متن درس
روانشناسی راستین: رویکردی علمی و آکادمیک به تحلیل نفس و معرفت انسانی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 251)
مقدمه
در عرصه معرفتشناسی و انسانشناسی، روانشناسی راستین به مثابه پلی است میان مفاهیم انتزاعی فلسفی و واقعیات عینی وجود انسانی. این رویکرد، با کاوش در لایههای پنهان نفس و بررسی تعاملات آن با هستی، به دنبال آشکارسازی مسیرهایی است که انسان را به سوی کمال و قرب الهی رهنمون میسازد. همچون درختی که ریشههایش در خاک معرفت دینی فرو رفته و شاخسارهایش به آسمان عرفان میرسد، این دانش بر پایه اصول دینی، فلسفی و عرفانی استوار است و با شناسایی صفات غالب و مغلوب نفس، انسان را به بازشناسی خویشتن فرا میخواند.
بخش نخست: نقد خرافات علمی و تأثیر مفاهیم انتزاعی بر روان انسان
بررسی مفاهیم عدم و ماهیت در فلسفه و عرفان
در حوزههای فلسفی و عرفانی، مفاهیم انتزاعی همچون عدم و ماهیت، گاه به گونهای بر اذهان چیره میشوند که انسان را در گردابی از سردرگمی فرو میبرند. آیت الله نکونام قدس سره در بررسی این مسئله، به خدمات متقابل ایران و اسلام اشاره میکنند و تأکید میورزند که مشکلات جامعه نه از ناحیه مسائل ظاهری، بلکه از همین مفاهیم انتزاعی نشأت میگیرد که انسان را به خاک سیاه مینشاند. این مفاهیم، همچون سایهای سنگین بر ذهن، هر چه در فلسفه، عرفان و کلام جستجو شود، انسان را خفه میکنند و از دستیابی به معرفت عملی باز میدارند. مرحوم مطهری، با خدمات شایان خود، نمونهای است از تلاش برای رهایی از این بندها، اما مشکلات واقعی جامعه از همین عدم و ماهیت است که ایدئولوژی را مختل میسازد و کاستیهای اجتماعی را پدید میآورد.
در ادامه، به گناه و معصیت پرداخته میشود: اسلام حکم میکند که حتی اگر کسی صد سال گناه کبیره مرتکب شود، کافر نمیشود و هیچ فقیه چنین حکمی نمیدهد. این دیدگاه، جدایی میان خطای عملی و انحراف اعتقادی را نشان میدهد و بر اهمیت اراده در اصلاح رفتار تأکید دارد. گناه به عنوان انحرافی در رفتار، بر روان اثر منفی میگذارد، اما این اثر به معنای خروج کامل از ایمان نیست و انسان با توبه میتواند مسیر کمال را باز یابد.
نقد محاورات غیرعلمی در مسائل شرعی
در برنامههای رادیویی و شبکهها، گاه مسائل شرعی با ادبیاتی افتضاحآمیز بیان میشود که شنونده را به تعجب وا میدارد. برای نمونه، کسی سؤال میکند که میخواستم تقلید کنم، حالا چه میشود؟ و پاسخدهنده با بیادبی میگوید اگر فلان عالم دینی را اعلم ندانی، چنین میشود و اگر با دیگری مساوی بدانی، آنگونه. این ادب محاوره ندارد و با احترام به ولی نعمت جامعه سازگار نیست. سی سال پیش، چنین سخنانی دندانها را خرد میکرد، اما اکنون آزادانه بیان میشود. این بیاحترامی، همچون خنجری بر پیکر احترام اجتماعی، به وحدت و انسجام روانی جامعه آسیب میرساند.
انسان باید در فضای کشور، با احترام به شخصیتهای دینی سخن گوید که همه سر سفره آنان نشستهاند و دنیا به خاطر آنان بها میدهد. این احترام، ضرورت روانشناختی برای حفظ هویت جمعی است و بیاحترامی به تضعیف اعتماد عمومی منجر میشود. اگر اعلم ندانی یا با بچهای مساوی بدانی که تاتی تاتی پیش بزرگ شده، این بیادبی است و احتیاج به تعزیر دارد.
نظام احسن و روانشناسی دل
نظام احسن، همچون معماری باشکوه هستی، بیانگر نظم و کمال در خلقت است. حیوانات، حزن، قساوت، روانشناسی دل، وفق نفس، شهوت، هستیشناسی، نفی طمع، صدق، معنای زندگی، مصاحبت و حل مشکلات با دیالوگ، روانشناسی فقه، روانشناسی باور، سلوک مهربانی، قربت، انسانشناسی، روانشناسی دین و معرفت – همه اینها به بررسی حالات عاطفی میپردازند که بر رفتار انسان اثر میگذارند. دل به عنوان مرکز عواطف، نقش کلیدی در ارتباط با هستی دارد و حزن میتواند محرک خودشناسی باشد، در حالی که قساوت نشانه انحراف است.
| درنگ: نظام احسن به عنوان اصل هستیشناختی، بر نظم خلقت تأکید دارد و روانشناسی دل حالات عاطفی را کاوش میکند تا انسان به کمال رسد. |
جمعبندی بخش نخست
در این بخش، با نقد مفاهیم انتزاعی و بررسی گناه و احترام دینی، به اهمیت معرفت عملی رسیدیم. این بررسیها نشان میدهند که روان انسان نیازمند تعادل میان نظریه و عمل است تا از انحرافات رهایی یابد و به قرب الهی نائل آید.
