متن درس
html
روانشناسی منطقی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 296)
مقدمه
در عرصه دانشهای بشری، روانشناسی منطقی به سان دریایی پهناور و پرتلاطم، مرزهای معرفت را درمینوردد تا در سایه تعالیم الهی و تجربیات انسانی، به واکاوی لایههای نهان نفس انسانی بپردازد. این دانش، با اتصال میان جنبههای بالینی، خانوادگی و اجتماعی، بر لزوم رویکردی رحمانی و عاری از خشونت اصرار میورزد و انسان را همچون نگینی تابناک مینگرد که مستحق تعظیم و پرورش است. با الهام از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، این کتاب به کاوش در ابعاد گوناگون روانشناسی میپردازد تا پژوهشگران در فضای آکادمیک، به فهمی ژرفتر از کمالات نفس دست یابند. این نوشتار، همانند پلی استوار میان میراث گذشته و افقهای آینده، به تشریح حذف خشونت، پرورش محبت در روابط خانوادگی و نقش طهارت در عبادت میپردازد، با این اشارت که روح آدمی، چونان نهالی در بوستان هستی، نیازمند باران مهربانی است نه طوفان خشونت.
بخش نخست: رویکرد بالینی به حذف خشونت و پرورش محبت
نقد خشونت در تربیت و ضرورت محبت
این سخن نادرستی است که بزن نفس را، بکش نفس را، خفهاش کن، نان بهش نده، آب بهش نده. این نفس رم میکند، این نفس انقباض پیدا میکند، اصلا هدایت نمیشود، هیچ هدایت نمیشود. مدرسههای ما، تربیت ما، گذشتگان ما بیشتر چون با انقباض حرکت میکردند، میگفتند چوب معلم گل است، هر کی نخورد خل است. قانون درآوردن که کاری ندارد، همینطور از خودت چیزی درآور. کی گفته چوب معلم گل است؟ مهر معلم گل است، ناز معلم گل است، لطف معلم گل است. از بس ما خشن هستیم، آمدیم تو این همه ناز و مهر و لطف و کرم و صفا و عشق و اینها، آمدیم به چوب چسبیدیم. قانون دیگر، قانون درست کردند. عجب آدمهایی بودند. چوب معلم گل است، هر کی نخورد خل است. همهشان خوردند، خل شدند. میدیدید هیچکس مدرسه نمیرفت، هیچکس درس نمیخواند، اصلا کسی خوشش نمیآمد. همان میگفت الف و ب و ت و توتری، آخوند بمیرد زودتری. یعنی حاضر بودند بروند نوکری، نروند مدرسه. از بس خشن بوده، از بس خراب بوده. شما اگر تو مدرسه این بچهها را با خشونت، با قلدری، با چوب، با سفتی، با سختی، هیچکدامشان هدایت نمیشوند. ممکن است با سواد شوند، آدمهای خوبی نمیشوند. ولی بنازم بنازم بنازم به بزم محبت که میگفت درس مدرس ار بود زمزمه محبتی. ببین چقدر از این چیزها داریم. جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را. این گریزپا است، جمعه میآوردش. محبت اینطور است. کی گفته چوب معلم گل است، هر کی نخورد خل است؟ آنی که این حرف را زده خل بوده، خل نبوده، خشن بوده. میخواسته برای خودش چیزی توجیه کند. خشونت در تربیت، مانند استفاده از تنبیه بدنی یا تحقیر، به کاهش عزت نفس و انحراف از مسیر کمال انسانی منجر میشود. از منظر روانشناسی تربیتی، خشونت در تربیت، با ایجاد چرخههای منفی خودانگاره، به کاهش انگیزه و افزایش اضطراب در افراد منجر میشود. فرهنگ تربیتی مبتنی بر تنبیه و خشونت، مانند ضربالمثل «چوب معلم گل است»، به کاهش انگیزه یادگیری و آسیبهای روانی منجر میشود. از منظر روانشناسی تربیتی، فرهنگ تنبیهمحور، با ایجاد ترس و اضطراب، مانع از رشد خلاقیت و انگیزه در دانشآموزان میشود. نظامهای آموزشی خشونتمحور، با ایجاد فضای ترس و تحقیر، به کاهش علاقه به یادگیری و انزوای دانشآموزان منجر میشوند. از منظر روانشناسی اجتماعی، نظامهای آموزشی خشونتمحور، با کاهش اعتماد به نهادهای آموزشی، به انسداد مسیر رشد علمی و اخلاقی منجر میشوند. تربیت مبتنی بر محبت و احترام، به تقویت خودباوری و پرورش کمالات انسانی کمک میکند. از منظر روانشناسی مثبت، محبت در تربیت، با ایجاد فضای عاطفی مثبت، به رشد شخصیت و افزایش تابآوری روانی منجر میشود. آموزش مبتنی بر مهر، لطف، و احترام، به افزایش انگیزه و پرورش شخصیت متعادل کمک میکند. از منظر روانشناسی تربیتی، آموزش مبتنی بر محبت، با تقویت خودباوری، به رشد علمی و اخلاقی دانشآموزان منجر میشود. تربیت محبتمحور، با تأکید بر احترام و انبساط نفس، به رشد شخصیت و تحقق کمالات انسانی کمک میکند. از منظر روانشناسی مثبت، تربیت محبتمحور، با ایجاد فضای عاطفی مثبت، به تقویت خودکارآمدی و رشد معنوی منجر میشود.
