متن درس
گفتگوهای صمیمی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، جلسه 475
مقدمه
این مجموعه، روایتهایی است از زندگی و تجربیات من، که برخی از آنها بهصورت گذرا در درسگفتارهایم بیان شدهاند. اکنون، با نگاهی عمیقتر و با زبانی صمیمی، این خاطرات را بازگو میکنم تا شما را به جهانی از تأملات معنوی، علمی و اجتماعی ببرم. هر بخش از این گفتگوها، پنجرهای است به سوی تجربههای زیستهام، که با دغدغههای معرفتی و تعهد به حقیقت شکل گرفتهاند. این روایتها، نهتنها شرح وقایع گذشتهاند، بلکه دعوتیاند به تأمل در مسیر زندگی و مسئولیتهای ما در برابر خدا، مردم و دانش.
بخش اول: روزهای آغازین انقلاب و دغدغههای اجتماعی
در روزهای پرشور آغازین انقلاب، هنگامی که کشور در تبوتاب تحول بود، من در قم، در محضر عالمان دینی بودم. یکی از دوستان نزدیکم، که با او سالها رفاقت داشتم، از من خواست تا نگرانیهایمان را درباره اوضاع کشور با یکی از بزرگان در میان بگذارم. او میگفت: «ما جرأت نداریم، تو برو و بگو.» من، با دلی پر از دغدغه، به دیدار آن عالم رفتم. وقتی وارد شدم، او را در حالتی یافتم که گویی میان زمین و آسمان معلق است؛ ذهنش چنان درگیر حفظ انقلاب بود که جایی برای شنیدن سخنان من نداشت. احساس خطر کودتا و از دست رفتن دستاوردهای انقلاب، او را به شدت مشغول کرده بود. آن لحظه دریافتم که او در جهانی دیگر سیر میکند، جهانی که دغدغهاش حفظ اساس انقلاب بود.
با این حال، آنچه در کشور میدیدم، مرا نگران میکرد. کارهایی انجام میشد که به نظرم نادرست بود: بگیروببندهای بیمورد، خشونتهای غیرضروری و تصمیمهایی که از سر احساسات گرفته میشد. من از همان ابتدا با این روشها موافق نبودم و به تدریج خودم را کنار کشیدم. باور داشتم که انقلاب باید مردم را به خود جذب کند، نه اینکه آنها را بترساند. باید به مردم نشان میدادیم که ما حامی آنهاییم، نه جایگزینی برای فشارهای گذشته. به جای تحمیل دین، باید به مردم نان و امنیت میدادیم و فقر را ریشهکن میکردیم.
من در جاهایی مانند جزیره کیش، ماهشهر، بندر امام و اسفراین، ایدههایم را آزمودم. به طلبهها میگفتم: «شما فقط نان به مردم برسانید. جهنم را بگذارید برای من.» خودم مسئولیت کارهای سخت را بر عهده میگرفتم. عصرها که به کمیته میرفتم، جیبم پر از چیزهایی بود که برای آرامش مردم لازم بود. به آنها کمک میکردم، بدون اینکه قضاوتشان کنم. میگفتم: «شاه رفته، بگذارید مردم به ما اعتماد کنند.» باور داشتم که اگر مردم ببینند ما حامیشان هستیم، خودشان به ما نزدیک میشوند.
یادم میآید یک روز غروب، زنی را به کمیته آورده بودند. او با گریه میگفت که بچه پنجسالهاش در روستا تنهاست و شوهر ندارد. دیگران بیتوجه بودند، اما من گفتم: «من ضامنم، برو بچهات را بیاور.» صبح روز بعد، او با بچهاش برگشت و گفت: «حاجآقا، حرمت شما را نگه داشتم.» آن لحظه، حس کردم که این اعتماد، همان چیزی است که باید در مردم ایجاد کنیم. به او کمک کردم، زندگیاش را سروسامان دادم و دیدم که این روش جواب میدهد. این تجربهها به من نشان داد که با محبت و حمایت، میتوان قلبها را به دست آورد.
با این حال، برخی رویکردهای نادرست، مانند خشونت و بگیروببند، به انقلاب آسیب زد. من بارها گفتم: «این راه اشتباه است.» مغزهای متفکر کشور، که میتوانستند سرمایههای بزرگی باشند، به حاشیه رانده شدند. به جای استفاده از توان آنها، آنها را کنار گذاشتیم و از دیگران کمک گرفتیم. این خطاها، نتیجه تصمیمگیریهای احساسی بود، نه عقلانی.
این تجربیات، با آیات قرآن کریم همخوانی دارد. در قرآن کریم آمده است:
وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ
(انفال: 60)؛ یعنی هر چه در توان دارید از نیرو آماده کنید. این نیرو، نهتنها قدرت نظامی، بلکه علم، عقلانیت و جذب مردم است.
بخش دوم: نقد علم دینی و ضرورت نوآوری
یکی از دغدغههای همیشگیام، وضعیت علم دینی بود. سالها پیش، دانشجویی را دیدم که ایدهای نوآورانه داشت و از کانادا دعوتنامههای متعدد دریافت کرده بود. این نشان میداد که جهان به دنبال نوآوری است، اما در کشور ما، به دلیل نبود حمایت، استعدادها نادیده گرفته میشوند. علم دینی ما، به جای تمرکز بر دانش و نوآوری، به امور غیرعلمی مانند ثواب و دعا محدود شده بود. این رویکرد، ارزش علم دینی را کاهش میداد.
