متن درس
مبادی حکمت نظری در فلسفه عقل و نفس با تکیه بر عقل جمعی و نقد انحطاط دینی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه بیست و هفتم)
دیباچه: درآمدی بر حکمت نظری در بستر عقل و نفس
حکمت نظری، چونان گوهری گرانبها در گنجینه معرفت بشری، جایگاه رفیعی در فهم انسان از خود و جهان دارد. این حکمت، با محوریت عقل و نفس، چونان دو بال پرندهای است که انسان را به سوی کمال معرفتی رهنمون میسازد. عقل، به مثابه مشعلی فروزان، راه را در تاریکیهای جهل روشن میکند، و نفس، چونان آیینهای، مراتب گوناگون وجود انسانی را بازمیتاباند. این نوشتار، برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره در جلسه بیست و هفتم، به کاوش عمیق و روشمند در مبادی حکمت نظری میپردازد. با نگاهی فلسفی و معرفتشناختی، این بررسی تلاش دارد تا مفاهیم عقل فردی و جمعی، مراتب نفس، و چالشهای انحطاط دینی را تبیین کرده و راه را برای فهمی عقلانی و عمیق از این حوزهها هموار سازد. ساختار این نوشتار، با عناوین و زیرعناوین تخصصی، به گونهای طراحی شده که تمامی جزئیات و مفاهیم درسگفتار را به طور کامل و با شرح و تفصیل منتقل نماید.
بخش یکم: مبادی حکمت نظری و ضرورت فهم آن
اهمیت مبادی حکمت نظری
مبادی حکمت نظری، چونان ستونهای استوار بنای معرفت انسانی، از ضروریات فهم عقلانی جهان و جایگاه انسان در آن است. فقدان فهم این مبادی، به مثابه گم شدن در کوچههای تاریک جهل، به نقصان دانش و انحطاط معرفتی منجر میشود. این مبادی، که ریشه در عقل و نفس دارند، راهنمایی برای شناخت حقیقت و دستیابی به کمالاند.
| درنگ: مبادی حکمت نظری از ضروریات معرفتی انسان است و فقدان فهم آنها به نقصان دانش منجر میشود. |
این اصل، در فلسفه معرفت و روششناسی علوم، بر ضرورت تسلط بر مبادی حکمت برای دستیابی به فهم عمیق تأکید دارد.
نقد سطحینگری در فهم مبادی
فهم سطحی و غیرعلمی مبادی حکمت، چونان آبی کمعمق، نه تنها سیرابکننده نیست، بلکه مانع پیشرفت معرفتی است. این سطحینگری، مانند غباری بر آینه حقیقت، مانع از درک روشن مفاهیم عقل و نفس میشود و به انحطاط فکری میانجامد.
| درنگ: فهم سطحی و غیرعلمی مبادی، بیفایده و مانع پیشرفت معرفتی است. |
این نقد، در فلسفه علم و معرفتشناسی، بر ضرورت مطالعه عمیق و روشمند مبادی حکمت تأکید دارد.
بخش دوم: عقل به مثابه ریشه توانمندیهای انسانی
عقل: محور توانمندیهای انسانی
عقل، چونان ریشه درختی تنومند، منشأ تمامی توانمندیهای انسانی است. این گوهر گرانبها، که در وجود انسان به ودیعه نهاده شده، او را از دیگر موجودات متمایز میسازد. عقل، به دو گونه فردی و جمعی تقسیم میشود، که هر یک نقش ویژهای در هدایت انسان به سوی کمال ایفا میکنند.
| درنگ: عقل، ریشه تمامی توانمندیهای انسانی است و به دو نوع فردی و جمعی تقسیم میشود. |
این اصل، در فلسفه عقل و معرفتشناسی، بر نقش محوری عقل در توانمندیهای انسانی تأکید دارد.
عقل فردی: معقول ثانی فلسفی
عقل فردی، که در فلسفه به معقول ثانی فلسفی تعبیر میشود، دارای عروضی ذهنی و اتصافی خارجی است. این عقل، چونان نوری در ذهن انسان میدرخشد و در رفتار و گفتار او متجلی میشود. عقل فردی، نه به صورت مستقل، بلکه در اتصاف با انسان معنا مییابد، مانند علمی که در عالم متبلور میشود یا اخلاقی که در رفتار او هویدا میگردد.
| درنگ: عقل فردی، معقول ثانی فلسفی است که عروض آن در ذهن و اتصاف آن در خارج با انسان است. |
این اصل، در فلسفه معرفت و روششناسی، بر پیوند وجودی عقل با انسان و نفی استقلال آن تأکید دارد.