نقد فرهنگ خشونت و ضرورت مماشات با نفس
لذا عرض کردیم با نفس دعوا نکنید، با خودتان یقه نگیرید، انسان با خودش گلاویز نشود، به خودش حمله نکند، تو گوش خودش نزند. چون ما با خشونت بزرگ شدیم، میبینید اگر کسی را پیدا نکنیم دعوا کنیم باهاش، با خودمان دعوا میکنیم، تق تق خودمان را میزنیم. نفس را بازی بدهید، نفس را انبساط بده، نفس را راضی کن. نفس را راضیاش کن، بازیاش بده. در روایات ببینید میفرماید اگر حال داری قرآن بخوان، نداری نماز بخوان، درس بخوان، حال نداری آن را بخوان، آن را نداری آن را بخوان. اصلا فشار نیاور به نفس، راضیاش کن. میخواهی باهاش زندگی کنی، میخواهی باهاش حرکت کنی، میخواهی باهاش عمر سر کنی. تو قبر هم همین نفس باهات است، تو قیامت هم همین باهات است. نترسانش، بترسانیش این هنگ میکند، قفل میشود، رم میکند، اصلا دیگر شما را به جایی نمیرساند، فقط یک فرصتی است با مخ بزندت زمین. بسیاری از گناهان و معاصی در انسانها، در مردم، در ما، بر اثر خشونت تثبیت شده. این پدر و مادر خشن بودند، این بچه دیکتاتور شد. این خشن بوده، این سابقها میدیدید سندان میکوبند، این نفسش کوبیده شده، منجمد شده، این دیگر اصلا به درد نمیخورد. اصلا باید یک کوره بگذارى زیرش، این نفس باز بشود. شما بروید تو بخش بهداشتی ببینید رحم را که وقتی میخواهند ببندند چه جوری خشکش میکنند، وقتی میخواهند باز کنند چی کارش میکنند، همین کار را میکنند. اول با نفس دعوا نباید کرد، باید رفیق شوی باهاش، مماشات کنی، ملاحظه کنی، محبت کنی، نازش کنی، احترام بهش کنی، همان بیانی که عرض کردم. اصلا خشونت با خودتان نکنید. خب گفتیم چی میشود، گفتیم وقتی این کار را کردی اگر دور یک گناهی را بستی، تخلیه کردی، این ریخت، یک توده گناه میریزد، یک باند ساقط شد، یک توده میریزد. ما هزار تاگناه داریم؟ ما عرض کردیم سه تا پنج تا هشت تا بیشتر نمیتوانیم گناه داشته باشیم. مراکز مخروط بسیار اندک است. منتها اگر یک گناهی شما توانستى یک باندی را یک گناه سرشاخه این گناههای سرشاخه را میگوییم باند، اگر توانستید یک باندی را ساقط کنی، خودش یک هو یک توده ساقط میشود. چهار تا آجر را بکنی تمام این دیوار میریزد پایین. این نیست بگویی اقا من هزار تا گناه را چه جوری از خودم دور کنم. اقا نمیخواهد هزار تا گناه را دور کنی تو چهار تا را ساقط کن میبینی دویست تايش ساقط میشود. اگر یک باند گناه ساقط بشود یک توده گناهان میریزد پایین. حرفمان این بود اگر یک توده گناه یک باند گناه ساقط شد تجافی تخلیه خلا در نفس وجود ندارد یک توده کمال جایش را میگیرد. من چه جور عرض کنم ببخشید بیانم قاصر است. شما الان یک شیشه نوشابه را حساب کنید. این یک شیشه نوشابه وقتی که میخواهید آبهایش را خالی کنید ببینید برای چی قطره قطره میشود برای چی یک قطره یک قطره میآید چون یک قطره که میآید تا یک هوا نرود پشتش دیگر نمیتواند بیاید. لذا اگر این شیشه نوشابه را درست بالانس دمر کنی هیچی ازش نمیآید بیرون. سابقها هوا که میگرفت شیشه همین خشونت همین نوشابه را یک خورده سرش را خالی کن تق بزن درش تهاش به آن کلفتی میپرد بیرون از ته میزند بیرون. خشونت نفس این طوری است نزن اصلا به این شیشه بزنی از ته خراب میشود کار دیگر به درد درست شدن هم نمیخورد. میخواهم بگویم ما مشکل اصلیمان چی بود چرا ما بعد از پنجاه سال هیچی نمیشویم چرا بال در نمیآوریم چرا دم سم این چیزها هیچی در نمیآوریم کاشکی یک دم در آورده بودیم لااقل اقا کاش لااقل ما سم در آورده