بخش دوم: انسانشناسی و ارتباط با هستی
شنیدن تسبیحات موجودات و رهایی از دنیا
کتاب معرفت، با ظریفکاریهای خود، انسان را به توجه به ظرایف هستی فرا میخواند. غفلت از این ظرایف، انسان را گندهبین میسازد و شعور هستی را از او میستاند. انسان باید گوشش را به دل سنگ بگذارد و بشنود چه میگوید: ﴿وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَٰكِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ﴾ (آنچه در آسمانها و زمین است تسبیح او میگویند ولی شما تسبیحشان را درنمییابید). این سنگ هم در زمره ما فی السموات است و تسبیحاتش را باید وصول کرد، قرب یافت و شنید. بدون شنیدن این تسبیحات، فارغ شدن از دنیا محال است، زیرا اولیای خدا با یافتن چیزهایی تارک دنیا شدند که دلبستگی به مادیات را بیمعنا میکرد.
انسان نباید بنشیند و بگوید انسان حیوان ناطق است و تمام؛ باید موجودشناسی، ظرافتشناسی، ریزبینی، تسبیح الموجودات، تذکره الموجودات، سجده موجودات، عبادت موجودات، وجود موجودات، خاصیت موجودات را کاوش کند. حضرت از قازورات تا زرافه را دنبال میکند و همه علم و معرفت است. سبک فعلی در حوزهها، با کلیات ابوالقا، نتیجه نمیدهد؛ باید با موجودات همراه شد، وقت گذاشت، همناله شد، انس گرفت و لگد به هستی نزد تا علم حقیقی درآید.
روانشناسی دین و معرفت مرگ
مرگ نیز همینگونه است: بسیاری وقتی عزرائیل میآید نمیمیرند و زورش به آنها نمیرسد؛ برخی پخمهاند و با یک اشاره روح میدهند. برخی معطل یک تکنگری هستند که بمیرند، برخی لقمه لقمه میشوند و نمیمیرند. اراده میتواند عمر را کوتاه و بلند کند، جلو مرگ را بگیرد، زمان را تغییر دهد، خصوصیات ارادی را قوت و ضعف بخشد. حتی وقتی چیزی را رها میکنی یا ساقط میشوی، اراده میکنی، منتها سریع و مغلوب است و خیال میکنی خودش افتاد. فاعل بالعنایه اشکالش این است که خیالاتی است و اراده حدوثی دارد.
مثال: شیرجه رفتن به آب با اراده غالب، یا هل داده شدن با اراده مغلوب. بدون اراده کسی نمیافتد و اگر اراده محکم باشد، میان زمین و آسمان میتواند خود را نگه دارد، اما فناش را باید بلد بود. از اراده غافلیم همچون از علم، و خیال میکنیم کلیات علم است. گاه برای خیالات تکبر پیدا میکنیم که به درد نمیخورد. ملکی از کنار میگذرد و دلش به حال میسوزد که بدبخت چقدر مستضعف، باد در خودش کرده و خیال میکند چیست.
اگر اراده باشد، سنگ را بخورد آب میکند، بدن سنگ را درسته آب میکند، زیر دویست درجه سرما یا در آتش اثر ندارد. کارهای اولیا از ظهور بوده نه غیب. آدم دست به بالفیکس میگیرد و با دو تشک نیم ثانیه ول میکند و میگوید آخ نتوانستم، عین زن حامله عمل میکند؛ اما دو شلاق به گردهاش بزن، پنج دقیقه میایستد؛ چهار مار و عقرب بریز، نیم ساعت میایستد. پس کو این دو ثانیه؟ زورها را کجا جا داده بودی؟ شب و روز زورها را نفله میکند. قرآن میگوید: ﴿إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ﴾ (انسان دستخوش زیان است) – چه تو را این قدر کافر کرده؟ کفران یعنی ستر، دارد میمیرد انشاءالله چه باعث شد کفران نعمت کنی با این همه نعمت که دادم چه کردی؟
مؤمن آنقدر قدرت پیدا میکند که ملائکه به رقص میافتند. اولیا امکانات داشتند و اگر استفاده نمیکردند، شیاطین لقمهشان میکردند، اما در ناسوت زورشان نمیرسد و هزاران بلا سالم میمانند.
| درنگ: اراده انسانی، به مثابه نیرویی پنهان، قادر است محدودیتهای مرگ و زندگی را دگرگون سازد و انسان را به سوی کمال رهنمون کند. |
جمعبندی بخش دوم
این بخش با تأکید بر ارتباط با هستی و نقش اراده در مرگ و زندگی، نشان داد که انسان با شنیدن تسبیحات و تقویت اراده، از انزوا رهایی مییابد و به وحدت با کل هستی دست می یابد، که این امر پایهای برای کمال روانی است.
بخش سوم: روانشناسی شخصیت عالمان دینی
فاقل بالعنایه و اراده در افعال انسانی
سالکی روی آسمان رسیده، در هواپیما، پس از عمری غیبت، مردم شلوغ میکنند که چه احساسی داشتی؟ میگوید هیچی. نمیتواند بگوید، وگرنه انگ میزنند. قدرت دارد خودش را نگه دارد، هرچند هواپیما سوارش کرده. اگر دیگری بود، سکته میکرد. این هیچی، یعنی خیلی چیز است، اما به مردم چه بگوید؟ عواطفش کجا رفته؟ دور از وطن آمدی، خاک وطن میبینی، برخی وطن وطن میکنند، تو میگویی هیچی.