اتصاف عقل در رفتار و گفتار
عقل، چونان گوهری در صدف وجود انسان، از طریق رفتار و گفتار عالمانه او شناخته میشود. گفتار و کردار عقلانی، مانند آیینهای، عقلانیت انسان را بازمیتاباند. این اتصاف، که در اعمال و سخنان انسان متجلی میشود، معیاری برای سنجش عقلانیت اوست.
| درنگ: عقل از طریق رفتار و گفتار عالمانه انسان شناخته میشود، مانند علم و اخلاق. |
این دیدگاه، در فلسفه رفتار و معرفتشناسی، بر نقش رفتار و گفتار بهعنوان معیارهای عقلانیت تأکید دارد.
نقد جدایی عقل از انسان
عقل، چونان سایهای که از انسان جدا نیست، به صورت مستقل وجود ندارد. این گوهر، تنها در اتصاف با انسان معنا مییابد و نمیتوان آن را چونان شیئی مستقل در خارج تصور کرد. عقل، مانند علمی که در عالم متجلی میشود، با انسان متحد است.
| درنگ: عقل بهصورت مستقل وجود ندارد و تنها در اتصاف با انسان معنا مییابد. |
این اصل، در فلسفه وجود و معرفتشناسی، بر پیوند وجودی عقل با انسان تأکید دارد.
بخش سوم: عقل جمعی و کثرت اعتباری
عقل جمعی: ادراک مشترک
عقل جمعی، چونان آوازی هماهنگ از گروهی نوازنده، از توافق اکثریت عقلا بر واقعیتی مانند روز یا شب شکل میگیرد. این ادراک مشترک، که در میان جمع متبلور میشود، از عقل فردی متمایز است و استحکام بیشتری دارد.
| درنگ: عقل جمعی، ادراک مشترک اکثریت عقلا در مورد واقعیتی مانند روز یا شب است. |
این دیدگاه، در فلسفه اجتماعی و معرفتشناسی، بر تمایز عقل جمعی بهعنوان ادراک مشترک تأکید دارد.
کثرت اعتباری در عقل جمعی
عقل جمعی، مانند چوبهایی که با طنابی به هم بسته شدهاند، کثرتی اعتباری است. هر فرد، چونان شاخهای جداگانه، عقل خود را دارد، اما توافق جمعی، وحدتی اعتباری ایجاد میکند. این وحدت، مانند طنابی که چوبها را به هم پیوند میدهد، قابل تفکیک است.
| درنگ: عقل جمعی، کثرتی اعتباری است که از توافق افراد جداگانه شکل میگیرد. |
این اصل، در فلسفه معرفت و اجتماع، بر ماهیت اعتباری وحدت در عقل جمعی تأکید دارد.
استحکام عقل جمعی
عقل جمعی، مانند دستهای از چوبهای بههمبسته، به دلیل توافق جمعی، استحکام بیشتری دارد. این استحکام، چونان سپری در برابر خطای فردی، از احتمال خطا میکاهد و به تصمیمگیریهای عقلانیتر منجر میشود.
| درنگ: عقل جمعی، به دلیل توافق جمعی، استحکام بیشتری دارد و خطا را کاهش میدهد. |
این دیدگاه، در فلسفه اجتماعی و تصمیمگیری، بر قدرت عقل جمعی در کاهش خطا تأکید دارد.
تمایز عقل جمعی و عقل معصوم
عقل معصوم، مانند تنه درختی تنومند، وحدتی حقیقی دارد و از خطا مصون است. این عقل، که در وجود انبیا و اولیا متجلی است، از عقل جمعی، که وحدتی اعتباری دارد، متمایز است. عقل معصوم، چونان گوهری بیهمتا، از هرگونه خطا و نقصان به دور است.
| درنگ: عقل معصوم، وحدتی حقیقی دارد و از خطا مصون است، برخلاف عقل جمعی که وحدتی اعتباری دارد. |
این اصل، در فلسفه دین و معرفتشناسی، بر برتری عقل معصوم و ضرورت الگوگیری از آن تأکید دارد.