من باور دارم که قرآن کریم، کتابی علمی است که حتی غیرمسلمانان میتوانند از آن بهره ببرند. در قرآن کریم آمده است:
كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ
(ص: 29)؛ یعنی کتابی مبارک است تا در آیاتش تدبر کنند. این تدبر، شامل کشف علمی و حل مشکلات است. اما ما، به جای استفاده از این ظرفیت، به ظواهر بسنده کردیم.
یادم میآید مادرم، با اخلاص تمام، روز و شب مشغول دعا و ذکر بود. این عبادات، ارزشمند بودند، اما نمیتوانستند جایگزین وظایف علمی عالمان شوند. عالمان دینی باید به کار علمی متعهد باشند، نه اینکه وقت خود را صرف عبادات صوری کنند. در قرآن کریم آمده است:
وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ
(بینه: 5)؛ یعنی جز این فرمان نیافتند که خدا را با اخلاص بپرستند. این اخلاص، شامل تعهد به علم و خدمت به جامعه است.
بخش سوم: مسئولیت عالمان و اصالت هویت دینی
مردم، با تجربه هزارساله خود، عالمان واقعی را از غیرواقعی تشخیص میدهند. من همیشه به طلبهها میگفتم که با پوشیدن لباس طلبگی، باید تعلقات دنیوی را کنار بگذارند. ساعتهای گرانقیمت، لباسهای فاخر و تقلید از مدهای غربی، با هویت عالمانه سازگار نیست. در قرآن کریم آمده است:
وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ
(طه: 131)؛ یعنی چشمانت را به سوی آنچه به دیگران دادهایم مدوز. عالم دینی باید سادهزیست و مخلص باشد.
یک بار، یکی از طلبهها به من گفت که چرا در خانه عبا و عمامه نمیپوشم. گفتم: «من در خانه، خودم هستم. نیازی به تأیید دیگران ندارم.» این سادگی، بخشی از هویت عالمانه است. عالمان، مسئول حفظ میراث دینیاند و نباید با رفتارهای نادرست، آن را تضعیف کنند.
یادم میآید در قزوین، کنار حرم، گروهی از رمالها و جادوگرها جمع بودند. من به شوخی گفتم: «من هم فال میگیرم!» و با آنها وارد گفتوگو شدم. دیدم که میتوان با نفوذ در میان مردم، آنها را هدایت کرد، نه با ترساندن. این تجربه، به من آموخت که عالمان باید با مردم همراه شوند، نه مقابل آنها بایستند.
بخش چهارم: عقلانیت و چالشهای دنیای مدرن
جهان امروز، نیازمند عقلانیت است. بدون تصمیمگیری عاقلانه، ملتها در برابر استثمار آسیبپذیرند. من همیشه به طلبهها میگفتم: «سیاست، نجس است. بیایید علمی و معنوی حرکت کنیم.» فرهنگهای خشن، مانند موسیقیهای مدرن، با روح انسانی سازگار نیستند. در قرآن کریم آمده است:
وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ
(لقمان: 19)؛ یعنی در راه رفتنت میانهرو باش و از صدایت بکاه. این میانهروی، در همه ابعاد زندگی لازم است.
ما در انقلاب، به جای عقلانیت، احساساتی عمل کردیم. این خطا، به از دست رفتن فرصتها منجر شد. اما انقلاب، مانند درختی تنومند است که با وجود زخمها، هنوز ریشههایش پابرجاست. اگر بتوانیم فرهنگ را جایگزین احساسات کنیم، میتوانیم این درخت را بارور کنیم.
من بارها ایدههایم را آزمایش کردم. در جاهای مختلف، با کمک طلبهها، به مردم خدمت کردیم و دیدم که این روش جواب میدهد. حتی کفار هم به این رویکرد پاسخ مثبت میدادند. این نشان میداد که راه درست، محبت و خدمت است، نه خشونت و تحمیل.
بخش پنجم: بازسازی و مسئولیت اجتماعی
یکی از خاطرات تلخم، بازسازی غیرمهندسی شهر بم پس از زلزله بود. این کار، به تخریب بیشتر منجر شد. در قرآن کریم آمده است:
وَلَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا
(اعراف: 56)؛ یعنی در زمین پس از اصلاح آن فساد نکنید. این آیه، به ما میآموزد که بازسازی باید علمی و اصولی باشد.
من همیشه برای کسانی که در بلایا غافلگیر میشدند، دلم میسوخت. حتی گناهکاران هم شایسته دلسوزیاند. در قرآن کریم آمده است:
وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ
(آلعمران: 102)؛ یعنی نمیرید مگر آنکه مسلمان باشید. این دلسوزی، بخشی از مسئولیت ماست.
اما گاهی، تمرکز بیش از حد بر تشریفات، مانند غسل و کفن مردگان، به ضرر زندهها بود. عالمان باید به جای درگیر شدن در این امور، به وظایف علمی خود بپردازند. در قرآن کریم آمده است:
وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ
(بقره: 195)؛ یعنی خود را با دست خود به هلاکت نیفکنید. این آیه، بر اولویت زندهها و مدیریت عقلانی تأکید دارد.
جمعبندی
این گفتگوهای صمیمی، روایتهایی از عمق وجود مناند که با عشق به خدا، مردم و حقیقت شکل گرفتهاند. از روزهای انقلاب تا تأملاتم درباره علم دینی، هر لحظه از این خاطرات، دعوتی است به سوی عقلانیت، اخلاص و خدمت. من همیشه باور داشتم که عالمان دینی باید پرچمدار علم و معرفت باشند، نه گرفتار ظواهر. انقلاب ما، با همه عظمتش، نیاز به فرهنگسازی و عقلانیت دارد تا به بار بنشیند. امیدوارم این روایتها، شما را به تأمل در این مسیر دعوت کند.