در فاعل بالعنایه، از بدایه و نهایه تا شفا ابن سینا، میگویند علم تحقق فعل است، اما اراده وجود دارد و علم با اراده علت تحقق است، منتها اراده سریع است و تن به اراده میدهد. هیچ فعلی بدون اراده صادر نمیشود، زیرا تکلیف بالعلم و اراده است. اشکال فاعل بالعنایه: فاعل خیالاتی است و اراده حادث درش است، مثال نتوانستی بزن.
شخصیت عارفان وارسته
مرحوم آقای الهی، عارف متخلق، مؤمن، سالک وارسته، متقّی پرهیزگار، در پاکی ادلی همچون مرحوم آقای مرتضی حائری، عین دو ملائکه قدّیس بودند. فلسفه نخوانده بود، از ته عرفان زده بیرون. آدم بودن به عرفان و علم نیست. مرحوم آقای مرتضی اهل عرفان نبود، اما صاحب مقامات عالی بود. آقای الهی به چیزهای آقای مرتضی اهمیت نمیداد، به عرفان اهمیت میداد. میرفت سر قبر میرزای قمی، فاتحه میخواند و میگفت چهار سال وقت ما را تلف کردی. ما هم سر مزارش میرویم و میگوییم همه عمر ما را تلف کردی، اما واصل بود به تمام معنا، حقیقت را بیدلیل پیدا کرده بود.
پس از مرگش، تعریف میکردیم، مرحوم آقای شهرانی برخورد کرد که چرا تعریف میکنید؟ قبول نداشت، میگفت حکمت الهی راجع به هیئت گفته، اصلا هیئت بلد نیست. راست میگفت، آقای شهرانی بطلمیوسی بود. کتابها را پرت میکرد، میگفت برای چی کتاب مینویسند، بیسوادند. یک کتاب شرح منظومه را پرت کرد، گفتیم نخوانده، تهیه کردیم، دیدیم واقعا افتضاح است، باید آتش زد. ادم ابولهولی چیزهایی گفته بود. آقای شهرانی محقق بود، بو میکشید و میفهمید چرند است.
تعریف که میکردیم، سنگینش بود. گفتم فرق شما با ایشان این است که دیوار خانه ایشان را میبوسیم. هیچ نگفت. چقدر ساخته بود، عصبانی نمیشد. ما میخواستیم حق، حالا هیئت بلد نباشد، چی است؟ خدا را میشناسد. مرحوم شهرانی در صفایی بود، ضایع را معنا نمیکرد، واقعا ضایع را معنا نمیکرد. جفتشان مطهر بودند، این عقل مجسم، آن معرفت ملموس.
| درنگ: شخصیت عارفان وارسته، همچون دو ملائکه قدّیس، بر پایه پاکی ادلی و معرفت حقیقی استوار است و فراتر از دانش ظاهری میرود. |
جمعبندی بخش سوم
با بررسی فاعل بالعنایه و شخصیت عارفان، روشن شد که اراده و معرفت حقیقی، پایه شخصیت دینی است و انسان را از خیالات رهایی میبخشد تا به کمال رسد.
بخش چهارم: مشکلات عالمان در دوران انقلاب و نقد علم دینی
مشکلات مرحوم علامه و تأثیر انقلاب بر علم
مرحوم علامه، متخلق به کمال، علامه اسم با مسما، اما دو مشکل داشت: فصل درایتش خورد به انقلاب، شاگردهای خوب نداشت، همه کاسبکار بودند. حوزه یهو خورد به انقلاب، در دعوا حلوا خیر نمیکنند، علم هم خیر نمیکنند. انقلاب با خون شهدا مصرف شد، اما هزینه گرانتر از خون، علما بودند که نتوانستند درس بخوانند، تحقیق کنند، حوزهها فقیر شد از نظر علمی. زندان، جنگ، باید بروند، نمیشود خانه ساخت، باید خراب کرد.
از رأس تا ذیل، مرحوم عالم دینی اگر سی چهل سال کنار مینشست، چای قند پهلو میخورد، دویست کتاب مینوشت. سید مجاهد فقهش را نوشت، اما آخر نوشت ببخشید کمبود دارد، عاقدنا المجاهده، جهاد زمینگیر کرد. اگر مینشست مثل بچه مدرسهای کار میکرد، این طور نبود. کتاب فقه بخوان، اشکال کن، هنر نکردی، دنبال کار دیگر بودیم. حوزهها مشکلش این بود، انقلاب گران تمام شد، بیشتر از خون شهدا خسارت دادیم، حوزهها دنبال دعوا، کتک، زندان، مایه علمی پایین آمد، فقیر شدند.
مرحوم علامه در فصلی آمد که ده نفر میآمد، هشتتا در انقلاب بودند، منبر بودند، نه بنشینند آب بریزند در هاون بکوبند از آب روغن بگیرند. مشکل دیگر، خرده میترسید، حرف میزد چماق میکشیدند. کنار بحار الانوار آمد، مجلسى بزرگ است، اجل تراث شیعه، اما فیلسوف نبود. فیلسوف میگوید اشکال دارد، به هم زدند درس اسفار را از نجف، بازار تهران گفت پول نمیدهیم فلسفه بخوانید، مجلسى بخوانید. تو پول میدهی یا خط، مقلد ما هستی یا مجتهد ما. پول میدهد، رئیس است.
