در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

روانشناسی منطقی 303

متن درس

روان‌شناسی شخصیت در قرآن کریم: مرگ، هلاکت و فنا

روان‌شناسی شخصیت در قرآن کریم: مرگ، هلاکت و فنا

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه، آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 303)

مقدمه: بازتاب مرگ و هلاکت در روان‌شناسی قرآنی

مفهوم مرگ، هلاکت و فنا از موضوعات بنیادین در روان‌شناسی شخصیت از منظر قرآن کریم است که نه‌تنها به حیات مادی انسان، بلکه به تحولات وجودی و معنوی او نیز پیوند دارد. این مفاهیم، که در آیات نورانی قرآن کریم با ظرافت و عمق بی‌نظیری تبیین شده‌اند، از منظری روان‌شناختی، به تحلیل چگونگی مواجهه انسان با پایان حیات ناسوتی و انتقال به نشئه‌ای دیگر می‌پردازند. استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره در درس‌گفتارهای خود، با تکیه بر آیات قرآن کریم و نقد دیدگاه‌های کلامی و فلسفی، به تبیین این مفاهیم پرداخته و بر معنای قرآنی هلاکت و فنا به‌عنوان تبدل و تحول، و نه انعدام و نابودی، تأکید کرده‌اند..

بخش اول: مفهوم هلاکت در قرآن کریم

تبیین مفهومی هلاکت

هلاکت در قرآن کریم، مفهومی است که در نگاه نخست، به مرگ و پایان حیات ناسوتی اشاره دارد، اما با تأمل عمیق‌تر، به تبدلی مذموم و ناپسند اطلاق می‌شود که در مقابل حیات سعادتمند قرار می‌گیرد. این مفهوم، نه به معنای انعدام و نابودی کامل، بلکه به معنای انتقال از یک نشئه به نشئه‌ای دیگر با کیفیتی نامطلوب است. قرآن کریم در آیات متعدد، هلاکت را به‌عنوان تبدیلی معرفی می‌کند که در صورت عدم تحقق کمال و سعادت، مذموم و ناپسند تلقی می‌شود. به‌عنوان مثال، در داستان حضرت یعقوب علیه‌السلام، فرزندانش به او هشدار می‌دهند که مبادا به سبب اندوه فراوان برای یوسف، به هلاکت افتد: قَالُوا تَاللَّهِ تَفْتَأُ تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّىٰ تَكُونَ حَرَضًا أَوْ تَكُونَ مِنَ ٱلْهَٰلِكِينَ (یوسف: ۸۵)؛ «به خدا سوگند، تو آن‌قدر از یوسف یاد می‌کنی که یا بیمار شوی یا از هالکان باشی». در اینجا، هلاکت به معنای مرگی مذموم است که به سبب ناکامی در تحمل فراق یوسف، برای پیامبری چون یعقوب ناپسند شمرده شده است.

درنگ: هلاکت در قرآن کریم به معنای تبدل مذموم است که در مقابل حیات سعادتمند قرار می‌گیرد و نه انعدام یا نابودی کامل. این تبدل، زمانی رخ می‌دهد که انسان از حیات ایمانی جدا شده یا در مسیر کمال ناکام ماند.

دیدگاه‌های مختلف درباره هلاکت

برای فهم دقیق‌تر مفهوم هلاکت، لازم است دیدگاه‌های مختلف در این باب بررسی شود:

دیدگاه کفار

کفار، هلاکت را به معنای مرگ در عالم ناسوت می‌دانند، اما به دلیل انکار عالم آخرت، آن را پایان وجود تلقی می‌کنند. قرآن کریم از زبان ایشان می‌فرماید: وَقَالُوا مَا يُهْلِكُنَا إِلَّا ٱلدَّهْرُ (جاثیه: ۲۴)؛ «گفتند: جز روزگار چیزی ما را هلاک نمی‌کند». این دیدگاه، هلاکت را به مرگ محدود کرده و هیچ‌گونه تداوم وجودی پس از آن را نمی‌پذیرد. در واقع، کفار مرگ را پایان هستی می‌دانند، حال آنکه قرآن کریم بر تداوم وجود و بازگشت به سوی خدا تأکید دارد.

دیدگاه فلاسفه

برخی از فلاسفه، به‌ویژه در سنت متأخر، هلاکت را به انعدام و نابودی ذاتی موجودات نسبت داده‌اند. برای نمونه، در فلسفه صدرایی، گمان بر این است که موجودات ممکن، به دلیل محدودیت ذاتی، در نهایت به سکنت و فنا می‌رسند. این دیدگاه، که به سکنت عالم و انقطاع حرکت منجر می‌شود، با آیات قرآنی ناسازگار است. قرآن کریم هیچ‌گاه هلاکت را به معنای انعدام مطلق به کار نبرده، بلکه آن را به تبدل و انتقال به نشئه‌ای دیگر معنا کرده است.

