در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 480

متن درس






گفتگوهای صمیمی

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، جلسه 480

مقدمه

این خاطرات، روایت‌هایی هستند از روزگار گذشته و حال، که گاه در درس‌گفتارهایم به‌صورت گذرا از آن‌ها یاد کرده‌ام. اکنون، با قلبی پر از احساس و ذهنی آکنده از تأمل، آن‌ها را با شما در میان می‌گذارم تا شاید لحظه‌ای از زندگی‌ام را با شما شریک شوم. این روایت‌ها، نه‌تنها شرح وقایع است، بلکه بازتابی از عمق باورهایم به ارزش‌های دینی، اخلاقی و اجتماعی است که سال‌ها در مسیر علم و معرفت کوشیده‌ام آن‌ها را پاس بدارم. هر خاطره، آیینه‌ای است از تجربه‌های زیسته‌ام، که با صداقت و صمیمیت برای شما بازگو می‌کنم.

بخش اول: جوانمردی در روزگار قدیم و انحطاط اخلاقی امروز

یادم می‌آید زمانی که در تهران بودیم، حدود چهل سال پیش، شهر حال و هوای دیگری داشت. آن روزها، لات‌های تهران، که شاید در نگاه اول خشن به نظر می‌رسیدند، قلبی پر از جوانمردی داشتند. اینان به ضعفا و بینوایان کاری نداشتند؛ بلکه حامی آن‌ها بودند. اگر دست برمی‌داشتند، فقط بر سر زورمندانی بود که شاخ و شانه می‌کشیدند. این روحیه، نشانی از یک فرهنگ اصیل بود که در آن، عدالت و حمایت از مظلوم، حتی در میان طبقات حاشیه‌ای، ارزشی والا داشت.

درنگ: در فرهنگ تهران قدیم، لات‌ها با روحیه جوانمردی، از ضعفا حمایت می‌کردند و این نشان‌دهنده نهادینه شدن ارزش‌های اخلاقی در بستر فرهنگ عامه بود.

اما امروز، چه شده است؟ انگار دنیا وارونه گشته. حالا به ضعفا گیر می‌دهند و از زورمندان می‌ترسند. این تغییر، قلبم را به درد می‌آورد. روزگاری بود که احترام به مظلوم، اصل بود، اما حالا ضعف‌کشی مد شده است. این انحراف از ارزش‌های اخلاقی، نشان از دوری ما از سیره پیشینیان دارد.

درنگ: تغییر رفتار اجتماعی به‌سوی ظلم به ضعفا و ترس از زورمندان، نشانه‌ای از انحطاط اخلاقی و تضعیف همبستگی اجتماعی است.

یک روز، در محله‌ای از تهران، ماجرایی دیدم که هنوز در ذهنم زنده است. عالمی بود، باوقار و زرنگ، که با یک پهلوان محلی، از آن گردن‌کلفت‌ها، درگیر شد. این پهلوان، موتور آبی داشت که چرخ کاسبی‌اش را می‌چرخاند. دعوا بالا گرفت و عالم، بی‌پروا، سیلی‌ای به گوش پهلوان زد. من، که آن موقع کودکی بیش نبودم، با چشمان خود دیدم که پهلوان، با همه ابهتش، فقط گفت: «حاج‌آقا، من دست روی تو بلند نمی‌کنم، لباس پیامبر تنت است.» اما تلافی کرد؛ نه با خشونت، بلکه با زیرکی. یکی از نوچه‌هایش یک کیلو شکر در موتور آب ریخت و کاسبی عالم برای شش ماه خوابید. این ماجرا، برایم درس بزرگی بود: احترام به لباس روحانیت، حتی در دل یک پهلوان، چنان ریشه داشت که خشونت را کنار گذاشت، اما عزت‌نفسش را هم حفظ کرد.

درنگ: احترام به لباس پیامبر (ص) در فرهنگ سنتی، مانع از تعرض مستقیم به عالمان دینی بود، هرچند روش‌های غیرمستقیم تلافی ممکن است از منظر اخلاقی نقدپذیر باشد.