نقد خطای فردی در عقل جمعی
افراد در عقل جمعی ممکن است خطا کنند، مانند شاخهای که به تنهایی شکننده است. اما توافق جمعی، چونان طنابی محکم، این خطاها را کاهش میدهد و به تصمیمگیریهای عقلانیتر میانجامد.
| درنگ: افراد در عقل جمعی ممکن است خطا کنند، اما توافق جمعی خطا را کاهش میدهد. |
این دیدگاه، در فلسفه اجتماعی و معرفتشناسی، بر نقش عقل جمعی در کاهش خطا با احتیاط تأکید دارد.
بخش چهارم: محدودیتها و مراتب عقل
فقدان عقل در برخی افراد
بسیاری از افراد، چونان زمینی بیحاصل، فاقد عقل یا دارای عقلی اندکاند. این فقدان، که به ابلهی یا دیوانگی منجر میشود، مانع از دستیابی به کمال معرفتی است.
| درنگ: بسیاری از افراد فاقد عقل یا دارای عقل اندکاند و به ابلهی یا دیوانگی گرفتارند. |
این نقد، در روانشناسی و معرفتشناسی، بر تأثیر فقدان عقل بر انحطاط فردی تأکید دارد.
مراتب عقل در انسانها
عقل در انسانها، مانند نوری با شدتهای متفاوت، مراتب گوناگونی دارد. هرچه عقل قویتر باشد، چونان شعلهای فروزانتر، به تجرد و کمال بیشتری دست مییابد. این مراتب، از عقل اندک تا عقل معصوم، طیف گستردهای از توانمندیهای انسانی را در بر میگیرد.
| درنگ: عقل در انسانها مراتب متفاوتی دارد و با افزایش آن، تجرد و کمال بیشتری حاصل میشود. |
این اصل، در فلسفه عقل و روانشناسی، بر تنوع مراتب عقل و نقش آن در ارتقای انسان تأکید دارد.
محدودیت عقل انسانی
قرآن کریم در آیه شریفه وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا (سوره الإسراء، آیه ۸۵، ترجمه: «و جز اندکی از دانش به شما داده نشده است») بر محدودیت عقل انسانی تأکید دارد. این محدودیت، چونان سایهای بر نور عقل، تحت تأثیر شهوت و جهل قرار میگیرد و مانع از دستیابی به کمال مطلق میشود.
| درنگ: قرآن کریم در آیه «وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا» بر محدودیت عقل انسانی تأکید دارد. |
این دیدگاه، در فلسفه دین و معرفتشناسی، بر محدودیت ذاتی عقل و تأثیر شهوت و جهل بر آن تأکید دارد.
بخش پنجم: نفس و مراتب آن
نفس تحت قیمومیت عقل
نفس، چونان شاگردی در مکتب عقل، تحت قیمومیت آن قرار دارد. این نفس، که از عقل استمداد میگیرد، مانند رودی است که از سرچشمه عقل سیراب میشود و مراتب گوناگونی را در بر میگیرد.
| درنگ: نفس تحت قیمومیت عقل است و مراتب مختلفی دارد که از عقل استمداد میگیرند. |
این اصل، در فلسفه نفس و معرفتشناسی، بر نقش عقل بهعنوان محور نفس و ضرورت هدایت آن تأکید دارد.
مراتب نفس انسانی
نفس انسانی، مانند نردبانی به سوی کمال، دارای چهار مرتبه است: افولی، عادی، مرحمتی، و عشقی. هر مرتبه، چونان پلهای از این نردبان، انسان را به سوی انحطاط یا کمال هدایت میکند.
| درنگ: نفس انسانی به چهار مرتبه (افولی، عادی، مرحمتی، و عشقی) تقسیم میشود. |
این دیدگاه، در فلسفه نفس و عرفان، بر پیچیدگی نفس و ضرورت شناخت مراتب آن برای کمال تأکید دارد.
نفس افولی: معصیت و انحطاط
نفس افولی، چونان باتلاقی تاریک، انسان را به معصیت و خطا میکشاند. این مرتبه، که بدتر از نفس حیوانی است، انسان را به سوی انحطاط و دوری از کمال سوق میدهد.
| درنگ: نفس افولی، بدتر از حیوانات، به معصیت و خطا منجر میشود. |
این اصل، در فلسفه نفس و روانشناسی، بر تأثیر نفس افولی بر انحطاط انسانی و ضرورت اجتناب از آن تأکید دارد.