دیدگاه قرآنی

در نگاه قرآنی، هلاکت به معنای تبدل مذموم است که در دو حالت رخ می‌دهد: نخست، به سبب گناه و معصیت (هلاکت به اعتبار فاعل)، و دوم، به سبب ناکامی در دستیابی به غایت وجودی (هلاکت به اعتبار غایت). این مفهوم در آیه‌ای کلیدی از سوره قصص به روشنی تبیین شده است: كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ ۚ لَهُ ٱلْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (قصص: ۸۸)؛ «هر چیزی هلاک می‌شود، مگر وجه او، فرمان از آن اوست و به سوی او بازمی‌گردید». در این آیه، «وجه» به حقیقت شیء اشاره دارد که پس از مرگ باقی می‌ماند و به سوی خدا بازمی‌گردد. بنابراین، هلاکت به معنای نابودی نیست، بلکه تبدیلی است که در صورت ناپسند بودن، مذموم تلقی می‌شود.

تحلیل روان‌شناختی هلاکت

از منظر روان‌شناسی شخصیت، هلاکت به‌عنوان تبدل مذموم، بیانگر حالتی است که انسان در آن از مسیر کمال و سعادت منحرف شده و به ناکامی وجودی گرفتار می‌آید. این ناکامی ممکن است از گناه یا عدم تحقق اهداف متعالی ناشی شود. همان‌گونه که درختی تنومند، اگر از ریشه جدا شود، به سوی زوال می‌رود، انسان نیز اگر از حیات ایمانی و معنوی خویش جدا گردد، به هلاکت می‌افتد. این هلاکت، نه پایان وجود، بلکه تحولی است که او را از حقیقت متعالی خویش دور می‌سازد.

جمع‌بندی بخش اول

هلاکت در قرآن کریم به معنای مرگ و تبدل در عالم ناسوت است که در صورت ناکامی در دستیابی به کمال، مذموم تلقی می‌شود. این مفهوم در مقابل دیدگاه کفار، که هلاکت را پایان وجود می‌دانند، و برخی فلاسفه، که آن را به انعدام نسبت می‌دهند، قرار دارد. قرآن کریم با تأکید بر تداوم حقیقت موجودات و بازگشت آن‌ها به سوی خدا، هلاکت را به‌عنوان تبدیلی معرفی می‌کند که در صورت عدم همراهی با سعادت، ناپسند است. این دیدگاه، از منظر روان‌شناسی شخصیت، به تحلیل ناکامی‌های وجودی انسان پرداخته و بر اهمیت حفظ پیوند با حقیقت الهی تأکید دارد.

بخش دوم: مفهوم فنا در قرآن کریم

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۲)

تبیین مفهومی فنا

فنا در قرآن کریم، مفهومی است که به معنای انقطاع نشئه دنیوی و انتقال به نشئه آخرت به کار رفته است. برخلاف هلاکت، که غالباً با بار معنایی مذموم همراه است، فنا در قرآن کریم به معنای تبدل و تغییر نشئه است، بدون آنکه لزوماً مذموم باشد. این مفهوم در آیه‌ای کلیدی از سوره الرحمن تبیین شده است: كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ ۝ وَيَبْقَىٰ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو ٱلْجَلَٰلِ وَٱلْإِكْرَامِ (الرحمن: ۲۶-۲۷)؛ «هر که بر روی زمین است فانی است، و وجه پروردگارت که دارای جلال و اکرام است باقی می‌ماند». در این آیه، فنا به معنای مرگ موجودات زمینی (جن و انس) است که به انقطاع حیات ناسوتی و طلوع نشئه آخرت اشاره دارد.

درنگ: فنا در قرآن کریم به معنای تبدل و انقطاع نشئه دنیوی است، نه انعدام یا نابودی کامل. این مفهوم، بر تداوم حقیقت موجودات و بازگشت آن‌ها به سوی خدا تأکید دارد، که با بقای وجه الهی همراه است.

