در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

گفتگوهای صمیمی 503

متن درس





گفتگوهای صمیمی

گفتگوهای صمیمی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، جلسه 503

مقدمه

این مجموعه، شرحی است از خاطراتی که در گذر ایام، در کوچه‌های کودکی، در محضر عالمان و در لحظه‌های تأمل عرفانی و معنوی شکل گرفته‌اند. آنچه پیش‌رو دارید، روایت‌هایی است که گاه در درس‌گفتارهای من به‌صورت گذرا ذکر شده و اکنون با دقتی عمیق‌تر، به رشته تحریر درآمده است. این خاطرات، نه‌تنها بازتاب تجربه‌های زیسته من، بلکه تلاشی است برای گشودن دریچه‌ای به سوی معرفت، اخلاق و معنویت در بستر فرهنگ اسلامی. هر بخش، چون آیینه‌ای است که گوشه‌ای از حیات معنوی، علمی و اجتماعی را بازمی‌تاباند و خواننده را به تأمل در مفاهیم والای انسانی و الهی دعوت می‌کند.

بخش اول: زالوی ضالین و جست‌وجوی عشق بی‌طمع

در کوچه‌های خاکی کودکی‌ام، چهره‌ای هنوز در ذهنم زنده است: مردی بلندقامت با کلاهی سیاه و دوره‌دار، چهره‌ای سوخته و حالتی چون فالگیران. کیسه‌ای بر دوش داشت، پر از زالو، و با ریتمی خاص فریاد می‌زد: «زالوی ضالین، زالوی ضالین!» این ریتم، گویی در گوش جانم حک شده است. او زالو می‌فروخت، و مردمان برای پاک کردن خون‌های آلوده‌شان، زالوها را بر دست و پای خود می‌نهادند. زالو خون می‌مکید، متورم می‌شد و چون پفکی از بدن جدا می‌افتاد. این تصویر، سال‌ها بعد برایم تمثیلی شد از طمع؛ از آنچه در روابط انسانی، عشق و محبت را به بند می‌کشد.

وَلَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ (قرآن کریم، بقره: 188)؛ این آیه مرا به تأمل واداشت که چگونه طمع، چون زالویی، ارزش‌های انسانی را می‌مکد و روابط را به باطل می‌کشاند. گویی هر آنچه در عالم می‌بینم، اگر از اخلاص خالی باشد، به زالویی می‌ماند که تنها برای سیر کردن خود، به دیگری می‌چسبد.

درنگ: زالو، نمادی است از طمع در روابط انسانی که محبت را به بهره‌جویی تقلیل می‌دهد. عشق بی‌طمع، آرمانی است که از این آلودگی‌ها به دور است.

این تصویر کودکی، مرا به تأمل در عشق بی‌طمع کشاند. در شعر مولانا که می‌گفت: «از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست»، گویی همین جست‌وجوی عشق بی‌طمع را می‌دیدم. حتی ابن‌سینا، آن حکیم بزرگ، در پی انسانی بود که از طمع و خودخواهی به دور باشد. اما این عشق، در میان خلق نادر است. خدا، بی‌نیاز از خلق، تنها صاحب عشق بی‌طمع است. قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ (قرآن کریم، نساء: 78). این آیه به من آموخت که هرچه هست، از اوست، و عشق بی‌طمع، تنها در سایه خداگونه شدن ممکن می‌شود؛ جایی که فعل و غایت یکی می‌شوند.

اما این مفهوم، چقدر دشوار است! تصور خدا به‌صورت گدایی در گوشه کوچه، که مورد تحقیر خلق قرار گرفته و همچنان عشق ورزیدن به او، مرا به وحشت می‌اندازد. آیا می‌توانم بگویم حتی در چنین حالتی، عاشق او هستم؟ این است معنای عشق بی‌طمع، که قلب را پاره‌پاره می‌کند و آدمی را به ساحت قدسی می‌برد. وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ (قرآن کریم، بقره: 165). این آیه، مرا به عمق محبت ایمانی برد، محبتی که از هر طمعی پاک است.

تأمل در روابط استاد و شاگرد

در روابط استاد و شاگرد نیز، این طمع گاه رخ می‌نماید. اگر استادی به شاگردی که درسش را فراموش کرده توجه کند، آیا این توجه از سر اخلاص است یا ترحم و طمع؟ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا (قرآن کریم، کهف: 110). این آیه به من آموخت که هر عملی، از جمله محبت در علم‌آموزی، باید خالص برای خدا باشد. اگر غیر از این باشد، زالویی است که به نام محبت، سود خود را می‌جوید.

درنگ: روابط استاد و شاگرد باید از طمع و ترحم خالی باشد تا به اخلاص و معرفت منتهی شود.