اما حالا چه؟ در تهران امروز، طلبه‌ای را می‌بینند و عمامه‌اش را برمی‌دارند. این بی‌حرمتی، قلب هر مؤمنی را می‌فشارد. یادم می‌آید جوانی بود که برای منبر به تهران می‌رفت. موتورسواری عمامه‌اش را برداشت و رفت. گفتم: «بابا، این طلبه بیچاره که در خیابان راه می‌رود، نه سپاهی دارد، نه قدرتی. اگر شجاعتی داری، برو عمامه کسی را بردار که دستت به او نمی‌رسد!» این رفتارها، نشان از ضعف فرهنگی است که باید اصلاح شود.

درنگ: بی‌احترامی به طلاب، مانند برداشتن عمامه، نشانه کاهش احترام به نمادهای دینی و نیاز به احیای ارزش‌های اخلاقی است.

یک بار در تاکسی نشسته بودم. جوانی شروع کرد به شلوغ کردن و بی‌احترامی. گفتم: «باباجان، با من دعوا می‌کنی؟ اگر من از آن آدم‌های قدرتمند بودم، اینجا در تاکسی نمی‌نشستم. برو با کسی دعوا کن که در تاکسی نمی‌نشیند!» او شرمنده شد و عذرخواهی کرد. شیعه باید شاخ‌شکن باشد، نه مظلوم‌کش. این روش ائمه ماست. اگر کسی ضعیف است، حتی اگر به ما اذیت کرد، باید بگوییم: «تو بنده خدایی، من با تو کاری ندارم.» این سیره ماست در زمان غیبت.

درنگ: شیعه در زمان غیبت باید حامی مظلوم باشد و از ظلم به ضعفا پرهیز کند، مطابق با سیره ائمه (ع).

یاد امام رضا (ع) می‌افتم. وقتی سفره می‌انداختند، کاسه‌های مسی را اول برای فقرا پر می‌کردند. هیچ‌کس دست به غذا نمی‌برد تا کارگران و خدمتکاران برسند. وقتی آن‌ها می‌آمدند، آقا دست به سفره می‌زد. این سیره، درس بزرگی است. صبح که از خانه بیرون می‌رویم، فقط به فکر خودمان نباشیم. چهار خانه آن‌طرف‌تر، شاید فقیری باشد که نیاز به کمک دارد. باید به فکر ضعفا باشیم، که این وظیفه دینی ماست.

درنگ: سیره امام رضا (ع) در احترام به فقرا و رعایت عدالت اجتماعی، الگویی برای رفتار مؤمنان است.

بخش دوم: انقلاب ۵۷، معجزه شیعه و وظایف ما

انقلاب ۵۷، مولود عزیزی است که از خون شهدا، رنج جانبازان و تلاش مردم و عالمان دینی به ثمر نشست. من از سال 1341، که کودکی ده‌دوازده‌ساله بودم، شاهد این مسیر بودم. سی سال آن‌طرف و سی سال این‌طرف، چه سختی‌ها که ندیدیم. اما این انقلاب، گوهری است که تازه دارد ثمر می‌دهد. مثل درختی است که کاشته‌ایم و حالا شاخ و برگش بالا آمده. هنوز ابتدای راهیم، اما بهترین موقعیت برای شیعه و اسلام فراهم شده است.

درنگ: انقلاب ۵۷، نتیجه فداکاری شهدا، جانبازان و عالمان دینی است و موقعیت کنونی، فرصتی بی‌نظیر برای ترویج ارزش‌های شیعی است.

یکی از عالمان بزرگ می‌گفت: «شیعه معجزه است. خدا این دین را با یک مشت دیوانه و گدا حفظ کرده است.» طلبه‌ها یا دیوانه‌اند یا گدا، اما همین‌ها دین را نگه داشته‌اند. این معجزه شیعه است. وظیفه ما طلاب چیست؟ نترسیم، دلمان خالی نشود، عمامه‌مان را محکم نگه داریم. نیازی نیست کار بزرگی کنیم. فقط خراب نکنیم. خدا خودش کارها را پیش می‌برد. مثل طبس، که یک‌باره همه‌چیز عوض شد. این عنایت الهی است.

درنگ: شیعه با وجود محدودیت‌ها، معجزه‌ای الهی است و طلاب باید با شجاعت و استقامت، دین را حفظ کنند.

