در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

بدایات 26

متن درس

مبادی حکمت نظری: تأملاتی در فلسفه عقل، اخلاق و دین

مبادی حکمت نظری: تأملاتی در فلسفه عقل، اخلاق و دین

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه بیست و ششم)

مقدمه: در جست‌وجوی بنیادهای معرفت دینی

حکمت نظری، چونان چراغی فروزان، مسیر معرفت انسانی را در قلمرو عقل، اخلاق و دین روشن می‌سازد. این سه رکن، به‌سان ستون‌های استوار بنای وجود آدمی، در هم تنیده‌اند و عقل، چونان فرمانده‌ای دانا، هدایت‌گر اخلاق و دین است. این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره، به کاوش در مبادی حکمت نظری می‌پردازد و با نگاهی عمیق به مراتب نفس و چالش‌های انحطاط اخلاقی، چارچوبی جامع برای فهم این سه رکن ارائه می‌دهد. هدف این متن، بازسازی نظام‌مند مفاهیم فلسفی، اخلاقی و دینی است که با بهره‌گیری از عقلانیت، راه را برای تعالی انسانی هموار می‌سازد. این کاوش، نه‌تنها به تبیین نقش عقل در تصدیق دین و اخلاق می‌پردازد، بلکه با نگاهی نقادانه، چالش‌های ناشی از خرافات و ظلم را بررسی کرده و راهکارهایی برای پالایش معرفت دینی پیشنهاد می‌دهد.

بخش نخست: مبادی حکمت نظری و نقش عقل

عقل: شالوده معرفت و تکلیف

عقل، چونان محور وجود انسانی، معیار سنجش درستی و نادرستی دین و اخلاق است. این قوه، به‌سان میزان دقیقی، حقیقت را از باطل جدا می‌سازد و مبنای تکلیف دینی قرار می‌گیرد. در نظام معرفت دینی، عقل نه‌تنها معجزات پیامبران را تصدیق می‌کند، بلکه احکام دینی را پس از دریافت، مورد تأمل و پذیرش قرار می‌دهد. به‌عنوان مثال، هنگامی که پیامبری معجزه‌ای می‌آورد، عقل جمعی، با درک فرابشری بودن آن، نبوت او را تأیید می‌کند. این تأیید، چونان کلیدی است که درهای ایمان را می‌گشاید و انسان را به پذیرش تکلیف دینی رهنمون می‌سازد.

تکلیف، به‌عنوان نخستین عمل دینی، بر پایه عقل استوار است. انسان عاقل، با پذیرش تکلیف، خود را ملزم به انجام اعمال خیر می‌داند، درحالی‌که فرد فاقد عقل، از این تکلیف معاف است. این معافیت، چونان نشانه‌ای است از پیوند ناگسستنی عقل و تکلیف، که بدون عقل، دینداری و اخلاقی زیستن ممکن نیست. عقل، همچنین، معیار تشخیص اخلاق است و رفتار انسانی را در ترازوی ادب و آرامش می‌سنجد. بدون عقل، معیاری برای اخلاق وجود ندارد و انسان در گرداب نادانی و غفلت فرومی‌افتد.

درنگ: عقل، شالوده تکلیف، دین و اخلاق است و بدون آن، معرفت دینی و رفتار اخلاقی بی‌معنا می‌شود.

تمایز عقل نوعی و عقل شخصی

عقل، در دو مرتبه متمایز می‌شود: عقل نوعی و عقل شخصی. عقل نوعی، ادراک مشترک اکثریت انسان‌هاست که چونان خورشیدی درخشان، حقیقت را برای همگان روشن می‌سازد. برای مثال، وقتی همگان روز را روز می‌دانند، انکار آن نشانه دیوانگی یا تمسخر است. در مقابل، عقل شخصی ممکن است به خطا رود و از مسیر حقیقت منحرف شود. این تمایز، چونان خط‌کشی است که مرز میان خرد جمعی و فردی را مشخص می‌سازد و بر اعتبار عقل نوعی به‌عنوان معیاری مطمئن تأکید دارد.

درنگ: عقل نوعی، معیار مشترک حقیقت است، درحالی‌که عقل شخصی ممکن است به خطا رود و نیازمند هدایت است.

نقد محدودیت‌های عقل در احکام دینی

هرچند عقل، معیار تصدیق دین است، برخی احکام دینی ممکن است فراتر از فهم عقل شخصی باشند. با این حال، عقل پس از دریافت این احکام، با تأمل در آنها، درستی‌شان را تأیید می‌کند. این فرایند، چونان پلی است که عقل را به وحی متصل می‌سازد و نشان می‌دهد که دین، هرچند الهی، با عقلانیت سازگار است. دین نمی‌تواند امری غیرعقلانی بیاورد، زیرا عقل، مصدق دین است و هر آنچه با عقل نوعی ناسازگار باشد، از دین راستین نیست.