نفس عادی: شهوت حیوانی
نفس عادی، مانند حیوانی که به خوردن و خوابیدن بسنده میکند، به شهوتهای طبیعی محدود است. این مرتبه، که در انسان و حیوان مشترک است، از کمال فاصله دارد.
| درنگ: نفس عادی، مانند شهوت حیوانی، به خوردن و خوابیدن محدود است. |
این دیدگاه، در فلسفه نفس و روانشناسی، بر محدودیت نفس عادی و ضرورت ارتقا به مراتب بالاتر تأکید دارد.
نفس مرحمتی: انفاق و گذشت
نفس مرحمتی، چونان نسیمی خنک در بیابان تفتیده، به گذشت و انفاق گرایش دارد. این مرتبه، که از نفس عادی متعالیتر است، انسان را به سوی خیر و نیکی هدایت میکند.
| درنگ: نفس مرحمتی، به گذشت و انفاق گرایش دارد و از نفس عادی متعالیتر است. |
این اصل، در فلسفه اخلاق و عرفان، بر نقش مرحمت در ارتقای نفس و ضرورت تقویت آن تأکید دارد.
نفس عشقی: کمال و قرب الهی
نفس عشقی، مانند ستارهای در اوج آسمان معرفت، مرتبه متعالی نفس است که به قرب الهی و کمال معرفتی میرسد. این مرتبه، چونان قلهای رفیع، نادر و دشوار است.
| درنگ: نفس عشقی، مرتبه متعالی نفس است که به قرب الهی و معرفت میرسد. |
این دیدگاه، در فلسفه عرفان و معرفتشناسی، بر نقش نفس عشقی در دستیابی به کمال و ضرورت تلاش برای آن تأکید دارد.
وحدت مراتب نفس
مراتب نفس، مانند رنگهای گوناگون در یک تابلوی نقاشی، وحدتی حقیقی دارند. این مراتب، که شامل افولی، عادی، مرحمتی، و عشقی است، در وجود انسان به هم پیوستهاند و جداگانه نیستند.
| درنگ: مراتب نفس (افولی، عادی، مرحمتی، عشقی) وحدتی حقیقی دارند و جداگانه نیستند. |
این اصل، در فلسفه نفس و عرفان، بر وحدت وجودی نفس و مراتب مختلف آن در انسان تأکید دارد.
کثرت حقیقی در نفس
نفس، برخلاف عقل، کثرتی حقیقی دارد و به معصیت، شهوت، یا مرحمت گرایش مییابد. این کثرت، مانند شاخههای درختی پراکنده، به رفتارهای متفاوتی منجر میشود.
| درنگ: نفس، کثرتی حقیقی دارد و به معصیت، شهوت، یا مرحمت گرایش مییابد. |
این دیدگاه، در فلسفه نفس و روانشناسی، بر پیچیدگی نفس و تأثیر آن بر رفتار انسانی تأکید دارد.
نقد انحطاط نفس
نفس افولی، چونان سایهای تاریک، انسان را به معصیت و انحطاط میکشاند. این مرتبه، که از حیوانات نیز پستتر است، مانع از دستیابی به کمال میشود.
| درنگ: نفس افولی، به دلیل گرایش به معصیت، انسان را بدتر از حیوانات میکند. |
این اصل، در فلسفه نفس و روانشناسی، بر تأثیر نفس افولی بر انحطاط و ضرورت پالایش آن تأکید دارد.
نقد شهوت حیوانی
شهوت حیوانی در نفس عادی، مانند خاکی که گیاه در آن نمیروید، مشترک با حیوانات است و از کمال فاصله دارد. این مرتبه، انسان را به نیازهای طبیعی محدود میکند.
| درنگ: شهوت حیوانی در نفس عادی، مشترک با حیوانات است و متعالی نیست. |
این دیدگاه، در فلسفه نفس و روانشناسی، بر محدودیت شهوت عادی و ضرورت ارتقا به مرحمت تأکید دارد.
