در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 10

متن درس





جلسات دورهمی – گفتار دهم: توحید، محور معرفت دینی

جلسات دورهمی – گفتار دهم: توحید، محور معرفت دینی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت الله نکونام قدس سره (جلسه ۱۰)

دیباچه

این نوشتار، بازنویسی و تدوینی نظام‌مند از درس‌گفتار دهم آیت الله نکونام قدس سره است که با محوریت توحید به عنوان بنیان معارف دینی، به کاوش در ساختار کتب روایی، روش‌شناسی قرآنی، و جایگاه فلسفی و عرفانی این مفهوم می‌پردازد. هدف این متن، ارائه دیدگاهی عمیق و منسجم از توحید است که چونان خورشیدی در منظومه معرفت دینی می‌درخشد و راهنمای سالکان و پژوهندگان حقیقت قرار می‌گیرد. با بهره‌گیری از آیات قرآن کریم و روایات، همراه با تحلیل‌های فلسفی و عرفانی، این گفتار به تبیین مراتب توحید و چالش‌های معرفتی آن می‌پردازد تا راه را برای فهم عمیق‌تر این حقیقت بی‌کران هموار سازد.

بخش نخست: جایگاه توحید در کتب روایی

آغاز کتب روایی با توحید

کتب روایی شیعه، مانند توحید مفضل، توحید صدوق، بحارالانوار، و اصول کافی، همگی مباحث خود را با موضوع توحید آغاز می‌کنند. این انتخاب، نشانه‌ای از جایگاه محوری توحید در نظام معرفتی اسلام است، گویی توحید چونان ستونی استوار، بنای معارف دینی را برپا می‌دارد. با این حال، توحید صفتی است که متأخر از اثبات وجود خداوند (موصوف) است. در منطق، صفت همواره پس از موصوف مطرح می‌شود، و از این‌رو، انتظار می‌رود که کتب روایی ابتدا به اثبات وجود خداوند بپردازند و سپس به یگانگی او.

درنگ: آغاز کتب روایی با توحید، نشان‌دهنده محوریت این مفهوم در معارف دینی است، اما فقدان بحث اثباتی وجود خداوند، تفاوت روش‌شناسی روایی با فلسفه را آشکار می‌سازد.

چالش روش‌شناسی کتب روایی

برخلاف انتظار منطقی، کتب روایی از اثبات وجود خداوند آغاز نمی‌کنند و مستقیماً به توحید می‌پردازند. این رویکرد در اصول کافی و بحارالانوار نیز مشهود است. برای نمونه، اصول کافی با کتاب «العقل والجهل» آغاز می‌شود، در حالی که عقل و جهل، مخلوقات خداوند هستند و انتظار می‌رود بحث از خالق مقدم باشد. این ساختار، به نوعی اولویت‌بندی معرفت‌شناختی را نشان می‌دهد که عقل را به عنوان ابزار شناخت، پیش‌نیاز فهم توحید قرار داده است، گویی عقل چونان مشعلی است که راه به سوی حقیقت یگانه را روشن می‌کند.

ساختار بحارالانوار و نهج‌البلاغه

در بحارالانوار و نهج‌البلاغه نیز پس از مباحث مقدماتی مانند عقل و جهل، توحید به عنوان محور اصلی مطرح می‌شود. این الگو در کتاب المسکه نیز دنبال شده است، جایی که توحید به عنوان اولین موضوع قرار گرفته و عقل و معرفت پس از آن می‌آیند. این روش‌شناسی مشترک، نشان‌دهنده اهمیتی است که سنت روایی شیعه برای توحید قائل است، چنان‌که گویی توحید، دری است که ورود به معارف دینی از آن آغاز می‌شود.

بخش دوم: توحید در قرآن کریم

رویکرد قرآنی به توحید

قرآن کریم نیز مانند کتب روایی، بحث اثبات وجود خداوند را مطرح نمی‌کند و مستقیماً به صفات الهی می‌پردازد. برای نمونه، در سوره توحید آمده است:

قُلْ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ۝ ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ ۝ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ ۝ وَلَمْ يَكُن لَّهُۥ كُفُوًا أَحَدٌ

ترجمه: بگو: اوست خدایی یگانه، خدا بی‌نیاز است، نه زاده و نه زاییده شده، و برای او هیچ همتایی نیست.

این آیات، بر صفات توحیدی خداوند تأکید دارند و وجود او را مفروض می‌گیرند، گویی وجود خداوند چونان آفتابی بدیهی است که نیازی به اثبات ندارد.

کفر و اعتقاد به مبدأ در قرآن کریم

در قرآن کریم، کافران نیز به نوعی به مبدأ اعتقاد داشتند، اما در مصداق یا صفات الهی اختلاف داشتند. برای نمونه، در سوره نوح آمده است:

وَقَالُوا۟ لَا تَذَرُنَّ ءَالِهَتَكُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسْرًا

ترجمه: و گفتند: به هیچ روی خدایان خود را رها نکنید و نه ود را و نه سواع و نه یغوث و یعوق و نسر را.

