متن درس
مبادی تعلیم و تربیت و مدیریت اجتماعی: اصول چهارگانه عدالت و عقلانیت
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه صد و بیست و ششم)
مقدمه: شالودهای برای اصلاح جامعه
تعلیم و تربیت، چونان رودی زلال، سرچشمه حیات اجتماعی و اخلاقی جامعه است که با مدیریت حکیمانه، عدالت، و پرهیز از خودخواهی و خشونت، میتواند جامعه را به سوی کمال رهنمون سازد. درسگفتار صد و بیست و ششم، با تأمل در اصول بنیادین مدیریت، کنترل خودخواهی، توزیع عادلانه، و پرهیز از خشونت، چارچوبی علمی و عملی برای بازسازی نظامهای اجتماعی، خانوادگی، و آموزشی ارائه میدهد. این اصول، چون ستونهایی استوار، بنای جامعهای عادل و عقلانی را پیریزی میکنند. این نوشتار، با بازنویسی تمامی جزئیات و مفاهیم درسگفتار، تلاش دارد تا با زبانی متین و علمی، این اصول را برای مخاطبان متخصص تبیین کند و راهی به سوی اصلاح و تعالی جامعه بگشاید.
بخش نخست: تفاوتهای زندگی خانوادگی و اجتماعی
پیچیدگیهای روابط خانوادگی و اجتماعی
زندگی خانوادگی و اجتماعی، هرچند در ماهیت انسانی مشترکاند، در پیچیدگی و چالشها متفاوتاند. زندگی خانوادگی، به دلیل نزدیکی عاطفی و روابط تنگاتنگ، با اصطکاک بیشتری همراه است، مانند سنگهایی که در بستر رودخانهای نزدیک به هم ساییده میشوند. در مقابل، زندگی اجتماعی، به سبب گستردگی و تنوع روابط، پیچیدگیهای خاص خود را دارد، چونان شبکهای عظیم که گرههای آن نیازمند هماهنگی است.
این تفاوتها، ضرورت مدیریت علمی و دقیق را در هر دو ساحت برجسته میسازد. مدیریت، چونان سکانداری است که کشتی خانواده و جامعه را در میان امواج ناملایمات به سوی ساحل امن هدایت میکند.
درنگ: زندگی خانوادگی به دلیل نزدیکی عاطفی با اصطکاک بیشتر و زندگی اجتماعی به سبب گستردگی با پیچیدگیهای خاص خود همراه است، و هر دو نیازمند مدیریت علمی و عقلانیاند.
بخش دوم: اصول چهارگانه تعلیم و تربیت
مدیریت، کنترل خودخواهی، توزیع عادلانه، و پرهیز از خشونت
برای ساماندهی زندگی خانوادگی و اجتماعی، چهار اصل بنیادین بهعنوان مبادی تعلیم و تربیت معرفی شدهاند: مدیریت، کنترل خودخواهی، توزیع عادلانه منابع، و پرهیز از خشونت. این اصول، چونان چهار ستون استوار، بنای جامعهای عادل و متعادل را پیریزی میکنند و باید در خانه، مدرسه، و جامعه آموزش داده شوند.
این اصول، با فاصله گرفتن از روشهای سنتی و خرافی، راه را برای نظامی تربیتی مبتنی بر عقلانیت و عدالت هموار میسازند. این چهارچوب، چونان نقشهای است که مسیر اصلاح جامعه را روشن میکند.
درنگ: اصول چهارگانه مدیریت، کنترل خودخواهی، توزیع عادلانه، و پرهیز از خشونت، شالوده تعلیم و تربیت در خانه، مدرسه، و جامعه را تشکیل میدهند.
بخش سوم: مدیریت بهعنوان اصل بنیادین
مدیریت در برابر ساختارهای سنتی
مدیریت، بهعنوان اصل محوری، باید جایگزین مفاهیم سنتی مانند امامت، ولایت، و سلطنت شود که به دلیل ریشه در گذشتههای غیراجتماعی، چونان خرافاتی از دوران باستان تلقی میشوند. این مفاهیم، که یادگار زمانهای جنگ و قلدریاند، با روح عقلانیت مدرن سازگار نیستند.
