در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 456

متن درس





گفتگوهای صمیمی

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، جلسه 456

مقدمه

این مجموعه، روایت‌هایی است از روزگار طلبگی، تأملات عمیق معنوی و تجربیات زندگی‌ام که در خلال درس‌گفتارهایم به‌صورت گذرا بیان شده‌اند. اکنون، این خاطرات را با دلی صمیمی و زبانی ساده اما ژرف بازگو می‌کنم تا شما را به دنیای پر فراز و نشیب زندگی‌ام ببرم؛ دنیایی که در آن علم، عرفان، و تعهد به حقیقت با چالش‌های اجتماعی و انسانی درآمیخته است. هر خاطره، پنجره‌ای است به سوی تأملاتی که از عمق وجودم برآمده و با هدف هدایت و بیداری نفس‌ها نگاشته شده است. این گفتگوها نه‌تنها شرح گذشته‌ام، بلکه دعوتی است به اندیشیدن در باب مسئولیت عالم دینی در جامعه.

بخش اول: ضرورت حفظ اسرار معنوی

در سال‌های طلبگی‌ام، با عالمی فاضل هم‌صحبت بودم که گاه رؤیاهایش را با دیگران در میان می‌گذاشت. او از خواب‌هایی می‌گفت که گویی پیام‌هایی از عالم غیب بودند؛ از دیدار با پیامبران یا صحنه‌هایی که در بیداری نمی‌توانست از ذهنش بیرون کند. اما من به او هشدار می‌دادم که این افشاگری‌ها خطرناک است. یک‌بار به او گفتم: «این رؤیاها امانتی است در دست تو. اگر بی‌محابا آن‌ها را فاش کنی، ممکن است به دست کسانی بیفتد که قدرش را ندانند یا از آن سوءاستفاده کنند.» این تجربه به من آموخت که عالم دینی باید اسرار معنوی‌اش را چون گوهری گران‌بها حفظ کند، مبادا که دستاویز بازی‌های مادی شود.

درنگ: حفظ اسرار معنوی، نشانه حکمت عالم است. افشای بی‌مورد رؤیاها یا تجارب معنوی می‌تواند به سوءاستفاده یا تضعیف جایگاه عالم منجر شود.

بخش دوم: کارآمدی در جامعه

همیشه به شاگردانم می‌گفتم که عالم دینی باید در جامعه کارآمد باشد. علم، اگر با عمل درآمیخته نشود، ناقص است. یادم می‌آید روزی در بازار قم، یکی از طلاب را دیدم که نمی‌توانست با کسبه وارد گفت‌وگو شود یا خرید ساده‌ای انجام دهد. به او گفتم: «اگر نتوانی در بازار راه بروی، چگونه می‌خواهی در جامعه اثرگذار باشی؟» عالم باید بتواند در میان مردم، با زبان آن‌ها سخن بگوید و نیازهایشان را درک کند. این کارآمدی، نه‌تنها به اعتبار عالم می‌افزاید، بلکه او را به پل ارتباطی میان علم و عمل تبدیل می‌کند.

درنگ: کارایی اجتماعی، نشانه بلوغ عالم است. عالم دینی باید مهارت‌های عملی را در کنار دانش دینی پرورش دهد تا در جامعه اثرگذار باشد.

بخش سوم: نقد ساده‌لوحی در برابر هدیه‌های مادی

در میان طلاب، گاه ساده‌لوحی‌هایی دیده‌ام که قلبم را به درد آورده است. برخی از عالمان، با دریافت هدایایی مانند قالی یا میوه، چنان ذوق‌زده می‌شدند که گویی دنیا را به آن‌ها داده‌اند. یک‌بار یکی از نزدیکانم به طنز گفت: «حاج‌آقا، این‌قدر این طلاب ساده‌اند که با یک دسته گل، دلشان را می‌شود خرید!» من خندیدم، اما در دلم غمی بود. به او گفتم: «این ساده‌لوحی، به اعتبار عالم ضربه می‌زند. باید هوشیار بود و نگذاشت که مادیات، ما را از مسیر حقیقت دور کند.» عالم باید چنان استقلال نفسی داشته باشد که هدایای مادی، او را به بازی نگیرد.