این آیه نشان می‌دهد که کافران، خدایان خود را به عنوان واسطه‌هایی برای تقرب به خداوند می‌پرستیدند، نه آنکه مبدأ را به‌کلی انکار کنند. این امر، بر مفروض بودن وجود خداوند در فرهنگ قرآنی دلالت دارد.

درنگ: قرآن کریم وجود خداوند را بدیهی فرض کرده و بر صفات توحیدی او تمرکز دارد، که این رویکرد، ریشه در فرهنگ دینی و تاریخی اعتقاد به مبدأ دارد.

بخش سوم: چالش‌های اثبات وجود خداوند

محدودیت‌های منطقی و فلسفی

اثبات وجود خداوند نیازمند مثبتی قوی‌تر از خود اوست، که چنین چیزی ممکن نیست، زیرا خداوند اقوی من کل شیء است. این محدودیت منطقی، نشان‌دهنده دشواری اثبات وجود خداوند از طریق استدلال‌های صرفاً عقلی است. از این‌رو، قرآن کریم و کتب روایی به جای اثبات، بر معرفت توحیدی تأکید دارند، گویی معرفت به خداوند، چونان دریایی است که در آن غواصی باید کرد، نه با ابزار عقل محدود، بلکه با نور ایمان.

غیبت کفر مطلق در تاریخ

در تاریخ قدیم، کفر به معنای انکار کامل وجود خداوند وجود نداشته است. حتی کافران نیز به نوعی به مبدأ اعتقاد داشتند، اما در مصداق یا صفات الهی اختلاف داشتند. این امر نشان می‌دهد که منازعات کلامی، بیشتر بر صفات الهی متمرکز بوده تا اصل وجود، گویی وجود خداوند چونان ریشه‌ای است که همه ادیان در آن اشتراک دارند.

انکار مدرن و انگیزه‌های سیاسی

در دوران مدرن، انکار وجود خداوند بیشتر از سوی جامعه‌شناسان و تحت تأثیر انگیزه‌های سیاسی مطرح شده است، نه از سوی دانشمندان برجسته علمی. این انکارها، فاقد پشتوانه علمی معتبر هستند و بیشتر به تحلیل‌های اجتماعی و سیاسی وابسته‌اند، گویی چونان موجی سطحی، بر سطح معرفت بشری می‌گذرند، اما به عمق حقیقت راه نمی‌یابند.

بخش چهارم: نقش فلسفه در توحید

تمایز فلسفه و علوم اجتماعی

فلسفه، برخلاف علوم اجتماعی، وظیفه بررسی وجود یا عدم مبدأ عالم را بر عهده دارد. جامعه‌شناسی به تحلیل معلول‌ها می‌پردازد، نه علل بنیادین. این تمایز روش‌شناختی، نقش فلسفه را در هستی‌شناسی برجسته می‌سازد، گویی فلسفه چونان عقابی است که بر فراز قله‌های حقیقت پرواز می‌کند، در حالی که علوم اجتماعی در دامنه‌های آن به تحلیل پدیده‌ها مشغول‌اند.

فلاسفه قدیم و توحید

فلاسفه قدیم عموماً موحد بودند و اختلافاتشان در حوزه شرك یا توحید بود، نه انکار مبدأ. این امر نشان می‌دهد که انکار مبدأ، پدیده‌ای مدرن و غیرفلسفی است، گویی چونان شاخه‌ای بی‌ریشه، در خاک معرفت پایدار نمی‌ماند.

انتقاد از روش‌های کلامی

علم دینی در حوزه‌های کلامی، گاهی وجود خداوند را مفروض گرفته و به جای اثبات، به صفات او پرداخته است. این رویکرد، به تقلید منجر می‌شود و از استدلال‌های فلسفی فاصله می‌گیرد. فلسفه، برخلاف کلام، از ریشه به بررسی وجود یا عدم مبدأ عالم می‌پردازد و از پیش‌فرض‌های غیرمستدل پرهیز می‌کند، گویی چونان کاوشگری است که به جای پذیرش نقشه‌های پیشین، خود به کشف سرزمین حقیقت می‌شتابد.

درنگ: فلسفه، با روش‌شناسی دقیق خود، از تقلید در پذیرش وجود خداوند پرهیز می‌کند و به کاوش ریشه‌ای در هستی‌شناسی می‌پردازد.

بخش پنجم: توحید در روایات و عرفان

روایت پیامبر اکرم (ص) درباره توحید

در روایتی از پیامبر اکرم (ص) آمده است: «توحید، ظاهره فی باطنه و باطنه فی ظاهره، ظاهره موصوف لا یری و باطنه موجود لا یخفی، یطله بکل مکان و لم یخل منه مکان طرفة عین، حاضر غیر محدود و غائب غیر مفقود.»

ترجمه: توحید، ظاهری است که در باطنش نهفته و باطنی است که در ظاهرش آشکار است؛ ظاهری وصف‌شده که دیده نمی‌شود و باطنی موجود که پنهان نیست؛ در هر مکان حضور دارد و هیچ مکانی لحظه‌ای از او خالی نیست؛ حاضر است اما محدود نیست، غایب است اما گم‌شده نیست.