درنگ: دین با عقل نوعی سازگار است و هر آنچه غیرعقلانی باشد، از دین راستین نیست.

جمع‌بندی بخش نخست

عقل، چونان رأس زاویه معرفت انسانی، محور تکلیف، دین و اخلاق است. این قوه، نه‌تنها معجزات را تصدیق می‌کند، بلکه معیاری برای سنجش درستی احکام و رفتار اخلاقی است. تمایز میان عقل نوعی و شخصی، بر اهمیت خرد جمعی تأکید دارد و نشان می‌دهد که دین راستین، با عقلانیت سازگار است. تکلیف، به‌عنوان نخستین عمل دینی، بر پایه عقل استوار است و بدون آن، دینداری و اخلاق ممکن نیست. این بخش، با تبیین نقش عقل، بنیادی برای فهم حکمت نظری فراهم می‌آورد.

بخش دوم: اخلاق، عیار علوم و معرفت

اخلاق: پایه حکمت و عیار علوم

اخلاق، چونان عیاری است که ارزش علوم را تعیین می‌کند. بدون اخلاق، علوم دینی، مانند فقه و اصول، چونان فلزی بی‌عیار، از ارزش می‌افتند. اخلاق، صفات باطنی انسان است که در رفتار و ادب او متجلی می‌شود. این تجلی، چونان آیینه‌ای است که باطن انسان را نمایان می‌سازد. ادب، در نبود خشونت، آرامش و رفتار منطقی تعریف می‌شود و نشانه‌ای از خلق سالم است. پیامبر اکرم (ص) فرمود: «من برای تکمیل مکارم اخلاق مبعوث شدم»، که این سخن، چونان چراغی، رسالت دین در ارتقای اخلاق به مراتب متعالی را روشن می‌سازد.

درنگ: اخلاق، عیار علوم است و بدون آن، علوم دینی از ارزش و اعتبار می‌افتند.

ادب: جلوه اخلاق و پرهیز از خشونت

ادب، چونان جلوه‌ای از اخلاق، در رفتار موزون و آرام انسان متبلور می‌شود. کسی که با خشونت رفتار کند، از خلق سالم به دور است و این خشونت، چونان سایه‌ای تاریک، اخلاق را به کفر می‌کشاند. بی‌ادبی، مانند ناسپاسی در برابر نعمت، نوعی ظلم است که به انحطاط اخلاقی منجر می‌شود. برای مثال، اگر کسی در برابر لطف دیگری، مانند دادن یک لیوان آب، با بی‌ادبی پاسخ دهد، این رفتار، نشانه‌ای از ظلم و بی‌اخلاقی است.

درنگ: ادب، جلوه اخلاق است و پرهیز از خشونت، نشانه‌ای از خلق سالم و معرفت دینی است.

مکارم اخلاق: بلندای معرفت دینی

مکارم اخلاق، ویژگی‌های والای اخلاقی‌اند که پیامبر اکرم (ص) برای تکمیل آنها مبعوث شد. این مکارم، چونان قله‌های رفیع معرفت، هدف نهایی دیانت را نمایان می‌سازند. تکمیل این ویژگی‌ها، نیازمند پالایش رفتار و تقویت ادب است. دین، با تأکید بر مکارم اخلاق، انسان را به سوی تعالی رهنمون می‌سازد و هرگونه خشونت یا بی‌ادبی را از خود دور می‌دارد.

درنگ: مکارم اخلاق، هدف نهایی دیانت است و تکمیل آن، مسیر تعالی انسانی را هموار می‌سازد.

جمع‌بندی بخش دوم

اخلاق، چونان عیاری ارزشمند، علوم دینی را اعتبار می‌بخشد و بدون آن، معرفت دینی ناقص می‌ماند. ادب، به‌عنوان جلوه اخلاق، در پرهیز از خشونت و رفتار موزون تعریف می‌شود و مکارم اخلاق، قله‌های رفیع دیانت را نمایان می‌سازند. این بخش، با تأکید بر نقش محوری اخلاق، نشان می‌دهد که دین، در پی تکمیل ویژگی‌های والای انسانی است و هرگونه انحراف از این مسیر، به انحطاط معرفتی منجر می‌شود.

بخش سوم: مراتب نفس و چالش‌های انحطاط

مراتب نفس: عشق، شهوت و معصیت

نفس انسانی، چونان دریایی ژرف، دارای مراتب گوناگون است: عشق، شهوت و معصیت. عشق، مرتبه متعالی نفس است که چونان شکوفه‌ای از عقل صافی برمی‌خیزد. شهوت، مرتبه متوسط و رسوبات نازل عشق است، و معصیت، مرتبه پست نفس است که به گناه و انحطاط می‌انجامد. این مراتب، چونان پله‌های نردبانی‌اند که انسان را یا به سوی تعالی یا به سوی سقوط هدایت می‌کنند. عقل، به‌عنوان فرمانده کل قوای نفس، همه این مراتب را هدایت می‌کند و بدون آن، نفس در گرداب شهوت و معصیت غرق می‌شود.