مرحوم علامه ملاحظه میکرد، نجیب، متین، تنها، بیکس، چیزی نداشت. اثاثش را ریختند بیرون، کرایه نداده بود، صاحبخانه گفت خالی کن. آن موقع شكایت نمیکردند، اخوندها نمیگفتند ما مالکیم. الحمدلله آخر سری خانه حسابی در صفائیه، زمین تبریز شد فرودگاه، طاغوت پول داد، محترم شد، خانه دو در، باغچه، شیک. قبلا نبود، بیشتر وقتی خانه خرید علامه شد. اگر اشکال کنیم، میگوید اگر ترس نداشتم و مشت قوی دورم بود، بیشتر کار میکردم.
این دو باعث شد بذرافشانی نکند. عالم دینی دیگر هم همین، مصطفی در کوزه آب میخورد، نجس میگفتند، جرات میکرد، احتیاط میکرد، ملاحظه میکرد. خوف بود، مشکلات بود، زحمت کشیدند، ریاضت کشیدند، اشکال که میکنیم مشکلاتشان را حساب کنیم. عالمان ما با مشکلات، کار پیش نرفته. بحمدالله حالا انقلاب، حریت، جمعيت، نظام، شیعه، آزادی بیان، کلام، همه میگویند، آزادی همه چیز، چشم ابرو دل قلوه، حسن است، اما برخی میگویند آزادی نیست، عادت کردند بگویند نیست. حالا داریم میگوییم سكون نیست، دفع وجود ندارد، هر چه هست تدريج است، حرکت است، ساکن نداریم، دفعه نداریم، یک دفعه یعنی مرتبهای از تدريجيات و تعينات و تجليات و تمثلات. علامه مشکلش این بود.
| درنگ: انقلاب، هرچند دستاوردهای بزرگی داشت، اما بر علم دینی تأثیر گذاشت و عالمان را از تحقیق بازداشت، که این امر به فقر علمی منجر شد. |
جمعبندی بخش چهارم
مشکلات عالمان در انقلاب نشان داد که علم دینی نیازمند تعادل میان عمل اجتماعی و تحقیق نظری است تا از فقر علمی جلوگیری شود و کمال معرفتی حاصل آید.
بخش پنجم: انسانشناسی بالینی و وحدت وجودی
وجود انسان و انزوا
وجود انسان انزوایی نیست، فرد پیدا نمیکند. زید غیر عمرو، اما انسانها وجود حقیقی اطلاقی دارند، همه فکر، عاطفه، دل، عقل، هوش دارند، تفاوت در معلومات، زبان. با غیر همزبان هم صحبت کن، همان انسان است. موانع بیزبانی، بیسوادی، بیفرهنگی است. عالم انزوا نیست، وحدت است. وقتی انزوایی فکر میکنیم، محدود، ضعیف، ناتوان، معلول، مفلوکیم، چون خود را میبینیم، هیچ دیگر را در خود نمیبینیم، امکانات کم، مایوس، سست، تنها، ترس میگیرد.
تنها شدن ترس میآورد، بیکس شدن سست میکند، پول تمام شدن روح برداشته میشود، پول ندارم بداخلاق میشوم، پول دارم خوشاخلاق. خودش را در بنبست میبیند، انرژی تمام. اما اگر هستی را با حیات، حیات را با زایش، زایش را با حرکت، حرکت را با همه هستی یکنواخت دیدی، همه ظهورات پروردگار، من ندارم او هم ندارد، من کم دارم او هم کم دارد. خدا یا موجودات را با هم فرض کن، امکانات خصوصیات مرتبط با هستی در روح عارف سالک میرود، شقالقمر میکند.
پیغمبر شقالقمر، مرده زنده، شفا میدهد، استجماع شفا در اراده و نفسش. ما هم میکنیم، دست جدا میکنیم میبندیم، اراده میکنیم توان استجماع، فرق نمیکند. اراده منحصر به خود محدود، اگر کوه در خود قرار دادی، بار بلند کن، کوه در بازو، ماهیچه، روح، قدرت کوه پیدا میکند. تمام ضعفها از انزوا، انفراد، افراد انسان هستیم.
| درنگ: عالم وحدت است و انزوا ضعف میآورد؛ انسان با استجماع امکانات هستی در نفس، به قدرتهای فراتر دست مییابد. |
جمعبندی بخش پنجم
انسانشناسی بالینی با تأکید بر وحدت وجودی، نشان میدهد که رهایی از انزوا کلید دستیابی به کمال روانی و معنوی است.
بخش ششم: روانشناسی تطبیقی و تبدیلات نفس
تبدیلات در درخواست بخشش
اگر کسی بنشیند بگوید خدایا ابلیس را ببخش، اثر دارد؟ محال فعل بیاثر باشد. اگر بگوید خدا ابن زیاد را ببخش، حب در دلش افتاد، نطفه ابن زیاد است، از تبار او، انعکاس ضدا، خود با ابن زیاد شریک میشود. اگر حب به اولیا دارد، تبدل خودش، اگر به اشقیا، خود شقی است. عالم جلوی تبدیل را نمیتوان گرفت، هر کس با جنس خودش کار میکند.