این روایت، توحید را حقیقتی فراتر از دسته‌بندی‌های ظاهری و باطنی معرفی می‌کند. خداوند از هرگونه قید و محدودیت مبراست، گویی چونان اقیانوسی بی‌کران است که هیچ ساحلی آن را محدود نمی‌کند.

مفهوم ظاهر و باطن در توحید

توحید، حقیقتی است که ظاهر و باطن آن یکی است و نمی‌توان آن را به جهت یا حیث محدود کرد. این مفهوم، به وحدت وجود در عرفان و فلسفه اشاره دارد، گویی خداوند چونان نوری است که همه‌جا پرتوافشانی می‌کند، بی‌آنکه بتوان آن را در ظرفی محصور کرد.

ریاضت معرفتی و توحید

فهم توحید نیازمند ریاضت، عبادت، و خلوت است و نمی‌توان آن را صرفاً با مطالعه نظری به دست آورد. ریاضت معرفتی، به معنای دیدن خداوند در همه چیز و حذف خود از معادله وجود است، گویی سالک چونان آیینه‌ای می‌شود که جز جمال حق، چیزی در آن بازتاب نمی‌یابد.

تجربه اولیای الهی

اولیای الهی، مانند امیرالمؤمنین (ع)، در مراتب عالی توحید به حالتی می‌رسیدند که خود را در خداوند محو می‌دیدند. این تجربه، قله‌های عرفانی توحید را نشان می‌دهد، گویی سالک در اقیانوس بی‌کران الهی غرق می‌شود و جز او چیزی نمی‌بیند.

درنگ: توحید، فراتر از دانش نظری، مستلزم ریاضت معرفتی و تحول وجودی است که سالک را به وحدت با حق می‌رساند.

بخش ششم: مراتب توحید و سیر معرفتی

مراتب توحید

توحید دارای مراتب سه‌گانه است:

  1. توحید ابتدایی: «بحول الله اقوم و اقعد» (به نیروی خداوند برمی‌خیزم و می‌نشینم)، که در آن انسان خود را همراه با خداوند می‌بیند.
  2. توحید متوسط: «لا حول و لا قوة الا بالله» (هیچ نیرو و قوتی جز از جانب خداوند نیست)، که در آن انسان همه نیروها را به خداوند نسبت می‌دهد.
  3. توحید عالی: «لا اله الا الله» (هیچ معبودی جز الله نیست)، که در آن انسان به وحدت کامل با حق می‌رسد.

این مراتب، سیر تکاملی معرفت توحیدی را نشان می‌دهند، گویی سالک از دامنه‌های معرفت به قله‌های وحدت صعود می‌کند.

توحید و صفت مؤمن

توحید، وصفی است که همراه مؤمن در تمام مراحل حیات، از دنیا تا آخرت، باقی می‌ماند. این صفت، چونان نوری است که در دل مؤمن می‌درخشد و او را در مسیر حق هدایت می‌کند.

تفکر و محدودیت‌های آن

قرآن کریم بر تفکر در مخلوقات تأکید دارد، نه در ذات خداوند، زیرا تفکر محدود است. آیات قرآنی، مانند «وَلَا تَتَفَكَّرُوا فِي ٱللَّهِ وَلَـٰكِنِ ٱتَّفَكَّرُوا فِي خَلْقِ ٱللَّهِ» (نقل ضمنی)، نشان می‌دهند که عقل نظری در فهم ذات الهی ناکافی است و معرفت عرفانی و تعقل باطنی لازم است، گویی عقل چونان پرنده‌ای است که در آسمان مخلوقات پرواز می‌کند، اما در برابر ذات الهی بال‌هایش فرومی‌افتد.

بخش هفتم: جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

این گفتار، با تمرکز بر توحید به عنوان محور معارف دینی، نشان داد که این مفهوم، چونان ستاره‌ای درخشان، در مرکز نظام روایی و قرآنی قرار دارد. کتب روایی با آغاز از توحید، بر اهمیت این حقیقت تأکید دارند، در حالی که قرآن کریم، وجود خداوند را بدیهی فرض کرده و بر صفات او تمرکز می‌کند. تمایز روش‌شناسی روایی و فلسفی، ضرورت بازنگری در رویکردهای کلامی را آشکار می‌سازد، تا از تقلید به سوی استدلال حرکت کنیم. روایت پیامبر اکرم (ص) درباره توحید، عمق فلسفی و عرفانی این مفهوم را نشان می‌دهد و بر وحدت اطلاقی خداوند تأکید دارد. ریاضت معرفتی، به عنوان راهی برای دستیابی به توحید، سالک را به سوی فنای در حق هدایت می‌کند، گویی چونان رودی که به اقیانوس بی‌کران الهی می‌پیوندد.

در نهایت، این گفتار دعوتی است به سوی تأمل عمیق در توحید و سیر در مراتب آن، تا با همت عالمان دینی، این معارف در حوزه‌های علمی به صورت نظام‌مند تدریس شود و راه برای معرفت الهی هموار گردد. ان‌شاءالله.

با نظارت صادق خادمی