متن درس
مبادی فقه پویا: تأملاتی در روششناسی اجتهاد
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه هفتم)
دیباچه: درآمدی بر روششناسی فقه پویا
فقه، چونان دریایی ژرف و بیکران، معرفتی است که از سرچشمههای وحیانی قرآن کریم و سنت نبوی سیراب میشود و در بستر زمان و مکان، با پویایی و انعطاف، به نیازهای انسانی پاسخ میدهد. روششناسی اجتهاد، بهمنزله قطبنمایی است که فقها را در این دریای معرفت راهنمایی میکند تا احکام الهی را با دقت و ژرفنگری استخراج کنند. درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره در جلسه هفتم، چونان چراغی روشنگر، سه اصل بنیادین اجتهاد—حکمشناسی، موضوعشناسی، و ملاکشناسی—را با مبادی آن، از جمله ادبیات، جامعهشناسی، روانشناسی، منطق، و اصول فقه، مورد کاوش قرار داده است. این تأملات، با زبانی که هم عالمانه است و هم سرشار از اشارات معنوی، به تبیین چگونگی تطبیق احکام با تحولات اجتماعی و زمانی پرداخته و بر ضرورت پیوند علوم عقلی و نقلی تأکید ورزیده است. این نوشتار، با وفاداری به محتوای اصلی درسگفتار و تحلیلهای تفصیلی، تلاش دارد تا این معارف را در قالبی علمی و دانشگاهی ارائه دهد، گویی نهالی است که در خاک حاصلخیز وحی ریشه دوانده و شاخسار آن به سوی آسمان معرفت قد کشیده است.
بخش نخست: ارکان سهگانه اجتهاد
حکمشناسی: استخراج احکام از سرچشمههای وحی
اجتهاد، بهمنزله سفری عالمانه در مسیر استخراج احکام الهی، بر سه رکن استوار است: حکمشناسی، موضوعشناسی، و ملاکشناسی. حکمشناسی، که هسته مرکزی اجتهاد را تشکیل میدهد، به استخراج احکام شرعی از قرآن کریم و سنت معتبر اختصاص دارد. این فرآیند، گویی کندوکاوی است در معدن گوهرهای الهی، که فقيه را ملزم میسازد تا با تکیه بر منابع وحیانی، احکام را با دقت و امانت استخراج کند. قرآن کریم، چونان کتابی آسمانی، و سنت، بهعنوان تبیینکننده آن، منابع اصلی این استخراجاند. به فرموده قرآن کریم:
وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ
و ما این ذکر [قرآن] را بر تو نازل کردیم تا برای مردم آنچه را که به سویشان نازل شده است بیان کنی، و باشد که آنان بیندیشند.
این آیه، بر نقش محوری قرآن کریم و تبیین آن توسط پیامبر اکرم (ص) تأکید دارد. فقيه، در مقام استخراج حکم، باید به این منابع رجوع کند و با ابزارهای علمی، احکام را از متون دینی استنباط نماید. این فرآیند، نیازمند تسلط بر علوم ادبی، مانند صرف و نحو، و علوم عقلی، مانند منطق و اصول، است تا فهم متون دینی دقیق و بیخدشه باشد.
موضوعشناسی: شناخت مصادیق خارجی احکام
موضوعشناسی، بهمنزله پلی است که احکام الهی را به واقعیتهای عینی جهان متصل میسازد. موضوعات احکام، که در خارج از متون دینی وجود دارند، باید بهدقت شناسایی شوند تا حکم بهدرستی بر آنها مترتب گردد. برای نمونه، در فقه معاملات، موضوعی چون خرید و فروش اشیاء نیازمند شناخت دقیق ماهیت آن اشیاء است. در گذشته، خرید و فروش برخی مواد، مانند خون یا مدفوع، به دلیل فقدان منفعت مشروع، حرام تلقی میشد، اما امروزه، با کشف منافع پزشکی یا کشاورزی این مواد، موضوع تغییر کرده و خرید و فروش آنها حلال شده است. این تحول، نه در حکم، بلکه در موضوع رخ داده است، گویی نسیمی که زمانی شاخهای را تکان میداد، اکنون به سوی شاخهای دیگر وزیده است. موضوعشناسی، نیازمند دانشهایی چون جامعهشناسی و روانشناسی است تا فقيه بتواند مصادیق خارجی را در بستر زمان و مکان بهدرستی بشناسد.
