متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه 455
مقدمه
این مجموعه، روایتهایی است از زندگی من، که گاه در درسگفتارهایم بهصورت گذرا به آنها اشاره کردهام. این خاطرات، بازتابی از تأملات عمیقم در مسیر خودسازی، علمآموزی، و مواجهه با چالشهای زندگی است. هر بخش، دریچهای است به سوی تجربههای شخصی، نقدهای اجتماعی، و درسهای معرفتی و معنوی که امیدوارم برای خوانندگان، الهامبخش و تأملبرانگیز باشد. در این گفتگوهای صمیمی، تلاش کردهام با صداقت و صمیمیت، شما را به دنیای درونم ببرم، گویی در کنارم نشستهاید و با هم از گذشتهها سخن میگوییم.
بخش اول: جزوات نیمهکاره و دغدغههای علمی
سالهاست که با انبوهی از جزوات نیمهکاره دستوپنجه نرم میکنم؛ شصت، شاید هفتاد جزوه که هرکدام بخشی از فکر و روحم را در خود جای دادهاند. گاه که به آنها مینگرم، ترس از ناتمام ماندنشان قلبم را میفشارد. میترسم روزی برسد که ضعف جسمانی، مانند رعشهای که مرحوم علامه طباطبایی را گرفت، مانع از تکمیل این آثار شود. هر روز، این نگرانی در ذهنم زنده میشود که اگر نتوانم این جزوات را به پایان برسانم، چه خواهد شد؟ آیا اینها نفله میشوند؟ آیا کسی آنها را خواهد یافت؟ این دغدغه، نه فقط برای جزوات، که برای عمری است که صرف علم و خودسازی کردهام.
درنگ: نگرانی از ناتمام ماندن آثار علمی، نشانه تعهد عمیق به حفظ میراث دانش است. عالم باید تلاش کند تا تلاشهای عمرش به هدر نرود.
این جزوات، گویی فرزندانم هستند. نمیتوانم آنها را به دست کسی بسپارم، چرا که ممکن است سوءتفاهم شود؛ شاید بگویند اینها قاچاق است یا ضد دین. این ترس، نه از خود جزوات، که از برداشتهای نادرست دیگران است. عالم دینی، همیشه در معرض قضاوت است، و من از این قضاوتها گریزانم.
بخش دوم: زندگی زاهدانه و سختیهای گذشته
وقتی به گذشته بازمیگردم، زندگیام پیش چشمانم زنده میشود. روزگاری بود که هفتهای یک وعده غذا میخوردم، گاهی فقط شیر خام و آب معمولی. خوابم به نیم ساعت یا سهربع محدود بود. باور میکنید؟ آن روزها، گویی نیروی جوانی و ایمان، مرا پیش میراند. اما حالا، همان عادت به کمخوابی، خوابم را آشوب کرده است. شبها بیدار میمانم، تلاش میکنم بخوابم، اما گویی بدنم هنوز در آن روزگار سخت مانده است. این بیخوابی، یادگار استقامتی است که در جوانی برای علم و خودسازی به خرج دادم.
درنگ: زندگی زاهدانه و تحمل سختیها، نشانه تعهد به اهداف متعالی است. سادگی، تمرکز بر معنویت را تقویت میکند.
یادم میآید در فیضیه، کنار قهوهخانهای کوچک، نان قندی میخریدم. یک قران بود، چای هم ده شاهی. مخفیانه میخریدم، مبادا کسی مرا ببیند و قضاوت کند. آن روزها، سادگی زندگیام، مرا به خدا نزدیکتر میکرد. حالا اما، وقتی چیزی میخرم، گاه از فرزندانم خجالت میکشم. میترسم بگویند: «بابا اینقدر تجملاتی شده!» حتی هویج هم نمیتوانم بخورم، چون بدنم عادت ندارد. اینها همه، مرا به تأمل در گذشته و حال وامیدارد.
بخش سوم: نقد پرحرفی و کمکاری
بزرگترین آفت علم دینی، پرحرفی و کمکاری است. این درد، گریبان بسیاری را گرفته. وقتی زیاد سخن میگوییم، انرژی عمل از ما سلب میشود. گویی لاستیکی را با میخ سوراخ کردهایم؛ یک سوراخ کوچک، تمام باد را خالی میکند. من به شاگردانم توصیه میکنم: یک ماه سکوت کنید، ببینید کاراییتان چقدر بالا میرود. این سکوت، نه فقط از غیبت، که از هر سخنی که انرژی عمل را هدر دهد، جلوگیری میکند.