نقد فقدان نفس متعالی
فقدان نفس مرحمتی و عشقی، مانند درختی بیثمر، به انحطاط انسانی و کاهش کمال منجر میشود. این فقدان، مانع از دستیابی به مراتب عالی وجودی است.
| درنگ: فقدان نفس مرحمتی و عشقی، به انحطاط انسانی و کاهش کمال منجر میشود. |
این اصل، در فلسفه نفس و عرفان، بر تأثیر فقدان مراتب متعالی نفس بر انحطاط و ضرورت تقویت آنها تأکید دارد.
نفس خالص و عشق متعالی
نفس خالص، مانند گوهری نایاب در معدن وجود، در مرتبه عشقی متجلی میشود. این مرتبه، که به قرب الهی میرسد، نادر و نیازمند تلاشی عظیم است.
| درنگ: نفس خالص، مانند عشق متعالی، در انسان نادر است و نیازمند تلاش است. |
این دیدگاه، در فلسفه عرفان و معرفتشناسی، بر دشواری دستیابی به نفس متعالی و ضرورت پشتکار تأکید دارد.
بخش ششم: دین و چالشهای انحطاط
دین: روش صحیح زندگی
دین، چونان خطکشی برای ترسیم مسیر زندگی، روشی صحیح و الهی برای هدایت انسان است. این روش، که از وحی الهی ناشی میشود، انسان را به سوی سعادت رهنمون میسازد.
| درنگ: دین، روش صحیح زندگی است که از وحی الهی ناشی میشود. |
این اصل، در فلسفه دین و عرفان، بر نقش دین بهعنوان خطکش زندگی و ضرورت پایبندی به آن تأکید دارد.
نقد خرافات در دین
دین الهی، مانند درختی تنومند که شته بر آن نشسته، به دلیل پیری با خرافات از کارآمدی خود فاصله گرفته است. این خرافات، چونان غباری بر آینه حقیقت، مانع از درک صحیح دین میشوند.
| درنگ: دین الهی، به دلیل پیری با خرافات، از کارآمدی خود فاصله گرفته است. |
این دیدگاه، در فلسفه دین و جامعهشناسی دینی، بر تأثیر خرافات بر انحطاط دینی و ضرورت پالایش آن تأکید دارد.
نقد انحراف ادیان
ادیان الهی، از یهودیت تا اسلام، مانند رودهایی که از مسیر خود منحرف شدهاند، به دلیل خرافات و منفعتطلبی از اصالت خود دور شدهاند. این انحراف، مانع از تحقق اهداف الهی ادیان است.
| درنگ: ادیان الهی، به دلیل خرافات و منفعتطلبی، منحرف شدهاند. |
این اصل، در فلسفه دین و تاریخ ادیان، بر تأثیر عوامل انسانی بر انحطاط دینی و ضرورت اصلاح آن تأکید دارد.
نقد سوءاستفاده از دین
خرافات، مانند روایات غیرمعتبر، چونان خاری در پای دین، آن را به لجن کشیده و مانع استفاده صحیح از آن شدهاند. این روایات، مانند سرابی فریبنده، اعتماد به دین را مخدوش میکنند.
| درنگ: خرافات، مانند روایات غیرمعتبر، دین را به لجن کشیده و مانع استفاده صحیح از آن شده است. |
این دیدگاه، در فلسفه دین و جامعهشناسی دینی، بر تأثیر خرافات بر انحطاط دینی و ضرورت نقد عقلانی تأکید دارد.
نقد جنگهای دینی
خرافات دینی، مانند آتشی که جنگل را میسوزاند، عامل جنگها و کشتارها در میان ادیان الهی است. این نزاعها، که ریشه در انحرافات دینی دارند، مانع از تحقق صلح و سعادتاند.
| درنگ: خرافات دینی، عامل جنگها و کشتارها در میان ادیان الهی است. |
این اصل، در فلسفه دین و جامعهشناسی دینی، بر تأثیر خرافات بر نزاعهای دینی و ضرورت پالایش دین تأکید دارد.
نقد مکاتب انسانی
مکاتب انسانی، مانند کمونیسم و سرمایهداری، چونان بناهایی بدون بنیاد الهی، به دلیل فقدان تضمین الهی به انحطاط و خرافات گرفتارند. این مکاتب، مانند کشتیهای بیلنگر، در دریای گمراهی سرگرداناند.
| درنگ: مکاتب انسانی، به دلیل فقدان تضمین الهی، به انحطاط و خرافات گرفتارند. |
این دیدگاه، در فلسفه سیاسی و معرفتشناسی، بر محدودیتهای مکاتب انسانی و ضرورت نقد آنها تأکید دارد.