ملاکشناسی: کاوش در حکمت احکام
ملاکشناسی، بهمنزله چراغی است که حکمت و فلسفه احکام الهی را روشن میسازد. فقيه باید بتواند در برابر پرسشهای عقلانی، دلایل و علل احکام را تبیین کند. اگرچه عدم شناخت ملاک به اصل حکم لطمه نمیزند، اما توانایی توضیح عقلانی احکام، کمال اجتهاد را نشان میدهد. برای مثال، هنگامی که پرسیده میشود چرا حکمی مانند حرمت شراب وضع شده است، فقيه ممکن است به حکمتهایی چون حفظ سلامت جسم و روح اشاره کند یا بهصورت تعبدی بگوید: «خداوند چنین فرموده است.» این تعبد، هرچند معتبر است، اما ملاکشناسی عقلانی، گویی گوهری است که بر تاج فقاهت میدرخشد. در این راستا، همکاری گروههای تحقیقاتی یا فیلسوفان میتواند به فقيه در استخراج ملاکها یاری رساند.
درنگ: اجتهاد بر سه رکن حکمشناسی، موضوعشناسی، و ملاکشناسی استوار است. حکمشناسی احکام را از قرآن کریم و سنت استخراج میکند، موضوعشناسی مصادیق خارجی را شناسایی مینماید، و ملاکشناسی حکمت احکام را تبیین میکند. این سهگانه، چونان اضلاع مثلثی است که استواری اجتهاد را تضمین میکند.
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست، به تبیین ارکان سهگانه اجتهاد پرداخت و نشان داد که چگونه حکمشناسی، موضوعشناسی، و ملاکشناسی، چونان سه ستون استوار، بنای اجتهاد را برپا میدارند. این ارکان، با پیوند میان وحی، عقل، و واقعیتهای خارجی، فقه را به علمی پویا و پاسخگو به نیازهای زمان تبدیل میکنند. فقيه، مانند طبیبی است که با تشخیص دقیق بیماری و درمان، سلامت جامعه را تضمین میکند، اما این تشخیص، نیازمند ابزارهای علمی و معرفتی است که در بخشهای بعدی بررسی خواهد شد.
بخش دوم: مبادی اجتهاد و ابزارهای معرفتی
ادبیات عرب: کلیدی برای فهم متون دینی
ادبیات عرب، بهویژه صرف و نحو، چونان کلیدی است که درهای فهم قرآن کریم و سنت را میگشاید. فقيه بدون تسلط بر این علوم، نمیتواند متون دینی را بهدرستی تجزیه و تحلیل کند. ضعف در ادبیات، گویی تاریکی است که بر مسیر استنباط سایه میافکند و فقيه را از استدلال دقیق بازمیدارد. برای نمونه، فهم یک روایت یا آیه، نیازمند درک ساختارهای زبانی و معنایی آن است. اگر ادبیات فقيه ضعیف باشد، گویی با ابزاری کند به کندن گوهری گرانبها میپردازد.
جامعهشناسی و روانشناسی: شناخت انسان و جامعه
جامعهشناسی و روانشناسی، چونان آینههایی هستند که انسان و جامعه را در برابر فقيه نمایان میسازند. شناخت موضوعات احکام، بدون درک عمیق از رفتارها، نیازها، و شرایط اجتماعی و روانی انسانها ممکن نیست. برای مثال، موضوعی مانند رقص ممکن است در یک جامعه بهعنوان عملی حرام تلقی شود، اما در جامعهای دیگر، بهصورت ایروبیک، عملی مشروع باشد. این تفاوت، ریشه در تغییر موضوعات دارد، نه در اصل حکم. فقيه باید با تکیه بر این علوم، موضوعات را در بستر اجتماعی و فرهنگی آنها بررسی کند.
