متن درس
مبادی علم فقه: تبیین نقش نظريهپردازی و الگوسازی در فقه اسلامی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ششم)
دیباچه
علم فقه، به مثابه چراغی روشنگر در مسیر هدایت جامعه و افراد، نقشی بیبدیل در تنظیم روابط انسانی و اجتماعی ایفا میکند. این علم، با تکیه بر منابع اصیل اسلامی، یعنی قرآن کریم و سنت نبوی، الگوهایی برای رفتارهای فردی و جمعی ارائه میدهد که نه تنها به نظم امور دینی یاری میرساند، بلکه با پاسخگویی به نیازهای زمانه، پویایی خود را حفظ میکند. در این نوشتار، با بهرهگیری از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، مبادی علم فقه با تمرکز بر موضوعشناسی، حکمشناسی، و ملاکشناسی مورد بررسی قرار گرفته و نقش فقيه به عنوان نظريهپرداز و نه آمر یا مجری تبیین شده است. این متن، با نگاهی عمیق و تخصصی، میکوشد تا با زبانی وزین و علمی، چارچوبی جامع برای فهم جایگاه فقه در جامعه مدرن ارائه دهد. تشبیهات و تمثیلات به کار رفته در این نوشتار، مانند خیاطی که الگوهایی متناسب با نیاز جامعه میدوزد، به غنای مفهومی متن افزوده و آن را برای مخاطبان آکادمیک جذابتر ساخته است.
بخش نخست: موضوع علم فقه و جایگاه آن در علوم اسلامی
تعریف موضوع علم فقه
علم فقه، به مثابه شاخهای از علوم اسلامی، موضوع خود را بر دو محور اصلی استوار میسازد: جامعه و افراد. این علم یا به احکام ناظر بر نظامهای اجتماعی، مانند تنظیم روابط اقتصادی و سیاسی، میپردازد و یا به احکام فردی، نظیر عبادات و معاملات، توجه دارد. برخلاف علوم دیگر، مانند ریاضیات که موضوعش عدد است یا ادبیات که کلمه را محور قرار میدهد، فقه با تمرکز بر انسان و جامعه، قلمرویی گسترده و پویا را در بر میگیرد. این گستردگی، فقه را به علمی جامع بدل ساخته که نه تنها رفتارهای فردی، بلکه نظم اجتماعی را نیز سامان میدهد.
به بیان دیگر، فقه به مثابه باغبانی است که با شناخت دقیق خاک جامعه و نیازهای ریشههای انسانی، بذر احکام را میکارد تا درختی تنومند از عدالت و اخلاق در جامعه بروید. این تعریف، جایگاه فقه را به عنوان علمی که هم به فرد و هم به جمع میپردازد، روشن میسازد و بر ضرورت شناخت دقیق موضوعات آن تأکید میورزد.
نقش فقيه در الگوسازی
فقيه، مانند خیاطی ماهر، الگوهایی برای رفتارهای فردی و اجتماعی طراحی میکند. این الگوها، که در قالب احکام واجب، حرام، مستحب، یا مکروه ارائه میشوند، به مثابه نقشهای برای حرکت در مسیر سعادت فردی و اجتماعیاند. همانگونه که خیاط، پارچهای متناسب با اندام مشتری میدوزد، فقيه نیز احکامی متناسب با نیازهای جامعه و افراد ارائه میدهد. این الگوها نه به اجبار، بلکه به اختیار در دسترس مکلفان قرار میگیرند تا بر اساس شرایط و نیازهای خود از آنها بهره گیرند.
درنگ: فقيه، به مثابه نظريهپردازی است که الگوهای فقهی را برای جامعه و افراد طراحی میکند، اما اجباری در اجرای آنها ندارد. این نقش، فقه را از استبداد و آمریت دور ساخته و آن را به علمی مبتنی بر اختیار و انتخاب بدل میکند.
آزادی انتخاب در بهرهگیری از الگوهای فقهی
یکی از اصول بنیادین فقه اسلامی، تأکید بر اختیار مکلفان در پذیرش و اجرای احکام است. فقيه، الگوهای فقهی را ارائه میدهد، اما این مکلفاناند که بر اساس نیازها و شرایط خود، از میان این الگوها انتخاب میکنند. به تعبیر دیگر، فقه مانند کارگاهی است که ابزارهای گوناگون برای ساختن زندگی دینی در اختیار قرار میدهد، اما انتخاب ابزار و نحوه استفاده از آن به عهده کاربر است. این اصل، فقه را از هرگونه اجبار و دیکتاتوری دور میسازد و بر آزادی انسان در برابر احکام الهی تأکید میورزد.