اگر ابلیس عناد نداریم، ظرف خبائث به ظرف ولایت است، اما ظرف ابلیس به کفر، قدرت، با حق روبرو، با عصمت تنزیلی. در ظرف تبدیلات فرق میکند. درخواست لازم نیست، توجه، یاد کسی افتادن، شب و روز یاد این و آن، یاد شمر ابن زیاد اولیا پیغمبران، تبدیلات ایجاد میکند.
از روانشناسی، بیست و چهار ساعت چکاب کن، یاد چه چیزهایی افتادی، معدل بگیر، خودت همان هستی. در هفته چکاب، گزارهها معدل، همان هستی. در خواب هفته خوابها معدل، همان. در بیداری، ذهنیت. نمیتوان خود یا عالم را محدود کرد، توقف داد، بدون عدم، انتزاع، ذهنیت، خود همه عالم میشویم به گزاره. آدم زیاد کتاب نخواند، خودش را بخواند. رفع ما لا یعلمون ظرف عمل بود، قسط باطن، نمیخواهیم چوب بزنیم، هفته گزارهها بچین معدل بگیر همان هستی. محال در هفته عالم دور نزده باشی، شب و روز عالم طی کردی، غافل. حال بد یا خوب، کم آوردن زیاد شدن، بالا رفتن پایین آمدن، یک روز خبیث، یک روز مهربان، از دروازه بیرون نرفتن، از سوزن گذشتن، مال شب و روز دور زدن، گند عالم وارد شده یا خیر.
| درنگ: تبدیلات نفس در یاد و توجه، انسان را شکل میدهد و چکاب روزانه گزارهها، معدل وجودی او را آشکار میسازد. |
جمعبندی بخش ششم
روانشناسی تطبیقی با بررسی تبدیلات، تأکید دارد که انسان با چکاب نفس، از گند عالم رهایی مییابد و به خیر میرسد.
بخش هفتم: روانشناسی تطبیقی فقرا و اغنیا
مسکن و فشار خون
مسکن یعنی عیارش پایین، ان یشا یسکن الریح، باد آرام، هشتاد درجه نیست، بادش در خودش، حرکتش در خودش، ضعیف، سرد، دست به دست فقیر بگذاری عین مرده، حرارت نیست. گرم شدن به خوردن نیست، دسته چک بانک فشار میدهد بالا، فشارها مال پول. خدا خواسته بیمار کند، پول داده، گوجه نخور، پول بخور. روانشناسی کن، فقرا فشار ندارند، اغنیا دارند.
گوجه فلفل بادمجان روی هم به قدر دسته چک فشار نمیبرد. پول نداری، فشار پایین، صبح قرض داری، چک، ابرو دار، خجالت بچه داماد جهاز، بلند شدن دست به زمین، اما با دسته چک با شصت پا بلند میشود. پول فشار میآورد، فقیر فشارش میافتد. برو بیمارستان، هزار مورد فشار خونی، به ندرت مسکین فقیر فشار بالا دارد. پول بالا میبرد، مصرف کن پایین آید. خدا فقرا سالم کرده با نداری، فقر درمانی، فقر امراض دور میکند، استغنا استکبار میآورد، فشار در استکبار.
مسکن نرو جایی مسکن به معنای ساکن نیست، سرعت ضعیف، روی زمین افتاده، نرم، متواضع. فقیر میشود متواضع، صندلی بدهند با دسته چک، باباش نمیشناسد، فشار بالا. اول ماه بدهکار نیستی، قسط میدهند بدتر از آخر ماه، آخر ماه یاد میرود، اول ماه میدهند. طلبهها قسط میدهند بانکها، فاجعه، دولت دین، قسط قسط، چی برای زن بچه، از تخته سلیمان گرفته به تختهها پس میدهد.
| درنگ: فقر به عنوان درمانی روانی، فشار را پایین میآورد و استغنا استکبار میآورد، که این تطبیق میان فقرا و اغنیا را نشان میدهد. |
جمعبندی بخش هفتم
روانشناسی تطبیقی فقرا و اغنیا روشن ساخت که نداری سلامت روانی میآورد و دارایی اگر مدیریت نشود، به فشار و استکبار منجر میشود.
بخش هشتم: روانشناسی شخصیت اولیای خدا
عشق به عالم و غذای حق
عشق به عالم باید پیدا کنیم، غذایش پروردگار شود، ماده نخورده دم حق خورده. اولیا پرخور نمیشدند، دم حق میخوردند. رسم شده با سالاد سیر کن که غذا کم بخور، سالاد اشتها میبندد، دو لقمه سیر. اولیا با دم میخوردند اشتها کور، خرده غذا سیر. اگر زیاد میخوردند هفته نشخوار میکردند، حالت شتر داشتند، تا غذا برسند حسابی میخوردند، در فصول شش ماه نشخوار.
شتر نشخوار میکند؟ اولیا نشخوار میکنند، غذای حق یا حلال یا استنقاض، به اندازه ده نفر میخوردند، جگرش دارد، کم از شتر نیستم. در عرفا کرامت پرخوری، اما فرق با پرخورها، نخوری هم کرامت، غذا یک هفته دو هفته شش ماه خرد میکردند، تقسیم. با خدا سالاد میکردند، غذا میخوردند.
| درنگ: اولیای خدا با دم حق سیر میشوند و نشخوار غذای حلال، کرامتشان است که فراتر از عادات مادی است. |
جمعبندی بخش هشتم
شخصیت اولیا با عشق به عالم و غذای حق، الگویی برای رهایی از مادیات و دستیابی به کمال روانی ارائه میدهد.