درنگ: ساده‌لوحی در برابر هدیه‌های مادی، به اعتبار عالم آسیب می‌رساند. عالم باید هوشیار باشد تا از سوءاستفاده‌های مادی در امان بماند.

بخش چهارم: طنزی از گذشته قماربازی

روزگاری به یکی از شاگردانم با خنده گفتم: «فکر نکن من همیشه آخوند بودم! زمانی قمارباز بودم، بعد راه طلبگی را پیش گرفتم.» او با تعجب نگاهم کرد و من ادامه دادم: «اما این را بدان که ساده‌لوح نیستم. اگر کسی فکر کند می‌تواند مرا با یک هدیه یا وعده فریب دهد، سخت در اشتباه است.» این طنز، راهی بود برای نشان دادن اینکه عالم دینی باید هوشیار و آگاه به پیچیدگی‌های اجتماعی باشد. زندگی‌ام به من آموخته که در کنار علم، باید تجربه عملی و تیزهوشی داشت تا در جامعه گمراه نشد.

درنگ: عالم دینی باید هوشیار و آگاه به پیچیدگی‌های اجتماعی باشد تا از فریب‌ها و سوءتفاهم‌ها در امان بماند.

بخش پنجم: سوءاستفاده مالی از عالمان

یکی از شاگردانم، که خود طلبه‌ای فاضل بود، روزی از تجربه‌اش گفت. او با خنده تعریف کرد که چگونه با وعده‌های مالی، برخی عالمان را امتحان می‌کرد. می‌گفت: «حاج‌آقا، کافی بود بگویم دویست هزار تومان برای سهم امام می‌دهم، دیگر عالم بی‌تاب می‌شد و اگر نمی‌دادم، زنگ می‌زد و حالم را می‌پرسید!» این حرف، تلخ اما واقعی بود. به او گفتم: «این نشانه ضعف ماست. عالم باید از نظر مالی مستقل باشد تا اسیر چنین فریب‌هایی نشود.» این تجربه، مرا به فکر فرو برد که چگونه باید عالمان را از این آسیب‌ها مصون داشت.

درنگ: عالم باید از نظر مالی مستقل باشد تا از فریب‌های مادی مصون بماند و اعتبار علمی‌اش حفظ شود.

بخش ششم: خطر تأثیرپذیری مادی

در قم، طلبه‌ای ثروتمند داشتم که معدن‌دار بود. او می‌گفت: «حاج‌آقا، با پول هر دری را می‌توان باز کرد.» حرفی زد تامل برانگیز. او معتقد بود که برخی عالمان با پول به‌راحتی تحت تأثیر قرار می‌گیرند. به او گفتم: «این ضعف ماست. عالم دینی باید چنان استقلال معنوی داشته باشد که هیچ هدیه مادی او را از مسیرش منحرف نکند.» این تجربه به من آموخت که عالم باید مانند کوهی استوار باشد، نه شاخه‌ای که با هر بادی خم شود.

درنگ: استقلال معنوی و مالی، عالم را از تأثیرپذیری مادی حفظ می‌کند و او را به جایگاه واقعی‌اش می‌رساند.

بخش هفتم: اقتدار در برابر ظلم

همیشه به شاگردانم می‌گفتم که عالم دینی باید مقتدر باشد. اگر ضعیف باشی، هر کس به خود اجازه می‌دهد به تو ظلم کند. در قرآن کریم آمده است:

وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ

(انفال: 60)؛ یعنی «و هرچه در توان دارید از نیرو برای آنها آماده کنید.» این آیه به من آموخت که قدرت، مانع ظلم است. روزی به یکی از طلاب گفتم: «باید چنان باشی که حتی ظالم از تو واهمه داشته باشد، نه اینکه تو از او بترسی.» این اقتدار، نه برای آزار دیگران، بلکه برای حفظ عزت نفس و جایگاه علم است.

درنگ: اقتدار عالم در برابر ظلم، عزت نفس او را حفظ می‌کند و مانع از آسیب‌پذیری‌اش می‌شود.

بخش هشتم: مظلومیت عالمان نجیب

در گذشته، شاهد آزار برخی عالمان نجیب بودم. آن‌ها به دلیل نجابتشان، آماج ظلم قرار می‌گرفتند. یادم می‌آید عالمی را که در کوچه‌ای عمامه‌اش را از سرش انداختند و او تنها نفرین کرد و گریه. به شاگردانم گفتم: «نجابت خوب است، اما بدون اقتدار، تو را به خاک می‌نشانند.» این تجربه مرا به این باور رساند که عالم باید نجیب باشد، اما نه آن‌قدر که دیگران جرأت تعدی به او پیدا کنند.