برای مثال، در جامعه مدرن که ابزارهای پیشرفتهای مانند ماشین، قطار، و هواپیما جایگزین وسایل سنتی حملونقل شدهاند، الگوهای فقهی نیز باید متناسب با این تحولات ارائه شوند. همانگونه که گاری و الاغ دیگر پاسخگوی نیازهای شهروندی نیست، احکام فقهی نیز باید با اقتضائات زمانه همگام شوند تا کارآمدی خود را حفظ کنند.
بخش دوم: نقش فقيه به عنوان نظريهپرداز
پرهیز فقيه از دخالت آمرانه
فقيه، به عنوان نظريهپرداز، وظیفهای جز ارائه احکام و الگوهای فقهی ندارد و حق دخالت آمرانه در امور اجرایی را ندارد. هرگونه دستور مستقیم به افراد برای انجام یا ترک عملی، به مثابه فضولی و دیکتاتوری است که با روح فقه اسلامی سازگار نیست. این اصل، مانند نسیمی ملایم، مرز میان نظريهپردازی و اجرا را روشن میسازد و فقيه را از ورود به حوزهای که شایسته او نیست بازمیدارد.
به عنوان مثال، همانگونه که طبیب بیماری را تشخیص داده و دارو تجویز میکند، اما بیمار را به مصرف آن مجبور نمیسازد، فقيه نیز احکام را ارائه میدهد، اما اجرای آنها را به اختیار مکلفان واگذار میکند. این تشبیه، جایگاه فقيه را به عنوان متخصص دینی تبیین میکند که راهنمایی میدهد، اما آمریت نمیورزد.
نقد رفتارهای آمرانه در تاریخ
در طول تاریخ، برخی از حاکمان با رفتارهای آمرانه و استبدادی، الگوهایی از اجبار و خشونت را در جامعه رواج دادهاند. این رفتار، گاه به برخی از عالمان دینی و حتی پزشکان نیز سرایت کرده و آنها را به صدور دستورات دستوری و آمرانه سوق داده است. چنین رویکردی، با اصول فقه اسلامی که بر اختیار و آگاهی تأکید دارد، ناسازگار است. فقه، مانند جویباری زلال، باید از هرگونه خشونت و اجبار پاک بماند و تنها به ارائه راهنماییهای علمی و دینی بسنده کند.
درنگ: رفتار آمرانه و دیکتاتورمآبانه با روح فقه اسلامی که بر اختیار و بشارت استوار است، ناسازگار است. فقيه باید از هرگونه اجبار و خشونت در ارائه احکام پرهیز کند.
تأکید قرآن کریم بر پرهیز از خشونت
قرآن کریم، با بیانی شیوا و حکیمانه، بر ضرورت نرمی و پرهیز از خشونت در دعوت دینی تأکید ورزیده است:
لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ
اگر تندخو و سختدل بودی، قطعاً از اطراف تو پراکنده میشدند.
این آیه، مانند نگینی درخشان در کلام الهی، بر اهمیت نرمی و محبت در هدایت مردم تأکید دارد. فقيه، مانند پیامبر اکرم (ص)، باید با بشارت و انذار، راه سعادت را نشان دهد و از هرگونه خشونت و اجبار پرهیز کند.
نقش فقيه به عنوان بشیر و نذیر
فقيه، در جایگاه بشیر و نذیر، وظیفه دارد خوبیها را اعلام کرده و درباره بدیها هشدار دهد. این نقش، مانند چراغی است که مسیر را روشن میسازد، اما مسافر را به پیمودن آن مجبور نمیکند. فقيه با ارائه احکام و الگوهای فقهی، راه را برای مکلفان هموار میسازد، اما تصمیم نهایی برای عمل به این احکام به عهده خود آنهاست.
