در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 486

متن درس





گفتگوهای صمیمی

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، جلسه 486

مقدمه

آنچه پیش روی شماست، روایت‌هایی است از روزگار جوانی، تأখودم تأملات عمیق و تجربه‌های شخصی من در مسیر طلب علم و معرفت. این خاطرات، که گاه به‌صورت گذرا در درس‌گفتارهایم ذکر شده‌اند، اکنون به‌گونه‌ای تفصیلی و با نگاهی عمیق‌تر بازگو می‌شوند تا تصویری روشن از زندگی، اندیشه‌ها و دغدغه‌هایم در حوزه علم دینی، فرهنگ و معرفت ارائه دهند. هر بخش از این گفتگوها، پنجره‌ای است به سوی تأملاتم درباره دین، جامعه، علم و معنویت، با حفظ همان صمیمیت و صداقتی که در لحظه بیان آن‌ها داشتم. امیدوارم این روایت‌ها شما را به دنیای پرشور و تأمل‌برانگیز طلبگی و معرفت‌جویی‌ام ببرد.

بخش اول: جوانی و سادگی‌های طلبگی

یادم می‌آید آن روزها که هنوز جوانی پرشور بودم و در آغاز راه طلبگی، زندگی‌مان ساده اما پر از معنا بود. درس‌های سطح را می‌خواندیم و با همان شور جوانی، به همه‌چیز سرک می‌کشیدیم. موهایمان را با روغن چرب می‌کردیم، گاهی آن‌قدر که با یک وضو چند روزی را سر می‌کردیم! دمپایی‌های ابری به پا و شلوارهای پاچه‌تنگ، از این درس به آن درس، از این کار به آن کار، بی‌وقفه در حرکت بودیم. مربیان خوبی هم داشتیم، خدا را شکر، که راه را نشانمان می‌دادند. اما وقتی به قم آمدم، با خودم گفتم: این‌جا کجاست؟ یک دهات بیش نیست! مرکز علم‌ای که می‌گفتند، کجا بود؟ این حس، مرا به فکر فرو برد که چرا این شهر، با آن عظمت معنوی‌اش، این‌قدر ساده و بی‌آلایش به نظر می‌رسد.

درنگ: سبک زندگی ساده و پرتحرک طلاب در گذشته، نشانه‌ای از انعطاف‌پذیری و تنوع در فعالیت‌های علمی و اجتماعی آن‌ها بود.

این تجربه، مرا به تأمل در ضرورت توسعه زیرساخت‌های علم دینی واداشت. آن روزها، کمبودها بیش از امکانات به چشم می‌آمد، اما همان سادگی، روحی از اخلاص و تلاش در ما دمیده بود.

بخش دوم: ظاهر و شخصیت عالم

همیشه باور داشتم که ظاهر آدمی، آیینه شخصیت اوست. لباس‌های تمیز، شاد و خوش‌رنگ، نه‌تنها نشان‌دهنده آراستگی، بلکه بیانگر احترام به مخاطب است. می‌گفتند: «جامه اگر وصله داشته باشد، عار نیست»، اما باید پاک و زیبا باشد. گاهی در تلویزیون، عالمانی را می‌دیدم که انگار به یقه کج‌ومعوجشان بی‌توجه بودند. با خودم می‌گفتم: مگر نمی‌دانند که صدها هزار چشم، آن‌ها را می‌بیند؟ این بی‌توجهی، به اعتبار کلامشان لطمه می‌زند. عالم دینی باید در ظاهر و باطن، الگویی شایسته باشد.

درنگ: پوشش مناسب و آراسته، بخشی از حرفه‌ای‌گری عالم دینی است و بر تأثیرگذاری کلام او اثر می‌گذارد.

این باور، از تجربه‌هایم در مواجهه با مردم و رسانه‌ها شکل گرفت. ظاهر، زبان خاموش شخصیت است.

بخش سوم: انتشار دانش و خدمت به دین

سال‌ها پیش، تصمیم گرفتم آثارم را در فضای مجازی منتشر کنم. نه برای کاسبی، بلکه برای خدمت به علم دینی. برخی می‌گفتند این کار مشکل است، اما من باور داشتم که دانش باید جاری شود، مثل آب زلال. حتی در کشوری مثل فرانسه هم چاپ آثار دشوار بود، اما گفتم: مگر قرار است چه شود؟ دانش باید به دست مردم برسد، حتی اگر چاپش سخت باشد.

درنگ: انتشار آثار علمی در فضای مجازی، گامی در جهت ترویج دانش دینی و خدمت به جامعه است.

این تجربه، به من آموخت که دانش، وقتی به اشتراک گذاشته می‌شود، حیات می‌یابد و اثرش جاودانه می‌شود.