بودیم میگفت اقا لااقل من سم در آوردم حالا اقا من هیچی من از کمالات به دم رسیدم خب خیلی خوب است باز هم یا یک چیزی من بدانم اقا من نفس کشم من بدانم موجود زندهام من بدانم تغییر کردم تا بزنی در این شیشه نوشابه آن تهاش که کلفتتر است زودتر میزند بیرون تق…حالا شما آبش را خالی کن دو هزار تا بزن اگر شد بشکانى ممکن است مشتت را بگیری بشکانى ولی تهاش بزنی هر چی بزنی هیچی نمیشود. بزرگترین عامل شکست عقب ماندگی بیکمالی دور از کمال بودن ما مال خشونت به نفس است. شما نماز را ببینید اقا ما از دین کجایش استفاده کردیم بهبه بهبه نماز را ببینید هر چی حمد و سوره را ببین همین سوره حمد را ببینید که لا صلوه الا بفاتحه الکتاب چرا نماز بدون حمد نماز نیست چون اصلا خدا تو نماز تمام ترنمشد را تو سوره حمد گذاشته بسم الله الرحمن الرحیم مد لین الرحمان الرحیم مالک یوم الدین ایاک نعبد و ایاک نستعین اهدنا الصراط المستقیم دیگر به و الضالین که میرسد آدم رقصش میگذارد و الضآ دیدی اقا رقصش گرفت ببینید اقا خفهاش نکن تو هم که داری زور میگویی زور اقا ما را خشونت ما را بدبخت میکند کال میکند یعنی میخشکاند وجود ما را با خودمان با بچه هایمان با مردممان با لباسمان با قلمان با کتابمان با خودکارمان تمام با مهر حرکت کنیم. یکی از عواملی که هیچ سعادت نمیتواند بیاورد بلکه شقاوت میآورد خشونت است. اگر یک کسی حالا یک خورده روانشناسی کنید اگر یک کسی پایش را میکند تو کفشش هی فشار میآورد کفش را پایش میکند میبینی نوع پشت کفشهای اینهایی که کفش پایشان میکنند پشتهایش خوابیده است. این آدم خشنى است. آدم وقتی میخواهد کفش پا کند باید دولا بشود دست بگیرد به پشت کفشش سلام عرض کردم قربان بکشد بالا یعنی شما اگر به پشت کفشت سلام کنی خنده دارد معلوم میشود ما آدمهای خشنى هستیم. من دارم کار روانشناسی میکنم اقا شما آدمهای خشنى هستی اقا اگر آدم دولا بشود خب این کفش هم یک موجودی است میخواهی بکشی بالا سلام عرض کردم قربان بکش بالا این اقا هی پایش را میکند بهش که این خودش بیاید تو پایش اقا این مشکل روانى دارد مشکل خشونت دارد و الا کسی به پشت کفشش فشار بیاورد زور بگوید به پدرش هم زور میگوید به مادرش هم زور میگوید به هر که برسد زور میگوید به خودش هم برسد زور میگوید چون ساختار این طوری است. ما اولین مشکلمان در باب کمال که به جایی نرسیدیم مال خشونت است. باند گناه را میخواهم الان ساقط کنم اقا تندی نکن تندی کنی نفس میترسد هیچی ساقط نمیشود محکم میشود. شما اگر به یک آدمی زور بگویی تقویتش کردی اگر میخواهی تضعیفش کنی نرمی داشته باش. خب حالا ما رفتیم و این باند گناه را به قول شما با مظلومیت اینها ساقطش کردیم گفتیم چی میشود گفتیم یک توده گناهان خودش ساقط میشود این نیست که شما اگر یک گناهی را ساقط کردی همین یکی ساقط میشود یک توده یعنی انبوه یعنی متعدد گاهی با سقوط یک گناه پنجاه تا چهل تا شصت تا گناه میریزد. خب این این روشن ریخت چی میشود عرض کردیم همان طور که یک کسی میمیرد ارث به وارث میرسد بین مرگ این و مالکیت آن هیچ وقفهای وجود ندارد یعنی مردن این همان و مالک شدن وارث همان این نیست که اول این میمیرد دوم آن مالک میشود نه اگر اول این بمیرد دوم آن مالک بشود در این حلقه مفقوده ما مال بیمالک داریم مال بیمالک نداریم لذا عرض کردیم تو فقه این خیلی اثبات سختی دارد چطوری این میمیرد و آن مالک میشود مردن و مالک شدن این طور نیست شما الان دارید میخواهید راه بروید یک قدمتان این جاست یک