درنگ: نفس انسانی، با مراتب عشق، شهوت و معصیت، تحت هدایت عقل قرار دارد و تعالی آن، به پالایش این مراتب وابسته است.

عشق: شکوفه عقل صافی

عشق، چونان شکوفه‌ای از عقل صافی، مرتبه متعالی نفس است که فراتر از عقل عمل می‌کند. برخلاف تصور برخی که عشق را با دیوانگی یکی می‌دانند، عشق از عقل صافی نشأت می‌گیرد و نشانه‌ای از کمال انسانی است. دیوانگی، اختلال پنهانی در عقل و نفس است و با عشق تفاوت دارد. عشق خالص، مختص خداوند است و انسان‌ها به عشق نسبی دست می‌یابند که با تلاش و پالایش نفس، به مراتب بالاتر می‌رسد.

درنگ: عشق، شکوفه عقل صافی است و با دیوانگی متفاوت است؛ عشق خالص مختص خداوند و عشق انسانی نسبی است.

شهوت و معصیت: مراتب نازل نفس

شهوت، چونان رسوبات نازل عشق، مرتبه‌ای از نفس است که اگر پالایش نشود، به معصیت و گناه می‌انجامد. معصیت، مرتبه پست نفس است که انسان را به سوی انحطاط می‌کشاند. این مراتب، چونان سایه‌هایی‌اند که در صورت غفلت از عقل، بر نفس چیره می‌شوند. عقل، با هدایت نفس، می‌تواند آن را از معصیت به سوی عشق رهنمون سازد و این پالایش، چونان سفری است از تاریکی به سوی نور.

درنگ: شهوت و معصیت، مراتب نازل نفس‌اند که با هدایت عقل، می‌توانند به سوی عشق متعالی شوند.

نقد تجرد نفس

برخلاف دیدگاه سنتی که نفس را مجرد می‌دانست، نفس انسانی مادی است و با تلاش و عبادت، به تجرد نسبی می‌رسد. این دیدگاه، چونان نسیمی است که غبار خرافات را از آینه فلسفه می‌زداید. پیشرفت‌های فناوری، مانند ذخیره اطلاعات در سی‌دی، نشان داد که مغز مادی انسان می‌تواند حجم عظیمی از معرفت را در خود جای دهد، بدون نیاز به فرض تجرد. این بازنگری، بر ضرورت نقد سنت‌های فلسفی و انطباق آنها با واقعیت‌های نوین تأکید دارد.

درنگ: نفس انسانی مادی است و با تلاش، به تجرد نسبی می‌رسد؛ این دیدگاه، با واقعیت‌های نوین سازگار است.

جمع‌بندی بخش سوم

نفس انسانی، با مراتب عشق، شهوت و معصیت، تحت هدایت عقل قرار دارد. عشق، به‌عنوان شکوفه عقل صافی، مرتبه متعالی نفس است، درحالی‌که شهوت و معصیت، مراتب نازل آن‌اند. پالایش نفس، از طریق عقل، انسان را به سوی تعالی رهنمون می‌سازد. نقد دیدگاه سنتی تجرد نفس، نشان‌دهنده ضرورت بازنگری در مفاهیم فلسفی است تا با واقعیت‌های نوین همخوانی داشته باشند. این بخش، با تبیین مراتب نفس، چارچوبی برای فهم کمال انسانی ارائه می‌دهد.

بخش چهارم: چالش‌های انحطاط اخلاقی و دینی

ظلم و کفر: دو روی یک سکه

ظلم و کفر، چونان دو روی یک سکه، در صورت آگاهی و استمرار، به انحطاط دینی و اخلاقی منجر می‌شوند. هر کافری که با آگاهی خدا را انکار کند، ظالم است و هر ظالمی که با اراده و استمرار ظلم کند، به کفر می‌انجامد. این پیوند، چونان زنجیری است که انحطاط را به وجود انسانی گره می‌زند. برای مثال، کسی که با آگاهی و به‌طور مستمر دیگران را آزار دهد، به ارتداد عملی گرفتار می‌شود، حتی اگر ظاهری دیندار داشته باشد.

درنگ: ظلم و کفر، در صورت آگاهی و استمرار، به انحطاط دینی و اخلاقی منجر می‌شوند.