بخش نهم: روانشناسی دین و معرفت خوراک و رفتار
کشف خوراک از رفتار
آدم بنشیند به حرکات، سکنات، رفتارها، گفتارها، جنبشها، خصوصیات، خوراکهایی که خورده کشف کند، این چی خورده اینطور شده. درس خوانده خبیث شده، نماز خوانده خبیث، عرق خورده مؤمن، دزدی کرده هدایت. روایت: خوشا سعادت افرادی که گناهان به ثواب بکشاند و ثوابها به گناه. ثواب به گناه نمیکشاند، گناه به ثواب.
معنا: خوشا گناهانی که حین انجام، مشت کارهای خوب قاطی، خوبها غالب، به خوبی کشاند. بدا به ثواب که مشت بدیها قاطی، ریا سالوس، به بدی کشاند. صرف نماز روزه درس عرفان به کجا میکشاند معلوم نیست، جنبیات را ملاحظه کرد. شب و روز اگر به دو مقام بیندیشد، یکی خود پیدا کنم، دو طبیب حاذق نگاه کند مشکل چی است.
یک وقت بیدستگاه میگوید، با دستگاه. اولیا بیدستگاه، به ظرف کمال با دستگاه آزمایشگاه. ما چند صد سال عقبیم. روایات نماز جماعت ثواب، دو نفر اینقدر، چهار اینقدر، ده گذشت ملائکه عاجز. اگر نکشند عاجز شدن ندارد، میکشند. ثواب اینقدر، خدا ملائکه میدانند، ما نمیدانیم. چرا؟ نرفتیم بدانیم، دنبال نکردیم. دین در نفسیات، حقایق، مصادیق تعطیل هزار سال، سندها جا به جا، مفهوم به مفهوم، هیچ کار نکردیم.
عالم ربانی بیاور همه چی قورت داده، مثل عوام، فقط حفظ حرف، کار نشده. باید شروع، کار، راه بیفتد. قرآن نگاه، سوره نبی: ﴿الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ (کسانی که در دلهایشان بیماری است) مرض چیزی است خارج کردنی، الله یخرج، کسی دیگر هم میتواند، توان پیدا کند. ﴿أَمْ حَسِبُوا أَن لَّن نَّخْرُجَ أَضْغَانَهُمْ﴾ (یا پنداشتند که دلهایشان را بیرون نیاوریم؟) خيال ميکنی نمیکند، میتواند. ﴿وَلَوْ نَشَاءُ لَأَرَيْنَاكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُم بِسِيمَاهُمْ﴾ (و اگر بخواهیم آنان را به تو نمایان میکنیم پس ایشان را به سیمایشان میشناسی). نشان میدادیم بشناسی با خصوصیات سند قاعده ابزار آلات. میشود، رفته دنبالش. ﴿وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ﴾ (و ایشان را از آهنگ گفتار خواهی شناخت). روانشناس از صدا چکاب میکند، از نتها موجها سیلابها در صوت، محتوا وجودی عرضه میکند. با مفهوم بازی نمیشود، آزمایشگاه میخواهد، کار، قاعده، حرکت.
| درنگ: روانشناسی دین با بررسی جنبیات رفتار، نشان میدهد که خوراک و عمل با قاطی خوب یا بد، انسان را به کمال یا انحراف میکشاند. |
جمعبندی بخش نهم
با کشف خوراک از رفتار و بررسی روایات، روشن شد که دین در نفسیات نیازمند آزمایش و کار است تا معرفت حقیقی حاصل شود.
بخش دهم: روانشناسی شخصیت قرآن کریم و قیافهشناسی
سیما و شناخت مجرمان
در سوره بقره 273: ﴿يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ﴾ (ناآگاه ایشان را از عفافشان توانگر پندارد). جاهل اینطور میکند. ﴿تَعْرِفُهُم بِسِيمَاهُمْ﴾ (ایشان را به سیمایشان میشناسی). به ریتم قیافه معلوم گدا یا آقا. قرآن گفته، اگر نگفته هم میدانستیم. ﴿لَا يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا﴾ (از مردم با اصرار چیزی نمیخواهند). الحاف مصدر لحاف، گدا معلوم، ناآرام معلوم، نجیب معلوم، مؤمن معلوم.
متوسمین در قرآن، علوم در قرآن رها کردیم. بحث قیامت، ملائکه میدانند. سوره رحمان 41: ﴿يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُمْ﴾ (مجرمان به سیمایشان شناخته میشوند). به قیافه نگاه، فيوخذ بالنواصی والاقدام. نواصی زلفها، اقدام پاها، سخت است. سال 53 کماندوها ریختند فیضیه، طلبه از حجره تا دارالشفا، پنجاه نفر میزدند، مثل توپ فوتبال، اما طلبه میزنند نمیرود. خوشا سعادتشان، صفایی قداستی، انشاءالله شهید شده باشند، آلوده نشده.
بعضی پیدا کردیم، کار آمد، اما حالا غلاف. بعضیشان شش ماه تشنج، موجی دیوانه، پنجاه نفر تکه تکه، وحشتناک. چه خون دل خوردند، مظلوم بیکس غریب تنها بیادعا بیحرف، به انقلاب نظام کمک، معلوم نیست زندهاند یا نه، خوشا سعادت.