بخش چهارم: نقد تناقضات و نیاز به اصلاح

یکی از دغدغه‌هایم، تناقضات در برخی متون دینی بود. گاهی در یک متن، چیزی را حرام می‌دانستند و در جای دیگر حلال. این دوگانگی، ذهن را آشوب می‌کرد. به شاگردانم گفتم: این متون را ویرایش کنیم، اما هشدار دادم که دست به اصلش نزنند. باید با دقت، ابهامات را رفع کنیم تا راه برای مخاطب روشن شود.

درنگ: رفع تناقضات در متون دینی، گامی ضروری برای جلوگیری از سردرگمی مخاطبان است.

این تلاش، بخشی از تعهد من به شفافیت و صداقت علمی بود که همیشه به آن پایبندم.

بخش پنجم: گفتمان‌های متفاوت

روزی در تهران، چند طلبه به من گفتند: «حرف‌های شما در تهران با قم فرق دارد!» خندیدم و گفتم: «پدرجان، تهران با قم فرق دارد!» هر شهری، حال‌وهوای خودش را دارد. نمی‌شود با یک نسخه، همه‌جا را پیچید. گفتمان دینی باید با فرهنگ و نیازهای هر مکان همخوان باشد.

درنگ: تطبیق گفتمان دینی با ویژگی‌های فرهنگی هر منطقه، کلید اثرگذاری آن است.

این تفاوت‌ها، مرا به فکر انعطاف‌پذیری در ارائه مفاهیم دینی واداشت.

بخش ششم: دین، تلخی و جذابیت

همیشه می‌گفتم: دین را از تلخی درآورید! دین اگر تلخ باشد، دل‌ها را فراری می‌دهد. باید آن را چنان شیرین و منطقی ارائه کنیم که دل‌ها را جذب کند. تاریخ ما پر از آفت‌هایی است که دین را زخمی کرده‌اند؛ از شهادت اولیا گرفته تا سلطه سلاطین. اما امروز، باید با منطق و استدلال، دین را زنده کنیم.

درنگ: ارائه دین به‌صورت جذاب و منطقی، کلید جذب مخاطبان و دوری از تلخی است.

این باور، از تجربه‌هایم در مواجهه با مردم و نیازهایشان ریشه گرفته است.

بخش هفتم: موسیقی و عقلانیت

موسیقی، شمشیری دو لبه است. در برخی کشورها، موسیقی را با خشونت و سکس آلوده کرده‌اند. این‌گونه موسیقی‌ها، اعصاب را خرد می‌کند و انسان را از تعادل دور. یک‌بار در کازینویی در کشوری خارجی، دیدم که موسیقی، آدم عاقل را دیوانه می‌کند! گفتم: این‌ها انگار می‌خواهند مردم را سرگردان کنند. موسیقی باید عقل و خرد را تقویت کند، نه اینکه موجی و عصبی کند.

درنگ: موسیقی باید متعادل و منطقی باشد و به عقلانیت و سلامت روان کمک کند.

این تجربه، مرا به فکر نقش موسیقی در تربیت روح و روان انسان انداخت.

بخش هشتم: نگرش توحیدی به عالم

روزی درباره دیدگاه محی‌الدین ابن‌عربی سخن گفتم که عالم را وهم و خیال می‌داند. من اما باور دارم که همه عالم، ظهورات الهی است. كُلُّ مَا فِي الْكَوْنِ حَقٌّ؛ همه‌چیز در عالم، حق و حقیقت است از حقیقت او. این دیدگاه، مرا به نگرشی توحیدی و عمیق‌تر به هستی رهنمون کرد.

درنگ: نگرش توحیدی به عالم، همه‌چیز را حق و ظهور الهی می‌داند و از دیدگاه‌های وهمی پرهیز می‌دهد.

این باور، ریشه در عمق معرفت شیعی من دارد.

بخش نهم: شعر و معرفت

سال‌ها شعر گفتم و غزل سرودم. حدود هفت مجلد شعر آماده چاپ دارم که در آن‌ها، عالی‌ترین نکات معرفتی و ذات حق را دنبال کرده‌ام. شعر، برای من راهی بود تا معرفت را با زبان هنر بیان کنم.

درنگ: شعر، ابزاری برای تبیین مفاهیم عمیق معرفتی و عرفانی است.

این اشعار، بخشی از هویت معنوی و ادبی من هستند.