تأثیر کودکی بر تجوید

همان زالوفروش، ناخواسته مرا به سوی تجوید قرآن هدایت کرد. ریتم «زالوی ضالین» در ذهنم با «وَالضَّالِّينَ» در سوره حمد گره خورد. این تجربه ساده کودکی، به من آموخت که چگونه مشاهدات روزمره می‌توانند به یادگیری علوم دینی یاری رسانند. وَاتَّقُوا اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ (قرآن کریم، بقره: 282). اما این تجربه، نقدی هم در خود داشت. پارسیان، با افزودن مد و لین به تجوید، گاه از سنت اصیل عربی دور شدند. وَاتَّبِعْ مَا يُوحَى إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ (قرآن کریم، احزاب: 2). این آیه، مرا به حفظ اصالت در علوم دینی دعوت کرد.

دیدارهای بی‌طمع نیز در خاطراتم جای دارند. آیا شده کسی بیاید و بی‌هیچ توقعی، تنها برای زیارت و دیدار در خانه‌ام را بزند؟ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ (قرآن کریم، بینه: 5). این آیه، مرا به اخلاص در دیدارها و روابط انسانی فراخواند. اما گاه عالمان دینی، با انگیزه‌های غیرخالص، از این اخلاص دور می‌شوند. وَلَا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا (قرآن کریم، بقره: 41).

بخش دوم: نقد خودنمایی در محبت و عرفان

در قبرستانی، در جمع فقرا و عارفان، مردی ثروتمند را دیدم که با انگشترهای درخشان و عبایی فاخر، به فقرا کمک می‌کرد. اما در پس این کمک، خودنمایی بود. او با به رخ کشیدن ثروتش، گویی طمع خویش را سیراب می‌کرد. دلم از این صحنه به هم خورد. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى (قرآن کریم، بقره: 264). این آیه، مرا به یاد این حقیقت انداخت که صدقه و محبت، اگر با منت و خودنمایی همراه باشد، باطل است.

درنگ: محبت و کمک به دیگران، اگر با خودنمایی همراه باشد، از اخلاص دور است و به خدا نمی‌رسد.

در همان جمع، عارفی بود که هجده سال به خورشید خیره شده و چشمانش کور گشته بود. این عرفان، گویی به جای خدا، به مخلوقات متوجه بود. قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (قرآن کریم، انعام: 162). این آیه، مرا به تمرکز بر خدا در سلوک عرفانی دعوت کرد. زالو و انسان، هر دو در طمع خود گرفتارند، گویی هر یک فکر می‌کند دیگری را فریب داده است. وَمَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِمَا غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ (قرآن کریم، آل‌عمران: 161).

بخش سوم: اخوت ایمانی و تأثیر رفاقت

در جوانی، دوستی داشتم که به توصیه پدرش از منبر رفتن نهی شد. این نهی، از ناآگاهی بود و او را به گمراهی کشاند. وَإِنْ جَاهَدَاكَ عَلَى أَنْ تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا (قرآن کریم، عنکبوت: 8). این آیه، مرا به ارزیابی عقلانی دستورات والدین دعوت کرد. آن دوست، در تهران گرفتار رفاقت‌های ناسالم شد و زندگی‌اش به فاجعه‌ای تلخ ختم گردید. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ (قرآن کریم، توبه: 119).

او گاه از لذت فراق و وصال در روابط زناشویی سخن می‌گفت، اما این لذت‌جویی، او را به خطر معنوی کشاند. وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا (قرآن کریم، نور: 33). اخوت ایمانی، اما، گوهری است که حتی در قیامت پایدار می‌ماند. مؤمنان چنان به هم پیوند دارند که حتی اگر یکی به جهنم رود، دیگری در بهشت نمی‌ماند تا او را همراهی کند. إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ (قرآن کریم، حجرات: 10).

درنگ: اخوت ایمانی، پیوندی است که حتی در بدترین شرایط، مؤمنان را از جدایی بازمی‌دارد.

گاه به دشمنانم می‌اندیشم، کسانی که به مرگم تشنه‌اند. دلم می‌خواهد آنها را در آغوش گیرم و محبتم را به ایشان نشان دهم. وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ (قرآن کریم، فصلت: 34). اما قساوت قلب، مانع این اخوت است. ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ (قرآن کریم، حدید: 16). این قساوت، گاه در علم دینی رخنه می‌کند و وحدت را می‌شکند.

جمع‌بندی

این خاطرات، چون آیینه‌ای است که گوشه‌هایی از حیات معنوی، علمی و اجتماعی را بازمی‌تاباند. از زالوفروش کوچه‌های کودکی تا تأملات عمیق در اخوت ایمانی، هر روایت، دعوتی است به سوی اخلاص، محبت بی‌طمع و وحدت. این گفتگوهای صمیمی، نه‌تنها شرح زندگی من، بلکه تلاشی است برای گشودن راهی به سوی معرفت و معنویت. باشد که خواننده در این سطور، جرعه‌ای از حقیقت بیابد و به تأمل در ساحت قدسی و انسانی دعوت شود.

با نظارت صادق خادمی