معرفت برای ملائکه، اما حرف من آخرت نیست، مشکل دنیامان حل کنیم آخرت درست. یعرف مجرمون بسیمایشان اینجا بفهمی. آقایی نقل، متهمین دادگاه، اسمها چنگیز جمشید عوضیها، قاسم محمد تقی مذهبی. اقتضا، چنگیز گشتاسب لهراسب وطنی، عبدالصمد عبدالقادر مذهبی، آبادان اهواز. اثر دارد، به اسم هم میشود شناخت، اما همه راحت میشود شناخت.
ما باید جلو برویم، شروع، تمرین، تست، نگذاریم برای آخرت ملائکه یعرف المجرمون بسیمایشان، میگیرند میاندازند. اگر اینجا یعرف المؤمن السیما سیمای نفسه و غیره، ارزش دارد. ینظر بنور الله، ارزش دارد. نور الله قاعده سیستم دستگاه آزمایشگاه بله، همه کارها میشود، ببینیم چی داریم چی نداریم، میشود چیزی پیدا کرد یا نه.
| درنگ: قرآن کریم با تأکید بر سیما، قیافهشناسی را به عنوان ابزاری برای شناخت مجرمان و مؤمنان معرفی میکند. |
جمعبندی بخش دهم
روانشناسی شخصیت قرآن با قیافهشناسی، انسان را به استفاده از ابزارهای دنیوی برای شناخت نفس فرا میخواند تا از آخرت بینیاز شود.
بخش یازدهم: روانشناسی بالینی انسان و شناخت صفات غالب
رشد در معرفت و صفات نفس
چرا در باب معرفت وصول عرفان انسانشناسی رشد نمیکنم؟ شناختی نیست که رشد کند. صفت غالب در زید چی است؟ فرق میکند، ده تا یا هزار تا، تفاوت فرد به فرد. صفات غالب مغلوب لازم ملازم ملزومات قابل شناسایی نیست، دسترس آسان نیست. صفات غالب چی، روی چی حساسیت، خوراک مال شهوت مقام شب روز جمع خلوت آلرژی تحریک، همه پیدا کند، دفتر بگذارد ثبت، یک به یک، یاد میرود.
در لحظه به یاد میآید میرود، بنویسد. هيچ به یاد نمیآید، بگذار کنار، در حرکت خواب خوراک برخورد رفتار فوری ثبت. انسان ابتدا دست بیاورد صفت غالب خودش چند تا. به طور نوعی ده تا هزار سرگردان. موفق نمیشوم، چی کار کردی؟ به صرف خلوار کتاب کتابخانه بزرگ، کار انجام نمیشود، باز شد کار کرد استفاده تحقیق، چیزی افزوده.
صفات نفس اینطور، بر اثر کثرت غفلت، گاه بیشتر، جانی ناراحت که جانی است، اما خیال مومن، ناراحت نیست، دست به محاسن الهي شکر الحمدلله. بیخیال، شیطان الهي شکر، تیر خلاص خورده. صفات غالب چند تا، اگر دو روز ده روز ماه این کار، کسی بگوید صفت غالب چند تا، به تفاوت، سعه وجودی ضیق در او پیدا میشود.
صفات غالب ظرف سوء با حسن متفاوت، شناختش کمال. هزار عیب دارم، با کمال، شناخت کمال. پرخورم، هر چی میخورم سیر نه، خوش میآید، اشتها آور خوش، تخلیه با دارو دوباره بخور. در خوردن نشخوار خوش، مزاج نشخوار مثل فکر ذهن میخورد. شتر نه، انسان صفات غالب بشناسد، دفتر در طول مدت سکون آرامش خلوت تنهایی تاریکی جایی فوری ثبت، نفس ساده نیست بپری دیوارش، مواظب.
در طول زمان ماه کدام بیشتر میآید سراغ، چی بیشتر تو دل. خانواده بشناسی، روانشناس هفته چی میخورید، میفهمد کی است، سردی گرمی پلو برنج ماست دوغ. صفات غالب دست آور، اولین کار انسانشناسی. کلی بافی نه، استخراج از نفس با سند مدرك. در ماه چی تو ذهن، حتی جنون ادواری عوام عالم، ادوار انقطاع عقل جنود، شناسایی مهم.
بشناسد چند بار هفته برق قطع، ماه برق قطع، برقها خوب میفهمیم، چند وقت قطع نشده، اما در خودش چند بار فیوز پریده، عقل کار نکرده، کجا چه وقتها روی چه صفاتی چند بار. خیال همیشه عاقل، برق هست همیشه نه، میپرد میرود میآید. شناخت مهم، دیوانه کی عاقل کی، حیوان کامل کی، انسان کامل کی، حیوان کامل کی.
استبصار نفسی از ضروریات اولیه انسانشناسی، مدت وقت میبرد، افراد کمتر بیشتر، فرصت برای پرس جو، دفتر بنویس یاد بده بنویس حتما، نمیماند ذهن. در ماه چند بار فیوزش میپرد، شارژ چند بار خالی، چقدر شارژ نگه میدارد چقدر خالی. مطالعه روی خود نداریم، فقط درس میخوانیم.
میلیاردها امکانات کمالی در وجودش استفاده نمیکند. فرق اولیا معصومین انبیا این نیست امام صادق علما جما امیرالمؤمنین علما جما، همه علما جما، فرق چی. مغازه بزرگ قفسهبندی، هر چیز قفسه، سوپرمارکت رديف بردار کمترين زمان بیشتر متاع. همه سوپرمارکت بریز انبار روی هم، استفاده چی.