قدم میگذاری دو این را برمیداری میگذاری روی قدم سوم این طور نیست شما این قدم را که برمیداری مرد مالک شد یعنی موازنه دارد مساوات دارد ما مال بی صاحب نداریم یعنی با مردن این، مالک شده آن. کن فیکون فائش فاء تفريع است. خب چی میخواهیم بگوییم وقتی این باند ساقط شد این توده ریخت کمالات توش پر میشود. این کمالات آن کمالات معصوم نیست درس میخواند چی میشود باسواد میشود قاعده بلد میشود فرمول بلد میشود نمیدانم چی بلد میشود اینها نه اینها نیست کمالات اینها کمالات مرسوم است کمالات مفهوم است کمالات ظاهر است درست است هست کمال است اینها ولی اینها کمالهای شناخته شده است ما دستجاتی از کمالات داریم که اینها کمال ناشناختهاند یعنی چی این باند ساقط میشود توده میریزد چشم این باز میشود گوش این میشنود دل این میبیند چه جور میبیند چی میبیند چطور میبیند ما نمیدانیم باید باند را ساقط کند انسان تا ببیند. اینی که پیغمبران میگویید وحی بهشان نازل میشده این وحی همان کمال لا مفهوم است. شما بعد هزار و چهار صد سال بعد از هزار و چهار صد سال بیشتر از هزار و چهار صد سال بروید کتابهای تفسیر فلسفه کلام بروید همه را بخوانید هنوز نمیدانند وحی چی است. وحی چی است اقا تعریفش بگو وحی چی است همین بروید عبارتها را ببینید تو تفاسیر هیچی همینطور لفاظی است حرف میزنی هر چیزی را که نشناسیم همین است. ما در بحث غنا و موسیقی میگفتیم فقهای ما نمیدانند اصلا غنا چی است همینطور میگویند حرام است اقا بگو چی است این نت نمیداند این سیلاب نمیداند این اصلا… چه جوری میگویی چی حرام است چی حلال است اصلا نمیداند همینطور میگوید آن چیزی که نمیدانم لعب و لهو است آن چیزی که نمیدانم مطرب است اقا مگر طرب بد است نمیداند یک چیز کلی سر هم میکند. وحی چی است الهام چی است کشف چی است شهود چی است معاینه چی است رویت چی است وقتی یک باندی افتاد یک تودهای ریخت یک هو ظاهر میشود اصلا ادبیاتش مال خودش است زبانش مال خودش است دیگر نمیشود بگویی قاعده است فرمول است چنین است چنان است نه همان مبادیش چی شد سقوط باند این گنهکار اگر سقوط باند کرد ریزش توده میشود ریزش توده که شد ظهور کمال میشود حالا میبیند اه اه یک چیزی دارم میبینم نمیدیدم اه این چی است این کی است این جا آن کی است مرحوم ابن سینا خدا رحمتش کند در اشارات برای اثبات شهود و مکاشفه اینها آمده به دیوانهها متمسک شده شما تو اشارات که بروید مقامات عارفان آمده گفته خب ببینید این الان آدم عادی است جمجمهاش تکان میخورد دیوانه میشود یک چیزی دارد میبیند تو نمیبینی غیب هم اینطوری است منتها انبیا تکان نخورده مخشان سفت شده مخشان یک چیزی میبیند تو نمیبینی اقا معرف باید اجلى از معرَف باشد این همه که شما میخواندید شما وحی و پیغمبری میخواهی با دیوانهها ثابت کنی خب این مخش تکان خورده خیالات ورش میدارد هیچی هم نمیبیند خیالات است انبیا خیالات نیست مخش تکان نخورده اصلا این بد حرفی است که شما میآیی میخواهی وحی و کشف و عرفان و معرفت را با دیوانهها ثابت کنی با دیوانهها میخواهد ثابت کند یک چیزهایی هست اقا دیوانهها خب مخشان تکان خورده قاتی میبینند حالا که قاتی میبیند دو تا میبیند چهار تا میبیند بیخیالی میبیند با خیالی میبیند صورت را میبیند ذهن را میبیند کی میگوید واقعیت را میبیند دیوانه چرا اقا چرا یک بخش از دیوانهها نوابغ هستند و متاسفانه ما یک دسته از نوابغمان را دیوانه کردیم اگر یک وقت همان اگر من کارهای بودم چه میکردم یک تیمارستان درست میکردم