مقایسه فنا و هلاکت

فنا و هلاکت، هرچند در ظاهر به مرگ اشاره دارند، از نظر مفهومی تفاوت‌هایی دارند. هلاکت، به تبدل مذموم اطلاق می‌شود که در صورت ناکامی در دستیابی به کمال یا به سبب گناه رخ می‌دهد. اما فنا، به تبدل کلی نشئه دنیوی اشاره دارد که لزوماً بار منفی ندارد. به‌عنوان مثال، در آیه سوره قصص، هلاکت با استثنای «وجه» همراه است که بر بقای حقیقت شیء تأکید دارد، اما در آیه سوره الرحمن، فنا بدون استثنا برای موجودات زمینی ذکر شده و بقای وجه رب به‌عنوان حقیقتی متعالی و مستقل مطرح می‌شود. این تفاوت، نشان‌دهنده عمق و ظرافت قرآن کریم در به‌کارگیری واژگان است.

نقد دیدگاه‌های فلسفی و کلامی

برخی از فلاسفه، به‌ویژه در سنت متأخر، فنا را به انعدام و نابودی ذاتی موجودات نسبت داده‌اند. برای نمونه، در فلسفه صدرایی، گمان بر این است که موجودات ممکن در نهایت به سکنت و فنا می‌رسند، به‌گونه‌ای که حرکت آن‌ها متوقف شده و مقتضی وجودشان پایان می‌یابد. این دیدگاه، با آیات قرآنی که بر تداوم وجود و بازگشت به سوی خدا تأکید دارند، ناسازگار است. در مقابل، دیدگاه ابن‌سینا، که بر امکان بقای ممکنات به‌واسطه علت الهی تأکید دارد، با قرآن کریم همخوانی بیشتری دارد. او معتقد است که ممکنات، به دلیل وابستگی به علت الهی، می‌توانند ابدی باشند، بدون آنکه به واجب بالذات تبدیل شوند.

عالمان دینی نیز در تفسیر آیات مربوط به فنا و هلاکت، گاه به خطای انعدام و بطلان افتاده‌اند. برای نمونه، در تفسیر المیزان، ابتدا هلاکت به بطلان و انعدام معنا شده، اما در ادامه به تبدل و رجوع به سوی خدا اصلاح شده است. این اصلاح، نشان‌دهنده توجه به معنای قرآنی است، اما تأکید اولیه بر انعدام، با متن قرآن کریم سازگار نیست.

تحلیل روان‌شناختی فنا

از منظر روان‌شناسی شخصیت، فنا به‌عنوان انقطاع نشئه دنیوی، بیانگر مرحله‌ای از تحول وجودی انسان است که در آن، هویت ناسوتی او به هم می‌ریزد و به سوی حقیقتی متعالی‌تر هدایت می‌شود. همان‌گونه که نمک در آب حل می‌شود و از حالت پیشین خود خارج می‌گردد، انسان نیز در فرآیند فنا، از تعلقات ناسوتی رها شده و به سوی بقای الهی سوق می‌یابد. این فرآیند، در عرفان اسلامی به «فنا فی البقا» تعبیر شده که نشان‌دهنده تبدل از خودپرستی به خداجویی است.

جمع‌بندی بخش دوم

فنا در قرآن کریم به معنای تبدل و انقطاع نشئه دنیوی است که بر مرگ موجودات زمینی و انتقال به نشئه آخرت دلالت دارد. این مفهوم، برخلاف هلاکت، لزوماً مذموم نیست و به تداوم حقیقت موجودات در قالب وجه الهی اشاره دارد. نقد دیدگاه‌های فلسفی و کلامی نشان می‌دهد که تأکید بر انعدام و بطلان با آیات قرآنی ناسازگار است، و دیدگاه ابن‌سینا در امکان بقای ممکنات به‌واسطه علت الهی، به حقیقت قرآنی نزدیک‌تر است. از منظر روان‌شناسی شخصیت، فنا به‌عنوان مرحله‌ای از تحول وجودی، انسان را به سوی رهایی از تعلقات ناسوتی و پیوند با حقیقت الهی هدایت می‌کند.

بخش سوم: مفهوم باطل در قرآن کریم

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱)

تبیین مفهومی باطل

واژه «باطل» در قرآن کریم به اعمالی اشاره دارد که فاقد غایت عقلانی یا معنوی هستند و از کمال و حقیقت الهی دورند. باطل، به معنای قطع ارتباط با هدف متعالی یا ناکامی در دستیابی به سعادت است، نه انعدام یا نابودی. این مفهوم در آیات متعددی به کار رفته است، از جمله: فَوَقَعَ ٱلْحَقُّ وَبَطَلَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (اعراف: ۱۱۸)؛ «پس حق آشکار شد و آنچه انجام می‌دادند باطل گردید». در اینجا، باطل شدن اعمال به معنای بی‌اثر شدن یا ناکامی آن‌ها در دستیابی به غایت الهی است، نه نابودی وجودی آن‌ها.