منطق و فلسفه: پایههای استدلال عقلانی
منطق، چونان خطکشی است که مسیر استدلال عقلانی را ترسیم میکند. بدون منطق قوی، فلسفه و اصول فقه نیز ضعیف خواهند بود. فقيهی که منطقش استوار نباشد، گویی بر طنابی لرزان گام برمیدارد. فلسفه، بهعنوان علمی که به تبیین مبانی هستیشناختی و معرفتشناختی میپردازد، و اصول فقه، بهعنوان ابزار استنباط احکام، هر دو به منطق وابستهاند. ضعف در منطق، به ضعف در این علوم و در نتیجه، به ضعف در فقه منجر میشود.
اصول فقه: ابزار استنباط احکام
اصول فقه، چونان نقشهای است که مسیر استخراج احکام را مشخص میکند. فقيه با اصول ضعیف، نمیتواند احکام را با دقت استنباط کند. برای مثال، قواعدی مانند برائت یا استصحاب، ابزارهای عقلانیای هستند که فقيه را در مواقع فقدان نص یاری میرسانند. اصول فقه، با تکیه بر منطق و فلسفه، به فقيه امکان میدهد تا احکام را با استدلالهای محکم ارائه دهد. ضعف در این علم، گویی خللی است در بنای فقاهت.
درنگ: مبادی اجتهاد، شامل ادبیات عرب، جامعهشناسی، روانشناسی، منطق، و اصول فقه، ابزارهای ضروری برای استخراج احکام و شناخت موضوعاتاند. این علوم، چونان ستونهایی هستند که بنای اجتهاد را استوار میسازند و فقيه را در تطبیق احکام با واقعیتهای متغیر یاری میرسانند.
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، به بررسی مبادی اجتهاد پرداخت و نشان داد که چگونه علوم ادبی، اجتماعی، و عقلی، چونان نخهایی در تار و پود فقاهت تنیده شدهاند. این علوم، فقيه را مجهز میسازند تا با دقتی عالمانه و نگاهی ژرف، احکام الهی را استخراج کند و به نیازهای زمان پاسخ دهد. پیوند این علوم با فقه، گویی رودهایی است که به دریای معرفت دینی میریزد و آن را غنیتر میسازد.
بخش سوم: ثبات احکام و تغییرپذیری موضوعات
ثبات احکام الهی
احکام الهی، چونان کوههایی استوار، تا روز قیامت تغییر نمییابند. این ثبات، ریشه در الهی بودن احکام دارد. به فرموده پیامبر اکرم (ص): «حلال محمد حلالٌ إلی یوم القیامة، و حرامه حرامٌ إلی یوم القیامة» (ترجمه: حلال محمد تا روز قیامت حلال است و حرام او تا روز قیامت حرام). این ثبات، تضمینکننده پایداری شریعت در برابر تحولات زمانی و مکانی است.
تغییرپذیری موضوعات
برخلاف احکام، موضوعات احکام ممکن است با توجه به زمان و مکان تغییر کنند. برای مثال، در گذشته، مجسمهها به دلیل ارتباط با بتپرستی حرام بودند، اما امروزه، که بهعنوان اسباببازی کودکان استفاده میشوند، حرمت آنها برداشته شده است. همچنین، خرید و فروش موادی مانند خون یا مدفوع، که در گذشته به دلیل فقدان منفعت حرام بود، اکنون با کشف منافع مشروع، حلال شده است. این تغییر، نه در حکم، بلکه در موضوع رخ داده است، گویی گلی که زمانی در سایه بود، اکنون در نور خورشید شکوفا شده است.
نمونههای تغییر موضوعات
برای نمونه، برگ انگور در یک شهر ممکن است خوردنی باشد و در شهر دیگر غیرخوردنی. این تفاوت، بر حکم سجده بر آن تأثیر میگذارد، زیرا سجده بر مأکولات حرام است. یا در مورد غسل، اگر آب فراوان باشد، غسل ارتماسی جایز است، اما در صورت کمبود آب، غسل ترتیبی لازم میشود. این مثالها نشان میدهند که موضوعات، چونان جویبارهایی در بستر زمان و مکان، تغییر مییابند، اما احکام، چونان صخرههایی استوار، ثابت میمانند.
