، حوزهها نباید بیعرضه یا قلدر باشند.
تمام انبیا در سوره هود، از آیه ۵۰ تا ۵۸: اهْبِطْ بِسَلَامٍ مِنَّا وَبَرَكَاتٍ عَلَيْكَ وَعَلَىٰ أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ ۚ وَأُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ يَمَسُّهُمْ مِنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ ( فرود آى با سلامتى از جانب ما و بركاتى بر تو و بر گروههايى كه با تواند و گروههايى كه ايشان را برخوردار مىسازيم سپس عذاب دردناكى از سوى ما به ايشان مىرسد). قدرت است، دستهبندی میکند.
تلك من انباء الغیب نوحیها الیک… فاصبر ان العاقبه للمتقین. نوح بهترین پیغمبر استمراری، نهصد سال امت نگه داشت؛ خاتم در بیست و سه سال میلیارد زد.
پیغمبران متنوع، قدرتهای مختلف. نوح را با خاتم مقایسه نکنید؛ نوح گوشت نپز بود، اما عظمت دارد. امام سجاد بیشتر کار کرد، صحیفه سجادیه دریای معرفت.
علما هزار سال تنزیه الانبیا نوشتند، اشتباه است؛ باید تفضیل الانبیا بنویسیم. فضلنا بعضهم على بعض؛ تنزیه یعنی نجس بودند؟ تفضیل یعنی کلاسها فرق دارد.
در درسها، از صبح تا ظهر پیچ و مهره شل و سفت میکنیم، بدون تعریض به کسی. این بزرگواران تنزیه نوشتند، اشتباه؛ قرآن تفضیل دارد.
پیغمبران کلاسها فرق دارد، اسمای اعظم متفاوت. امیرالمومنین افضل الائمه، حتی امام زمان ختم حیدری است.
نوح چند امم داشت، نهصد سال؛ شیخ الانبیا از سن، ابراهیم از توحید.
فاصبر به نوح، راجع به امام زمان است. امتیاز نوح طول عمر و استمرار.
امیرمومنین هزار نخل میزد، پیغمبر سبز میشد میزد؛ فرق با علی.
امت نوح در این امت است. سریالها کش میدهند، خنگیم؛ آهنگها مسلمان شدند، از سابق.
قدرت انبیا: این پیغمبر بیست و سه سال تمام کرد، آن نهصد سال بست.
هود و شیث مشکلات داشت، قدرت ممیز همه، اما الهی و مردمی.
قدرت الهی، سمت مردمی؛ اگر برای مردم نباشد، دین نیست. قرآن شناور در مردم.
قرآن هشتصد ساله، دو صفحه ساختگی، قیمت افتاد؛ قرآن در دل مردم است.
دولتها شامورتیبازی، علما با صفا و صداقت به دل جامعه.
اگر حوزه به قدرت نرسد، اسلام افول میکند؛ قدرت غیر قلدری.
سیره انبیا قدرت الهی.
تفضیل انبیا: پیغمبران همچون ستارگان آسمان، هر کدام درخششی متفاوت دارند، و باید جایگاهشان را با ترازوی تفضیل سنجید نه تنزیه.
جمعبندی بخش سوم
این بخش روانشناسی قدرت در تبار انبیا را کاوش کرد، با تأکید بر تفضیل و قدرت الهی. روانشناسی تاریخی نشان میدهد که قدرت مردمی و الهی، اساس پایداری دین است.
بخش چهارم: نقد محدودیتهای تجربی و ضرورت ادبیات فلسفی
در خدا و مجردات ماندیم، چون در زمینه تجربی کار نکردیم؛ فلاسفه رشد از دست دادند. شیخ بهایی کار کرد، مغز داشتند اما امکانات نه.
حرام میدانستند، کیمیاگر لت و پار میکردند. الان فیلمها به روح و برزخ زدند، کپی خارجی؛ نقد اغما در دانشگاه.
یک شغل شده، واقعیتها را دنبال کنید. زمان مکان حرکت بعد رابع؛ ابعاد متفاوت، موجودات شب و روز حرکت میکنند.
اگر یک در هزار متوجه شویم، حال بهتر. حوزه از حرف خالی دست بردارد؛ شان علما نیست دست بزنند؟ مغازه دست نزن، فقط نگاه.
نوابغ تخلف میکردند، دست میزدند؛ مابقی مودب، فقط حرف.
اگر انقلاب جهانی شود، فلسفه و ادبیات درست کن؛ ادبیات قهوهخانهای فقه را وارد حقوق دنیا نمیکند.
قالب بزن، طرح، برنامه، مدل، آلات، ادبیات، فلسفه. طلبه ذهن خراب میکند، آخر فلسفه میخواند؛ اول ادبیات فلسفه، بعد فقه.
فیزیک شیمی اول ریاضی، قبل فلسفه. دانشگاهها عقبمانده، فلسفه ندارند؛ ریاضی بدون فلسفه مفت نمیارزد.
حوزه هزار سال از ابن سینا به صدرا، یکی، عبارت فرق دارد.
ادبیات فلسفی: همچون پلی استوار بر رودخانه دانش، که بدون آن، علوم تجربی و فقهی به ساحل جهانی نمیرسند.
جمعبندی بخش چهارم
این بخش نقد محدودیتهای تجربی و ضرورت ادبیات فلسفی را بررسی کرد. روانشناسی تربیتی تأکید دارد که فلسفه پایه علوم است و بدون آن، رشد ممکن نیست.
نتیجهگیری کلی
در این نوشتار، روانشناسی حوزه و علما در تبار انبیا کاوش شد، با تأکید بر بازگشت به قدرت معنوی، تمرینات، رویارویی با تخصصها و ادبیات فلسفی. این تحلیل نشان میدهد که حوزهها با قدرت الهی و سمت مردمی، میتوانند نقش هدایتگرانه خویش را باز یابند و اسلام را در جهان گسترانند.
با نظارت صادق خادمی