مدیریت، چونان کلیدی است که قفل مشکلات اجتماعی را میگشاید و باید بهعنوان درس اصلی در نظام آموزشی کشور گنجانده شود. دروس سنتی مانند املا و حساب، هرچند مقدماتیاند، نمیتوانند جایگزین آموزش مدیریت شوند که محور حرکت اجتماعی است.
درنگ: مدیریت، بهعنوان اصل بنیادین، باید جایگزین مفاهیم سنتی قدرت شده و بهعنوان درس اصلی در نظام آموزشی کشور آموزش داده شود.
مدیریت، هدف و ابزار حرکت اجتماعی
مدیریت، هم هدف و هم ابزار حرکت اجتماعی است. این اصل، از خانواده تا دولت، باید بهصورت نظاممند آموزش داده شود تا جامعه به سوی خودکفایی و عقلانیت حرکت کند. مدیریت، چونان روحی است که در کالبد جامعه دمیده میشود و آن را زنده و پویا میسازد.
بخش چهارم: نقد ساختارهای سنتی و شایستهسالاری
نقد امارت و سلطنت
مفاهیم امارت و سلطنت، بهعنوان موانع توسعه، باید با مدیریت انتخابی جایگزین شوند. انتخاب مدیران باید مبتنی بر شایستگی و از طریق فرآیندهای شفاف و رقابتی انجام شود، نه بر اساس روابط خانوادگی یا قومی. گزینشهای غیرشایستهسالارانه، مانند انتخاب افراد به دلیل همشهری بودن، نشانه عقبماندگی جامعه است.
این ساختارها، چونان زنجیرهاییاند که پای پیشرفت جامعه را بستهاند. شایستهسالاری، مانند نسیمی است که این زنجیرها را میگسلد و راه را برای عدالت و بهرهوری باز میکند.
درنگ: انتخاب مدیران باید مبتنی بر شایستگی و از طریق فرآیندهای شفاف انجام شود، نه بر اساس روابط خانوادگی یا قومی.
نقد ساختارهای سلطنتی در جوامع پیشرفته
حتی در کشورهای پیشرفته، وجود ساختارهای سلطنتی، مانند پادشاهیهای موروثی، نشانه عقبماندگی است. این ساختارها، با تمرکز ثروت در دست عدهای معدود، نابرابریهای اجتماعی را تشدید میکنند. برای مثال، هزینههای کلان یک شب اقامت برخی اشراف، برابر با ثروت یک شهر است، که این خود جنایتی در برابر عدالت اجتماعی است.
این نابرابریها، چونان سایهای تاریک بر جامعه میافتند و مانع از شکوفایی عدالت و برابری میشوند.
بخش پنجم: بازتعریف جرم و عدالت
نقد تعریف سنتی جرم
جرم و جنایت نباید صرفاً به دزدیهای کوچک محدود شود. افرادی که منابع کلان را به نفع خود مصادره میکنند، جنایتکاران واقعیاند. برای مثال، هزینههای افراطی برخی افراد، مانند صرف ثروتی برابر با یک شهر برای یک شب اقامت، جنایتی است که به مراتب از دزدیهای کوچک زیانبارتر است.
تمثیل دزدی کوچک، مانند برداشتن یک جفت کفش، در برابر مصادره منابع کلان، چونان مقایسه قطرهای با دریاست. جامعه باید به جای تمرکز بر جرایم جزئی، به جرایم ساختاری و کلان توجه کند.
درنگ: جرم و جنایت نباید به دزدیهای کوچک محدود شود؛ مصادره منابع کلان توسط عدهای معدود، جنایت واقعی است.