بخش سوم: مبادی اجتهاد و ضرورتهای علمی آن
مبادی اجتهاد: ادبیات، جامعهشناسی، و روانشناسی
اجتهاد، به مثابه دری گرانقدر، نیازمند کلیدهایی است که از جنس دانش و تخصصاند. این کلیدها شامل تسلط بر ادبیات عرب (صرف و نحو)، جامعهشناسی، و روانشناسی است. ادبیات عرب، به عنوان ابزاری برای فهم دقیق قرآن کریم و سنت نبوی، فقيه را قادر میسازد تا احکام را به درستی استخراج کند. جامعهشناسی و روانشناسی نیز، با شناخت دقیق جامعه و افراد، فتواها را با نیازهای زمانه و شرایط مکلفان همگام میسازند.
بدون تسلط بر ادبیات، فقيه نمیتواند متون دینی را به درستی فهم کند، همانگونه که بدون شناخت جامعه و روان انسانها، نمیتواند احکامی متناسب با واقعیتهای اجتماعی ارائه دهد. این مبادی، مانند پایههای بنایی عظیم، اجتهاد را استوار میسازند و فقيه را به نظريهپردازی کارآمد بدل میکنند.
درنگ: اجتهاد نیازمند تسلط بر مبادی علمی، از جمله ادبیات عرب، جامعهشناسی، و روانشناسی است. این علوم، فقيه را در ارائه احکامی متناسب با جامعه و افراد یاری میدهند.
نقد محدودیتهای علم دینی سنتی
علم دینی سنتی، به دلیل عدم توجه کافی به مبادی اجتماعی مانند جامعهشناسی و روانشناسی، گاه در ارائه احکامی متناسب با نیازهای جامعه مدرن ناکارآمد بوده است. این محدودیت، مانند سایهای بر آفتاب علم دینی، از پویایی آن کاسته و ضرورت اصلاح روششناسی علمی را برجسته ساخته است. علم دینی باید با بهرهگیری از ابزارهای نوین علمی، احکامی ارائه دهد که نه تنها ریشه در منابع اصیل دینی داشته باشد، بلکه با اقتضائات زمانه نیز سازگار باشد.
نقش گروههای تحقیقاتی در علم دینی
فقيه، به تنهایی نمیتواند بر همه علوم تسلط یابد، همانگونه که یک باغبان نمیتواند همه ابزارهای کشاورزی را خود بسازد. از این رو، علم دینی نیازمند گروههای تحقیقاتی است که موضوعات فقهی را بررسی کرده و نتایج را در اختیار فقيه قرار دهند. این گروهها، مانند کارگاههایی علمی، موضوعاتی نظیر موسیقی، ورزش، یا مسائل اجتماعی را تحلیل میکنند تا فقيه با تکیه بر این اطلاعات، فتواهایی دقیق و کاربردی صادر کند.
بخش چهارم: موضوعشناسی، حکمشناسی، و ملاکشناسی
سه اصل بنیادین اجتهاد
اجتهاد، مانند مثلثی است که سه ضلع آن موضوعشناسی، حکمشناسی، و ملاکشناسیاند. موضوعشناسی، به شناخت دقیق موضوعات فقهی، مانند ماهیت شراب یا جنون، میپردازد. حکمشناسی، استخراج احکام از قرآن کریم و سنت را شامل میشود، و ملاکشناسی، علل و حکمتهای احکام را تحلیل میکند. این سه اصل، مانند سه ستون، بنای اجتهاد را استوار میسازند و فقيه را در ارائه فتواهایی معتبر یاری میدهند.
برای مثال، در موضوع قربانی در حج، فقيه باید ابتدا ماهیت قربانی (موضوعشناسی)، حکم آن (واجب بودن)، و حکمت آن (تأمین نیاز فقرا) را بشناسد. بدون این سه اصل، فتوا از استحکام لازم برخوردار نخواهد بود.
درنگ: موضوعشناسی، حکمشناسی، و ملاکشناسی، سه اصل بنیادین اجتهادند که فقيه را در ارائه فتواهایی دقیق و متناسب با نیازهای جامعه یاری میدهند.