درنگ: پرحرفی، مانع عمل است. سکوت در زمان عمل، انرژی ذهنی و معنوی را حفظ میکند.
خداوند در قرآن کریم میفرماید:
قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَىٰ شَاكِلَتِهِ
(سوره اسراء، آیه ۸۴)؛ یعنی «بگو هر کس بر پایه سرشت خویش عمل میکند.» این آیه، مرا به یاد این میاندازد که عمل، باید برخاسته از سرشت پاک و متمرکز باشد، نه پراکنده در کلام بیحاصل.
بخش چهارم: تواناییهای عملی و مدیریت
باور کنید، اگر بخواهم، میتوانم کافهای چندطبقه را از روی صندلیام اداره کنم، آنقدر که دست به کارم قوی است. در گذشته، با تلفن بیسیم، به استخارهها پاسخ میدادم، درس میدادم، و همه کارها را مدیریت میکردم. خودم را «آیتالله حمال» مینامیدم، چون هیچکس مثل من در خدمترسانی و کار عملی بیرقیب نبود. اما حالا، میبینم برخی طلاب حتی از خرید یک شانه تخممرغ عاجزند. چرا؟ چون غرق در حرفاند و از عمل غافل.
درنگ: توانایی عملی، کلید موفقیت عالم دینی است. تجربه عملی، اعتمادبهنفس و کارایی را تقویت میکند.
یادم میآید برای شاگردانم غذای انبوه آماده میکردم؛ صد کیلو قورمهسبزی، صد کیلو قیمه. یخچالهای تختهای پر از گوشت و سبزی بود. بچهها میخوردند، اما گاه تا عصر میخوابیدند! برای حفظ نظم، تختی در حمام گذاشتم تا کسی نگوید اینها بینظماند. اینها همه، درس مدیریت و خدمت بود.
بخش پنجم: تجربه دانشگاه و ضرورت عملگرایی
روزی با دو اتوبوس از قم به دانشگاه رفتیم. در راه، به یکی گفتم: «شما نمیتوانید کاری کنید، چون آمادگی عملی ندارید.» و همین شد. وقتی رسیدیم، دیگران میدان را گرفته بودند و ما فقط تماشا کردیم. این تجربه، به من آموخت که بدون تفکر عملیاتی، حتی عالمان دینی هم ناکام میمانند. باید در کارهای ساده، مثل خرید میوه یا پارچه، عملیاتی فکر کنیم. این عملگرایی، حتی در امور روزمره، ما را کارآمد میکند.
درنگ: تفکر عملیاتی، حتی در کارهای ساده، به کارایی و موفقیت منجر میشود.
بخش ششم: کیفیت در عمل و خودسازی
همیشه گفتهام که کار باید با کیفیت باشد، حتی اگر ساختارها را به هم بزند. مثل علی (ع) که فرمود: «یا لب نگشا از حق، یا نعره دمادم زن.» عمل باید بیحرف باشد، اما بعد از عمل، هرچه میخواهی بگو. من خودم، لمعه را بدون مباحثه درس گفتم. فصوصالحکم را هم بدون مطالعه گسترده تدریس کردم. اینها، نتیجه آزمایش خودم بود. ذهن، وقتی پای کار باشد، خودش را تنظیم میکند.
درنگ: کیفیت در عمل، اثر ماندگار دارد. ذهن با تمرین عملی، خود را تطبیق میدهد.
مطالعه بیش از حد، آدم را پوچ میکند. باید خود را آزمایش کرد. من همیشه طلاب را از درس خواندن زیاد برحذر میدارم. کار یک هفتهای را در یک شب، و کار یک ساعته را در پنج دقیقه انجام دهید. این، هنر عالم عملی است.
جمعبندی
این گفتگوهای صمیمی، روایتهایی از زندگی من است که در آنها، از سختیهای گذشته، دغدغههای علمی، و نقدهایم به پرحرفی و کمکاری سخن گفتهام. هر خاطره، درسهایی از خودسازی، عملگرایی، و تعهد به اهداف متعالی دارد. امیدوارم این روایتها، شما را به تأمل در زندگی و مسئولیتهایتان وادارد، همانگونه که مرا به بازنگری در عمرم واداشته است.
با نظارت صادق خادمی