درنگ: نجابت بدون اقتدار، عالم را در برابر ظلم آسیب‌پذیر می‌کند. عالم باید عزت نفس خود را حفظ کند.

بخش نهم: ترس از خویشتن

همیشه به خودم می‌گویم: «من از هیچ‌کس نمی‌ترسم، جز خودم.» این ترس از خویشتن، مرا از آزار دیگران بازمی‌دارد. یک‌بار به شاگردم گفتم: «اگر عصبانی شوم، حتی شمر هم از من می‌ترسد!» این سخن، نه از غرور، بلکه از خودآگاهی بود. عالم باید خویشتن‌دار باشد، اما چنان اقتداری داشته باشد که دیگران جرأت نکنند او را به بازی بگیرند. این خودآگاهی، مرا از بسیاری خطاها حفظ کرده است.

درنگ: خودآگاهی و خویشتن‌داری، عالم را از خشم و خطا حفظ می‌کند و او را متین و استوار نگه می‌دارد.

بخش دهم: تمثیل گرگ و ذباب

در روایات آمده است: «کُنْ ذِئْبًا وَإِلَّا أَکَلَتْکَ الذِّبابُ»؛ یعنی «گرگ باش، وگرنه مگس‌ها تو را می‌خورند.» این تمثیل را بارها برای شاگردانم گفتم. عالم باید مقتدر باشد، نه برای دریدن دیگران، بلکه برای حفظ خود از آسیب. روزی به طلبه‌ای گفتم: «اگر ضعیف باشی، حتی کوچک‌ترین دشمنان به تو حمله می‌کنند. گرگ باش، اما کس را ندر.» این اقتدار، کلید بقای عالم در جامعه‌ای پر از چالش است.

درنگ: اقتدار عالم، او را از تهدیدات اجتماعی حفظ می‌کند. ضعف، به آسیب‌پذیری منجر می‌شود.

بخش یازدهم: خاطره‌ای از تهران

سال‌ها پیش، همراه طلبه‌ای فاضل به تهران رفتم. در خانه دامادم نشسته بودیم که او از این طلبه تعریف کرد. اما من فهمیدم که این تعریف‌ها، فریبی بیش نیست. به طلبه گفتم: «فکر نکنی ساده‌لوحی! او سر کارت گذاشته است.» وقتی دامادم خواست استخاره‌ای کند، قرآن را به طلبه داد، نه به من. خندیدم و گفتم: «استخاره کن، مگر چه فرقی می‌کند؟» این تجربه به من آموخت که عالم باید از تملق و فریب آگاه باشد و خود را درگیر بازی‌های بی‌ارزش نکند.

درنگ: عالم باید از تملق و فریب‌های اجتماعی آگاه باشد تا از ساده‌لوحی در امان بماند.

بخش دوازدهم: نقد حساسیت به مسائل بی‌اهمیت

گاه دیده‌ام که برخی عالمان، بیش از حد به مسائل کوچک مانند فتواها یا استخاره حساسیت نشان می‌دهند. این حساسیت‌ها، جز زحمت و دردسر، چیزی به همراه ندارد. یک‌بار به شاگردم گفتم: «اینکه چه کسی استخاره کند یا چه فتوایی دهد، چه اهمیتی دارد؟ تمرکزت را روی مسائل بزرگ‌تر بگذار.» عالم باید اولویت‌هایش را بشناسد و انرژی‌اش را برای امور بی‌اهمیت هدر ندهد.

درنگ: تمرکز بر مسائل اساسی، انرژی عالم را حفظ می‌کند. حساسیت به امور جزئی، مانع پیشرفت است.

بخش سیزدهم: چالش چاپ کتاب‌ها

چاپ کتاب‌هایم، همیشه چالش بزرگی بود. روزی به طلاب گفتم: «هر که می‌تواند، سهمی بدهد تا این کتاب‌ها چاپ شوند. اما بدانید که این پول، به جوب آب می‌رود! انتظار بازپرداخت نداشته باشید.» با خنده ادامه دادم: «برای خدا ندهید، برای ثواب ندهید، فقط به خاطر من بدهید!» الحمدلله، با کمک آن‌ها، کتاب‌ها چاپ شدند و حتی مقداری پول اضافه آمد که خرج کردیم. این تجربه به من آموخت که کارهای علمی، نیازمند حمایت جمعی است، اما باید با اخلاص انجام شود.