انسانها اهل علم تراکم توانمندی تورم کمالات تراکم علم، روی هم. تو انبار سوزن پیدا کن، نردبان پیدا نمیشود، پیدا کن کش بیرون سخت. اشکال انسانها پر کردند انبار روی هم. تن خرت و پرت آشغال به درد نمیخورد استفاده نه.
از وجنات قیافه چشم معلوم انبار یا قفسه. درس چی، بنشین جا به جا، امکانات چقدر قفسه بزند مرتب کارشناسی. کار قفسه زدن. کاغذ قلم اینها قفسه بزن رو خود علما جما، مرتب هر چی زیاد بردار استفاده. این علما جما اما انباریش کرده سوپریش کرده.
تمام محتوای فکری انسان بعد بدن سوپری شود، ماه کار ببرد عیبی نه، روزی ده دقیقه ساعت دو ساعت. تخلیه با تلبيس فرق، ده دقیقه تخلیه، برای قفسه بزند، روی هم هیچ کار نه. تخلیه کرد تبویب ترتیب صفات غالب چند تا خوب بد بنده اینطور بارك الله خوب.
اگر بپرسند این کار شده جواب بدهیم، از اخلاق مخلاق چی خوب بد، درست باز کن چی کار، هیچ، مداد قلم صفات غالب حساسیتها آلرژیها توانمندیها تنقیصها همه بشناسد. من خوب اما کار به من بگذار وحشتناک، دمش حفظ لااقل مشکل نه. دم همچین پا گیر نه حل. جراحی能 درمان.
در روایات دین، معصیت نرو، کار نتوانی نکن، مضر استفاده نه، خوب دنبال، بیباکانه نه، چون بیباکانه حرکت شده. روانشناس ولی اولیا نگاه بفهمد باطن سوپرمارکت یا انبار. اینها چپانده تو هم یا چیده. اگر بچیند علما جما خیلی علم دارد. بشر خیلی علم اما مقایسه نه، زیاد شد روی هم ضرر، قابل استفاده نه استفاده نه.
ده تا صفت غالب جدا، اول ده فاز دوم ده ده به ده، خودش دنبال، همینطور دم شروع قفسه بزند مشکل برطرف. اوه چه دنیایی کمالات در من بیخبر، این همه کمال هي میدویدم دنبال. بیان مولوی آب کم جو تشنگی آور به دست تا جوشد آبت از بالا و پست.
بیان ما متفاوت، تشنگی به دست آب زیاد، اما آب بین این آبها درد نه. شور ترش چی فلان. ما شعر نه، کاغذ قلم صفات غالب ده تا ده جدا سخت بگیر اما توهمی نه واقعگرا بیرون آور ده به ده کار شود انشاءالله.
در سراوان جوي آب پر کرم، آرام کرم تکان نه. حرير عمامه رو آب دهان رو حرير مک آب کرم ماند. تخمها چیز دیگر. اگر بدن میکروب ویروس کرم آشغال، هر چی بخورد با کرم. علم کرم میشود. استاد بزرگ از شیخ صدوق بزرگتر، از مجلسى باسوادتر، بحار دویست جلد صد از قلم افتاده اضافه کند. توحید مفضل پیشش خواندیم، ادیب نیشابوری نمیتوانست، مبتدا خبر.
مقام داشت اما اعوجاج زیاد، اخباری مشکلات. گفتم علم بیشتر شک نه، کرم حتما بیشتر، شیخ صدوق مجلسى این کار نه. دنبال کرد دوید چند بار، این گفت علمتان بیشتر شک نه شکم در این یکی. اینها استفاده چرا جواب نه، سی سال طلبه هر کتاب همه، مخلوط استفاده مخلوط وجود ناشایست، صفای سلامت طهارت رویت معرفت نه. هي زحمت چرا هیچ، زحمت کرم خورد زحمت به چه درد به چه کار.
اگر زمینه دنبال کلی گویی فایده نه آب کم جو تشنگی آور به دست تا جوشد نمیدانم آب بالا پست بالا آب پايين آب هیچ درد نه. حالا تشنگی آورد آب به درد نه قابل خوردن نه کثیف آلوده آشغال میکروب ویروس. به هم ریخته قابل استفاده نه آب زیاد تشنگی باشد درد نه به هم ریخته بر هم افراشته مخلوط خاصیت نه قابل استفاده نه.
اگر نتوانی استفاده اثر گذار نه، اگر بتواند دنبال مشكلاتش حل انشاءالله.
| درنگ: شناخت صفات غالب با ثبت و قفسهبندی، نفس را از انبار به سوپرمارکت تبدیل میکند و کمالات پنهان را آشکار میسازد. |
جمعبندی بخش یازدهم
روانشناسی بالینی با تأکید بر شناخت صفات، انسان را به استبصار نفسی رهنمون میکند تا از تورم کمالات به استفاده عملی برسد.
جمعبندی کل کتاب
روانشناسی راستین، با کاوش در ابعاد نفس و معرفت، انسان را به سوی وحدت با هستی و رهایی از انزوا فرا میخواند. از نقد مفاهیم انتزاعی تا شناخت صفات غالب، این رویکرد نشان داد که اراده، ارتباط با هستی و چکاب نفس، کلید کمال است. با حفظ تمامی جزئیات، امیدواریم این نوشتار راهگشای متخصصان در فضای آکادمیک باشد.
| با نظارت صادق خادمی |