چه بزرگی دیوانهها را اول تقسیم میکردم آن دیوانههایی که از نبوغ به جنون افتادند آنها را جدا میکردم اقا این نابغه بوده فشار بهش آوردی قاتی کرده این دیوانهای که از نبوغ است غیر آن دیوانهای است که مخش تکان خورده جا به جا شده ضعف دارد تخیلى است آن دیوانههایی که از نبوغ گاهی یک چیزهایی میبینند آنها درست است خارج را میبینند واقع را میبینند یک مرتبه یک چیزهایی را میبیند آن ممکن است با دیوانهها نمیشود وحی را ثابت بکنی پس وحی را باید با چی ثابت کرد با همین باند که ساقط بشود توده که بریزد خودت میبینی آنی را که دیروز نمیدیدی دیشب نمیدیدی یک لحظه پیش نمیدیدی حالا که میبینی هم میبینی هم از آنها نیست که میبینی این از آنها نیست که درس خوانده سواد تو چی شده اینها این طور نیست لذا شما ببینید انبیا هیچکدام اهل مدرسه نبودند هیچکدام اهل کلاس نبودند هیچکدام اهل درس نبودند چون اینها کمال معروف میآورد این کمال معروف اصلا وضو نمیخواهد تیمم نمیخواهد طهارت نمیخواهد هر کی درس بخواند باسواد میشود فیزیک بخواند شیمی بخواند ریاضیات هر چی بخواند یاد میگیرد هیچی نمیخواهد آنی که کمال است گفتیم نامفهوم باطنی غیر مانوس غیر ظاهری غیر معروف آن فقط روی باندهای نفس قرار میگیرد صافی است صافی میبیند اصفی است اصفی میبیند ساقط میشود معرفت میبیند کشف میبیند معاینه میبیند شهود میبیند یک مرتبه چشمش باز میکند دارد یک چیزی را میبیند دارد یک کسی را میبیند دارد یک جایی را میبیند دارد یک طرفی را میبیند یک فرمی اصلا گاهی میترسد وقتی میبیند. گاهی وقتی میبیند خوفش میشود. گاهی وقتی میبیند مریض میشود. حتی در رویتها گاهی بعضی افراد مخصوصا اگر مربی نداشته باشند تو رویت مریض میشوند، بیمار میشوند. تا میبیند نفس انقباض پیدا میکند، میترسد. اگر خدای ناکرده باب کمال کسی دید و ترسید و مراجعه به طبیب نکرد، حتما این خبیث میشود، حتما بد میشود، حتما گرفتار میشود. یک چیزی دیده نتوانسته بکشد، حتما کم میآورد. لذا تو این جاها حتما مربی میخواهد بایستد پای انسان. ما الان یک مشکلمان همین است. شما وضع دنیا را ببینید، هیچ متهمی بدون وکیلش حرف نمیزند. هیچ ورزشکاری بدون مربی ورزش نمیکند، مسابقه نمیدهد. هیچ کشتیای بدون مربی به پا نمیشود. اصلا هیچ قماری بدون فلکهگیر قمار نمیشود. ولی حالا عرفان و فلسفه و فقه و قرآن و تفسیر و اینها اصلا مربی نمیخواهد. بهبه این میشود شیر تو شیر ولوشو هیچی از توش در نمیآید. کشتی، کشتی بدون مربی اصلا تکان نمیخورد. اصلا کشتی را برای چی بهش میگویند کشتی؟ اشتقاق هان بگویید ببینیم هان کشتی یعنی چی؟ کِشته کُشته کشتی یعنی چی؟ هان آخ از خودش در میآورد میبینید اقا شکمی معنا میکند هان اقا ما ادبیاتمان را باید درست کنیم. حرف که میزنیم معناهش را بدانیم. هنوز ما حرف که میزنیم معناهش را همین طور روی هم رفته معنا میکنیم. آن کمال پنهانی بدون سیستم اصول بینات قواعد بدون مربی نمیشود. منتها دنیا یک خورده حواسش جمع میشود میگوید کار را با قاعده انجام بده، موفق هم شدند. ولی ما تا با قاعده کار را انجام ندهیم اصلا موفق نمیشویم. بعد شصت سال هفتاد سال میبینیم هیچ بال و پری نداریم. کاشکی هیچ بال و پری نداشتیم، گاهی میبینی قلبی که با آن طراوت و تازگی بود به قساوت افتاده. گاهی میبینی آلوده به دنیا شده. گاهی میبینی دنیادار شده. گاهی میبینی گرفتار شده. گاهی رسیده جایی که ان کذبوا بآیات الله با خدا درگیر شده. مال چی است؟ هیچی تو نفسش ساقط نشده، تودهای هم ریخته نشده، کمالی هم توش نرفته. فقط همین اصولولو همین درس خوانده اینها هیچی نمیآورد. باور کنید یک وقتی یک کسی از تو زندان داشت صحبت میکرد. این استاد ریاضی بود دبیر بود معتاد شده بود از تو زندان داشت صحبت میکرد. گفت آخه شما که باسوادی، استاد ریاضی هستی، مغزت به این علمی است، چطور معتاد شدی؟ گفت علم جلوی عصیان را نمیتواند بگیرد. این علم روی قاعده فرمول است، جلوی هیچی را نمیتواند بگیرد. آن علمی که میتواند بگیرد انکشاف است، نوریت است، آن معرفت است، آن حقیقت است. آن جلوی اینها را میگیرد. اینها را من دارم میگویم. آن گفت علم نمیتواند جلوی اعتیاد را بگیرد. شما بروید تمام افراد معتاد را ببینید، نوعا آدمهای قوی اند، زرنگند، زیرکند، آدمهای دانه درشت اند، آدمهای زبلند، نخالهاند، آدمهای چموشند. پخمه مخمهها اصلا نمیروند دنبال این کار. بروید روانشناسی کنید جامعه را. پس شما روی این مثلث کار کنید. یک، یک باند را ببندید با نرمی. دو، یک تودهای را ساقط کنید. سه، یک چیزهایی میبینید که نمیدیدید. یک چیزهایی میفهمید که نمیفهمیدید. یک چیزهایی که اصلا با آنهایی که میخواندی جور در نمیآید. حالا یک بچه دو ساله این کار را کند، ده ساله این کار را کند، بیست ساله، سی ساله و هر چی که میخواهد باشد. این مثلث را الان در ذهن داشته باشید. باند ساقط بشود، توده ریزش میکند، کمال جایش را میگیرد. وقتی که گرفت، شرط کمال غیر مانوس این است که نداشته باشی، ندیده باشی، نفهمیده باشی. اول اول باشی. خواب عمهاش را ببیند، خواب خالهاش را ببیند، خواب اینها نه، اینها را که دیده. خواب نمیدانم چی ببیند، اینها نه. لذا یک مشت از خوابها اینها فقط برای درمان خوب است، خواب نیست. آن رویای صالحهای که یک جزء از نبوت است، آن غیر این خوابها است. آن رویا یک چیزی است که ندیده. شما اگر تو خواب یک چیزی که دیدید که تا حالا ندیدید بدانید این به یک جایی میخورد. یک چیزی تکان خورده، یک جا اینطور شده. خیلی مواظب باشید. خوابهای تکراری یک جور خوابهایی است، خوابهای ندیده یک جور خوابهایی است، خوابهای دیده یک جور خوابهایی است. بدترین خوابها خوابهای تکراری است. بعدش خوابهای دیده. روی خوابهای ندیده حساب کنید. مثلا اگر یک مرتبه تو خواب یک چیزی دیدید که نمیشناسید، اگر بد بود و اگر خوب بود، هر دویش رویش حساب کنید. اگر شده به چند سال دیگر این چهره در شما ظاهر میشود، مواظبش باشید. اگر بد است عوضش کنید، اگر خوب است تقویتش کنید. خوابهای تکراری خوابهای دیده خوابهای نادیده. خوابهای دیده خیلی عزیز است ولی بدهایش چون پیشگیری دارد. خوابهای تکراری مشکلات عفونی است. اگر یک کسی چند بار خواب دید دارد گناه میکند، چند بار خواب دید تو دستشویی است، چند بار خواب دید دارد یخه کسی را گرفته، چند بار خواب دید دارد یک چیز حرامی را، این اقا عفونت پیدا کرده، روحش روحش عفونت پیدا کرده، حتما باید جراحی بشود. خوابهای دیده باید ببیند چی میبیند، رویش کار بکند. و نفس اول از خواب شروع میشود ولی خواب جزئی است. مهم اینی است که دارم عرض میکنم. باند، توده، دیدن کمال غیر مالوف. یک چیزی میبیند که ندیده تا به حال روی آنها باید خیلی حساب بکند. حالا شما اینها را تو خودتان دنبال کنید با مهربانی. چطور میخواهی یکی را گول بزنی، چه کارش میکنی؟ سلام عرض کردم قربان.. اینطور میکنیها. اول بیاید انسان این نفس را ریشخندش کند، نازش کند، یک باندی را ببندد. وقتی باند را دید، ببیند توده را میتواند ساقط کند. شما باند را ببند، توده خودش ساقط میشود. آن هم خودش میآید. فقط اولی کار شماست. حالا چه جوری ببندیم، رویش فکر کنید. واقعا ما باورمان نمیشود که یک ذرهای همه عالم هستی را دارد حرکت میکند و همه عالم هستی دارند همه عالم هستی را حرکت میدهند همه دارند با هم دیگر حرکت میکنند. پس ما اگر بخوابیم باز هم دارند حرکتمان میدهند ما هم داریم توی خواب حرکت میکنیم ما اگر بمیریم حرکتمان میدهند ما هم داریم حرکت میدهیم مرده ما هم حرکت میدهد. اگر ما شعورش را پیدا کنیم ان تلطیف را پیدا کنیم که حرکتهای هستی را توی خودمان ببینیم حرکت خودمان را توی عالم ببینیم انوقت دیگر رشحات عصمت در ذهن انسان باز میشود اقا شما کار میخواهی بکن میخواهی نکن مثل بی کاریها گفت کار نمیکنی تازه حقوق بیکاری بهت میدهند ا مریض بشوی حقوق بیماری بهت میدهند حامله بشه حقوق حاملگی میدهند اخیرا در کشورهای اروپایی کار خوبی کردند آمدند گفتند یعنی چی زنها حقوق حاملگی میگیرند مرخصی حاملگی سه ماه به مردها هم باید مرخصی حاملگی بدهید ا به مردها برای چی حاملگی؟ میگه خب این زنش که حامله میشه باید مواظبش باشد باید این طوری کند بچه را نگه دارد ان ور برود این ور برود این هم حاملگی است دیگه برای چی به زنها میدهید مرخصی حاملگی ان رفته کمک زنش داده حقوق حاملگی به مردها هم میدهند بله بارک الله خیلی خوب است اینهاها تازه دارد شعورشان باز میشه که اقا زن و مرد ندارد حاملگی یکی که حامله بشه ان یکی هم به توسط این حامله میشه حقش هست اقا یک زن حامله ما وحشی گری میکنیم یک زن حامله لباس میشورد رخت می شورد این کار را میکند ان کار را میکند ما وحشی هستیم یک زن حامله باید بایستی کمکش کنی اب توی دلش تکان نخورد میبینید چقدر سقط جنین پیدا میشه چقدر امراض روحی روانی زنها پیدا میکنند چون استرسهای زیادی که به این حمل وارد میشه باعث بدبختی ان بچه و ان مادر میشه بعدا هم که بچهاش میآید به دنیا زن خل و چل شده مرد میگه زنم بداخلاق شده زنم بد هست دعوا و طلاق میگه بابا من سه ماه به تو مرخصی میدهم که طلاق توی کار نباشد دعوا هم نکنید ان برو بشین بادش بزن بزار کار خودش را بکند. روانشناسی زنان، با تأکید بر محبت و احترام در روابط، به تعادل عاطفی و کاهش اضطراب کمک میکند. از منظر روانشناسی زنان، محبت، با ایجاد حس ارزشمندی، به رشد شخصیت و تحقق کمالات منجر میشود. فرهنگ تفرقه در خانواده، با ایجاد حس بیاعتمادی و دوری، به کاهش انسجام خانوادگی منجر میشود. از منظر روانشناسی خانواده، تفرقه، با کاهش صمیمیت و اعتماد، به افزایش تعارضات و آسیبهای روانی میانجامد. انسجام در خانواده، با تأکید بر محبت و احترام متقابل، به رشد عاطفی و روانی اعضای خانواده کمک میکند. از منظر روانشناسی خانواده، انسجام، با ایجاد فضای عاطفی مثبت، به کاهش استرس و افزایش تابآوری منجر میشود. اضطراب در روابط خانوادگی، مانند کنترلگری یا سوءظن، به کاهش اعتماد و افزایش تعارضات منجر میشود. از منظر روانشناسی خانواده، اضطراب، با ایجاد حس ناامنی، به کاهش صمیمیت و انسجام خانوادگی میانجامد. آرامش در روابط خانوادگی، با تقویت اعتماد و صمیمیت، به رشد عاطفی و روانی اعضای خانواده کمک میکند. از منظر روانشناسی خانواده، آرامش، با ایجاد فضای عاطفی مثبت، به افزایش تابآوری و کاهش استرس منجر میشود. ظلم به فرزندان، مانند تحقیر یا تنبیه خشن، به کاهش عزت نفس و آسیبهای روانی در کودکان منجر میشود. از منظر روانشناسی تربیتی، ظلم به فرزندان، با ایجاد حس بیارزشی، به