درنگ: چاپ آثار علمی، نیازمند همکاری جمعی است، اما باید با اخلاص و دوری از انگیزه‌های مادی انجام شود.

بخش چهاردهم: هفت‌خطی در مدیریت مالی

همیشه در امور مالی، محتاط بودم. به طلاب می‌گفتم: «من هفت‌خطم! تا مطمئن نباشم که لیوانم پر است، دست به چیزی نمی‌زنم.» این احتیاط، مرا از قرض و اسراف دور نگه داشت. وقتی کتاب‌ها را چاپ کردیم، برخی فکر کردند ورشکست می‌شوم، اما من با تدبیر، نه‌تنها ضرر نکردم، بلکه سود هم بردم. این تجربه به من آموخت که عالم باید در مدیریت مالی، هوشیار و دقیق باشد.

درنگ: مدیریت مالی دقیق و احتیاط در امور مالی، عالم را از آسیب‌های اقتصادی حفظ می‌کند.

بخش پانزدهم: بی‌تفاوتی به سرقت آثار

روزی جزواتم را دزدیدند. برخی فکر کردند این اتفاق مرا نابود می‌کند، اما من بی‌تفاوت بودم. به آن‌ها گفتم: «این دست‌هایم اسهال دارند! دوباره می‌نویسم. هرکه برده، استفاده می‌کند، دور نمی‌ریزد.» این بی‌تفاوتی، از وابستگی‌ام به مادیات کم کرد. عالم باید به آثارش به چشم امانتی نگاه کند که برای هدایت خلق است، نه برای دل‌بستگی خودش.

درنگ: بی‌تفاوتی به مادیات و آثار، عالم را از وابستگی رها می‌کند و ارزش معنوی آثارش را حفظ می‌کند.

بخش شانزدهم: ستایش زندگی ساده

گاه که مردم عادی را می‌دیدم که با سادگی در پارک‌ها با خانواده‌شان لذت می‌برند، حسرت می‌خوردم. آن‌ها با پانصد تومان، چنان عشقی می‌کردند که ما با میلیاردها نمی‌توانستیم! به خودم گفتم: «این آزادی، از سادگی می‌آید.» عالم دینی گاه چنان در بند تعلقات است که از زندگی ساده محروم می‌شود. این تجربه مرا به تأمل در ارزش ساده‌زیستی واداشت.

درنگ: ساده‌زیستی، آزادی روحی می‌آورد و عالم را از قیدوبندهای غیرضروری رها می‌کند.

بخش هفدهم: رهایی از وابستگی‌ها

همیشه باور داشتم که عالم باید از وابستگی‌ها رها شود. اگر به مواهب الهی دل ببندی، اسیر می‌شوی. به شاگردانم می‌گفتم: «تا از تعلقات دست نکشی، وارث انبیا نمی‌شوی.» این رهایی، عالم را به جایگاهی می‌رساند که نه‌تنها از مادیات، بلکه از وابستگی‌های معنوی هم آزاد است. این آزادی، کلید تعالی روحی و علمی است.

درنگ: رهایی از وابستگی‌های مادی و معنوی، عالم را به جایگاه ورثه انبیا می‌رساند.

جمع‌بندی

این گفتگوهای صمیمی، روایت‌هایی است از زندگی‌ام که در آن علم، عرفان، و تعهد به حقیقت با چالش‌های اجتماعی درآمیخته است. هر خاطره، درس‌هایی از کارآمدی، اقتدار، و رهایی از تعلقات به من آموخت. از ساده‌لوحی برخی عالمان گرفته تا ضرورت حفظ اسرار معنوی، همه این تجربیات مرا به این باور رساند که عالم دینی باید مقتدر، آزاد، و متعهد به اهداف متعالی باشد. این مجموعه، دعوتی است به تأمل در مسئولیت‌های عالم در جامعه و راهنمایی برای پرورش شخصیتی که هم نجیب است و هم استوار.

با نظارت صادق خادمی