مثالهای عملی در فقه پویا
فقه پویا، مانند جویباری که مسیر خود را با موانع هماهنگ میکند، باید به نیازهای جامعه مدرن پاسخ دهد. برای مثال، در مراسم رمی جمرات، ازدحام جمعیت میتواند به خطراتی نظیر آسیب جسمانی منجر شود. در این راستا، پیشنهاد طبقاتی کردن محل رمی جمرات یا توسعه فضای طواف، نمونههایی از فقه پویاست که با موضوعشناسی و جامعهشناسی همگام شده است. همچنین، در موضوع قربانی، هدر دادن گوشت گوسفندان با وجود گرسنگان در جهان، با اصل پرهیز از اسراف ناسازگار است. توزیع این گوشت به نیازمندان، نمونهای از فتوایی است که با نیازهای اجتماعی هماهنگ شده است.
نقد اسراف در قربانی
قربانی کردن گوسفندان در حج و هدر دادن گوشت آنها، مانند ریختن آب در بیابان تشنه، با اصول اسلامی پرهیز از اسراف ناسازگار است. فقه پویا باید با بهرهگیری از امکانات مدرن، مانند سردخانهها و سیستمهای حملونقل، گوشت قربانی را به نیازمندان جهان برساند. این رویکرد، نه تنها به رفع گرسنگی کمک میکند، بلکه روح عدالت و خیرخواهی اسلامی را متجلی میسازد.
بخش پنجم: مسئولیت مکلفان و نقش حاکم
مسئولیت مکلفان در اجرای احکام
مکلفان، مانند مسافرانی در مسیر دینداری، مسئول اجرای احکاماند. فقيه، الگوها را ارائه میدهد، اما اجرای آنها به عهده افراد است. اگر تخلفی در جامعه رخ دهد، حاکم یا پلیس، به مثابه نگهبانان نظم اجتماعی، وارد عمل میشوند. این تفکیک نقشها، مانند خطوطی روشن، مرز میان نظريهپردازی و اجرا را مشخص میسازد.
پرهیز از دخالت در امور خصوصی
اگر فردی در خلوت خود مرتکب گناهی شود، مانند شرابخواری در خانه، تا زمانی که به جامعه آسیب نرساند، فقيه یا حاکم حق دخالت ندارند. این اصل، مانند حریمی امن، حریم خصوصی افراد را پاس میدارد و بر ضرورت حفظ کرامت انسانی در فقه اسلامی تأکید میورزد.
بخش ششم: نقد چالشهای علم دینی و راهکارهای اصلاح
چالشهای علم دینی در جامعه مدرن
علم دینی، به دلیل فقدان مبادی لازم، مانند موضوعشناسی و گروههای تحقیقاتی، گاه در ارائه احکامی متناسب با نیازهای جامعه مدرن ناکارآمد بوده است. این چالش، مانند سدی در برابر جریان پویایی فقه، ضرورت اصلاح روششناسی علمی را برجسته میسازد. علم دینی باید با بهرهگیری از علوم اجتماعی و همکاریهای تحقیقاتی، احکامی کاربردی و متناسب با زمان ارائه دهد.
عدم تقلید عملی از احکام
در برخی موارد، افراد علیرغم ادعای تقلید از عالمان دینی، در عمل احکام را رعایت نمیکنند. برای مثال، خوردن غذاهای حرام در سفرهای خارجی نشاندهنده شکافی میان ادعا و عمل است. این مسئله، مانند آینهای، ضرورت آموزش و آگاهیبخشی در کنار ارائه احکام را نمایان میسازد.
خاتمه
علم فقه، به مثابه گوهری درخشان در گنجینه علوم اسلامی، با ارائه الگوهای رفتاری، راه سعادت فردی و اجتماعی را هموار میسازد. درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، با تبیین مبادی فقه، نقش فقيه به عنوان نظريهپرداز، و ضرورت موضوعشناسی، حکمشناسی، و ملاکشناسی، چارچوبی جامع برای فهم این علم ارائه دادهاند. تأکید بر پرهیز از اجبار، بهرهگیری از علوم اجتماعی، و همکاریهای تحقیقاتی، فقه را به علمی پویا و پاسخگو به نیازهای زمانه بدل میسازد. این نوشتار، مانند پلی استوار، پیوند میان سنت و مدرنیته را در فقه اسلامی برقرار ساخته و راه را برای پژوهشهای آتی در این حوزه هموار میکند.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
خدایا! بر محمد و آل محمد درود فرست.
با نظارت صادق خادمی