کاهش خودباوری و افزایش اضطراب میانجامد. محبت به فرزندان، با تقویت عزت نفس و خودباوری، به رشد شخصیت و تحقق کمالات انسانی کمک میکند. از منظر روانشناسی تربیتی، محبت به فرزندان، با ایجاد فضای عاطفی مثبت، به افزایش تابآوری و رشد روانی منجر میشود. فرهنگ استکباری در جامعه، با تأکید بر سلطهگری و خشونت، به کاهش انسجام اجتماعی و افزایش تعارضات منجر میشود. از منظر روانشناسی اجتماعی، فرهنگ استکباری، با ایجاد حس بیعدالتی، به کاهش اعتماد و همکاری اجتماعی میانجامد. فرهنگ رحمتمحور در جامعه، با تأکید بر محبت و احترام، به تقویت انسجام اجتماعی و کاهش آسیبهای روانی کمک میکند. از منظر روانشناسی اجتماعی، فرهنگ رحمتمحور، با ایجاد فضای عاطفی مثبت، به افزایش همکاری و تابآوری اجتماعی منجر میشود. بیتوجهی به نظافت در زندگی، مانند عدم مراقبت از محیط یا بدن، به کاهش عزت نفس و آسیبهای روانی منجر میشود. از منظر روانشناسی محیطی، بیتوجهی به نظافت، با ایجاد حس بیارزشی، به کاهش خودباوری و افزایش استرس میانجامد. نظافت در زندگی، با ایجاد حس ارزشمندی و نظم، به تقویت عزت نفس و رشد شخصیت کمک میکند. از منظر روانشناسی محیطی، نظافت، با ایجاد فضای مثبت، به افزایش خودکارآمدی و کاهش اضطراب منجر میشود. بداخلاقی در خانواده، مانند تندی یا بیاحترامی، به کاهش صمیمیت و افزایش تعارضات خانوادگی منجر میشود. از منظر روانشناسی خانواده، بداخلاقی، با ایجاد حس ناامنی، به کاهش اعتماد و انسجام خانوادگی میانجامد. اخلاق نیکو در خانواده، با تأکید بر محبت و احترام، به تقویت صمیمیت و رشد عاطفی اعضای خانواده کمک میکند. از منظر روانشناسی خانواده، اخلاق نیکو، با ایجاد فضای عاطفی مثبت، به افزایش تابآوری و کاهش استرس منجر میشود. سوءاستفاده از دین در روابط، مانند توجیه ظلم با احکام، به کاهش اعتماد به دین و آسیبهای روانی منجر میشود. از منظر روانشناسی دینی، سوءاستفاده از دین، با ایجاد حس بیعدالتی، به کاهش انگیزه معنوی و افزایش تعارضات میانجامد. احترام به دین در روابط خانوادگی، با تأکید بر رحمت و محبت، به تقویت ارتباط معنوی و رشد عاطفی کمک میکند. از منظر روانشناسی دینی، احترام به دین، با ایجاد حس عدالت و محبت، به افزایش اعتماد و انسجام خانوادگی منجر میشود. خوابهای تکراری، بهویژه با محتوای منفی، بهعنوان نشانهای از عفونت روانی، به آسیبهای روانی و معنوی منجر میشوند. از منظر روانشناسی بالینی، خوابهای تکراری منفی، با تثبیت اضطراب و افسردگی، به کاهش سلامت روانی میانجامد. توجه به خوابهای نادیده، بهویژه با محتوای غیرمانوس، بهعنوان نشانهای از ظهور کمالات، به رشد معنوی و روانی کمک میکنند. از منظر روانشناسی عرفانی، خوابهای نادیده، با ایجاد ارتباط با باطن وجود، به ظهور معرفت و شهود منجر میشوند.
جمعبندی بخش
این بخش، با بررسی روانشناسی زنان و خانواده، نشان داد که محبت و احترام به تعادل روانی کمک میکند و ظلم و بداخلاقی را نقد مینماید. طهارت و نظافت، به عنوان پایههای عبادت، به رشد معنوی یاری میرسانند.
نتیجهگیری کلی کتاب
روانشناسی منطقی، همچون ستارهای فروزان در آسمان دانش، بر حذف خشونت، پرورش محبت و ظهور کمالات پافشاری میورزد. این رویکرد، با نقد غضب، اضطراب و ظلم در روابط، و الگوگیری از احکام رحمانی، انسان را به کمال میرساند و جامعه را به آرامش هدایت میکند. تحول در علم دینی، با حضور مربی، درک عمیق و محبت متقابل، به تولید معرفت اصیل منجر میشود.
| با نظارت صادق خادمی |