تمایز ارتداد فکری و عملی

ارتداد، در دو گونه فکری و عملی متجلی می‌شود. ارتداد فکری، از انکار آگاهانه خدا ناشی می‌شود، درحالی‌که ارتداد عملی، از ظلم مستمر و آگاهانه سرچشمه می‌گیرد. برای مثال، عالمی که با وجود دینداری ظاهری، به‌طور مستمر ظلم می‌کند، به ارتداد عملی گرفتار است. این تمایز، چونان خط‌کشی است که مرز میان انحطاط فکری و عملی را روشن می‌سازد و بر ضرورت پالایش رفتار تأکید دارد.

درنگ: ارتداد فکری از انکار خدا و ارتداد عملی از ظلم مستمر ناشی می‌شود؛ هر دو به انحطاط دینی می‌انجامند.

نقد استضعاف در کفر

مستضعفان، به دلیل ناآگاهی و عدم دسترسی به حقیقت، از کفر و ارتداد معاف‌اند. این معافیت، چونان رحمتی الهی، نشان‌دهنده عدالت در تکلیف است. وظیفه ابلاغ حقیقت، بر عهده پیامبران است و مستضعفان، ملزم به جستجوی حقیقت نیستند. این دیدگاه، بر نقش آگاهی در کفر و ضرورت هدایت مستضعفان تأکید دارد.

درنگ: مستضعفان، به دلیل ناآگاهی، از کفر معاف‌اند و وظیفه ابلاغ حقیقت، بر عهده پیامبران است.

نقد خرافات در معرفت دینی

خرافات، چونان غباری بر آینه دین، معرفت دینی را تیره می‌سازند. برای مثال، باور به فشار فیزیکی قبر، خرافه‌ای است که با واقعیت سازگار نیست. فشار قبر، به معنای بیداری و آگاهی پس از مرگ است، نه فشار خاک. این تفسیر، چونان نسیمی است که خرافات را از دین می‌زداید و بر ضرورت پالایش عقلانی تأکید دارد.

درنگ: خرافات، مانند فشار فیزیکی قبر، با واقعیت ناسازگارند و پالایش عقلانی دین، ضروری است.

انسان: عالم اکبر

انسان، چونان عالم اکبری است که همه قوای عقل، نفس، عشق و شهوت در او جمع شده‌اند. این عظمت، چونان کتابی گشوده، ظرفیت بی‌نهایت انسان را نشان می‌دهد. عقل، به‌عنوان فرمانده این قوا، همه مراتب را هدایت می‌کند و انسان را به سوی کمال رهنمون می‌سازد. عصمت تامه و عشق خالص، مختص خداوند است، اما انسان با تلاش، به عشق نسبی و تعالی نسبی می‌رسد.

درنگ: انسان، عالم اکبر است و با هدایت عقل، به سوی تعالی و عشق نسبی رهنمون می‌شود.

جمع‌بندی بخش چهارم

ظلم و کفر، به‌عنوان دو روی یک سکه، در صورت آگاهی و استمرار، به انحطاط دینی و اخلاقی می‌انجامند. تمایز میان ارتداد فکری و عملی، بر ضرورت پالایش رفتار و عقیده تأکید دارد. مستضعفان، به دلیل ناآگاهی، از کفر معاف‌اند و خرافات، مانند فشار فیزیکی قبر، نیازمند پالایش عقلانی‌اند. انسان، به‌عنوان عالم اکبر، با هدایت عقل، به سوی تعالی رهنمون می‌شود. این بخش، با تبیین چالش‌های انحطاط، راهکارهایی برای پالایش معرفت دینی ارائه می‌دهد.

نتیجه‌گیری و جمع‌بندی

حکمت نظری، در بستر فلسفه عقل، اخلاق و دین، چونان نوری است که مسیر کمال انسانی را روشن می‌سازد. عقل، به‌عنوان شالوده تکلیف، دین و اخلاق، معیار سنجش حقیقت است و بدون آن، معرفت دینی و اخلاقی بی‌معنا می‌شود. اخلاق، عیار علوم است و در ادب و پرهیز از خشونت متجلی می‌گردد. نفس انسانی، با مراتب عشق، شهوت و معصیت، تحت هدایت عقل، به سوی تعالی یا انحطاط حرکت می‌کند. ظلم و کفر، در صورت آگاهی و استمرار، به ارتداد می‌انجامند و خرافات، چونان غباری، دین را تیره می‌سازند. قرآن کریم، در آیه فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ ۝ وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ (سوره زلزله، آیات ۷-۸)، بر پاداش و کیفر اعمال خیر و شر تأکید دارد: «پس هر کس به‌قدر ذره‌ای نیکی کند، آن را می‌بیند و هر کس به‌قدر ذره‌ای شر کند، آن را می‌بیند». این نوشتار، با تأکید بر عقلانیت، پالایش نفس و تقویت اخلاق، چارچوبی جامع برای دستیابی به کمال انسانی ارائه می‌دهد و بر ضرورت پرهیز از خرافات و ظلم تأکید می‌ورزد.

با نظارت صادق خادمی