نقد شتابزدگی در موضوعشناسی
برخی موضوعات پیچیده، مانند مسائل اجتماعی نوظهور، نیازمند تحقیق دقیق و علمیاند. صدور حکم بدون شناخت کامل موضوع، گویی پرتاب تیری در تاریکی است. علم دینی باید با تکیه بر روشهای علمی و تحقیقاتی، موضوعات را بهدقت بررسی کند تا احکام صادره معتبر و متناسب با نیازهای معاصر باشند.
درنگ: احکام الهی ثابتاند و تا روز قیامت تغییر نمیکنند، اما موضوعات احکام با توجه به زمان و مکان تغییر مییابند. این پویایی، فقه را به علمی زنده و پاسخگو تبدیل میکند که با شناخت دقیق موضوعات، به نیازهای متغیر جامعه پاسخ میدهد.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، با تأکید بر ثبات احکام و تغییرپذیری موضوعات، نشان داد که فقه پویا چگونه با حفظ اصالت احکام الهی، به تحولات اجتماعی و زمانی پاسخ میدهد. این پویایی، که ریشه در موضوعشناسی دقیق دارد، فقه را به علمی کارآمد و همگام با نیازهای بشری تبدیل میکند.
بخش چهارم: نقد و اصلاح روششناسی علم دینی
محدودیتهای کنونی علم دینی
علم دینی، در برخی موارد، به دلیل فقدان ابزارهای لازم برای موضوعشناسی و ملاکشناسی دقیق، به احکام واضح، مانند وجوب نماز، اکتفا میکند. این محدودیت، گویی سایهای است که بر روششناسی علم دینی افتاده و آن را از پویایی کامل بازمیدارد. اصلاح این روششناسی، نیازمند بهرهگیری از علوم معاصر و ابزارهای تحقیقاتی است.
نقش همکاریهای علمی
اگر فقيه نتواند ملاک یک حکم را استخراج کند، گروههای تحقیقاتی یا فیلسوفان میتوانند این وظیفه را بر عهده گیرند. این همکاری، گویی نسیمی است که غبار از چهره حقیقت میزداید و به فقيه امکان میدهد احکامی دقیقتر و مستدلتر ارائه دهد.
نقش عقل در اجتهاد
عقل، چونان مشعلی است که مسیر اجتهاد را روشن میسازد. ملاکشناسی، که به تحلیل علل احکام میپردازد، نیازمند استدلال عقلانی است. فقيهی که نتواند ملاک را تبیین کند، حکم را بهصورت تعبدی ارائه میدهد، اما این تعبد، هرچند معتبر، از کمال فقاهت میکاهد.
درنگ: علم دینی نیازمند اصلاح روششناسی با بهرهگیری از علوم معاصر و همکاریهای علمی است. عقل، بهعنوان ابزار ملاکشناسی، نقش کلیدی در تبیین حکمت احکام و تقویت اعتبار فقه دارد.
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم، با نقد محدودیتهای کنونی علم دینی، بر ضرورت اصلاح روششناسی و بهرهگیری از علوم معاصر تأکید کرد. همکاری علمی و نقش عقل در ملاکشناسی، فقه را به سوی پویایی و کارآمدی بیشتر سوق میدهد، گویی پرندهای است که با بالهای عقل و علم، به سوی قلههای معرفت پرواز میکند.
نتیجهگیری و جمعبندی
این نوشتار، با تأمل در درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، به بررسی مبادی فقه پویا و روششناسی اجتهاد پرداخت. ارکان سهگانه اجتهاد—حکمشناسی، موضوعشناسی، و ملاکشناسی—چونان ستونهایی استوار، بنای فقه را برپا میدارند. مبادی اجتهاد، از جمله ادبیات، جامعهشناسی، روانشناسی، منطق، و اصول فقه، ابزارهاییاند که فقيه را در این مسیر یاری میرسانند. ثبات احکام و تغییرپذیری موضوعات، فقه را به علمی زنده و پاسخگو تبدیل کرده است. نقد روششناسی کنونی علم دینی و تأکید بر همکاری علمی و نقش عقل، راه را برای فقهی پویاتر و کارآمدتر هموار میسازد. این تأملات، چونان نهری زلال، معرفت دینی را سیراب میکنند و آن را به سوی آیندهای روشن هدایت مینمایند.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
خدایا! بر محمد و آل محمد درود فرست.
با نظارت صادق خادمی