بخش دهم: دعا و وصول به حق

دعای اللَّهُمَّ أَدْخِلْنِي فِي كُلِّ خَيْرٍ أَدْخَلْتَ فِيهِ مُحَمَّدًا وَآلَ مُحَمَّدٍ وَأَخْرِجْنِي مِنْ كُلِّ سُوءٍ أَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّدًا وَآلَ مُحَمَّدٍ (خدایا مرا به هر خیری که محمد و آل محمد را وارد کردی وارد کن و از هر شری که آن‌ها را خارج کردی خارج کن) همیشه مرا به وجد می‌آورد. این دعا، راه وصول به خیرات و دوری از شرور را نشان می‌دهد. و دعای دیگر: اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ (خدایا خودت را به من بشناسان، که اگر خودت را نشناسم، پیامبرت را نخواهم شناخت). این دعا، مرا به این باور رساند که هیچ مانعی در راه وصول به حق نیست، جز خودمان.

درنگ: دعا، راهی است برای وصول به خیرات و معرفت الهی، و هیچ مانعی جز خود انسان در این مسیر نیست.

این دعاها، مرا به عمق رابطه با خدا و اهل بیت (ع) بردند.

بخش یازدهم: تشیع و غربت تاریخی

باور دارم که تنها پیروان امیرالمؤمنین (ع) راه رستگاری را می‌یابند، اما غربت و تقیه، حقایق والای تشیع را محو کرده است. مردم ما حب اهل بیت (ع) را دارند، اما جز این حب، چیزی نمی‌دانند. این غربت، ما را از محتوای علمی و عمیق محروم کرده است. روزی شنیدم که عده‌ای می‌گفتند: «فلانی شش زبان بلد است، اما عالم بزرگ ما بیست‌وپنج زبان!» خندیدم، اما دلم سوخت که این حب، بدون معرفت عمیق، ناقص است.

درنگ: غربت تشیع، مانع از ترویج حقایق عمیق آن شده و نیاز به تولید محتوای علمی دارد.

این تجربه، مرا به فکر احیای محتوای اصیل شیعی واداشت.

بخش دوازدهم: نقش نظام اسلامی

نظام اسلامی، مانند جوانه‌ای نوپاست که باید با قدرت و پویایی، حقایق تشیع را در جهان ترویج دهد. ما در فقه، فلسفه، عرفان و علوم اجتماعی، هنوز در آغاز راهیم. قرآن، گنجینه‌ای است با هزاران آیه در فقه و اقتصاد، اما به دلیل فقدان دولت اسلامی در گذشته، از این گنج بهره نبرده‌ایم.

درنگ: نظام اسلامی، فرصتی است برای احیای علوم دینی و بهره‌برداری از ظرفیت‌های قرآنی.

این باور، مرا به تلاش برای توسعه علوم دینی در عصر حاضر واداشت.

بخش سیزدهم: اماکن مقدسه و مدیریت

وضعیت اماکن مقدسه، مانند مکه و حرم امام رضا (ع)، دلم را به درد می‌آورد. در مقایسه با برخی اماکن دیگر، مثل امامزاده‌ای در اسرائیل که صدها هکتار وسعت دارد، امکانات ما ناچیز است. طواف و رمی جمرات، با این شلوغی، دیگر پاسخگو نیست. پیشنهاد کردم که سازه‌های چندطبقه بسازیم تا میلیون‌ها زائر را پذیرا باشیم.

درنگ: بهبود زیرساخت‌های اماکن مقدسه و نوآوری در مدیریت آن‌ها، ضروری است.

این دغدغه، از تجربه‌هایم در زیارت و مشاهده کمبودها شکل گرفت.

بخش چهاردهم: آینده‌نگری و تفکر شیعی

اگر روزی میلیون‌ها زائر به مکه بیایند، نظام کنونی حج پاسخگو نخواهد بود. باید آینده‌نگری کنیم. تشیع، اگر با تفکر علمی پیش برود، جهان را متحول می‌کند. از دعای کمیل می‌توان صدها قاعده روان‌شناختی و اجتماعی استخراج کرد. این تفکر، نیازی به شلوغ‌بازی ندارد؛ عقل و منطق، راهگشاست.

درنگ: تفکر شیعی، با رویکرد علمی و عقلانی، پتانسیل تحول جهانی دارد.

این امید، مرا به تلاش برای گسترش فکر شیعی واداشت.

جمع‌بندی نهایی

این گفتگوها، روایت‌هایی از قلب و ذهن من است؛ از روزگار جوانی و سادگی‌های طلبگی تا تأملات عمیق در علم دینی، فرهنگ و معرفت. هر خاطره، دریچه‌ای است به سوی دغدغه‌هایم برای احیای تشیع، اصلاح علم دینی و ترویج منطق و عقلانیت. امیدوارم این روایت‌ها، شما را به تأمل در پتانسیل بی‌نهایت دین و معرفت دعوت کند و راهی باشد برای نزدیکی به حقیقت.

با نظارت صادق خادمی