به‌عنوان مثال، قرآن کریم می‌فرماید: يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَٰتِكُم بِٱلْمَنِّ وَٱلْأَذَىٰ (بقره: ۲۶۴)؛ «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، صدقات خود را با منت و آزار باطل نکنید». در این آیه، باطل کردن صدقه به معنای از بین بردن ارزش معنوی آن به سبب نیت ناپاک یا رفتار ناشایست است. همچنین، در آیه جَاءَ ٱلْحَقُّ وَزَهَقَ ٱلْبَاطِلُ ۚ إِنَّ ٱلْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا (اسراء: ۸۱)؛ «حق آمد و باطل نابود شد، همانا باطل نابودشدنی است»، زهوق به معنای کنار رفتن و بی‌اثر شدن باطل است، نه انعدام آن.

درنگ: باطل در قرآن کریم به اعمالی اطلاق می‌شود که فاقد غایت عقلانی یا معنوی هستند و از حقیقت الهی دورند. این مفهوم، به قطع ارتباط با کمال اشاره دارد، نه نابودی یا انعدام وجودی.

تحلیل روان‌شناختی باطل

از منظر روان‌شناسی شخصیت، باطل به اعمالی اشاره دارد که فاقد ارزش وجودی یا هویت معنوی هستند. این اعمال، مانند حرکتی بی‌هدف در دشتی بی‌انتها، انسان را از مسیر کمال دور کرده و به ناکامی وجودی می‌کشانند. همان‌گونه که گلی بی‌ریشه در خاک، هرچند زیبا، به زوال می‌گراید، عملی که فاقد نیت الهی باشد، باطل است و به غایت متعالی نمی‌رسد. این مفهوم، بر اهمیت نیت و هدف در شکل‌گیری هویت معنوی انسان تأکید دارد.

نقد دیدگاه‌های فلسفی درباره باطل

برخی فلاسفه، به‌ویژه در سنت متأخر، باطل را به انعدام یا نابودی کامل نسبت داده‌اند. این دیدگاه، با آیات قرآنی که باطل را به‌عنوان امری موجود اما فاقد غایت عقلانی معرفی می‌کنند، ناسازگار است. به‌عنوان مثال، بت‌پرستی در قرآن باطل خوانده شده، نه به دلیل موهوم بودن بت، بلکه به سبب فقدان حقیقت الهی در آن: ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ ٱلْبَاطِلُ (حج: ۶۲)؛ «این بدان سبب است که خدا حق است و آنچه جز او می‌خوانند باطل است». بت، وجود خارجی دارد، اما به دلیل فقدان غایت الهی، باطل شمرده می‌شود.

جمع‌بندی بخش سوم

باطل در قرآن کریم به اعمالی اشاره دارد که فاقد غایت عقلانی یا معنوی هستند و از حقیقت الهی دورند. این مفهوم، نه به انعدام یا نابودی، بلکه به ناکامی در دستیابی به کمال و سعادت دلالت دارد. از منظر روان‌شناسی شخصیت، باطل نشان‌دهنده اعمالی است که هویت معنوی انسان را تضعیف کرده و او را از مسیر کمال دور می‌کنند. نقد دیدگاه‌های فلسفی نشان می‌دهد که نسبت دادن باطل به انعدام، با آیات قرآنی ناسازگار است، و قرآن کریم بر وجودی بودن باطل به‌عنوان امری فاقد حقیقت الهی تأکید دارد.

بخش چهارم: مفهوم رجوع در قرآن کریم

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۲)

تبیین مفهومی رجوع

رجوع در قرآن کریم به دو نوع تقسیم می‌شود: رجوع مقطعی (در ظرف ناسوت) و رجوع إلی‌الله (در نشئه آخرت). رجوع مقطعی به تحولات و تغییرات در عالم دنیا اشاره دارد، مانند بازگشت به وجدان یا قضاوت درونی، درحالی‌که رجوع إلی‌الله به بازگشت به سوی اسما و صفات عینی الهی، مانند بهشت و جهنم، دلالت می‌کند. این مفهوم در آیه إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيْهِ رَٰجِعُونَ (بقره: ۱۵۶)؛ «ما از آن خداییم و به سوی او بازمی‌گردیم»، به روشنی بیان شده است. این رجوع، نه بازگشت به حالت اولیه، بلکه سیر وجودی به سوی کمال الهی است.