عدالت الهی و مجازات جنایتکاران
در روز قیامت، خداوند عادل، جنایتکاران کلان را که منابع جامعه را به نفع خود مصادره کردهاند، مجازات خواهد کرد، نه افراد فقیر و ناچاری که به دلیل نیاز، جرایم کوچک مرتکب شدهاند. این دیدگاه، چونان مشعلی است که حقیقت عدالت الهی را روشن میسازد.
نقد ضربالمثلهایی مانند «گر حکم شود که مست گیرند، در شهر هر آنکه هست گیرند» نشاندهنده ضرورت بازنگری در فرهنگ عامه است. مجازات عادلانه، باید از بالا آغاز شود و بر جرایم کلان متمرکز گردد.
درنگ: عدالت الهی، جنایتکاران کلان را مجازات میکند، نه افراد ناچاری که به دلیل فقر مرتکب جرایم کوچک شدهاند.
بخش ششم: تجربههای عملی و نقد نظامهای اقتصادی
تجربه مبارزه با جرایم کلان
تجربهای از گذشته، که در آن گروهی از گانگسترها برای جمعآوری مواد مخدر کلان سازماندهی شدند، نشاندهنده اهمیت تمرکز بر جرایم بزرگ است. در این تجربه، فردی که به دلیل فقر به تجارت مواد مخدر روی آورده بود، با هدایت و حمایت، از این مسیر خارج شد. این تجربه، چونان آینهای است که نشان میدهد فقر، افراد را به سوی جرم سوق میدهد، اما جنایتکاران واقعی، کسانیاند که منابع کلان را مصادره میکنند.
یکی از عالمان دینی در این باره فرمود که دزدان واقعی، کسانیاند که ثروتهای عظیم را در اختیار دارند و به فقرای جامعه توجهی نمیکنند. این دیدگاه، بر ضرورت اصلاح ساختارهای اقتصادی تأکید دارد.
نقد نظامهای بانکی
نظامهای بانکی، با ایجاد بدهیهای کلان و توزیع ناعادلانه منابع، چونان زالوهاییاند که خون جامعه را میمکند. برای مثال، اعطای وامهای کلان به افراد خاص، در حالی که افراد عادی برای دریافت وامهای کوچک با موانع بسیار مواجهاند، نابرابری را تشدید میکند.
تجربهای از یکی از رجال فرهنگی نشان میدهد که پیشنهاد دریافت وامهای کلان برای چاپ کتاب، با هدف ایجاد بدهی و وابستگی مطرح شده بود. این تجربه، نشاندهنده فساد در نظامهای اقتصادی است که افراد را به دام بدهی میاندازد.
درنگ: نظامهای بانکی، با توزیع ناعادلانه منابع و ایجاد بدهیهای کلان، نابرابری را تشدید میکنند و نیازمند اصلاح ساختاریاند.
نقد مدیریت منابع وقفی
مدیریت ناکارآمد منابع وقفی، که یکسوم ثروت کشور را در بر میگیرد، مانعی برای توزیع عادلانه و کاهش فقر است. این منابع، اگر بهدرستی مدیریت شوند، میتوانند فقر را ریشهکن کنند و عدالت اجتماعی را برقرار سازند.
یکی از عالمان دینی در پاسخ به این نقد فرمود که توزیع عادلانه موقوفات، نهتنها به کاهش فقر میانجامد، بلکه انگیزه مردم برای وقف بیشتر را افزایش میدهد. این دیدگاه، چونان بذری است که در خاک حاصلخیز عدالت، رویش مییابد.
درنگ: مدیریت صحیح منابع وقفی و توزیع عادلانه آنها، میتواند فقر را ریشهکن کرده و عدالت اجتماعی را برقرار سازد.