یاد سخن حضرت ابوطالب (ع) می‌افتم که فرمود:
أَنَا رَبُّ الْإِبِلِ وَلِلْبَيْتِ رَبٌّ
(من پروردگار شترانم و برای خانه خدا پروردگاری است). این سخن، نشان از توکل و شجاعت ایشان دارد. دشمن فکر کرد ابوطالب ضعف نشان می‌دهد، اما او با اقتدار گفت: «شترهایم را بده، خانه خدا خودش پروردگاری دارد.» این درس بزرگی است برای ما که به خدا توکل کنیم و نترسیم.

بخش سوم: ولایت، انتظار و نقد باورهای نادرست

پیش از انقلاب، در حوزه‌ها بحث‌هایی بود درباره آیه شریفه:
وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ
(و خود را با دست خود به سوی هلاکت نیفکنید) (قرآن کریم، سوره بقره، آیه 195). برخی درباره قیام امام حسین (ع) اختلاف داشتند که چرا ایشان به کربلا رفتند. این بحث‌ها، نشان از پویایی علمی حوزه‌ها بود. اما بعضی از لات‌های تهران می‌گفتند: «اگر علما نمی‌توانند حل کنند، ما بیاییم مخالفان را بکشیم!» گفتم: «این‌طور حل نمی‌شود. این کار، آن‌ها را امامزاده می‌کند! علما با استدلال کار می‌کنند، نه با خشونت.»

درنگ: اختلافات علمی در حوزه‌ها باید با استدلال حل شود، نه با حذف مخالفان، که این روش مغایر با علم دینی است.

مسأله ولایت، موضوعی است که سی سال درس می‌طلبد. پیچیده و عمیق است. نباید ساده‌اش کنیم. گاه در درس، نکته‌ای از ولایت می‌گویم، طلبه‌ها شگفت‌زده می‌شوند. می‌گویم: «دنبال نکنید، فقط بدانید که ولایت، دریای عمیقی است.» این مسأله، حیثیتی و ناموسی است، نه فتوایی. به فتوا نیاز ندارد، به دل و باور نیاز دارد.

درنگ: مسأله ولایت، موضوعی عمیق و پیچیده است که نیازمند مطالعه و تأمل طولانی است.

درباره ظهور، برخی پیش‌بینی‌های بی‌مستند می‌کنند. یکی می‌گفت: «آقا سال 1413 می‌آید.» من، که آن موقع نوجوانی بودم، گفتم: «چرا؟ من می‌گویم دویست سال دیگر هم نمی‌آید!» نباید زمان تعیین کنیم. وظیفه ما، انتظار فعال است. شمشیر زیر سر گذاشتن و غسل جمعه، خوب است، اما کافی نیست. باید آماده باشیم، نه منفعل. سیره ائمه (ع) این را می‌گوید.

درنگ: انتظار فعال، نه منفعل، وظیفه شیعه در زمان غیبت است و پیش‌بینی‌های غیرمستند درباره ظهور باید نقد شود.

برخی فکر می‌کنند ظهور، یعنی خشونت و خونریزی. می‌گویند: «هفت آسیاب از خون آخوندها می‌چرخد!» این‌ها اسرائیلیات است. بچه فاطمه (س)، قداره‌کش نیست. ظهور، با عدالت و نظام الهی می‌آید، نه با خشونت. خدا خودش زمین را آماده می‌کند. ما فقط باید خراب نکنیم.

درنگ: ظهور با عدالت و نظام الهی همراه است، نه خشونت، و تصورات نادرست درباره آن باید اصلاح شود.

جمع‌بندی

این خاطرات، بازتابی است از زندگی‌ام در راه دین و معرفت. از جوانمردی لات‌های تهران تا انحطاط اخلاقی امروز، از معجزه انقلاب ۵۷ تا عمق مسأله ولایت و انتظار، همه نشان از یک حقیقت دارند: وظیفه ما، حفظ دین و ارزش‌هاست. باید حامی مظلوم باشیم، از ضعف‌کشی بپرهیزیم و با توکل به خدا، راه ائمه (ع) را ادامه دهیم. این گفتگوهای صمیمی، دعوتی است به تأمل در این مسیر و تلاش برای ساختن جهانی عادلانه‌تر.

با نظارت صادق خادمی