به‌عنوان مثال، رجوع مقطعی در آیه وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَىٰٓ إِلَىٰ قَوْمِهِ (اعراف: ۱۵۰)؛ «و چون موسی به سوی قومش بازگشت»، به بازگشت موسی به قوم خود در ظرف دنیا اشاره دارد. اما رجوع إلی‌الله در آیه وَلِلَّهِ غَيْبُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضِ وَإِلَيْهِ يُرْجَعُ ٱلْأَمْرُ كُلُّهُ (هود: ۱۲۳)؛ «و نهان آسمان‌ها و زمین از آن خداست و همه کارها به سوی او بازمی‌گردد»، به سیر وجودی به سوی خدا دلالت دارد.

درنگ: رجوع در قرآن کریم به معنای سیر وجودی و تحول در مسیر کمال است، نه بازگشت به حالت اولیه یا تکرار. این مفهوم، به دو صورت رجوع مقطعی (دنيوی) و رجوع إلی‌الله (آخرتی) ظاهر می‌شود که هر دو بر حرکت مداوم به سوی خدا تأکید دارند.

نقد مفهوم سکنت و انعدام

برخی فلاسفه، به‌ویژه در سنت صدرایی، گمان کرده‌اند که موجودات ممکن در نهایت به سکنت و فنا می‌رسند، به‌گونه‌ای که حرکت آن‌ها متوقف شده و وجودشان پایان می‌یابد. این دیدگاه، با آیات قرآنی که بر رجوع مداوم و تداوم وجود تأکید دارند، ناسازگار است. قرآن کریم در آیاتی مانند إِنَّ إِلَىٰ رَبِّكَ ٱلرُّجْعَىٰ (علق: ۸)؛ «همانا بازگشت به سوی پروردگار توست»، بر حرکت دائمی موجودات به سوی خدا تأکید دارد. این رجوع، نه به معنای سکنت یا انعدام، بلکه به معنای تحول و تکامل در مراتب وجود است.

تحلیل روان‌شناختی رجوع

از منظر روان‌شناسی شخصیت، رجوع به معنای سیر وجودی انسان در مسیر کمال است. این سیر، مانند جویباری که از سرچشمه به سوی دریا روان است، انسان را از محدودیت‌های ناسوتی به سوی حقیقت الهی هدایت می‌کند. رجوع مقطعی، به تأمل درونی و بازنگری در رفتارها اشاره دارد، درحالی‌که رجوع إلی‌الله، به تحول عمیق هویت معنوی و پیوند با اسما و صفات الهی دلالت می‌کند.

جمع‌بندی بخش چهارم

رجوع در قرآن کریم به دو نوع رجوع مقطعی و رجوع إلی‌الله تقسیم می‌شود که هر دو بر حرکت و تحول در مسیر کمال تأکید دارند. این مفهوم، با دیدگاه‌های فلسفی مبتنی بر سکنت و انعدام ناسازگار است و بر تداوم وجود و سیر به سوی خدا دلالت دارد. از منظر روان‌شناسی شخصیت، رجوع نشان‌دهنده حرکت مداوم هویت انسانی به سوی غایت وجودی است که با تحولات درونی و معنوی همراه است.

نتیجه‌گیری کلی

مفاهیم هلاکت، فنا، باطل و رجوع در قرآن کریم، از منظر روان‌شناسی شخصیت، بیانگر مراحل مختلف تحول وجودی انسان هستند. هلاکت، به تبدل مذموم اشاره دارد که در صورت ناکامی در دستیابی به کمال یا به سبب گناه رخ می‌دهد. فنا، به انقطاع نشئه دنیوی و انتقال به نشئه آخرت دلالت دارد که لزوماً مذموم نیست. باطل، به اعمالی اطلاق می‌شود که فاقد غایت عقلانی یا معنوی هستند، و رجوع، سیر وجودی انسان به سوی کمال الهی را نشان می‌دهد. این مفاهیم، برخلاف دیدگاه‌های برخی فلاسفه که بر انعدام و سکنت تأکید دارند، بر تداوم حقیقت موجودات و حرکت دائمی به سوی خدا دلالت می‌کنند. دیدگاه ابن‌سینا، که بر امکان بقای ممکنات به‌واسطه علت الهی تأکید دارد، با حقیقت قرآنی همخوانی بیشتری دارد. از منظر روان‌شناسی شخصیت، این مفاهیم انسان را به سوی فهمی متعالی از حیات ابدی و حرکت دائمی به سوی کمال الهی هدایت می‌کنند. بازنگری در فرهنگ فلسفی موجود و تأکید بر مفهوم قرآنی تبدل، می‌تواند به غنای معرفتی و علمی در این حوزه بیفزاید.

با نظارت صادق خادمی