بخش هفتم: کنترل خودخواهی و بازتعریف هویت فردی
کنترل خودخواهی بهعنوان اصل تربیتی
خودخواهی، چونان آتشی است که اگر مهار نشود، جامعه را به خاکستر بدل میکند. این ویژگی انسانی، باید از طریق آموزش و نظامهای ارزیابی، مانند سنجش فشارخون یا گروه خونی، کنترل شود. شناسنامههای کنونی، که تنها اطلاعات اولیه را در بر دارند، ناکافیاند و باید شامل معیارهای رفتاری مانند میزان خودخواهی باشند.
این بازتعریف هویت، چونان نقشهای است که ویژگیهای باطنی فرد را آشکار میسازد و او را از خودبینی به سوی خودآگاهی هدایت میکند.
درنگ: کنترل خودخواهی، از طریق آموزش و ارزیابی نظاممند، باید بهعنوان اصل تربیتی در نظام آموزشی گنجانده شود.
نقد شناسنامههای سنتی
شناسنامههای کنونی، که تنها اطلاعات ظاهری را ثبت میکنند، از شناخت ویژگیهای باطنی فرد ناتواناند. این اسناد، باید به گونهای بازطراحی شوند که معیارهای رفتاری مانند خودخواهی را نیز در بر گیرند. این امر، مانند بازنویسی کتابی کهن است که با افزودن فصلهای جدید، به روزگار نوین پاسخ میدهد.
بخش هشتم: توزیع عادلانه و پرهیز از خشونت
توزیع عادلانه منابع
توزیع عادلانه ثروت، بر اساس جمعیت، میتواند نابرابریهای اجتماعی را کاهش دهد. ثروتهای کلان که در دست عدهای معدود متمرکز شدهاند، چونان ابرهاییاند که بارانشان بر زمینهای خشک نمیبارد. توزیع عادلانه، این ابرها را به سوی همگان هدایت میکند تا فقر ریشهکن شود.
کشورهایی که منابع عظیمی دارند، اگر توزیع عادلانه را اجرا کنند، میتوانند به گلستانی زمینی بدل شوند. این اصل، نهتنها برای کشورهای ثروتمند، بلکه برای جوامع کمتر توسعهیافته نیز کارآمد است.
درنگ: توزیع عادلانه منابع، بر اساس جمعیت، فقر را ریشهکن کرده و عدالت اجتماعی را برقرار میسازد.
ممنوعیت خشونت
خشونت، بهعنوان گناه کبیره، باید از طریق آموزش اصول چهارگانه ریشهکن شود. جامعهای که مدیریت، کنترل خودخواهی، و توزیع عادلانه را نهادینه کند، از خشونت بینیاز خواهد بود. خشونت، چونان اژدهایی است که با مهار خودخواهی و اجرای عدالت، به خوابی ابدی فرو میرود.
درنگ: خشونت، بهعنوان گناه کبیره، باید از طریق آموزش و اجرای اصول چهارگانه مدیریت، کنترل خودخواهی، و توزیع عادلانه ریشهکن شود.
بخش نهم: جمعبندی و نتیجهگیری
درسگفتار صد و بیست و ششم، با ارائه اصول چهارگانه مدیریت، کنترل خودخواهی، توزیع عادلانه، و پرهیز از خشونت، چارچوبی جامع برای اصلاح نظامهای اجتماعی، خانوادگی، و آموزشی ارائه میدهد. مدیریت، بهعنوان جایگزین ساختارهای سنتی قدرت، باید بهصورت نظاممند آموزش داده شود. شایستهسالاری، توزیع عادلانه منابع، و کنترل خودخواهی، جامعه را از نابرابری و خشونت دور میسازد. نقد جرایم کلان و نظامهای اقتصادی ناکارآمد، بر ضرورت بازنگری در ساختارهای اجتماعی تأکید دارد. این اصول، چونان بذرهاییاند که در خاک حاصلخیز عقلانیت و عدالت کاشته شده و میتوانند جامعهای عادل، کارآمد، و عاری از خشونت پدید آورند. آموزش این اصول، از کودکی تا بزرگسالی، راه را برای تحقق بهشتی زمینی هموار میسازد.
با نظارت صادق خادمی