نقد اشتباهات علمی در مکاتب
اشتباهات دانشمندان، مانند ارسطو، چونان سنگهایی در مسیر رود معرفت، به انحطاط مکاتب انسانی منجر شده است. این اشتباهات، که گاه با خرافات آمیخته میشوند، مانع از پیشرفت معرفتیاند.
| درنگ: اشتباهات دانشمندان، به انحطاط مکاتب انسانی منجر شده است. |
این اصل، در فلسفه علم و معرفتشناسی، بر تأثیر خطای علمی بر انحطاط مکاتب و ضرورت اصلاح آن تأکید دارد.
نقد فساد در ادیان الهی
ادیان الهی، مانند مسیحیت، مانند باغی که آفت بدان راه یافته، به دلیل فساد و خرافات از اصالت خود دور شدهاند. این فساد، مانع از تحقق اهداف متعالی ادیان است.
| درنگ: ادیان الهی، به دلیل فساد و خرافات، از اصالت خود دور شدهاند. |
این اصل، در فلسفه دین و جامعهشناسی دینی، بر تأثیر فساد بر انحطاط دینی و ضرورت اصلاح آن تأکید دارد.
نقد انحطاط نفس در ادیان
نفس انحطاطی انسان، مانند طوفانی که درختان را از ریشه میکند، ادیان الهی و انسانی را به فساد و گمراهی کشانده است. این نفس، که به معصیت گرایش دارد، مانع از تحقق حقیقت دینی است.
| درنگ: نفس انحطاطی انسان، ادیان الهی و انسانی را به فساد و گمراهی کشانده است. |
این دیدگاه، در فلسفه نفس و دین، بر نقش نفس اماره در انحطاط دینی و ضرورت پالایش آن تأکید دارد.
نقد منافعطلبی در ادیان
منافعطلبی، مانند خورهای که بنای دین را میفرساید، عامل اصلی انحطاط ادیان الهی و انسانی است. این گرایش، که ریشه در نفس اماره دارد، مانع از تحقق اهداف متعالی ادیان است.
| درنگ: منافعطلبی، عامل اصلی انحطاط ادیان الهی و انسانی است. |
این اصل، در فلسفه دین و اخلاق، بر تأثیر منفعتطلبی بر انحطاط و ضرورت پرهیز از آن تأکید دارد.
بخش هفتم: راه نجات بشر
پالایش عقل، نفس، و دین
راه نجات بشر، مانند پلی بر فراز منجلاب گمراهی، در استفاده عقلانی از عقل، نفس، و دین برای پالایش از خرافات نهفته است. این پالایش، چونان پاک کردن آینهای غبارگرفته، حقیقت را آشکار میسازد و انسان را به سوی سعادت رهنمون میکند.
| درنگ: راه نجات بشر، استفاده عقلانی از عقل، نفس، و دین برای پالایش از خرافات است. |
این دیدگاه، در فلسفه عرفان و معرفتشناسی، بر ضرورت تلفیق عقل، نفس، و دین برای دستیابی به سعادت تأکید دارد.
جمعبندی و نتیجهگیری
حکمت نظری، چونان گوهری در گنجینه معرفت بشری، با محوریت عقل و نفس، راهنمایی برای دستیابی به کمال است. عقل، به مثابه ریشه توانمندیهای انسانی، در دو گونه فردی و جمعی متجلی میشود. عقل فردی، معقول ثانی فلسفی است که در رفتار و گفتار انسان متبلور میشود، و عقل جمعی، کثرتی اعتباری است که از توافق جمعی شکل میگیرد. نفس، با مراتب افولی، عادی، مرحمتی، و عشقی، چونان نردبانی به سوی کمال، نیازمند پالایش و ارتقاست. دین، به عنوان روش صحیح زندگی، هرچند از وحی الهی ناشی میشود، به دلیل خرافات و منفعتطلبی به انحطاط کشیده شده و نیازمند پالایش عقلانی است. مکاتب انسانی نیز، به دلیل فقدان تضمین الهی، به فساد و گمراهی گرفتارند. این نوشتار، با تأکید بر عقلانیت، پالایش نفس، و اصلاح دین، چارچوبی جامع برای دستیابی به سعادت و کمال انسانی ارائه میدهد.
| با نظارت صادق خادمی |